همین الان یهویی
دستتو بزار رو سینه ات یه دقیقه
زمان بگیر و مدام بگو #یا_مهدی
حداقلش اینه که روز قیامت میگی :
قلبم روزی یه دقیقه به عشقه آقام زده ...
#امام_زمان
@asganshadt
یا بن یاس
بیا و دست نوازشی بر این دل بکش!
گویا زنگار گرفته است...!!
#امام_زمانم
■﴾@asganshadt﴿■
❁﷽❁
❣ #حسین_جان
حالِ من سخٺ وخیم اسٺ،دوایے بفرسٺ
یڪ عیادٺ بڪن از نوڪرِ بیمار حرم
ڪاشڪےخانہ من ڪرب و بلا بود حسین
بود،همسایہ ے دیوار بہ دیوارِ #حرم
#یااباعبدالله_ع
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا❤️
#شب_جمعه🌙
@asganshadt
شهـید عزیز؛
با یادِ تــو ،
دلِ سنگم ، نَرم
چشمانم ، اشک بار
و اعتقادم ، محکم می شود ..
در آرزوی آن روزی که
مثل تــو پرواز کنم ..
@asganshadt
#سلام_امام_زمانم❣
صبــ☀️ـح یعنی ...
#تپشِ قلبِ زمان
درهوسِ دیدنِ تــــ❣ـــــو
که #بیایی و زمین
گلشنِ🌺 اسرار شود
#سلام آرزویِ زمین و زمان
#اللہــمعجللولیڪالفرج 🌸🍃
⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽⊱
@asganshadt
⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽⊱
『°』
#انگیزشے🌱
😇←انگیزهـ بیشتر و بالاتر از لبخند امام زمانمون→😇
بچـه ها به عِشْــق آقـٰا امام زماݩ(عج)...❤️
واسـ خـٰاطـِر لَبخَندِ آقــٰـا!✨
بچه ها به حُرمَتـــ یه خُرده مُحبَتـۍ ڪہ بہ امام حُـسـِـیـݩ داریـم!🌟
بچه ها واسـ خـٰاطِـر اینکه اشڪـِ برای اربـٰاب رو اَزَمُون نگیرن!
دُورِ گـنــٰاهـ رو خَـــطــ.... بِڪشیـٖم🚫
وَالسَـݪاݥ...
°•j๑ïท🌱•°
@asganshadt
*❤️ آقا جان تمام این سالها که درســـ📖ــــ خواندیم:*
"دبیر ریاضی" به ما نگفت که حد #غربت تو وقتی شیعیانت به گناه⛔️ نزدیک می شوند بی نهایت است
"دبیر شیمی" نگفت که اگر #عشق و ایمان و معرفت با هم ترکیب شوند ،شرایطــ #ظهور تو مهیا می شود
"دبیر زیست" نگفت که این صدای تپش قلب نیست صدای بی قراری دل برای مهدیست💔..!
"دبیر فیزیک" نگفت که جاذبه زمین اشک💦 های غریبانه ی توست..نگفت که جاذبه ی زمین🌎 به همان سمتی ست که تو هستی
"دبیر ادبیات" از عشق مجنون به لیلی ، از غیرت فرهاد گفتـــ😐ــــ ، اما از عشق شیعه به مهدی، از غیرتش به زهرا(س) نگفت
"دبیر تاریخ" نگفت که اماممان امسال سال چندم غربتش است و اینکه نگفتــ غربت اهل بیت علی(ع) از کی شروع شد و تا کی ادامه دارد
"دبیر دینی" فقط گفت که انتظار فرجــ از بهترین اعمال👌 است اما نگفت که انتظار فرج یعنی گناه❌ نکنیم و یعنی گناه نکردن از بهترین اعمال است.
"دبیر عربی" به ما یاد داد که #مهدی اسم خاصی است که تنوین پذیر است!
اما نگفت که مهدی خاص ترینـــ🌺اسم خاص است که تمام غربت و تنهایی را پذیرا شده است
•••❥ ♡@asganshadt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 خاطرهای منتشر نشده از پزشک سردار سلیمانی
🔺حاج قاسم تمام شب درد میکشید...
@asganshadt
شهادت ...
داستان ماندگاری آنانی است که دانستند ...
دنیا جای ماندن نیست
#شهید_جهاد_مغنیه ❣
#رفیق_شهیدم 💞
@asganshadt
میگفت :
اگر درد و دل داشتید
و یا خواستید مشورت بگیرید
بیایید سر مــزارم ،
به لطف خداوند حاضر هستم.
#رفیق_آسمانی
#شهید_سجاد_زبرجدی
@asganshadt
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_چهارم
💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟»
پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که #دلواپس حالش صدایم لرزید :«پاشو عباس! خودم میبرمت درمانگاه.»
💠 از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :«خوبم خواهرجون!» شاید هم میدانست در درمانگاه دارویی پیدا نمیشود و نمیخواست دل من بلرزد که چفیه #خونی زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :«یوسف بهتره؟»
در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :«#حاج_قاسم نمیذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری #داعشیها رو دست به سر میکنه تا هلیکوپترها بتونن بیان.»
💠 سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :«دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!»
اشکی که تا روی گونهام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :«میخوای بیدارش کنم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :«اوضام خیلی خرابه!»
💠 و از چشمان شکستهام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کردهام که با لبخندی دلربا دلداریام داد :«انشاءالله #محاصره میشکنه و حیدر برمیگرده!» و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه نالههایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است.
دلم میخواست از حال حیدر و داغ #دلتنگیاش بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمیداد.
💠 با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانیاش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد :«نرجس دعا کن برامون #اسلحه بیارن!»
نفس بلندی کشید تا سینهاش سبک شود و صدای گرفتهاش را به سختی شنیدم :«دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچهها #شهید شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحههایی که #آمریکا واسه کردها میفرسته دست ما بود، نفس داعش رو میگرفتیم.»
💠 سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :«انگار داریم با همه دنیا میجنگیم! فقط #سید_علی_خامنهای و #حاج_قاسم پشت ما هستن!» اما همین پشتیبانی به قلبش قوّت میداد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت.
محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد :«#سنجار با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها میکرد، آخر افتاد دست داعش!»
💠 صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمیخواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد.
در میان انگشتانش #نارنجکی جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد :«تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمیذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!»
💠 دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمیکردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با #آرامشی شیرین سوال کرد :«بلدی باهاش کار کنی؟»
من هنوز نمیفهمیدم چه میگوید و او اضطرابم را حس میکرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت :«نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دستتون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای #داعش به شهر باز شد...»
💠 و از فکر نزدیک شدن داعش به #ناموسش صورت رنگ پریدهاش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت :«هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.»
با دستهایی که از تصور #تعرض داعش میلرزید، نارنجک را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد.
💠 این نارنجک قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا میگرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمندهاش به پای چشمان وحشتزدهام افتاد :«انشاءالله کار به اونجا نمیرسه...»
دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، بهسختی از جا بلند شد و با قامتی شکسته از پلههای ایوان پایین رفت.
💠 او میرفت و دل من از رفتنش زیر و رو میشد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد.
عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، امّ جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بیحال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :«دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما #شیر دارید؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸
@asganshadt
به موسم آمدن تو
تمام مسیر را
تمام راه قدوم تو را
گل باران خواهم کرد
تو فقط بگو از کدام راه میآیی و کی؟
#باران🌧
#جمعه_انتظار
@asganshadt
╲\╭┓
╭🌺 ╯
┗╯\╲
#زمزمه_دلتنگی
امان از جمعه های بی نوایی
ابا صالح اباصالح کجایی
شدم محتاج حتی بر نگاهی
اباصالح اباصالح کجایی
طنین ندبه ها و هر صدایی
ابا صالح اباصالح کجایی
بیا تا من شوم آقا فدایی
اباصالح اباصالح کجایی
شدیم بی تو گرفتار بلایی
اباصالح اباصالح کجایی
عزیز فاطمه امید مایی
اباصالح اباصالح کجایی
✍ #علی_اکبر_غلامپور
@asganshadt
#قشنگطوࢪی
الهیکہماݕہمحرمبرسیمـ 😍
ولےایڹࢪوزاݕہمحرمنرسه...☹️
الهیآمین🤲
بقولِ آقای پویانفر:
الهی،مـا به محرم برسیم
این مریضی به محرم نرسه :)
#دِلـْتَنْگِرُوضِــه💔
@asganshadt