به نام خدا
❇️نام مستند : #حس_خوب
انگار همین دیروز بود که با دختر عمویم به جلسه روضه ها آمدیم و چند هفته بعدِ روضه ها جلسات هفتگی شروع شد و من با شوق 🙃هرهفته با دختر عمویم به جلسات می آمدیم.
آن موقع ها زیاد شوقی نداشتم ولی کم کم که با خادمین آشنا شدم👌 اوضاع یه خورده تغییر کرد تا اینکه.....
تا اینکه جلسات سال ۹۷ شروع شد.
خدا رو شاهد میگیرم که هروقت نمیتونستم بیام خیلی ناراحت میشدم و گریه میکردم ولی سعی میکردم تا خودمو سرگرم کنم تا هفته بعد😔
وقتایی هم که میرفتم از اول شهر تا هنرستان خیلی حس خوب و قشنگی داشتم و بهم خوش میگذشت.🌹
خیلی خوشحال بودم که کنار استاد امان الهی و بقیه خادمین بودم و هر هفته با نشاط و خوشحالی به استقبال مدرسه میرفتم و صبر میکردم تا جلسه بعد...🌸
ممنون که این حال خوب رو به من منتقل کردین.😁😉
💚 #دختران_آسمانی
💚 @asemangirls
به نام حق
❇️نام مستند : #لطف_خدا
زیارت امام رضا........
چندیست هوای چشم من بارانیست
هرخشت دلم بیانگر ویرانیست
بیماری دوری از خراسان دارم
تجویز پزشک من "حرم" درمانیست😢
قبل از مشهد تازه فهمیدم چنین جلساتی هم هست جلسه های اول چادر داشتم اما حجابم کامل نبود خیلی سخنرانی ها مفید بود و هست.
برای ثبت نام دیر شده بود منم هر شب.و هر روزگریه😭 تا اینکه ثبت نامم کردن. مشهد روم نمیشد برم ب پابوس امام رضا وقتی آقای امان الهی گفتند ک شما دختر امام رضایی چون دعوتت کرده دیگه نگران نبودم همونجا ورودی باب الجواد توبه کردم و قول دادم ک کاری نکنم که امام رضا(ع) و نه امام زمان (عج) رو ناراحت کنم
اون چند روز خیلی زود تموم شد از همونجا بود ک من متحول شدم و الان باحجاب کامل و اگه خدا بخواهد و لایق باشم خادم اقا هستم و ان شا الله خواهم ماند.
سعی میکردم تا در همه جلاسات حاضر باشم تا از سخنرانی های اقای امان الهی استفاده کنم و با جمعی از دختران ساعات خوشی را می گذراندیم.
خداروشکر جلسات خیلی تاثیرات مثبتی برای من داشت 😊
از همه بخاطر برگزار کردن این جلسات سپاس گزارم
💜 #دختران_آسمانی
💜 @asemangirls
به نام خالق خوبی ها....
❇️ نام مستند : #از_امام_رضا_ی_نشونی_خواستم😔
خاطرات خوب زیاده ...
من از اولین سری سلسله جلسات ک در کتابخانه مرکزی بود شرکت کردم .
گاهی نتونستم ولی تمام تلاشم رو کردم ک جلسات رابیام .
#اعتکافی ک احساس سبکی بهم داد...
باغ جوان،مجموعه تفریحی درچه،شهربازی، بازدید از سرای سالمندان صادقیه، کویر ورزنه ،سینما انیمیشن فهرست مقدس،
مراسم های عزاداری حسینی،جشن روز مادر،روز پدر، روز دختر، عید غدیر و قربان، اهدای بادکنک به بچه ها در پارک، جزو خادمین بودن و....
👌❤️اما مهمترین اونها برای من خادم بودن در مراسم های عزاداری حسینی ۹۷ بود ک چند روز از صبح تا نصف شب نوکری اقا رو میکردم و هیچ لذتی بالاتر از این نیست 💓
و اینکه با بچه ها و خادمین خوب اسمانی و جناب امان الهی رفتیم مشهد مقدس ❤❤
اونجا وقتی چشمم به ضریح افتاد به امام رضا گفتم #من_بنده_خوبی_نبودم ولی تو بازهم منو به خونت دعوت کردی ...
#از_امام_رضا_یه_نشونی_خواستم تا بفهمم ک بخشیده شدم ..
و همون شب بین ۶۰۰ نفر توی قرعه کشی اسمم دراومد ک خادم یار امام رضا باشم
چه چیزی بالاتر از این؟
این بزرگترین موفقیتیه ک من تو زندگیم داشتم
چه عالی بود .... خدا نصیب همه بکنه😍
با تشکر از جناب امان الهی ،خادمین اسمانی و دوستان گلم ک درکنارتون خوشحالم😍😍😍😍
💚 #دختران_آسمانی
💚 @asemangirls
❇️نام مستند : #خل_و_چل_بازی_هامون 😊
#شادی 💃
سکانس اول :
آقا من میخوام راحت صحبت کنم.جدی و رسمی اصلا.
چرا دروغ بگم . من از اولین جلسات ک چندسال پیش بود اومدم تا الان.
مشهد هم دو سری رفتم ولی خب از لحاظ ظاهری تغییری نکردم چون چیزی ک هستم رو دوس دارم ولی رفتاری دارم تازگیا سعی میکنم بهتر شم ، خوش اخلاق تر بشم و ... .
حالا ریا نشه ولی شما هم دعام کنید 😂😂
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
سکانس دوم :
خاطراته تو جلسات ک خب حاج اقا همیشه ما رو میخندونن.مخصوصا خاطره هایی ک برامون تعریف میکنند.اردوهای مشهد ک اصن یه چیزیه ها . ☺️ تو مشهد تابستون ۹۷ ما با بچه ها یکی از خادمین رو گیر اوردیم و با بالشت حسابی زدیمشون و خب البته ایشون تلافی کردن و منو زیر پتو داشتن میکشتن خدایی 😂😒😐 انگار قصد کشت داشتن 😒🙈
خلاصه همه چی فوق العاده 😜
با تشکر از همه عزیزان
#N_L
❤️ #دختران_آسمانی
❤️ @asemangirls
به نام خدایی که تموم داراییمه
❇️نام مستند
#تولد😍☺️
نزدیک خونه ما یه فضای سبز خیلی بزرگ بود و منم از وقتی که خیلییی کوچیک بودم همیشه اونجا میرفتم به خاطر همین کلی دوست داشتم🙈
روزا خیلی سریع میگذشتن و یه روز چشم باز کردم و دیدم همه بچه های دوروبرم بزرگ شدن و دیگ مثل قبلا فکر بازی نیستن
احساس کردم خیلی نسبت به اونا کوچیکم 😐و باید بزرگ شم
به خاطر همین از یکی از به اصطلاح بزرگ تریناشون خیلی زیر پوستی پرسیدم که چیکار کنم
اونم دقیقا راهی و گذاشت جلوی پام که نباید میرفتم توی اون راه ...😞😭
خلاصه رفتم. یکی دوسالی میشد که با به اصطلاح خودم بزرگان(😏) چه دختر و چه پسر ❌رفت و آمد داشتم و البته خانواده هیچ خبری نداشتن انقدر روی من تاثیر گذاشته بودن که چه جسم و چه روحم کلی خط خطی شده بودن😣 یه دختر همسایه داشتیم که خیلی از من بزرگ تر بود ی بار تعریف میکرد که پیش یه مشاوری میره که خیلی خوبه و از این حرفا
منم که اصن نمیدونستم قراره برم پیش یه روحانی گفتم منم میخوام برم و کلی حرف دارم و کلیم سوال دارم تو ذهنم رفتم و دیدم بَه اینجارو نگا من الان نشستم توی یه اتاق و قراره با یه روحانی حرف بزنم😱😳
کلی سوال پرسیدم و انتظار داشتم الان بمونه تو سوالام در صورتی که نمیدونستم اینا چیزای کاملا ساده و سطحیه 😅
حاج آقا سوالام و خیلی آروم و با دلیل جواب دادن 👌 اخلاق خوب حاج آقا کم کم روم تاثیر گذاشت و جلسات و اومدم اولای کار بحثا خیلی برام جذاب نبود 😕تا این ک رسید به شام غریبان سال ۹۶ اون موقع خود آقا امام حسین یه جرقه ای تو ذهنم زد 👌
که کاملا تصمیمم و گرفتم همه اون بزرگان و بلاک کردم😏 و راهم و شروع کردم
واقعا الان که نگاه میکنم به اون موقع میبینم که دقیقا مثل یه نقطه #نور توی تاریکی بوده برام این جلسات و واقعا از ته دلم از حاج آقا و تمام خادمینی که تلاش میکنن تا به من و امثال من کمک کنن ممنونم ❤️
💚 #دختران_آسمانی
💚 @asemangirls
#صندلی_اخر_ردیف_سوم_جلسه❤
سکانس دوم 📽🎞
شمار کَل کَل هام با بابام از دستم در رفته . 😢
هر پنجشنبه راس ساعت ۱۴:۳۰ شروع میشد♀
حتی دعوا هاشم دلنشین بود❤ چون اخرش راضی میشد و منو میرسوند، راستی نگفتم کجا!........
دورهمی باحالای اصفهان ، اره درست فهمیدی دخترون آسمونیو میگم😎
اصلا ب اسمشون نگا نکن ، آسمون کوجا بود 😶😐
اینا اگه برن آسمون که خدا پرتشون میکنه کف زمین بقلی سنگکره😂😂
از بسکی شیطونن😈
تموم جلسات خاطرس.....
از خادمینی ک بهمون میگفتن برو اون وسط بشینو ما سر از ردیف اخر جلسه در میاوردیم تا موقع خروج ک ب زور بیرونمون میکردن، موقع وارد شدن ب جلسه ک با بغلو خوشامد گرم و خاکیه خادمین روبرو میشدیم 😍
🙊موقع اردو ها ک اصلا نگو ، پرسیده و نپرسیده از خونواده اسممونو مینوشتیم!!
صحبت های حاج اقا هم ک ب کنار ، هم توش خنده بود و هم بحث های جدی و سنگین ک آمپر میسوزوندیم😐
موقع خروج حاج اقا هم ک نگم برات مثه سلبریتیا میریختیم دورشونو ی سطل سوال روشون خالی میکردیم😎
چ موقع ها بود ک سرمون تو گوشی بود و حاج اقا یهویی داد میکشیدن!!!
مثه زمانی بود ک ساعت ۳ نصفه شب پاگوشی هستیمو مامانامون میگن بخواب دیگه بچه👊
از دعا های حاج اقا واسه جوش و کهیرو هر کوفتی روی صورت و مخصوصا نوکی دماغم ک نگم♀ خدایی از ته دل میگفتین آمیییییین هااااااااان👿
دروغ نگو نمیگفتم......خودم ب سرم اومد☹
خب دیگه سرتونو درد نیارم بیصبرانه منتظر جلسات سال ۹۸ ام😍😍
تا بعد...........^-^
💙 #دختران_آسمانی
💙 @asemangirls
🌸خدا وقتی نخواهد، عمر دنیا سر نخواهد شد
گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهد شد
🌸و تا وقتی نخواهد برگی از کاجی نمی افتد
و باغی از هجوم داس ها پرپر نخواهد شد
🌸خدا وقتی نخواهد دانه ای کوچک تر از باران
گلی بالا رونده مثل نیلوفر نخواهد شد
🌸و کرم کوچکی...پروانه ای زیبا...و کوهی سخت
عقیق و شیشه و آیینه و مرمر نخواهد شد
🌸خدا وقتی بخواهد، می شود... وقتی نخواهد، نه...
گلی بازیچه ی طوفان غارتگر نخواهد شد
🌸خدا وقتی بخواهد، غیر ممکن می شود ممکن
ولی وقتی نخواهد، واقعاً دیگر نخواهد شد
#مریم_سقلاطونی
💚 #دختران_آسمانی
💚 @asemangirls
❇️ نام مستند:
#دوس_داشتم_خودم_رو_به_رخ_همه_بکشم 😔
سلام
شما همه دوستای من هستید پس صادقانه اعتراف میکنم،من حدود ۲سال که جلسات #دختران_اسمانی رو به طور جدی دنبال میکنم
😱ولی قبل از این دوسال دختری بودم که متاستفانه همش تو فکر این بودم که ظاهر زیبا داشته باشم تا(باطن زیبا)و دوس داشتم خودم رو به رخ همه بکشم و بگم من خوشگل تر یا خوش اندام تر هستم !😔
خودم میدونستم که از راه درست و خودم و خدا خییلی دارم دور میشم ولی همش میگفتم فوقش با دوتا هیزم بیشتر توی جهنم میسوزم (به قول دوستام)با دوستایی رفاقت میکردم که گاهی منو به کار های بد و اشتباه میکشوندن ولی بازم با هر کار بدی که انجام میدادم خدا ی جور دیگه ای ی راه دیگه ای پیش روم میگذاشت
اما متاستفانه من در دوران جاهلیت به سر میبردم و خییلی توی این چیز ها نبودم !
ولی چون توی خانواده ی مذهبی بودم نمیتونستم مثل دوستام ،خییلی چیز هایی که خودم و خانواده ام روش اعتقاد زیادی داشتیم و داشتم رو، انکار کنم ...
برای همین ی بار به دوستام اصرار کردم که باهمدیگه برای اعتکاف بریم مسجد محله خود دوستام (محل زندگی دوستام از خونه مون دور بود)
اون ها هم قبول کردن
شب اول اعتکاف متاستفانه با یکی از دوستام سربه سر یکی از دوست پسر یک دوست دیگه ام گذاشتیم (اونا برخلاف قانون مسجد با خودشون گوشی اورده بودن)😞
شب دوم دیدم که قبل از اذان شب دوستم داره زیر پتو آرایش میکنه بهش گفتم براچی داری آرایش میکنی؟؟گفت:شب ها اقایون برای نماز جماعت میان توی مسجد و به دوس پسرم گفتم بیاد!😞😞😭
🌸باخودم توی نماز گفتم خدایا هرچی خودت میدونی و هر راهی که تو گفتی رو میرم من خییلی گیج شدم! خلاصه ....
بعد از اعتکاف و استراحت رفتم مدرسه زنگ تفریح دوم از کلاس اومدم بیرون دیدم توی نمازخونه ی حاج اقایی داره با مامان هامون حرف میزنه و مامان هامونم دارن میخندن و گاهی هم با دقت به حرف هاشون گوش میکردن ...
💚خلاصه مامانم گفت میخوام بفرستمت تنها ی سفر زیارتی قم و جمکران با دختران اسمانی منم گفتم شاید این همون راهیه که خدا جلوی پام گذاشته .....
سه شب قبل اینکه به سفر قم و جمکران برم ی خواب خاص دیدم (نمیگم چی😜)
منم دیگه مطمئن شدم که این راه درستیه که باید برم😄
خلاصه دیگه اردو رو رفتم و دیگه از این رو به اون رو شدم با توجه به اینکه حاج اقا تعبیر خوابم رو هم گفتن !
🎊ولی واقعا خیییلی بهم خوش گذشت باخودم گفتم هیچوقت اینقدر با دوستام بهم خوش نمیگذشت (با اون همه شیطنت و ....)که با دوستای دختران آسمانیم خوش گذشت 😃💪
و اینم بگم که...( طرز پوششم و بعضی از عقاید اشتباهم با جلسات
دختران اسمانی بر طرف شد) دم همتون گرم مخصوصا خادمین و افرادی که برای مجموعه طلوع زحمت میکشن و از جمله حاج اقا امان الهی و خدایی عزیز
واقعا بی صبرانه منتظر جلسات و اردو های سال ۹۸هستم😍😍
#دختران_آسمانی
@asemangirls