هیچ کس نمیــدانســـــــــت بهترین اتــاقها هم دیگر برای مــادلخوشی نمیشوند. حالت اصلن خوب نبود و هر چند ساعت بخشی از خاطرات مربوط به اخیر را میگـفتی...
اینکه شـیمی درمانی نکردی بخاطر ریزش موهایت... چون پزشـکها میگـفتندبه درمان کمکی نمیکندفقط کمی پیشـروی را عقب میندازد.اینکه اگراز اول همراه ما به مشـــــهد نیامدی چون دنبال کارهای اخر پزشـکی ات بودی... اما هیچ گواهی وجود نداشــــــت برای رفتنت!
همه میگـفتند انقدر وضـعیتت خراب است کهن رسـیده به مرز برای جنگ حالت بدمیشـــــــودو نه تنها کمکی نمیتوانی کنی بلکه فقط
سربار میشوی... واین تورا میترساند.
*
ازحمام بیرون می ایی و من در حالیڪه جانماز کوچکم رادر کیفم میگذارم زیرلب میگویم
_ عافیت باشه اقا غسل زیارت کردی؟
سرت را تکان میدهی و سمتم می ایی ..
_ شما چی؟ غسل کردی؟
_ اره..داشتم!
دســـتم رادراز میکنم ،حوله کوچکی که روی شــانه ات انداخته ای برمیدارمو به صــندلی چوبی اســتوانه ای مقابل دراور ســوئیت اشــاره
میکنم
_ بشین..
مبهم نگاهم میکنی
_ چیکار میخوای کنی؟
_ شما بشین عزیز
مینشینی، پشت سرت می ایستم ،حوله را
روی سرت میگذارمو ارام ماساژ میدهم تا موهایت خشک شود.
دستهایت را بالامی اوری و روی دست های من میگذاری
_ زحمت نکش خانوم
_ نه زحمتی نیست اقا!... زود خشک شه بریم حرم..
سرت را پائین میندازی ودر فکرفرو میروی.در آینه به چهره ات نگاه میکنم
_ به چی فکر میکنی؟...
_ به اینکه این بار برم حرم... یا مرگمو میخوام یا حاجتم....
و سرت را بالامیگیری و به تصویر چشمانم خیره میشوی.
دلم میلرزداین چه خواسته ای است...
از توبعید است!!
کار موهایت که تمام میشود عطرت را از جیب کوچک ساکت بیرون می آورمو به گردنت میزنم...
چقدر شیرین است که خودم برای زیارت اماده ات کنم.
*
چند دقیقه ای راه بیشتر به حرم نمانده که یک لحظه لبت را گاز میگیری و می ایستی. مضطرب نگاهت میکنم...
_ چی شد؟؟؟
_ هیچی خوبم. یکم بدنم درد گرفت...
_ مطمئنی خوبی؟... میخوای بر گردیم هتل؟
_ نه خانوم! امروز قراره حاجت بگیریما!
لبخندمیزنم اماته دلم هنوز میلرزد...
نرسیده به حرم از یک مغازه ابمیوه فروشی یک لیوان بزرگ آب پرتغال طبیعی میگیری بادو نی و با
خوشحالی کنارم می ایـے
_ بیا بخور ببین اگردوست داشتی یکی دیگه بخرم. اخه بعضی اب میوه ها تلخ میشه...
به دو نی اشاره میکنم
_ ولی فکرکنم کلن هدفت این بوده که تویه لیوان بخوریما...
میخندی و از خجالت نگاهت را از من میدزدی. تاحرم دســــت در دســــتت و در آرامش مطلق بودم.
زیارت تنها با تو حال و هوایــی دیگر
داشــت. تا نزدیک اذان مغرب در صــحن نشــســته ایم و فقط به گنبد نگاه میکنیم. از وقتی که رســیدیم مدام نفس میزنی و درد میکشــی.
اما من تمام تلاشــم را میکنم تاهواســت را پـی چیز دیگر جمع کنم. نگاهت میکنم و ســرم را روی شــانه ات میگذارم این اولین بار اســت
که این حرکت را میکنم. صدای نفس نفس را حالا بوضوح میشنوم. دیگر تاب ندارم ،دستت را میگیرم
_ میخوای برگردیم؟
_ نه من حاجتمو میخوام
_ خب بخدا اقا میده ... توالان باید بیشتر استراحت کنی..
مثل بچه ها بغض و سرت را کج میکنی
_ نه یا حاجت یاهیچی...
خدایا چقدر! از وقتی هم من فهمیده ام شکننده تر شده...
همان لحظه اقایــی با فرم نظامی از مقابلمان رد میشود و درست در چند قدمی ما سمت چپمان مینشیند...
نگاه پر ازدردت را به مرد میدوزی و اه میکشی
مرد می ایستدو برای نماز اقامه میبندد.
تو هم دســـــتت را در جیب شلوارت فرو میبری و تســــبیح تربتت را بیرون می اوری ســــرت را چندباری به چپو راست تکان میدهی و
زمزمه میکنی:
_ هوای این روزای من هوای سنگره...
یه حسی روحموتا زینبیه میبره
تاکی باید بشینمو خدا خدا کنم....
به عکس صورت شهیدامون نگا کنم...
باز لرزش شانه هایتو صدای بلندهق هقت... انقدر که نفسهایت به شماره می افتد و من نگران دستت را فشار میدهم..
نویسنده:میمساداتهاشمی✨
نفسنزنجاناکهجانممیرود🍃❤️
『🌙 @aseman_del
۲۵ مرداد ۱۳۹۹
۲۵ مرداد ۱۳۹۹
۲۵ مرداد ۱۳۹۹
از خدا پرسیدند
عزیزترین بندگان نزد تو
چه کسانی هستند؟
خداوند لبخند زد و گفت
آنها که میتوانند تلافی کنند
اما به خاطر من میبخشند ...
@aseman_del✨
۲۵ مرداد ۱۳۹۹
【• #حرفاے_درگوشے🗣 •】
پامیشید میرید کار جهادی میکنید؛
بعد میاید اول تا آخرشُ استوری میکنید؛
خب این دیگه کجاش جهادیه؟!
به قول معروف تُف به ریا !
🍂@aseman_del
۲۵ مرداد ۱۳۹۹
اگر تو اهل طاعت نشوی،
هنوز کلاس اولی !!!
حتی اگر صد سال هم قیافه مذهبی بگیری،
ولی نفس خود را کنترل نکنی
هنوز کلاس اولی
و داری درجا میزنی..:)
•مـــــواعظآیتاللهحــــقشناس•
🍃@aseman_del
۲۵ مرداد ۱۳۹۹
۲۶ مرداد ۱۳۹۹
یهسلامخوشگلبدیمبهپسرفاطمه(:
#السَّلامُعَلَيْكَيَاحُجَّةاللّٰهِفِىأَرْضِهِ✋🏻🌸
سلاممولایمن🍃
سلامدورتبگردم🙃
سلاممنجیعالم🌏!
سلامخوشگلخوشگلایزهرا🌻
سلامعزیزدلنرجسخاتون💎✨
سلاموارثذوالفقار🖐🏻
سلاممهربونم🎈🌿
سلامصاحبقلبم♥️🖇
#سلام_آقا🖐🏻🍀
#اللهمارزقناڪربـلا 📸
_¦🔆 🍀¦
@aseman_del
۲۶ مرداد ۱۳۹۹
۲۶ مرداد ۱۳۹۹
۲۶ مرداد ۱۳۹۹
.
✍یکلحظهغفلتوعمریپشیمانی
ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺍﺯکـﻢ ﻭﺯﻥترینچیزهاییاست
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎحملمیشود،ولی شایدﺍز
ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺗﺮﯾﻦوسیلههاییباشدکهدر
ﺁﺧﺮﺕ گناهشﺑﻪﺩﻭﺵمانکشیده
میشود..
مراقبمحتویاتِموبایلمانباشیم
کجا میرویم؟چهمیبینیم؟چهپستی
میگذاریم؟باچهکسیگفتگومیکنیم؟
ویادماننرود،نامحرم،نامحرماست،چه
دردنیایواقعی،چهدرفضایمجازی..
#خداراحاضروناظربدانیم:)
°•|مرواریدهاے خاکی•|°
@aseman_del
۲۶ مرداد ۱۳۹۹
[°روزِمَنبایکسَلامبرتوزیبامیشود...
اَلسلامایحَضرتاَرباب...مولاناحَسَنْ]•
#السلام_علیک_یاحسن 💚
『🌙 @seman_del
۲۶ مرداد ۱۳۹۹