<🎉💛>
صادقآلنبیرادادهحّیبینیاز
ازبرایتشنگانعلم،دریایےدگر
گرچھزهرارابهعالمنیستهمتایے، ولی؛
شدحمیدهباچنینفرزند،زهرایےدگر♥️(:
ولادت باب الحوائج امام موسے ڪاظم مبارک باد.🎊
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
گفتم :از کجا بدانم تو امامی؟
فرمود :پیش آن درخت برو
بگو امامت صدایت می کند!
با خود گفتم :
یعنی دارد مرا دست میاندازد؟!
تـا درخـت را خطـاب قـرار دادم
دیـدم با ریشه از خـاک بیـرون آمـد
و خود را به موسی بن جعفر رساند!
(اصول کافی ج۱،ص۳۲۵)
#امام_موسی_کاظم❤️
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️⃟📲
#استوری
رفت خدمت امام کاظم علیهالسلام
اما ایشان او را نپذیرفت!
رفیق صمیمیاش را
فقط به این خاطر نپذیرفت که...
ویژهی ولادت #بابالحوائج
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
🌹⃟🌱
+آهایجوونا،💬
الآناگہتوایندوره زمونہکہ
دینداریخیلیسختشدھ💔
داریدیندارےمیکنی(:
خداوڪیلیدمٺگـرم⚘
🎙|↫#استادرائفیپور
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
یہبندھخداییقشنگگفت:
توجبهہمجازی جانبازوشهیدنمیشید
فقطِفقطاسیرمیشید…!💔
خیلی رااست میگفت🥺
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️⃟📹
#کلیپ_مذهبی
یکی از تیرهای شیطان...🔥
#حتما_ببینید
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
🇮🇷سنگر عاشقان وطن🇮🇷
❤ بسم رب الشهدا ❤ #قسمت_چهاردهم #باشنیدن_نام_سوریه_ازحال_رفتم انگار داشتیم کَل کَل میکردیم! نمی
❤ بسم رب الشهدا ❤
#قسمت_پانزدهم
#محافظ_درهای_حرم_حضرت_زینب(سلام الله علیها)
دو شب قبل از اینکه امین حرفی از سفر به سوریه بزند، خوابی دیده بودم که نگرانی من را نسبت به مأموریت دو چندان کرده بود.
خواب دیدم یک صدایی که چهرهای از آن به خاطر ندارم، نامهای برایم آورد که در آن دقیقاً نوشته شده بود"جناب آقای امین کریمی فرزند الیاس کریمی به عنوان محافظ درهای حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) منصوب شده است" و پایین آن امضا شده بود.
گریه امانم نمی داد،
گفت «زهرا این طور بروم خیلی فکرم مشغول است. نه میتوانم تو را در این وضعیت بگذارم و بروم و نه میتوانم سفر را کنسل کنم تو بگو چه کنم؟»
گفتم «به من قول بده که این اولین و آخرین سفرت به سوریه باشد.»
قول داد آخرینبار باشد.
گفتم «قول بده که خطری آنجا تهدیدت نکند.»
خندید و گفت «این که دیگر دست من نیست!»
گفتم «قول بده سوغاتی هم نخری. تو اصلاً بیرون نرو و در همان حرم بمان.»
گفت «باشه زهرا جان. اجازه میدهی بروم؟ پاشو قرآن را بیاور...» اشکهایم امانم نمیداد...
واقعاً از صمیم قلبم راضی نشده بودم فقط به احترام امین و برای اینکه به عشقش برسد و آرام شود ساکت شدم. اما به هیچ عنوان راضی نشدم که شوهرم به آنجا برود و خطری او را تهدید کند.
گفت «برویم خانه حاجی؟»
پدرم را میگفت. قبول نکردم.
گفت «برویم خانه پدر من؟»
نمیخواستم هیچجا بروم.
گفت «نمیتوانم تو را اینطور بگذارم و بروم. تمام فکر و ذهنم پیش تو میماند. پس بگذار بگویم آنها به اینجا بیایند.»
گفتم «نه، حرفش را نزن! میخوام تنها باشم. میخواهم گریه کنم.»
گفت «پس به هیچوجه نمیگذارم تنها بمانی.»
با وجود تمام تلاشهایم، امین اما به اهدافش اعتقاد و ایمان داشت.
امین وابستگی زیادی به زن و زندگیاش داشت اما وابستگیاش به چیزهای دیگری خیلی بیشتر بود.
با ما همراه باشید...
#داستان_عاشقانه_شهدایی
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️⃟📲
#حاجقاسم
ملک رفت ...
داعش رفت ...
ما هم می ریم ...
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️⃟📲
#استوری_حضرتاقا
لب ترکند ولی شمشیر می کشیم…
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
🖤⃟🥀
❬یہپیرغلآممیگفت . .
ناڪآماونےنیستکہبہڪربلآنرفتھ ؛
ناڪآماونیھکہیڪعمرازسیدالشھدآ
دَمبزنہاماهنوزگوششصدآ؎اربآبش
رونشنیدھبآشہ! . . .シ
#دستمارابهمحرمبرسانیدفقط
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
♥️⃟📲
#استوری_حاجقاسم
لبخندبزنبهماکه...
چشمشفاعتبهتودوختهایم♥️(:
#حاجقاسمقلبم✋🏼!'
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
ازش پرسیدند:
چرا اسمِ جهادیت رو گذاشتی کاظم؟
گفت :
چون امام موسی کاظم علیه السلام مظلوماند و اونجوری که باید خیلی ازشون یاد نمیکنیم .
شهید علی حسینسعد[کاظم]
✧یاد شهدا با صلوات✧
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
♥️⃟📝
#عکس_نوشته
تاحالا تو این دوراهی گیر کردی که خواسته معشوقت با خواسته امام زمانت مخالف باشه؟
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
حالاتمامدغدغهۍمناینشدهحسین
ایناربعینکربوبلامیبرۍمرا؟💔(:
۹روزتاماھِمحرم🏴
#سرگشتهوحیرانکربوبلائیم✋🏼...
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
♥️⃟📲
#استوری
مصرعی میگویم و رد می شوم...
کاروان در دل صحراست خدا رحم کند...💔
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
4_5773757688865363115.mp3
4.03M
♥️⃟🎧
#رزق_شبانه
🎤•|کربلایۍحمیدعلیمۍ|•
🔊شور_هَیِّعَلَیالعَزا،هَیِّعَلَیالبُکآء
فیماتَمالحُسًین..؛🖤🥀•~
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
•💚✨•
دردودنیاهست،شیعهباعلی
میشودذکرنجاتشیاعلی
روزمحشرمیشودردازصراط
بااجازهنامهمولاعلی..♥️
#السلامعلیڪیاامیرالمؤمنین
#یکشنبههایعلوی
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
رابطهحلالیاحرام؟!
قضاوتباخودت...
#تلنگر
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
#استاد_علی_صفایی:
مردم زیادند و پرتوقع!
خدا یکی است و سریعالرضا...
پس تو او را راضی کن،
دیگران چیزی نیستند.
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️⃟📹
#کلیپ_مذهبی
💟 دعا سفارشی از امام کاظم(ع) برای عاقبت بخیر شدن
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
دیدید وقتی گوشیمون گُم میشہ
چجوری میگردیم دنبالش؟!
کاش وقتی خودمون هم گم میشیم،
انقدر پیگیر پیدا شدنمون باشیم :)🌱
• #تباهیات •
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️⃟📹
#کلیپ
- آدرسموفقیت! ^^🐚
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
🇮🇷سنگر عاشقان وطن🇮🇷
❤ بسم رب الشهدا ❤ #قسمت_پانزدهم #محافظ_درهای_حرم_حضرت_زینب(سلام الله علیها) دو شب قبل از اینکه امی
❤ بسم رب الشهدا ❤
#قسمت_شانزدهم
#رفتن_امین
آن خواب سوریه ذهنم را آشفته کرده بود. وقتی که راضی نشد بماند، به او گفتم
«امین درست است که من راضی به رفتن تو نیستم اما یک خوابی دیدم که میدانم حضرت زینب(سلام الله علیها) تو را دعوت کرده.»
با خودم فکر میکردم خانم فقط برای زیارت امین را دعوت کرده.
به من گفت «چطور زهرا؟»
خوابم را برای او گفتم و گفتم که حس کردم امضا حضرت زینب (سلام الله علیها) پای نامه بود...
به قدری خوشحال شده بود که حقیقتاً این خوشحالی با تمام شادیهایی که همیشه از او میدیدم بسیار بسیار متفاوت بود.
اصلاً از خوشحالی در پوست خودش نمیگنجید.
میگفت «اگر بدانی چقدر خوشحالم کردهای زهرا جان، خانمم، عزیزم...»
عصبانیتر شدم. ترس یک لحظه رهایم نمیکرد.
گفتم «بله، شما که به آرزویت میرسی، میروی سوریه، چرا که نه؟ چرا خوشحال نشوی مرا که تنها میگذاری؟ مرا میخواهی چکار؟»
گفت «انصافاً خودت که خوابش را دیدهای دیگر نباید که جلویم را بگیری.»
گفتم «خوابش را دیدهام اما این فقط خواب است!»
گفت «نگو دیگر! انگار انتخاب شدهام.»
برای نرفتنش به او میگفتم «امین میدانی عروسی بدون تو خوش نمیگذرد.»
میگفت «باور کن برای من هم رضا خیلی عزیز است اما اگر عروسی برادر خودم، حسین هم بود باید میرفتم. قول میدهم جبران کنم... انشاء الله اربعین به کربلا میرویم.»
گفتم «انشاء الله... سلامتی تو برای من بس است.»
وابستگی خاصی به هم داشتیم. واقعاً ارتباطمان عجیب و غریب بود.
29 مرداد 94، اولین اعزامش به سوریه بود که حدود 15 روز بعد برگشت.
با اینکه رضا تنها برادرم است و خیلی برای ازدواجش شوق داشتم اما در روز جشن همه فهمیدند که من چقدر آشفته و ناراحتم. غمگین و ماتمزده فقط نشستم و با هیچکس حرف نمیزدم. مهمانها از مادرم میپرسیدند همسر زهرا کجا رفته که زهرا اینطور میکند!
با ما همراه باشید....
#داستان_عاشقانه_شهدایی
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
➣ Eitaa.com/aseghane_vatan
─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─