#خاطرات
شهید کاظمیاز شیوه «فرماندهی در صحنه» پیروی میکرد، به گونهای که همیشه خود پیشتر از رزمندگان حرکت میکرد. وی نه تنها در خط مقدم و در جنگ نزدیک با نفرات دشمن میجنگید، بلکه در تلاش بیوقفه و شبانهروزی برای آماده کردن بخشهای مختلف لشکر، از آتش توپخانه تا زرهی و پیاده، حضور فعال و مستقیم بود.
وی همچنین از تأمین آب و غذای رزمندگان تا تهیه مهمات و فشنگ بسیجیها و طرحهای تاکتیکی و آتش توپخانه، همه را از نزدیک و مستقیم با نظارت و مدیریت میکرد.
به روایت محسن رضایی
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌺
@asganshadt
🕳🕳🕳
🕳🕳🕳
رضا سگ باز !
یه لات بود تو مشهد.
هم سگ خرید و فروش می کرد،
هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش میکنه!
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
- رضا گفت: بروبچه ها که این جور میگن!!
چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد. راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
مدتی بعد....
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد!
چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن.
(فحشای رکیک!)
اما چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل با تو ام! “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت:
بله عزیزم!
چی شده عزیزم؟
چیه آقا رضا؟
چه اتفاقی افتاده؟
رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر.....
رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيدهای، چیزی؟!!
شهید چمران: چرا؟!
- رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!!
- شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!!
یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده.....
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی میکردی ولی اون بهت خوبی میکرده.....!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....!
تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!
رضا جا خورد!....
رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمیرفت، زار زار گریه میکرد!
تو گریه هاش میگفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟
اذان شد.
رضا اولین نماز عمرش بود.
رفت وضو گرفت.
سرِ نماز، موقع قنوت صدای گریه اش بلند شد!!!!
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد.
پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....
رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......!
(فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
یه توبه و نماز واقعی........
(به نقل از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران)
🔵 گاهی برای کمک به افراد و هدایت اون ها تذکر کافی نیست و باید دستشون رو گرفت و آورد تو راه...
گاهی باید در برابر داد و فریادهای افراد؛ صبوری کرد و مهربونی به خرج داد...
گاهی باید با بعضی افراد مثل گمشده ها رفتار کنیم؛ باید دستشون رو بگیریم و بذاریم تو دست خدا...باید کمکشون کنیم تا راه رو پیدا کنن...
و این یعنی با دلسوزی و محبت امر به معروف و نهی از منکر کنیم نه با خشم و تکبر...
شهید مصطفی چمران🌺
یاد شهیدان با صلوات🌹
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸👇
@asganshadt
#زیباترین_شهادت🌷
🌺ابراهیم می گفت:
اگه جایی بمانی که
⇜دست احدی بهت نرسه
⇜کسی تو رو #نشناسه
🌾خودت باشی و آقا، #مولا هم بیاد سرتو روی دامن بگیره
این #خوشگلترین_شهادته
🔸تو پلاکت را دادی که گمنام شوی
🔹من دویدم که نامدار شوم
🌾حالا من مانده ام زیر خروارها فراموشی و نام_تو در دل تمام انسانها
#شهید_ابراهیم_هادی
شبتون شهدائی🌷
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌺
@asganshadt
عشقند
آن عاشقانی ڪہ
پلاڪشان را از گردنشان ڪندند
تا گمنام بمانند
اما عڪس امام شان را
از سینہ نڪندند
❣عشق شمایی ابراهیم جان❣
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸
@asganshadt
#فرمانده با عصبانيت فرياد زد:اين بچه رو كی آورده اينجا؟!
مرد ميانسالی برای وساطت آمد: بَرش نگردونيد اين بچه حالا كه اومده، من خودم ازش مراقبت می كنم...
گفتم: نميشه پدر جان! اگه اين بچه #شهيد بشه، فردا پدر و مادرش مشكل درست می كنند،
مردم بدبين می شن...
گفت: پدر اين بچه منم خواهش ميكنم بذاريد بمونه سيزده سالشه اما به اندازه يه مرد پنجاه ساله قدرت داره....
#شهدا_شرمنده_ایم
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸
@asganshadt
#خاطرات_شهدا💐
نسبت به بد حجابــے خانم ها خیلی ناراحت میشد بعد از ازدواجمان کہ بہ بازار میرفتیم حس میکردم راحت نیست به من گفت: خانم میشہ من دیگہ بازار نیام؟! وضع حجاب خانم ها نامناسبه.
از این شرایط ناراحت بود و میگفت: خانمها قرارِ با این پوشش بہ کجا برسن...
#شهید_سید_رضا_طاهر
#شـهدا
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌺
@asganshadt
•| #پیرِ_مرادمان |•
⚠️آمریکا «نظامی» نمی فرستد
خیالتان راحت‼️
↩️آمریکا آن کسانی را که تربیت کرده است ، مےفرستد...👇🏻
که اوضاع ما را بهم بزند...📛
#بصیرتے
#عاقبت_غربگرایی
#حبیب_انقلاب
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸
@asganshadt
هدایت شده از گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
🌓
#نیایــششبانگاهـــۍ
آســمون زیبــای شب ســـتارگان
درخشان سهم قلــب مهربونتون
#امـــــــید به خـــدای رحـــمان
روشنی بخش تمام لحظههاتون
✨ #شــــــبـتونمــهدوۍ✨
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸
@asganshadt
روی انگشترش
نام حضرت فاطمةالزهرا (س)
نقش بسته بـود ...
محمــد علاقهی زیادی
به حضرت زهرا (س) داشت ؛
مـادرش می گفت :
سحرگاه سیزده شهریور ،
همان موقعِ شهـادت محمدم
خـواب دیدم ســرش را
بر رویِ زانوهام گذاشته بعد گفت :
یا زهرا (س) و سرش از زانوهام افتاد.
#پاسدار_مدافـع_وطن
#شهید_محمد_غفاری🌷
#یا_فاطمة_الزهرا
#یاد_شهدا_صلوات
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸
@asganshadt
💠 برشی از کتاب #خدای_خوب_ابراهیم:
🌸 تو اوج درگیری و عملیات بودیم. شرایط خیلی سخت و روحیه نیروهای ما خراب بود. از همه طرف به سمت ما شلیک میشد. دشمن حلقه محاصره را کامل کرد. در این شرایط ابراهیم روی بلندی رفت و با صدای بلند فریاد زد: الله اکبر... اشهد ان لا اله الا الله...
🌸 وقتی اذان و نام خدا به گوش ما خورد چنان آرامش پیدا کردیم که گویی هیچ خبری نیست! دشمن هم با شنیدن نوای ملکوتی ابراهیم عقب نشینی کرد. وقتی ابراهیم پایین آمد، یکی از رفقا بهش گفت: خیلی عالی بود. با صدای شما آرامش پیدا کردیم.
🌸ابراهیم یادآور شد که: من نبودم. این یاد خدا بود که آرامش ایجاد کرد:
أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
آگاه باش که تنها با یاد خدا دلها آرام و مطمئن میگردد. (رعد/۲۸)
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
@asganshadt