فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
#شهید_عرفه
@asganshadt
به نقل از همسر
#شهید_محسن_حججی
بعضی از روزهای#جمعه تلفن📱 همراهش خاموش بود❌.
وقتی دلیلش رو می پرسیدم می گفت: 🗣
ارتباطم را با دنیا#کمتر میکنم تا کمی زمانم را برای امام زمانم اختصاص بدم .😍
اینکه چطوری میتونم برای ایشان مفید باشم😊
🌹🍃🌹🍃
#شبتون_شهدایی ✨
@asganshadt
ذبح کن شیطان جهلت را...
بُریدهام از فاصلهها
ببین! . . .
اینبار به مسلخ آوردهام
تمام خودم را !
مُهر بزن پاےِ بندگیِ نصف و نیمهام ...
قصد کردهام از زندان من رها شوم!
🎊🌺 #عید_قربان مبارک 🌺🎊
🌸 اَلّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرج
@asganshadt
هدایت شده از كانال رسمي ( مجمع جهاني خادمين شهدا)
📌شکایت قرارگاه فرهنگی معنوی جبهه سایبری حیدریون ،از وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات ...
💢محمد جواد اذری جهرمی وزیر ارتباطات در دولت تدبیر و امید تخلفات متعددی را انجام داد که عدم حمایت از نخبگان در ساخت انواع نرم افزارهای بومی و حمایت آشکار از نرم افزارهای خارجی و بی توجهی به تذکرات ولی امر مسلمین از جمله این تخلفات است..
بدین منظور از برادران و خواهران انقلابی به عنوان فعالان فضای مجازی و افسران جنگ نرم تقاضامندیم با ورود به سایت خبرگزاری فارس از کمپین شکایت علیه وزیر ارتباطات حمایت فرمایند.
🇮🇷قرارگاه فرهنگی معنوی.ج.س.ح
جهت حمایت از کمپین کلیک کنید ⬇️
https://farsnews.ir/my/c/81888
#ابراهیم
شهید ابراهیم هادی دوست امام زمان عج بود ...
🌿ابراهیم را دیدم ؛ خیلی ناراحت بود ؛ پرسیدم چیزی شده ؟ گفت: دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی؛ هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن ماشا الله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی ها تیر اندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم.
🌹تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن همرزمش بوده...
هوا که تاریک شد و ابراهیم حرکت کرد ... و نیمه های شب برگشت ؛ آنهم خوشحال و سرحال ...!
مرتب داد میزد امدادگر ؛ امدادگر ... سریع بیا، ما شاالله زنده است!
🌿بچه ها خوشحال شدند ... مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب... ولی ابراهیم گوشه ای نشست و رفت توی فکر ...
رفتم پیش ابراهیم گفتم چرا توی فکری؟
با مکث گفت ماشالله وسط میدان مین افتاد؛ آنهم نزدیک سنگر عراقی ها ...
اما وقتی رفتم انجا نبود ... کمی عقب تر پیدایش کردم و در مکانی امن!!!
🌹بعد ها ماشاالله ماجرا را اینگونه توضیح داد: خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم...
عراقی هاهم مطمئن بودند زنده نیستم.
حال عجیبی داشتم ... زیر لب فقط می گفتم: یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی
🌿هوا تاریک شده بود؛ جوانی خوش سیماونورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم.
مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد ... و مرا به نقطه ای امن رساند. من دردی احساس نمیکردم.
🌹آن آقا کلی با من صحبت کرد؛بعد فرمودند کسی میآید و شما را نجات می دهد. او دوست ماست!
🌿لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم.
آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد ؛خوشابه حالش...
📚منبع:کتاب سلام بر ابراهیم