🌺دنیا اگر گذاشت که پیدا کنم تو را
فرصت بده به من که تماشا کنم تو را
🌺پیچیده ای شبیهِ معما شبیهِ شعر
هی فکر میکنم که چه معنا کنم تو را
سلام بر ابراهیم
@asganshadt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر شهید محمد بلباسی😭😭
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
سلام عاشقان شهادت داریم به سالروزشهادت نبی مکرم اسلام حضرت محمد(ص)وفرزندبزرگوارایشان امام حسن مجتبی
3ـ صلح امام حسن مجتبی(ع) از انقراض شیعه و نابودی محبان و پیروان مکتب اهل بیت(ع) به دست سپاهیان معاویه پیش گیری کرده است.
معاویة بن ابی سفیان به دلیل کینه های عصر جاهلیت و نبردهای خونین قریش بر ضد رسول خدا(ص) که بسیاری از آن ها با آتش افروزی و فرماندهی پدرش ابوسفیان شعله ور می شود و از این سو با رهبری پیامبر اکرم(ص) و مجاهدت های امیرمؤمنان(ع) به پیروزی سپاه اسلام می انجامید، قلبی آکنده از عداوت و دشمنی نسبت به خاندان پیامبر(ص)و فرزندان امیرمؤمنان(ع) و یاران و شیعیانش در خود احساس می کرد. خلافت امام علی بن ابی طالب(ع) و جنگ صفین، آتش کینه نهفته وی را شعله ور و او را به تلاش آشکار و پنهان در نابودی مکتب اهل بیت(ع) واداشت.
ادامه نبرد امام حسن(ع) با معاویه و احتمال پیروزی سپاهیان شام بر سپاهیان عراق، آرزوی دیرینه معاویه را برآورده می کرد و او با این بهانه شیطانی، ریشه اسلام ناب محمّدی را می خشکانید و به جای آن، اسلام تحریف و تفسیر شده امویان را ترویج می نمود.
امام حسن(ع) به این مسئله، فطانت داشت و بدین جهت در برابر گلایه ها و انتقادهای برخی از یاران و شیعیان می فرمود: «ویحکم، ما علمت، واللّه الُّذی عملت خیر لشیعتی ممّا طلعت علیه الشمس او غربت. ألا تعلمون انّنی امامکم مفترض الطّاعة علیکم واحد سیّدی شباب اهل الجنة بنصّ من رسول اللّه(ص) علیّ؟ قالوا: بلی. قال (ع): أما علمتم انّ الخضر(ع) لمّا خرق السّفینة و أقام الجدار و قتل الغلام، کان ذلک سخطالموسی بن عمران، اذ خفی علیه وجه الحکمة فی ذلک،(5) و کان ذلک عند اللّه تعالی ذکره حکمة و صواباً...(6)؛وای بر شما، چه می دانید به آنچه که من انجام دادم، به خدا سوگند آنچه که من انجام دادم(یعنی صلح با معاویه) برای شیعیان من، بهتر است از هرچه که بر آن خورشید می تابد و بر آن غروب می کند. آیا نمی دانید من امام شما هستم که پیرویم بر شما واجب و فرض است.(آیا نمی دانید) من یکی از دو سید و سالار جوانان بهشت، به نصّ رسول خدا(ص) هستم؟ گفتند: بلی، می دانیم. امام (ع) فرمود: آیا دانسته اید این موضوع را که حضرت خضر(ع) هنگامی که کشتی را سوراخ، دیوار را بازسازی و پسر بچه ای را کشت، موجب ناراحتی و خشم حضرت موسی(ع) گردید؟ زیرا حکمت و فلسفه چنین اموری بر موسی(ع) پنهان و ناآشکار بود، در حالی که آن ها در نزد پروردگار متعال، حکیمانه و بر طبق صواب بود.
امام حسن مجتبی(ع) در سخنی دیگر، در پاسخ کسی که وی را پس از پذیرش صلح، با جمله «یا مذلّ المؤمنین» خطاب کرد، فرمود: «ما أنا بمذلّ المؤمنین ولکنّی معزّالمؤمنین. انّی لمّا رأیتکم لیس بکم علیهم قوّة، سلمت الأمر لأبقی أنا و أنتم بین أظهر هم، کما عاب العالم السّفینة لتبقی لأصحابها، و کذلک نفسی و أنتم لنبقی بینهم؛(7) من، خوار کننده مؤمنان نیستم، بلکه عزّت دهنده آنان می باشم. زیرا هنگامی که دیدم شما(شیعیان) را توان برابری و ایستادگی با آنان (سپاهیان شام) نیست، أمر حکومت را واگذاردم تا من و شما(علی رغم میل آنان) باقی بمانیم. همان طوری که شخص دانایی، یک کشتی را عیب دار می کند تا برای مالکان و سرنشینانش باقی بماند (و از دستبرد غارت گران و ظالمان محفوظ بماند). داستان من و شما این چنین است، تا بتوانیم میان دشمنان و مخالفان باقی بمانیم.
هم چنین امام حسن(ع) در پاسخ به پرسش ابوسعید، درباره علت پذیرش صلح با معاویه فرمود: «ولولا ما أتیت لما ترک من شیعتنا علی وجه الأرض احد الّا قتل؛(8) اگر من این کار را انجام نمی دادم(و با معاویه صلح نمی کردم) هیچ شیعه ای از شیعیان ما در روی زمین باقی نمی ماند و همگی(به دست سپاهیان معاویه) کشته می شدند.
4ـ صلح امام حسن(ع) عمل به تقیه بود.
تقیه، یکی از مختصّات و معارف بلند اسلامی، به ویژه مکتب اهل بیت(ع) است. مفهوم تقیه این است که انسان در مواردی از روی ناچاری و ضرورت، خود را مخالف عامه مردم (ناآگاه) و یا حکومت غاصب و ستم کار نشان ندهد و به منظور حفظ اسلام، یا جان و ناموس خود و یا مسلمانی از ابراز و اظهار برخی از معتقدات و یا کردار و رفتار خود چشم پوشی و وضعیت موجود را تحمل کند.
صلح امام حسن(ع) نیز این چنین بود. آن حضرت برای حفظ اسلام و مصون ماندن آن از هرگونه انحراف و اعوجاج و جلوگیری از کشتار بی رحمانه مسلمانان، به ویژه کشتار هدفمند پیروان مکتب اهل بیت(ع)، به ظاهر با قدرت و سلطه زمان خود کنار آمد و حکومت را به وی سپرد. پیداست که تصمیمات تقیه ای، تصمیمات اجباری و لاعلاجی است و تمامی امامان معصوم(ع) در عصر امامت خویش با این مسئله روبه رو بودند، غیر از آخرین آنان، حضرت حجت بن الحسن(ع) که در عصر قیام و حضور وی، هیچ تقیه ای جایز نمی باشد.
امام حسن مجتبی(ع) نیز در حدیثی به آن اشاره کرد و فرمود: أما علمتم انّه ما منّا أحد الّا و یقع فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه، الّا القائم الّذی یصلّی روح اللّه عیسی بن مریم(ع) خلفه، فانّ اللّه عزّ و جلّ ـ یخفی ولادته یغ
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
سلام عاشقان شهادت داریم به سالروزشهادت نبی مکرم اسلام حضرت محمد(ص)وفرزندبزرگوارایشان امام حسن مجتبی
یب شخصه لئلّا یکون لأحد فی عنقه بیعة اذا خرج؛(9) آیا دانستید به این که از ما (امامان معصوم(ع)) کسی نیست، مگر این که بیعت طاغی زمانش برگردن اوست، مگر قائم (آل محمد(ص)) همان امامی که روح خدا، حضرت عیسی بن مریم(ع) در پشت سرش نماز می خواند. چه این که خداوند متعال، ولادتش را پنهان و وجودش را غایب نمود، تا در آن هنگامی که قیام می کند، بیعت هیچ کس بر عهده او نباشد.
امام حسن مجتبی(ع) در جای دیگر، در پاسخ معترضان به صلح فرمود: «...و انّ أبی کان یقول: و أیّ شی ء أقرّ للعین من التّقیّة، انّ التّقیة جنّة المؤمن، ولولا التّقیّة ما عبداللّه...(10) پدرم (امام علی بن ابی طالب(ع)) می فرمود: چه چیزی چون تقیّه، مایه روشنایی چشم است؟ همانا تقیه سپر مؤمن است و اگر تقیه نبود، خداوند سبحان، پرستش نمی شد.
پیش از همه امامان معصوم(ع)، خود امیرمؤمنان(ع) پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) به مدت بیست و پنج سال با این وضعیت روبه رو بود و به اجبار و اکراه، از حق خود چشم پوشی کرد.
امام حسن مجتبی(ع) نیز ناچار بود برای حفظ اسلام و وحدت مسلمانان، چنین امر مکروهی را به پذیرد. خود آن حضرت در این باره فرمود: «و انّ هذا الأمر الّذی اختلفت فیه أنا و معاویة حقّ کان لی، فترکته له، و انّما فعلت ذلک لحقن دمائکم و تحصین اموالکم،(11) و ان ادری لعلّه فتنة لکم و متاع الی حینٍ؛(12) همانا در این امری که من و معاویه درباره آن اختلاف داشتیم(یعنی حکومت و خلافت اسلامی) حقّ من بود، ولی ان را ترک و به وی واگذاردم و این کار را به خاطر حفظ جان و خونتان و هم چنین حفظ مال و دارائی هایتان انجام دادم، و نمی دانم شاید این آزمایشی برای شماست و مایه بهره گیری تا مدتی (معیّن) می باشد.»
❀↲بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ↳❀
به وقت رمان📢
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
♡ #رمان_دلارامِ_من ❤️ #قسمت_بیست_ودوم هنوز پرونده تلفن حامد تمام نشده که زنعمو تلفن را به سمتم می
♡
#رمان_دلارامِ_من ❤️
#قسمت_بیست_وسوم
با تعجب میگوید:
بابات سراغتو نمیگرفت؟
تو خبر نداشتی ولی عباس فکر و
ذکرش تو بودی؛
دائم خبرتو از عمو رحیمت میگرفت، هر روز؛
اگه میفهمید مریضی خودشم ناخوش احوال میشد و برات حمد شفا میخواند؛ موقع امتحانا دعات میکرد؛
هرسال عید همش میگفت کاش حوراءم بینمون بود؛
وقتی توی مسابقه های مدرسه و قرآن و اینا مقام می آوردی، کلی ذوق میکرد، شیرینی میداد؛ تو المپیاد که
مقام آوردی برات گوسفند کشت، حتی اومد فرودگاه، نمیدونم دیدیش یا نه،
هربارکلت یه جوری با عموت قرار میذاشت که از دور ببینتت؛
عکساتو میدید، گریه میکرد
میگفت کاش میتونستم یه کاری برای دخترم بکنم؛ تو هر تفریحی، حتی یه
خوراکی
خوشمزه هم که میخوردیم میگفت کاش حوراء اینجا بود؛ اوایل میترسیدیم
توی
خونواده مادریت که خیلی مقید نیستن، تو هم راه کج بری ولی عباس میگفت
دختر من، دختر منه!
یه قدمم کج نمیذاره؛ بعدا وقتی تو عکسا میدید توی محیطی که
خیلی مذهبی نیستن، تو باحجاب و مقیدی، به من میگفت دیدی گفتم؟ کلی
ذوق میکرد.
با خودم که فکر میکنم می بینم واقعا هم سالم ماندنم در آن محیط، شبیه
معجزه بوده؛
انگار کسی دستم را گرفته باشد و نگذارد پایم را کج بگذارم؛ کم کم زبانم باز
میشود:
به من گفته بودن همون بچه که بودم فوت کرده، ولی حتی نمیذاشتن
قبرشو ببینم.
سرم را نوازش میکند: میدونی چقدر هممون دلمون میخواست ببینیمت، یا یه
کاری انجام بدیم برات؟ خیلی برامون عزیز بودی، الانم هستی؛
همین داداشت حامد،
خیلی جاها دورادور دنبالت میومد، مثال همین راهیان نوری که رفتی رو اومد
که مواظب تو باشه،
ولی مامانت غدغن کرده بود که تو حامد رو ببینی؛ بچم حامد
خیلی تنها بود، دلش خوش بود به تو.
خاطرات راهیان نور پیش چشمم مجسم میشود و آن شب،
آن شبی که ناشناس به
دادم رسید؛ هنوز نمیدانم باید چه احساسی داشته باشم، نیما هیچوقت چنین کارهایی برایم نمیکرد، با ذوق از حامد تعریف میکند:
حامدو مثل پسر خودم
بزرگش کردم، از بچه های خودم عزیزتر؛ مادر صدام میکرد؛ تو چی صدام میکنی؟
دوست داری بگی عمه یا مادر؟
هنوز نمیدانم؛ محبتش مادرانه است اما دلم نمیخواهد کسی را بجای مادر
بنشانم؛
زمزمه میکنم: عمه!
لبخند میزند:
قربون عمه گفتنت بشم عزیزم، بخواب خسته ای.
✍ #نویسنده:#فاطمه_شکیبا(فرات)
↩️ #ادامہ_دارد...
•┈┈••☆•♥️☆••┈┈•
@asganshadt
•┈┈••☆•♥️•☆••┈┈•
♡
#رمان_دلارامِ_من ❤️
#قسمت_بیست_وچهارم
خیره میشوم به ماه،
چشمانم گرم میشود؛ پیشانیم را میبوسد و انقدر نوازشم
میکند که به خواب روم.
کمک عمه سفره صبحانه را جمع میکنم؛ صدای زنگ میآید، عمه از پشت
آیفون میپرسد:
کیه؟
و نمیدانم چه جوابی میگیرد که با تعجب به من نگاه میکند:
یکیه میگه با تو کارداره.
میگه اسمش نیمائه!
چشمانم چهارتا میشود! نیما؟ اینجا؟ آمده دنبال من؟
یک چادر رنگی از عمه میگیرم و سرم میکنم؛ در حیاط به سختی باز میشود،
شاید هم چون من عادت به این مدل در ندارم!
پشت به در ایستاده، با پیراهن سبز
تیره و شلوار جین؛
صدای نخراشیده باز شدن در را که میشنود، بر میگردد،
به محض اینکه چشمش به من میافتد، مزه پرانی اش شروع میشود:
به! خواهر پست مدرن ما چطوره؟
-علیک سلام!
و علیکم السلام و رحمه الله و برکاته!
وای عین مامان بزرگا شدی، البته مامان
بودی!
-از اون سر شهر پاشدی بیای اینجا تیکه بارم کنی؟
تازه انگار متوجه موقعیت و شرایط میشود؛ شاید با دیدن چشمان سرخ و
متورم، یا صدای گرفته ام؛
سر به زیر می اندازد:
متاسفم بابت اتفاقی که افتاده.
یک اصل مهم در روابط من و نیما میگوید خنده گرگ بیطمع نیست.
برای همین جواب نمیدهم و منتظر اصل حرفش میشوم.
-دلم برات تنگ شده حوراء، برگرد پیشمون.
پیداست از طرف مادر برای شست و شوی مغز من اعزام شده؛
پوزخند میزنم:
تو؟ تو
دلت واسه من تنگ شده؟ هه هه خندیدم!
-جدی میگم..
تازه این مدت که نبودی قدرت دستم اومد، فکرم نکن مامان
منو فرستاده اینجا، خودم اومدم.
-واقعا انتظار داری باور کنم؟
-میخوای بکن میخوای نکن!
روی پاهایم جابجا میشوم و سرم را کمی به جلو خم میکنم، لحنم رنگ خشن
به خود میگیرد:
ببین آقا نیما! ببین برادر محترم! الان اینجا خونە ٔمنه، کسی ام
نمیتونه منو برگردونه تو خونه ای که با منت توش بزرگ شدم؛
میخوام تو خونه خودم باشم،
خونە بابای خود خودم،
به مامانم سلام برسون بگو مثل قبل خیلی دوستش دارم،
گرچه ازش ناراحتم،
اگرم دیگه کاری نداری، برو چون زشته جلوی در و همسایه.
نیما با اینکه به این مدل حرف زدن من عادت دارد، با چشمان گرد نگاهم
میکند؛
بعد هم با همان حالت متحیر، سرش را به نشانه تایید تکان میدهد: باشه
خواهربزرگه!
تخت فلزی، کپسول اکسیژن، قاب عکسهای بیشمار از دوستان قدیمی، صندلی چرخدار، گلدانهای کوچک و بزرگ، قفسه کتاب و میز مطالعه، قرآن و سجاده ای که گویا از فرط نماز ساییده شده، چند پوکه فشنگ و ترکش، چفیه و لباس
نظامی و
سربند" اتاق پدر"!
✍ #نویسنده:#فاطمه_شکیبا(فرات)
↩️ #ادامہ_دارد....
•┈┈••☆•♥️☆┈•
@asganshadt
•┈┈••☆•♥️•☆••┈┈•
▪️حسن جان!
برخیز و ببین که تنها زائر مزارت، با چراغ اشکهایش بقیع را روشن کرده!
امروز خدا را به نام تو می خوانیم برای پایان تنهایی های او :
یا محسن بحق الحسن عجل لولیک الفرج 🤲
🏴 شهادت غریبِ مدینه بر غریب زمانه و شیعیانشان تسلیت باد.
@asganshadt 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام حسنی
استوری
『💙͜͡🌿』
اقا جان✨♥️
ازشما دو چیز میخواهم؛
زیارت کربلا✨🌼
وشهادت ✨🌹
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهدای_خان_طومان
@asganshadt
در بصیرت عمّار ،
امروز راس ساعت ۵ بعد از ظهــر با حاج آقــا
مرادی بزرگوار گفتگوی آنلاین خواهیم داشت 🌱
سوالات (شبهات) خودتون ( در هر زمینه ای) رو
از همین الآن بیان بفرماییــد
ان شاء اللّه حاج آقا پاسخ گو خواهنـــد بـــود
[ در پایان پیامتون، موضوعی رو که در موردش
سوال پرسیدید رو هشتـــگ بزنید ،
↲ بطور مثــال : #شجریان ]
یا علی ✨
لینک گروه :
https://eitaa.com/joinchat/1171980358C76f3b0f2d9
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
در بصیرت عمّار ، امروز راس ساعت ۵ بعد از ظهــر با حاج آقــا مرادی بزرگوار گفتگوی آنلاین خواهیم داشت
سلام عاشقان شهادتی های عزیز💚
ان شاء الله که عزاداری هاتون در این ایام مورد قبول واقع بشه و ما رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نگذارید🤲🌸
این گروه بستر خوبی برای بحث کردن در زمینه های سیاسی و اعتقادی هست که میتونید سوالای خودتون رو بپرسید و جواب شبهاتتون رو پیدا کنید🍂🍁
4_926625660670050356.mp3
2.45M
ای ارزوترین بهار
حامدجلیلی
@asganshadt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگرانه
#اللهم_ارزقنا_ڪـــربــــلا
《نریمان پناهی از چه کسی حاجت میگیرد؟》
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸
@asganshadt
-〖گفت:دوستداࢪم
شھیدبشم !
گفتم:شھیدخودشࢪا
لایقمےڪند،
فقططلبنمےڪند . . . ؛!_🌱•'`〗
@asganshadt
4_6023604887185524294.mp3
2.8M
ایماهیِدریابرایتگریهکرده😭😭
#حاجمحمودکریمی
@asganshadt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترامپ گفته بلایی سر ایران میارم که تو تاریخ سابقه نداشته باشه!!!!
اقای ترامپ قمار باز...
جمهوری اسلامی نمیخواهد..
نیروهای مسلح ایران نمیخواهد...
من حریف شما هستم...
فعلا که دمتو گذاشتی رو کولتو داری از منطقه فرار میکنی ، اگه دوباره برگشتی ما میدونیم و تو
بیا.. ما منتظریم...
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
@asganshadt
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى، الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ.
#شهادت امام رئوف، #امام_رضا علیه السلام بر دوستداران و شیعیان حضرت تسلیت باد.
@asganshadt
『🎗』
#تلنگر
حقالناس اوج حماقت است،
نه زرنگی!
چون روزقیامت اعمال خوبت را
مجبور میشویبهکسیبدهی
کهدر زندگی از آن مُـتنفر بودی
وغیبتش راکردے...
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
@asganshadt