_لكِنكَ فَهمتَ الحزنُ عيني الْصامِت:)!. . .

_ولی تو 
اندوه‌ِ نگفته‌یِ
چشمانم را می‌فهمیدی!🙂🩹

#عربیجآت

‹ ࡅߺ߲ـߊ‌‌ ࡅ࡙ߺߊ‌‌ܥ‌ ࡅߺ߳❟ (: !' ›

#جمعه‌هایی‌به‌رنگ‌کتاب📚 #یك‌روز‌بعداز‌حیرانی زندگی‌نامۀ داستانی مدافع حرم #شهید‌محمد‌رضا‌دهقان‌امیری نویسنده‌:‌فاطمه‌سلیمانی‌ازندیاری قسمتی‌ازکتاب↯ می‌دانی،آرزوی دو چیز به دلم ماند . هم دلم می‌خواست یك دل سیر کتکت می‌زدم و هم دلم می‌خواست یك یادگاری از تو داشته باشم . در جریان یادگاری ها که هستی . همه را گذاشتند توی ویترین و درش را چند قفله کرده‌اند . از تو فقط چند عکس دارم که آن هارا هم از مهدیه گرفته‌ام . هر چه که از تو مانده را مامان‌فاطمه بلوکه کرده . حتی کم مانده دور ویترین سیم‌خاردار بکشند . البته حق هم دارند . من اگر بودم شاید دزدگیر هم نصب می‌کردم . چه صحنۀ بامزه‌ای می‌شود که مثلا یك نفر مهمان خانۀ شما باشد و بخواهد دور از چشم بقیه درِ ویترین را باز کند . آن وقت آژیر دزدگیر رسوایش می‌کند . من هم به قول خودت گوریل شدم وقتی که به مهدیه گفتم درِ ویترین را باز کند و گفت درِ ویترین چندقفله‌ست و کلیدش را هم احتمالا یك نفر قورت داده ... @aseman_del مرواریدهای خاکی

ࡅߺ߲ܣ ࡅ߭ߊ‌‌ܩ ߊ‌‌ވ🌿 ! '

💛🌼

«أنـت قطعة سكر بين الأشياء المُره»

عزیزترینم تو بین همه‌ی 
چیزای تلخ‌ یھ حبه قندی . . .♥️'

#عربیجآت

! .. #آهنگ‌طوری🖇 گناهِ منے ، بی گناهِ منے کھ بارِ غمت ماندھ بر دوشم :) #علیرضا‌قربانی #خیالِ‌خوش 🌱| @aseman_del

‹ ࡅߺ߲ܘ ‌‌ࡅ࣪ߺߊ‌‌ܩِ ܦ߳ܝ‌ߊ‌‌ܝ‌ِ ܥ‌ࡋߺܣߊ‌‌ ! ›

#جمعه‌هایی‌به‌رنگ‌کتاب📚 #رازِ‌انگشتر روایت‌هایی از سبك زندگی اولین شهید روحانی مدافع حرم #شهید‌سعید‌بیاضی‌زاده مؤسسه فرهنگی مطاف عشق قسمتی‌ازکتاب↯ تا آن لحظه بھ انگشترش دقت نکرده بودم . انگشترش را نشانم داد و گفت : قشنگه ؟! خواستم انگشتر را از دستش در بیاورم ولی اجازه نداد . برایم عجیب بود . سعیدی کھ اصلا بھ مسائل مادی اهمیت‌نمی‌داد الآن نسبت بھ این انگشتر علاقه پیدا کرده بود . با کلی چك و چانھ زدن انگشتر را داد تا ببینم . گفت : می‌دونی کی این انگشتر رو بھ من داده ؟! گفتم : نھ .. گفت : حاج‌قاسم داده ... :) @aseman_del مرواریدهای خاکی

«دع ما يجب أن يذهب ، اذهب» بگذار آنچه باید برود ، برود . . .

🕊

#عربیجآت