مُـرواریدهایخاکـــی🕊
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 #رمان #نسل_سوخته 🔥 #قسمت_صدو_شصت_ودوم: فروشی نیست بعد از نماز، آقای
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📚 #رمان
#نسل_سوخته 🔥
#قسمت_صدو_شصت_وسوم: آشیل
توی راه برگشت، شب توی قطار، علیمرادی یه نامه بهم داد.
– #توصیه_نامه است برای *
مرتضوی گفت: تو حیفی با این روحیه و این همه استعداد، توی مجتمع ما بمونی. برات توصیه نامه نوشت. گفت از تهران هم زنگ میزنم سفارش می کنم میگم کدوم قسمت بگذارنت. نامه توی دستم خشک شد.
– آقای علمیرادی. – نترس #بند_پ نیست، اینجا افراد فقط گزینش شده میرن، این به حساب گزینشه. حاجی مرتضوی از اون بچه های خالص جنگه که هنوزم اون طوری مونده. خیلی هم از این طرف و اون طرف، اذیتش می کنن، الکی کاری نمی کنه.
انتخاب بازم با خودته، فقط حواست باشه با گزینش مرتضوی و تایید اون بری، هم اونهایی که از مرتضوی خوش شون نمیاد سر به جونت می کنن و سنگ می اندازن، هم باید خیلی مراقب باشی #پاشنه_آشیل مرتضوی نشی.
هنوز توصیه نامه توی دستم بود. بین زمین و آسمون و غوغایی توی قلبم به پا شد. – پس چرا واسم توصیه نوشت؟ اینطوری بیشتر روش حساس نمیشن، سر به سرش بزارن؟
تکیه داد به پشتی
– گفتم که از بچه های قدیم جنگه. اون موقع، بچه ها صاف و صادق و پاک بودن و نترس. کار که باید انجام می شد؛ مرده و زنده شون انجام می داد. هر کی توانایی داشت، کسی نمی گفت کی هستی؟ قد و قواره ات چقدره؟ میومد وسط، محکم پای کار، براساس تواناییش، کم نمی گذاشت. به هر قیمتی شده، نمی گذاشتن کار روی زمین بمونه و الا ملت تازه انقلاب کرده و حکومت نوپا.
مرتضوی هنوز همون آدمه، تنهایی یا با همراه،
محکم می ایسته میگه این کار درسته باید انجام بشه.
انتخاب تو هم تو همون راستاست. ولی دست خودت بازه. از تو هم خوشش اومد گفت: این بچه اخلاق بچه های اون موقع رو داره، اهل ناله و الکی کاری نیست. می فهمه حق الناس و بیت المال چیه. مثل بچه های اون موقع که مشکل رو می دیدن، می رفتن پای کار، نمیشینه یه گوشه بقیه شرایط رو مهیا کنن. این از دور کف بزنه.
تمام مدت سرم پایین بود و به اون نامه فکر می کردم. انتخاب سختی بود. ورود به محیطی که روی حساب گزینش کننده ات، هنوز نیومده، یه عده شمشیر به دست، آماده له کردن و خورد کردنت باشن.
از طرفی، اگر اشتباهی می کردم، به قیمت زمین خوردن مرتضوی تموم می شد. ریسک بزرگی بود، بیشتر از من، برای مرتضوی.
غرق فکر بودم.
– نظر شما چیه؟ برم یا نه؟
و در نهایت تمام اون حرف ها و فکرها،تصمیم قاطع من، به رفتن بود.
#ادامهدارد...
🥀 @aseman_del
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📚 #رمان
#نسل_سوخته 🔥
#قسمت_صدو_شصت_وپنجم: ساعت ۱۰ دقیقه به …
رسیدم خونه. حالم خراب بود و روانم خسته تر از تمام زندگیم. مادر و بچه ها لباس پوشیده، آماده رفتن.
مادر با نگرانی بهم نگاه کرد، سر و روی آشفته ای که هرگز احدی به من ندیده بود. – اتفاقی افتاده؟ حالت خوب نیست؟
چشم های پف کرده ام رمق نداشت، از بس گریه کرده بودم سرخ شده بود و می سوخت. خشک شده بود، انگار روی سمباده پلک می زدم و سرم…
نفسم بالا نمی اومد.
– چیزیم نیست، شما برید، التماس دعا …
سعید با تعجب بهم خیره شد.
– روز عاشورا، خونه می مونی؟
نگاهم برگشت روش، قدرتی برای حرف زدن نداشتم.
دوباره اشک توی چشم هام دوید.
آقا، من رو می خواد چه کار؟
بغضم رو به زحمت کنترل کردم. دلم حرف ها برای گفتن داشت، اما زبانم حرکت نمی کرد.
بدون اینکه چیزی بگم رفتم سمت اتاق و مادر دنبالم که چه اتفاقی افتاده. اون جوان شوخ و خندان همیشه، که در بدترین شرایط هم می خندید.
بالاخره رفتن.
حس و حال جا انداختن نداشتم، خسته تر از این بودم که حتی لباسم رو عوض کنم. ساعت، هنوز ۹ نشده نبود. فضای اتاق هم داشت خفه ام می کرد. یه بالشت برداشتم و ولو شدم کنار حال. دوباره اختیار چشم هام رو از دست دادم، بین اشک و درد خوابم برد.
ساعت ۱۰ دقیقه به ۱۱
گوشیم زنگ زد، بی حس و رمق، از خواب بیدار شدم. از جا بلند شدم رفتم سمتش
شماره ناشناس بود. چند لحظه همین طوری به صفحه گوشی خیره شدم، قدرت حرف زدن نداشتم. نمی دونم چی شد؟ که جواب دادم.
– بفرمایید.
– کجایی مهران؟ چیزی به ظهر عاشورا نمونده.
چند لحظه مکث کردم.
– شرمنده به جا نمیارم. شما؟
و سکوت همه جا رو پر کرد.
– من، #حسین_فاطمه ام…
تمام بدنم به لرزه افتاد، با صورتی خیس از اشک، از خواب پریدم.
ساعت ۱۰ دقیقه به ۱۱، صدای گوشی موبایلم بلند شد. شماره ناشناس بود.
#ادامهدارد...
🥀 @aseman_del
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📚 #رمان
#نسل_سوخته 🔥
#قسمت_صدو_شصت_وچهارم:جا مانده
از وقتی یادم میاد، کربلا رفتن آرزوم بود. حج دانش آموزی رو پای پرواز، پدرم گرفت:
– حق نداری بری.
#کربلا رو هم هر بار که نیت رفتن کردم، یه اتفاقی افتاد و این چندمین سالی بود که چند روز به حرکت، همه چیز بهم ریخت.
حالم خراب بود، به حدی که کلمه خراب، براش کم بود. حس آدمی رو داشتم که دست و پا بسته، لب تشنه، چند قدمی آب، سرش رو می بریدن.
این بار که به هم خورد، دیگه روی پا بند نبودم. اشک چشمم بند نمی اومد. توی هیئت، اشک می ریختم و ظرف می شستم. اشک می ریختم و جارو می کردم. اشک می ریختم و …?
حالم خیلی خراب بود.
– آقا جون، ما رو نمی خوای؟ اینقدر بدم که بین این همه جمعیت، نه عاشورات نصیبم میشه،
نه … هر چی به عاشورا نزدیک تر می شدیم، حالم خراب تر می شد.
مهدی زنگ زد.
– فردا #عاشورا، کربلاییم، زنگ زدم که …
دیگه طاقت نیاوردم، تلفن رو قطع کردم.
– چرا روی جیگر خونم نمک می پاشی؟ اگه حاجت دارم؟ من،خودم باید فردا کربلا می بودم.
در و دیوار داشت خفه ام می کرد. بغض و غم دنیا توی دلم بود. از هیئت زدم بیرون، رفتم حرم. تمام مسیر، چشم هام خیس از اشک…
– آقا جون، این چه قسمتی بود نصیب من شد. به عمرم وسط همه مشکلات یه بار نگفتم چرا؟ یه بار اعتراض نکردم. اما اینقدر بدبخت و رو سیام، که دیدن کربلا و زیارت رو ازم دریغ می کنید؟ اینقدر به درد بخور نیستم؟ به کی باید شکایت کنم؟ دادم رو پیش کی ببرم؟ هر بار تا لب چشمه و تشنه؟ هر دفعه یه هفته به حرکت، ۱۰ روز به حرکت، این بار ۲ روز به حرکت.
آقا به خدا اگه شما اینجا نبودی من، الان دق کرده بودم. دلم به شما خوشه، تو رو خدا نگید که شما هم به زور تحملم می کنید.
خیلی سوخته بودم، دیگه اختیار دل و فکرم دست خودم نبود. می سوختم و گریه می کردم. یکی کلا نمی تونه بره، یکی دم رفتن…
اونم نه یه بار، نه دو بار، این بار، پنجمین بار بود.
بعد از اذان صبح، دو ساعتی از روشن شدن هوا می گذشت. حرم داشت شلوغ تر از شب گذشته می شد. جمعیت داشتن وارد می شدن که من
#ادامهدارد...
🥀 @aseman_del
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📚 #رمان
#نسل_سوخته 🔥
#قسمت_صدو_شصت_وپنجم: ساعت ۱۰ دقیقه به …
رسیدم خونه. حالم خراب بود و روانم خسته تر از تمام زندگیم. مادر و بچه ها لباس پوشیده، آماده رفتن.
مادر با نگرانی بهم نگاه کرد، سر و روی آشفته ای که هرگز احدی به من ندیده بود. – اتفاقی افتاده؟ حالت خوب نیست؟
چشم های پف کرده ام رمق نداشت، از بس گریه کرده بودم سرخ شده بود و می سوخت. خشک شده بود، انگار روی سمباده پلک می زدم و سرم…
نفسم بالا نمی اومد.
– چیزیم نیست، شما برید، التماس دعا …
سعید با تعجب بهم خیره شد.
– روز عاشورا، خونه می مونی؟
نگاهم برگشت روش، قدرتی برای حرف زدن نداشتم.
دوباره اشک توی چشم هام دوید.
آقا، من رو می خواد چه کار؟
بغضم رو به زحمت کنترل کردم. دلم حرف ها برای گفتن داشت، اما زبانم حرکت نمی کرد.
بدون اینکه چیزی بگم رفتم سمت اتاق و مادر دنبالم که چه اتفاقی افتاده. اون جوان شوخ و خندان همیشه، که در بدترین شرایط هم می خندید.
بالاخره رفتن.
حس و حال جا انداختن نداشتم، خسته تر از این بودم که حتی لباسم رو عوض کنم. ساعت، هنوز ۹ نشده نبود. فضای اتاق هم داشت خفه ام می کرد. یه بالشت برداشتم و ولو شدم کنار حال. دوباره اختیار چشم هام رو از دست دادم، بین اشک و درد خوابم برد.
ساعت ۱۰ دقیقه به ۱۱
گوشیم زنگ زد، بی حس و رمق، از خواب بیدار شدم. از جا بلند شدم رفتم سمتش
شماره ناشناس بود. چند لحظه همین طوری به صفحه گوشی خیره شدم، قدرت حرف زدن نداشتم. نمی دونم چی شد؟ که جواب دادم.
– بفرمایید.
– کجایی مهران؟ چیزی به ظهر عاشورا نمونده.
چند لحظه مکث کردم.
– شرمنده به جا نمیارم. شما؟
و سکوت همه جا رو پر کرد.
– من، #حسین_فاطمه ام…
تمام بدنم به لرزه افتاد، با صورتی خیس از اشک، از خواب پریدم.
ساعت ۱۰ دقیقه به ۱۱، صدای گوشی موبایلم بلند شد. شماره ناشناس بود.
#ادامهدارد...
🥀 @aseman_del
هرچہ بہ جز خیال او ،قصد حریم دل ڪند
درنڱشایمش بہ رو ، از در دل ،برانمش..🌿💛
《 اَنْتَ عُدَّتی اِنْ حَزِنْتُ》
اگر اندوهگین شوم
تو ذخیره و مایه دلخوشی منی:)❤️
❲صحیفهسجادیه❳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیاهے رفت ز چشمانت زبانم از سخن افتاد🍂
شنیدم مقتلت شد خانه اشک از چشم من افتاد🍃
چه مکارانه امالفضل مےشد جعدهاے دیگر🍂
همین ک زهر نوشیدے دلت یاد حسن؏ افتاد🍃
#یاامامجواد
﷽
🚫شایعه:
❌هموطنان عزیز
این متن را بخوانید تا توفیق زندگی در ایران قوی با دولت انقلابی را پیدا کنید‼️
دولت انقلابی برخلاف همه حیله ها و کارشکنی ها و توطئه های دشمنان داخلی و خارجی پیروز شد و هزاران سجده شکر برما واجب گشت که شکر این نعمت از حد توان ما خارج است!
⭕️اما ؛
باید بدانید که اگر زیربار واکسن کرونا بروید و مقاومت نکنید ، از دولت انقلابی هم کاری برنخواهد آمد‼️
به زودی سونامی عوارض واکسن های خارجی که نانو چیپ و جیوه از ویژگی های قطعی آنهاست ، کشور را در بر میگیرد و مرگ و میر مردم به اسم کرونا ولی به دلیل واکسن ها افزایش میابد و چنانچه نانوچیپ ها را فعال کنند هم دچار بحران بزرگتری خواهیم شد که ممکن است ابعاد سیاسی هم پیدا کند‼️
دولت انقلابی مجبور است تمام توانش را فقط صرف جمع کردن این خسارتها نماید و عملا درگیر بحران هائی خواهد بود که توان پرداختن به امور دیگر را سلب میکند‼️
روحانی خائن صبح شنبه پس از قطعی شدن پیروزی انقلابیون ، مأموریت یافته واکسنها را در فرصت باقی مانده به تمام مردم تزریق کند‼️
حتی قبل از اعلام رسمی نتایج به ستادکرونا میآید و جاده سازی برای آخرین ضربه مهلک به ملت راشروع کرد‼️
او با ولع تمام از کرونای ساختگی و دروغینشان دفاع کرد و واکسنآن را به عنوان تنها پروژه ای که تا آخرین روز دولتش میخواهد به ثمر برساند ، تبلیغ کرد‼️
او حتی از برداشته شدن تمام تحریم ها برای واکسن و ماسک درست پس از شکست اصلاحات امریکائی سخن گفت و آن را مشکوک هم ندانست‼️
دشمنانی که سعی در نابودی ما حتی با خونخوارانی مثل داعش را داشتند ، حالا بدون تحریم به ما واکسن و ماسک هدیه میکنند⁉️
روحانی وانمود کرد ،پیگیریهای دولت فشل و بی عرضه او باعث چنین دستاورد بزرگی شده است
دولتی که حتی عرضه برگزاری یک انتخابات را نداشت ،برای ملت اینهمه از خود مایه گذاشته
شما باور میکنید
ملت عزیز ایران، چطور جان شیرینتان را به دست دولتی میسپارید که در تمام این هشت سال نوکر غرب بود و فقط برایدشمنان کرد....
(خلاصه شده)
❇️پاسخ:
1️⃣نویسنده این مطلب کیست؟!
چه تخصصی دارد؟!
بر مبنای کدام دلیل و مدرک پیش بینی کرده که تزریق واکسن موجب مرگ ومیر گسترده میشود؟!
گیریم که دولت فعلی خائن است، آیا هیچ نهاد و شخصیت مورد اعتمادی در نظام نیست که نویسنده به آنها اطلاع دهد تا جلو کشتار مردم را بگیرند؟!!!
2️⃣آیا ما باید به توهمات یک ناشناس توجه کنیم یا به نظر رهبر معظم انقلاب که فرمودند:
ورود واکسن آمریکایی و انگلیسی به کشور ممنوع است اما تهیه واکسن از کشورهای دیگر هیچ مشکلی ندارد👇🏻
https://www.google.com/amp/s/www.isna.ir/amp/99101914261/
3️⃣آیا باید به مطالب بدون سند و مدرک در فضای مجازی اطمینان داشته باشیم یا به وزیر محترم بهداشت که از قضا با حسن #روحانی هم زاویه پیدا کرده و اولین واکسن ساخت روسیه را به فرزندشان تزریق کردند👇🏻
http://mshrgh.ir/1178958
4️⃣آیا باید تحت تاثیر فضای بی در وپیکر مجازی قرار بگیریم یا به سخنان دکتر علیرضا زالی (فرمانده ستاد مقابله با کرونا در کلانشهر تهران و رئیس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی)توجه کنیم که در پاسخ به سؤالی درباره ثبت عوارض واکسن کرونا گفتند: تمام عوارض #واکسن کرونا توسط واحدهای واکسیناسیون به ثبت میرسد، یک تیم کارشناسی مستقر است و این عوارض را تحلیل میکند؛ بنابراین تمام عوارض گزارششده، در سامانه متمرکزی در وزارت بهداشت ثبت و بررسی میشود، تاکنون عارضهای جدی و قابل توجه از واکسنهای کرونای تزریقشده گزارش نشده است.
عوارض ناشی از واکسیناسیون در نگاه کلی، بهمراتب کمتر از خود بیماری کروناست؛ بنابراین منطق اقتضا میکند که واکسیناسیون #کرونا در افراد انجام شود.
https://tn.ai/2505565
5️⃣برخی درصد توهمات شان به حدی رسیده که تزریق #واکسن_ایرانی (ساخته شده توسط دانشمندان جوان و انقلابی خودمان) به رهبر معظم انقلاب را توطئه و خیانت نفوذی ها میدانند!!!
«فَأَینَ تَذْهَبُونَ؟ »
#واکسن_ایرانی
#پاسخ_به_شبهات
وای بر آنکس کھ در صحرای محشر
سر از خاک بر دارد
و نشانهای از معرکهی جهاد
در بدن نداشته باشد..!
#شهیدسیدمرتضیآوینی
Seyed.Reza.Narimani.Manam.On.Hasrati(128).mp3
15.54M
! ..
#مداحیطوری🖇
توی زندگیش به غیر غم ندیدھ..
چشمامو میبندمـ ؛ میگریم..میخندمـ
اگه اشکی جاری شد التماس دعآ:)
#سیدرضانریمانی
🌱| @aseman_del
« وَیُسْرِعُني اِلَي التَّوَثُّبِ عَلي مَحارِمِكَ »
‹ ببخش آن بندهاۍ را کہ فهمید تو
دلت نمۍآید عذابش کنۍ و بۍحیا شد..(:🌿 ›