♡
#رمان_دلارامِ_من❤️
#قسمت_سی_ویکم
روحانی جوان دست بر چشمش میگذارد: چشم آقاحامد، نگران نباش.
مرد جوانی همسن و سال حامد به جمعشان میپیوندد؛ چفیه را به حالت
عرقچین دور سرش بسته،
به گرمی با حامد احوال پرسی میکند و یکدیگر را درآغوش میگیرند،
حامد به مرد جوان هم سفارش ما را میکند و همان جواب را میگیرد:
چشم اخوی، عین خونواده خودم.
این یعنی حامد نمیخواهد همراه ما بیاید؛ وا میرویم،
هم من و هم عمه،
منتظر میشوم بیاید و توضیح دهد دلیل اینکارش را؛
من هنوز به غافلگیری هایش عادت
نکرده ام؛
حامد که خیالش راحت شده به سمت ما برمیگردد،
ابروهایم را محکم درهم میکشم و با دلخوری میگویم:
نمیای باهامون؟
حامد دلجویی میکند:
چرا منم میام کربلا.
بازهم طلبکارانه نگاه میکنم تا بیشتر توضیح دهد.
من جلوتر از شما میرم سامرا؛
اونجا اوضاعش خوب نیست، باید امنیتش حفظ بشه،
قبل اربعینم میام کربلا که شلوغتره، هرسال برنامه امون همینه!
عمه گله مندانه میگوید:
من فکر کردم امسال نمیری که با ما باشی!
حامد گردنش را کج میکند و میخندد تا دل عمه را به دست آورد:
نشد، اگه یه قطره خون از بینی زائر اباعبدالله ع بیاد من مسئولم اون دنیا، حالام ببخشید؛
اصلا شما که بخاطر من نیومدید، مگه نه؟
حداقل میذاشتی یه ماه از مجروحیتت بگذره، بذار زخمات خوب شه که وبال
نشی!
-چیزی نیس که مادر من!
دوتا خراشه، خوب شده تا الان.
عمه آه میکشد چون میداند کاری نمیتواند بکند:
چکار کنم از دست تو؟
حامد میفهمد که دل عمه به دست آمده؛ خوشحال دست به آسمان برمیدارد و
میگوید:
دعا! دعا کنید مامان، بلکه منم آدم شدم!
کوله پشتی را دستم میدهد و میگوید:
به حاج آقا کاظمی و علی سپردم کاری
داشتین انجام بدن، خیلی کار کاروانشون درسته.
با عمه دیده بوسی میکند و عمه به خدا میسپاردش؛
اما من هنوز از دستش دلگیرم،
میداند چطور دلم را به دست آورد؛
با لحن نرم و مالیمش نازم را میکشد:
آبجی حوراء...
نمیای خداحافظی؟
یه وقت شهید شدما!
این حرفش باعث میشود از کوره در بروم،
او حق ندارد شهید شود، دیر آمده
و نباید به این زودی برود.
با عصبانیت میغرم: تو شهید نمیشی با این کارات!
حامد جلوی خنده اش را میگیرد و به دلجویی ادامه میدهد:
باشه، حالا هنوز قهری؟
جواب نمیدهم و دست به سینه، رویم را برمیگردانم؛
ناگاه انگشتان کشیده اش را
زیر چانه ام حس میکنم؛
صورتم را به سمت خودش برمیگرداند و
بوسه ای بین ابروهایم مینشاند:
ببخشید!
صورتم داغ میشود؛ جلوی اینهمه آدم این چه کاری بود؟
با صدایی خفه جیغ میزنم:
زشته جلوی مردم!
زشت داعشه! نه ما که میخوایم آبجیمون باهامون آشتی کنه!
حالا حلال میکنی؟
یا دوباره همین حرکتو بزنم؟
خنده ام میگیرد:
باشه بابا حلالت کردم.
مظلومانه میگوید: دعام کن.
دلم برایش میسوزد، اما باید ادب شود؛ بی اعتنا میگویم:
تو هم همینطور.
بالاخره راهی میشویم برای خروج از مرز؛ خودش هم نگران است که دائم
سفارشهایش را تکرار میکند؛
از هم جدا میشویم و حامد راه اهواز را درپیش میگیرد
اما من دیگر فکر چیزی جز دلارامم نیستم.
✍ #نویسنده:#فاطمه_شکیبا(فرات)
↩️ #ادامہ_دارد....
•┈┈••☆•♥️☆••┈┈•
@asganshadt
•┈┈••☆•♥️•☆••┈┈•
جهاد، جوان بسیار باحیایی بود🙂
در لبنان زندگی بسیار سخت است آن هم برای یک جوان مذهبی و حزب اللهی.
همیشه وقتی میرفتیم بیرون سرش پایین بود. دائم و سریع هم کارش را انجام میداد که برویم و زیاد در این فضاها نمی ماند.✨
مهمانی که میرفتیم یا در جمعی اگر حضور داشت لبخند دائم بر لب هاش بود اما با همان چهره مهربان و خندان دینش را حفظ میکرد..😊
گاهی در جمع دوستانمان اگر از بچه ها حرفی ناشایست میشنید با همان خنده اش متذکر میشد به آن ها.
📚 برگرفته از مصاحبه با دوستان شهید در حزب الله
🌹شهید جهاد مغنیه
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت
@asganshadt
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 وداع جانسوز خانواده شهید امر به معروف در معراج شهدا💔
🔸 همسر شهید «محمد محمدی» در گفتوگو با باشگاه خبرنگاران جوان:
🔹 ۲ روز پیش همسرم در جریان درگیری با اراذل و اوباش به دلیل تعدی به یک خانم در منطقه تهرانپارس و در حین امر به معروف آنها، در حضور ۲ فرزندمان مورد ضربوجرح چاقو قرار گرفت و به بیمارستان منتقل شد.
🔹 برخی از اعضای بدن این شهید بسیجی امر به معروف به بیماران نیازمند اهدا خواهد شد.
•○🌊🌥○•
وَ لاَ خَرَجَ!
حُبُّڪَ:)
مِنْ قَلْبِـــے...💔
مرا ٺا دل بُوَد
دلـبـ︎ــر
ٺو
باشے...
#نفسےلڪالفداءیاحسـین(ع)💕
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸
@asganshadt
20.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امام_زمانی 🌸💫:]
آیا آن صبح نزدیک است!؟
(پیشنهاد دانلود🙂)
تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان
صلوات🌹
@asganshadt
••□🥀□••
#تلنگر 🌙
خدا در زندگ یمان جاری است
همه جا و همه وقت 🌻
فقط کافی است کمی سکوت کنیم 🍁
تا صدای مهربانی اش را بلندتر حس کنیم...
@asganshadt
35.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنرانی مقام معظم رهبری در مورد فتنه ۸۸
#شنیدنی
ࢪهبࢪم سید علے🌹
هدایت شده از 『 مُدرِّس نوین 』
🌿بسم اللّٰه القاصم الجبارین 🌿
در تمام جهان مردم به سربازان وطن ، احترام میگذارند !
با دین و آیین و فرهنگ های مختلف !
آنوقت ، جمعیتی #مسلمان ، آن هم در یک کشور #اسلامی ...
ایران ❤️ !!!
که ماباشیم
"ارزنی" ارزش برای فدائی آب و خاکمان قائل نیستیم !!
هشتگ [#نه_به_اعدام] میزنیم برای قاتلان و دشمنان سرزمینمان !!
برای همان هایی که به ناحق خون جوانان وطن مان را ریختند !!
برای آنهایی که ثروت کشورمان را غارت کردند !!
برای همانانی که ...!!
💢 حواسمان هست از چه کسی حمایت میکنیم !؟
💢 سنگ چه کسی را به سینه میزنیم ؟!
آنهایی که جانشان را دادند تا خاکمان نرود ...
امثال #ابراهیم_هادی بودند 💔
آنقدر غریب ...
که پیکرشان هم به دستمان نرسید 😭
آن کسی که حتی جرئت شلیک یک موشک را از اسرائیل گرفت ...
#حسن_طهرانی_مقدم بود 💔
آنهایی که رفتند و مقابل داعشی ها و تکویری ها ایستادند ...
#محسن_حججی ها بودند که سر از تنشان جدا شد !! 💔
و بدنشان ...😭
#عباس_دانشگر ها بودند که با مورد انهدام قرار گرفتن خودرو ، مانند مادر شهیدشان !🍂
بین در و دیوار پر کشیدند 💔😭
#جواد_اللّه_کرم ها بودند که فرزندان معصومشان در کودکی بی پدر شدند 😭💔
و ...💔
🔹چرا موقع اعدام ارازل و قاتل ها که میرسد ، #نه_به_اعدام میشویم ؟
🔹چرا تنها این ارازل #مادر و #خواهر و #فرزند و #همسر دارند ؟؟؟
آن دختری که وقتی طرز شهادت پدرش را شنید ، از غصه #دق کرد !!!
گناه نداشت ؟؟ 💔😭
آن همسری که مجبور شد ، برای کودکان خردسالش هم #پدر باشد و هم #مادر ،
گناه نداشت ؟؟ 💔😭
آن دختری که از سه سالگی از #آغوش_پدر محروم شد ،
گناه نداشت ؟؟ 💔😭
آن پسری که از #هفت_سالگی باید سرپرست خانواده می شد و هوای خواهرش را داشت و تمام عواطف کودکانه اش را سر برید ،
گناه نداشت ؟؟ 💔😭
|[ مراقب باشیم !!
این دل هایی که میشکنیم ، روز محشر به پایمان نروند ...
اما از دل سوختهٔ بچه یتیم !💔
بدانیم ،
آخرتی هم هست ! 🚨 ]|
#فدائیان_امر_به_معروف 🍃
#سربازان_واقعی_حضرت_صاحب💚
#امنیت_اتفاقی_نیست ❗️
#غیور_مرد 🤞
#بی_تفاوت_نباشیم 😶
◾️🍃🌱↷
『 @modarese_novin 』🏴
#کلام_شهید
شهید کاظمی:برای خوشایند هیچ کس جهنم نروید،که بخواهد کسی خوشش بیاد شما جهنمی بشوید.
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸
@asganshadt 🌸