هدایت شده از گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
😍صبح و باران و غزل در دست دوست
صبح زیبایِ شقایقها بخیر
خنده لبهای تو، یک جرعه عشق
ای گلم! این صبح عاشق ها بخیر
#صبح💚بخیر❤️آقاجون
📎سلام، صبحتون ولایی🌺
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇
@asganshadt🌹
❁﷽❁
میثاق خمینـے را
باخامنـهاے بستیم💚
تالحظه جان دادن
باخامنهاے هستیم🌹
هیهات از این موضع
ڪوتاه نمی آییم
با قـوم ولـے نشناس
ما راه نمیآییم
💐سالروز آغاز زعامت و ولایت مقام معظم رهبری مبارکباد.
#لبیک_یا_خامنهاے
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇
╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╮
@asganshadt
╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
🔷🔹🔹
#خاطراٺ_ماندگـــــار
🔴 #خندههاے_یک_یاغـــــے
▫️«مهدی یاغی» جوان بسیار خوش خندهای بود. همهی دوستانش، خندههای او را به یاد دارند. روزی که «مهدی» را در آرامگاهش به امانت میگذاشتند، آنان که چهرهاش را دیدند، گفتند: «او میخندید. درست مثل خندههای هوش ربایش در زمان حیات».
▫️ما هم که به چهرهی ثبت شده از هنگامِ تدفین او نگاه کردیم، آثار تبسم را دیدیم.
شما چطور؟
░ مدافــع حــرم لبنانی ░
#شهیـد_مهـــــدی_یاغـــــــی🌹
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇
@asganshadt🌹🍃
خواهرا و برادر
روایتگری داریم....
یه روایت از جبهه ها😭💔
اگر فکر میکنید کسی هست که دوست داشته باشه تو این روایتگری حضور داشته باشه سریع بهش بگید بیاد❤️
فقط چند نکته....
🌷اول اینکه اگر براتون امکان داره با وضو وارد مجلس شهدا بشید
🌷دوم اینکه هندزفری هاتونم همراه خودتون بیارید
🌷سوم اینکه بنده یک صوتی با حجم کم میفرستم تا همراه با روایت هندزفری هارو بذارید و گوش بدید اما اگر وسط روایت صوت تموم شد خواهشا دوباره اجرا کنید صوت رو
🌷چهارم اینکه اگر انتقاد یا پیشنهادی بود بنده پی وی درخدمتم
🌷یاعلی
ب سمت جنوب حرکت کردم
و رسیدم ...
از ماشین پیاده شدم ،
یه نگاه انداختم دور ورم
یهو چشمم افتاد به یه نوجوون که به گوشه نشسته بود و زانو هاشو بغل کرده بود،
و شونه هاش میلرزید
اونقدر کلاهش گشاد بود که چشاش دیده نمیشد
آستین لباساش هم چندتا تا زده بود
پاچه شلوالاش هم همین طور
پوتینش هم که اصلا اندازش نبود
یه نوجوون 14یا 15ساله بود
رفتم به سمتش
با یه فاصله یی روبروش ایستادم
گفتم ،
بسیجی سلام،
جواب نداد
الو ، بسیجی ، سلاااام
بازم جواب نداد
دوباره گفتم
جواب سلام واجبه ها
دیدم اروم سرشو بلند کرد و با اون ابروهای گره خورده توهم و صورت خیسش نگام میکرد
و با فریاد و تشر گفت چه سلامی چه علیکی ....
یه لبخند زدم و گفتم : عه ، حالا چرا اینقدر عصبانی هستی
کسی ناراحتت کرده،
گفت:همه عصبانیم کردن ، خیر سرم اومدم جبهه هرچی میگم نمیزارن برم خط مقدم ،
گفتم:مگه کارت چیه اینجا؟
گفت : رزمنده ها رو از این نهر میبرم اونطرف و مجروح ها رو بر میگردونم
گفتم : اینکه خیلی خوبه
گفت : کجاش خوبه😡
اینجا نه توپی ، نه تانکی ، نه تفنگی نیست
حتی ترقه هم نمی ترکونن
خندیدم و گفتم : تو الان بچه یی تو این حال و هوا..... حرفمو قطع کردو گفت.. من بچه نیستم،
اونقدر محکم گفت که چیزی نگفتم...
گفتم ، حالا اسمت چیه من شاید تونستم از فرماندهی برات یه دست لباس گیر بیارم یا باهاشون صحبت کنم.
گفت:لباس میخوام چیکار
گفتم : باشه، نمیارم، اسمت چیه؟
گفت : حاج علی...
خندیدم و گفتم حاجی... تو حاجی هستی؟
گفت آره ....مگه نمی دونی هرکی پاشو میزاره تو جبهه حاجی میگن بهش
چون خاک جبهه مثل خاک مکه مقدسه ....
گفتم : باریکلا، خب حاج علی من دیگه باید برم کاری نداری
گفت : اسمه خودت چیه؟
با یه مکثی گفتم : سید، سید جواد هستم
سرشو انداخت پایینو گفت : عه ...سیدی؟
اگه میدونستم سیدی بخاطر مادرم حضرت فاطمه زهرا جواب سلامتو میدادم
حالا میگم سلام...
گفتم ... علیک سلام ...
گفت: میشه یه کاری برام انجام بدی ؟
گفتم: تو جون بخواه
در خدمتم
گفت:اول باید قسم بخوری،
به پهلوی شکسته ی مادرم حضرت زهرا قسم بخوری
گفتم : یه دعا قسم میخواد چیکار
اول دعا تو بگو
گفت نه اول باید قسم بخوری ...
بلاخره قسم خوردم
گفتم به پهلوی شکسته ی مادرم حضرت زهرا قسم میخورم ....
گفتم:حالا دعات چی بود؟
گفت : دعا کن من تکه تکه شم ، شهید شم
خدا شاهده موهای تنم ب تنم سیخ شد،
گفتم، نه
من این دعا رو نمیکنم،
گفت : تو قسم خوردی
رفتم ...
و صدای حاج علی میومد که میگفت تو شهید نمیشی
شهدا ک دروغ نمیگن
تو قسم خوردی دعا کنی....
خدا شاهده تا خود اهواز گریه کردم
چند وقت پیش که از اونجا رد میشدم
حاج علی رو دیدم دوباره
برام دست تکون میداد...
میگفت
سیدددددد
برام دعا کردی؟
.
.
.
با مکثی گفتم ، نه ، نتونستم....
گفت
تو شهید نمیشی
تو قسم خوردی
شهدا که دروغ نمیگفتن....
چندی گذشت
یکی از رفقام اومد تو چادری که توش استراحت میکردم و میگفت با حول و ترس
سید ، سید
حاج علی.....
حاج...
-حاج علی چی؟؟؟
+حاج علی شهید شد...
اخه چطوری
اونکه خط مقدم نرفت
،
اما کنار نهر یه خمپاره زده بود و
رفتم ب سمتش دیدم
تکه تکه شده بود
دستاش
پاهاش
صورتش همه خونی
تکه ...تکه...
دو انگشتش سالم مونده بود
گفت :
تکونشون داد
گوشامو به دهنش نزدیک کردم...
گفت : خوشگل شدم ، خوب تکه تکه شدم، گفتم
حاج علی ، اره خیلی.... خیلی😭
گفت : راستی سید، دعا کردی؟،،
با بغض و گریه گفتم تو خودت مستجابو دعویی😭😭
من برای چی دعا کنم...
گفت باصدای گرفته: تو
شهید نمیشی
شهدا که دروغ نمی گفتن...
آره قصه این است
قصه ی جامونده ها
جامونده های شهادت😔😔
التماس دعا
یاعلی
اگه دلتون شکست😭😭
توضیحی بعد روایت ندارم واااقعا😞😭
این روایت خودش کلمه به کلمش یک درس کامله...
اگر شده چند بار بخونین و به تک تک جملاتش فکر کنید.....
یا علی مدد🌷❤️
التماس دعای شهادت💔🌸💐 دعا اول برای فرج آقا بعد شِفای بیماران فراموش نشه بعدش حاجت روایی بنده حقیر❤️
هـرچـه ز گــمنام بخـواهی
طـلایت بدهند
عاقبـت عـشـــق بخـواهی
"شَهــٰـادَت" بدهند
✔️دلت ڪہ بگیرد ..
دواے دردت فقط
"شَہیدِ گُمـنٰامْ" است❤️
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت👇
@asganshadt🌹🍃
|||•••| کل دنیا میخواست سوریه سقوط کنه...ایران نمیخواست!آخرش چی شد؟
حالا کل دنیا میخواد اسرائیل رو حفظ کنه
ایران نمیخواد...
آخرش شیرینه:)
{•••}@asganshadt