مُـرواریدهایخاکـــی🕊
~.•🌿.
.
جز حسین کیست
که در سایهی مِهرش برویم
رحمتِ اوست که هرلحظه پناهِ من و توست..!
#شرحدل
#عشقاولوآخرمن
مُـرواریدهایخاکـــی🕊
• !🌿
یک ربع قبل از نماز صبح
هادی به هوش میاد و همون طور که
پدرشون میگفتند یه چند کلام با هادی حرف زدن!
قربون صدقه هادی رفتن
و بعد چند دقیقه هادی چشماشو میبنده
و شهید میشه!
یکی از رفقای هادی هم که
کنار پدرشون بودن هادی رو صدا میکردند،
هادی بلند شو!
که هادی چشمانش رو میبنده و شهید میشه!
دیشب پدر شهید میگفت رفیقِ شهید
دقیقا همون صحنه بیمارستان رو دو بار خواب
دیده بهش گفته هادی چرا جواب نمیدی؟
چرا هرچی میگیم بلند شو، چیزی نمیگی؟
هادی میگه:
قبل از اینکه شما بیایید اینجا
خانوم حضرت زهراۡ اینجا بودن
شما که اومدید، خانوم رفتند..:)
#شهیدمحمدهادیامینی
﷽
پنج دلیل برای حرکت به سمت #واکسن_ایرانی
این روزها حواشی و اخبار پیرامون واکسنهای ایرانی کرونا به اوج خود رسیده است. در کنار همه مطالب مثبت و منفی که در این زمینه در فضای مجازی مطرح میشود، نگاهی داریم به دلایلی که ضرورت حرکت ایران به سمت ساخت واکسن بومی در داخل کشور را تبیین میکند.
1️⃣ دسترسی پایدار: اولین و مهمترین عامل توجیه کننده تولید واکسن در داخل کشور، ایجاد دسترسی تضمین شده و پایدار برای نیازهای آینده میباشد. با توجه به محدودیتهای تولید واکسن در جهان، مشکلات پیشِ روی ایران در تأمین واکسن و عملکرد سیاسی برخی تأمینکنندگان واکسن در جهان، دستیابی به توانایی تولید انبوه واکسن در داخل کشور بسیاری از این مشکلات را مرتفع خواهد کرد. با توجه به احتمال نیاز به انجام واکسیناسیون به صورت سالانه، این مسئله اهمیت بیشتری خواهد یافت و کشور میتواند با سرعت و تضمین بسیار بالاتری #واکسن مورد نیاز خود را تأمین کند.
2️⃣ امنیت بیولوژیک: بسیاری از تولیدکنندگان واکسنهای مشهور و مطرح در جهان طبق مطالبی که پیشتر در واحد سلامت مصاف مطرح شد، دارای ارتباطات گسترده با نهادهای نظامی، دولتهای متخاصم و یا مراکز حامی تفکرات یوجنسیستی یا کاهش جمعیت در جهان هستند. احتمال بهکارگیری فناوریهای بیوتروریستی و همچنین فناوری ساخت پرخطر موسوم به ژنتیکی اکثر این گزینهها را در پایینترین سطح امنیت زیستی قرار میدهد. با نظارت نهادهای داخلی بر فرآیند تولید واکسن در داخل و یا نظارت بر مواد اولیه وارداتی مورد نیاز و همچنین تمرکز بر فناوریهای ساخت امنتر غیرژنتیکی، میتوان بخش بزرگی از این مشکلات را مرتفع کرد.
3️⃣ صرفه اقتصادی: بسیاری از کمپانیهای مشهور تولیدکننده واکسن کرونا در جهان، واکسنهای خود را با کمکهای مالی سنگین دولتی تولید کردهاند. قیمت فعلی واکسن در جهان بدون این سرمایهگذاری به مراتب میتوانست بیشتر باشد. با در نظر گرفتن این مسئله، انجام همین فرآیند در داخل کشور و تهیه زیرساخت برای تولید واکسن در داخل، میتواند در بلندمدت بسیاری از هزینههای خرید مستقیم را کاهش داده و علاوه بر کاهش هزینه و خروج ارز، با ایجاد بازار صادرات در مراحل بعد برای کشور ارزآوری نیز بهوجود آورد.
4️⃣ توانایی فنی: ایران تا به امروز ثابت کرده است که در علوم فنی و استراتژیک که در موضوع سلولهای بنیادی و شاخههای مختلف پزشکی تا به امروز نمود پررنگی پیدا کرده است توانایی بالایی هم به جهت کسب دانش و فناوری، هم به جهت نیروی انسانی متخصص داراست. با وجود این ظرفیت، هیچ دلیلی برای ترک سرمایهگذاری در زیرساختها و ایجاد بسترهای لازم برای گشودن این عرصه در داخل کشور مشاهده نمیشود.
5️⃣ ابزار قدرت: مسئله واکسن قطعاً در دوران پساکرونا در جهان یکی از ابزارهای مهم و کلیدی در تعیین امور راهبردی و استراتژیک برای کشورها خواهد بود. نابرابریهای موجود در زمینه توزیع واکسن در جهان، احتمال سوءاستفاده سیاسی توسط برخی دولتها و جریانات بینالمللی و زمزمههایی مبنی بر ایجاد محدودیتهایی بینالمللی برای افراد واکسینه نشده از جمله مباحث مطرح در این زمینه میباشد. محدودیتهایی که به تحلیل بسیاری غیرقانونی بوده و قرار است نظم جدیدی از قدرت را در جهان، با ابزار جدیدی به نام واکسن اعمال کند. ایران میتواند با خودکفایی در زمینه تولید واکسن هر گونه تهدید محتمل مرتبط با این موضوع را مرتفع کرده و نفوذ و قدرت چانهزنی خود در عرصههای منطقهای و بینالمللی را افزایش دهد.
قطعاً حرکت به سمت واکسن ایرانی به معنای محدود کردن واردات نمونههای مناسب خارجی یا ایجاد انحصار برای نمونههای داخلی نیست. هماکنون چندین شرکت و مجموعه مطرح در حال کار بر روی تولید واکسن بوده و شایسته است دولت بعدی با سرمایهگذاری مناسب این مسئله را با جدیت پیگیری نماید البته که مجموعههای داخلی نیز باید تماماً از جهات مختلف علمی و حتی امنیتی مورد نظارت قرار گرفته و خروجی علمی محصولات آنها با استانداردهای لازم و سختگیری لازم، مورد پایش قرار گیرد.
همچنین باید افزود که یقیناً واکسن تنها راه پیش روی ما برای مقابله با کرونا یا پیشگیری از آن نیست. بر خلاف پروپاگاندای سنگین بینالمللی، بیماری کرونا لاعلاج نبوده و ما نه در برابر یک روزنه تاریک بلکه در برابر یک دو گانه مهم در قالب «واکسن» و «دارو» روبرو هستیم. بخش قابلتوجهی از مرگومیر در اثر کرونا با اصلاح پروتکلهای درمانی و ایجاد اصلاحاتی در سبک زندگی عمومی قابلیت کاهش خواهد داشت. در کنار تلاش همهجانبه برای ساخت و تولید واکسن ایرانی، باید با تمام قوا برای کشف، بهکارگیری و توزیع داروهای مناسب برای مقابله با کرونا و اصلاح سبک زندگی عمومی نیز تلاش کرد.
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمیماند
چه باید گفت با آن کس که میدانی نمیماند؟!
- حسینزحمتکش
#بی_تو_هرگز
#قسمت_بیست_سوم
تا شب، فقط گریه کرد ... کارنامه هاشون رو داده بودن ... با یه نامه برای پدرها ...
بچه یه مارکسیست ... زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره ...
- مگه شما مدام شعر نمی خونید ... شهیدان زنده اند الله اکبر ... خوب ببر کارنامه ات رو بده پدر زنده ات امضا کنه ...
اون شب ... زینب نهارنخورده ... شام هم نخورد و خوابید ...
تا صبح خوابم نبرد ... همه اش به اون فکر می کردم ... خدایا... حالا با دل کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟ ... هر چند توی این یه سال ... مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد اما می دونم توی دلش غوغاست ...
کنار اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می کردم که صدای اذان بلند شد ...
با اولین الله اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت ... نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز ... خیلی خوشحال بود ... مات و مبهوت شده بودم ... نه به حال دیشبش، نه به حال صبحش ...
دیگه دلم طاقت نیاورد ... سر سفره آخر به روش آوردم ... اول حاضر نبود چیزی بگه اما بالاخره مهر دهنش شکست ...
- دیشب بابا اومد توی خوابم ... کارنامه ام رو برداشت و کلی تشویقم کرد ... بعد هم بهم گفت ... زینب بابا ... کارنامه ات رو امضا کنم؟ ... یا برای کارنامه عملت از حضرت زهرا امضا بگیرم؟ ... منم با خودم فکر کردم دیدم ... این یکی رو که خودم بیست شده بودم ... منم اون رو انتخاب کردم ... بابا هم سرم رو بوسید و رفت ...
مثل ماست وا رفته بودم ... لقمه غذا توی دهنم ... اشک توی چشمم ... حتی نمی تونستم پلک بزنم ...
بلند شد، رفت کارنامه اش رو آورد براش امضا کنم ... قلم توی دستم می لرزید ... توان نگهداشتنش رو هم نداشتم
اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد ... علی کار خودش رو کرد .. اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهن دیگران، چیزی در نمی اومد ... با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد ... حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد ... قبل از من با زینب حرف می زدن... بالاخره من بزرگش نکرده بودم ...
وقتی هفده سالش شد ... خیلی ترسیدم ... یاد خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد ... می ترسیدم بیاد سراغ زینب ... اما ازش خبری نشد...
دیپلمش رو با معدل بیست گرفت ... و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد ...
توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود ... پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود ...
هر جا پا می گذاشت ... از زمین و زمان براش خواستگار میومد ... خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرت تمام دخترهای اطراف بود ... مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جواب رد داد ... دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید ...
اما باز هم پدرم چیزی نمی گفت ... اصلا باورم نمی شد ...
گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن ... زینب، مدیریت پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود ...
سال 75، 76 ... تب خروج دانشجوها و فرار مغزها شایع شده بود ... همون سال ها بود که توی آزمون تخصص شرکت کرد... و نتیجه اش ... زنیب رو در کانون توجه سفارت کشورهای مختلف قرار داد ...
مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران ... پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید ... هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری ... پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد ... ولی زینب ... محکم ایستاد ... به هیچ عنوان قصد خروج از ایران رو نداشت ... اما خواست خدا ... در مسیر دیگه ای رقم خورده بود ... چیزی که هرگز گمان نمی کردیم ...
#بی_تو_هرگز
#قسمت_بیست_پنجم
تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه ... اشک توی چشم هام حلقه زد ... پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال ...
دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ...
- بی انصاف ... خودت از پس دخترت برنیومدی ... من رو انداختی جلو؟ ... چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟
برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره ... دنبالش راه افتادم سمت دستشویی ... پشت در ایستادم تا اومد بیرون... زل زدم توی چشم هاش ... با حالت ملتمسانه ای بهم نگاه کرد ... التماس می کرد حرفت رو نگو ... چشم هام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم ...
- یادته 9 سالت بود تب کردی ...
سرش رو انداخت پایین ... منتظر جوابش نشدم ...
- پدرت چه شرطی گذاشت؟ ... هر چی من میگم، میگی چشم ...
التماس چشم هاش بیشتر شد ... گریه اش گرفته بود ...
- خوب پس نگو ... هیچی نگو ... حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه ...
پرده اشک جلوی دیدم رو گرفته بود ...
- برو زینب جان ... حرف پدرت رو گوش کن ... علی گفت باید بری ...
و صورتم رو چرخوندم ... قطرات اشک از چشمم فرو ریخت ... نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه.....
تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طریق سفارت انجام داد ... براش یه خونه مبله گرفتن ... حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم ... هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود ...
پای پرواز ... به زحمت جلوی خودم رو گرفتم ... نمی خواستم دلش بلرزه ... با بلند شدن پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد ... تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود ...
بچه ها، حریف آرام کردن من نمی شدن
+ همیشه نمیشه که همه کارا باعقل جور در بیاد؛ بعضی کارا فقط با دل جور در میاد...!