هدایت شده از والفجر سه بیادماندنی شهید محمد زینلی
یشد بیشتر وبیشتر احساس تألم وغصه کنیم.
داخل زیرزمین هیچ جای خالی نبود,با کمک هم ,دستهایمان راباز کردیم وشروع کردیم وسایل یک طرف را به ان طرف حمل کردن وروی هم انباشته کردن ,بالاخره یک گوشه, اندازه ی خواب دونفر جابازشد واز داخل وسایل زیرزمین تکه حصیری کهنه پیدا کردیم وبه جای,قالی وتشک و..زیرپایمان انداختیم.
خورشید غروب کرده بودومادرتاریکی محض درسکوتی سنگین نشسته بودیم وهرکدام درافکارخودغرق بودیم,بس که این چندروز گریه کرده بودیم,انگار چشمه ی اشکمان خشکیده بود , باید تغییری دراین وضعیت میدادم بلندشدم وبرق زیرزمین را روشن کردم.
لیلا:سلما خاموشش کن ,یه بارمیبینی اومدن وهمین را بهانه کردن ودوباره اذیتمان میکنند...
من:بزار روشن باشه,انگاری یادشان رفته ماهم هستیم.
نزدیک نیمه شب بود هیچ کس به ما سری نزد وما هم میترسیدیم که حتی به توالت برویم..گرچه احتیاجی هم نبود چون آدمی که هیچ نخورده لاجرم به قضای حاجت هم احتیاج ندارد اما من باید نمازمیخواندم.
چون امکان رفتن به توالت نبود,تیمم کردم .
لیلا این چندروزه متوجه شده بود که شیعه شدم ,پس گفت تا هیچ کس نیامده نمازت رابخوان...
سریع شروع به خواندن کردم.
بعدازنماز ,کنارلیلا دراز کشیدم ودیگر چیزی نفهمیدم.
وای کاش میمردم وصبح فردا رانمیدیدم وشاهد حوادث غمبارش نمیشدم.
#ادامه_دارد ..
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۳۲ 🎬
همانند شبهای قبل با تکرار دیدن صحنه ی سربریدن پدرومادرم وهق هق های لیلا ازخواب پریدم...صدای اذان صبح بلند شد....انگار با این اذانها میخواستند بگویند ما مسلمان راستین هستیم.
لیلا رادربغل گرفتم ومحکم به خودم چسپاندم وشروع به نوازش سرش کردم:گریه نکن عزیزکم,گریه نکن خواهرکم ماهنوز همدیگر راداریم بایدعماد راپیداکنیم,طارق هنوز هست علی هنوز هست وبالاتر ازاین ما خدارا داریم.
دلم گرفته بود,خواهر نازپرورده من که ازمورچه هم میترسید ,امشب بین موش وسوسک وپشه و. ..بر کف خاکی زیرزمین همسایه به خواب رفت.عجب دنیایست....خدایا مپسند ازاین خوارتر شویم....خدایا به دادمان برس...
بازهم باتیمم نمازم راخواندم,دمدمه های صبح بود که صدای تلق تلق راه رفتن کسی برپله های زیر زمین باعث شد سریع بلند شویم وچادروروبنده هایمان رابپوشیم.
دربازشد وقامت ابوعمر درچهارچوب درنمایان شد,کلید برق رازد وتاچشمش به ما افتاد,قهقه ای زدوگفت:عجب زنده اید؟فکرکردم تاحالا مرده اید...عجب جان سختید ,مثل گربه هفت جان دارید,اگر جلوی چشمان من, پدرومادرم راکشته بودند تاحالا هفت کفن پوسانده بودم وبه طرف ما امد بایک دستش چادرلیلا وبادست دیگرش چادر من را کشید وگفت:شما کنیز من هستید ,لازم نکرده حجاب داشته باشید ,سریع بیایید بالا,باید کمک ام عمر کنید تا وسایل سفرش رامهیا کند....بعد خنده ای زد وارام ترگفت:بزار ام عمربرود...خانه که خالی شد باشما دوتا کارها دارم.....سریع ....درضمن دیگه به من عمو وابوعمر و...نمیگویید فقط اررررباب....متوجه شدید؟؟
سرمان رابه علامت تصدیق تکان دادیم ورفتیم بالا...
ترس تمام وجودم رافراگرفته بود,یعنی این کفتارپیر چه نقشه ی شومی درسرش داشت.
من مشغول اتوکردن کوله باری ازلباسهای ام عمرودخترانش وبکیر ,پسردیگرش که یک سال ازعمر کوچکتر بود شدم ولیلا هم ظرفهای کثیف رامیشست ,هیچکدام ازدختران ام عمرکه روزگاری باهم همبازی بودیم ,جلویمان ظاهر نشدند ,دلیلش رانمیدانستم اما ازاین موضوع خوشحال بودم...دوست نداشتم انها هم به چشم کنیز به ما نگاه کنند.
درحین کار صدای ابوعمروزنش رامیشنیدم که باهم صحبت میکردند.
ابوعمر:زن,شما باید زودتر میرفتید,مگه نمیبینید که دولت اسلامی حکم کرده اگر زنی بدون مردش ازخانه خارج شود درجا تیرباران میشود,میترسم روزی من یا بکیرنباشیم وشما مجبور به بیرون رفتن شوید وجانتان رااز دست دهید,با بکیر بروید...بکیر شمارا میرساند وفردا برمیگردد,میخواهم سلما را به بکیر هدیه کنم که دلش خوش,شود.
خدای من اینان
که خود ازسینه چاکان دولت داعش هستند
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
🆔 @Modafeane_harame_velayat
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت_۳۳ 🎬
کارمن تمام شده بود که لیلا امدوگفت:ام عمر میگه بیا,نهاررااماده کن....
میدانستم که درخانه ی اینها نهار معمولا یک نمونه غذاست اما امروز نمیدانم ازبخت بد ما یا واقعا وضعشان خوب شده بود که ام عمر روبه لیلا سفازش چندین غذا را داد وخودش رفت کنار شوهرخبیثش وبچه هایی که اززمانی امدیم چشممان به چشمشان نیافتاده بوداما صدایشان رامیشنیدیم,فقط یک بار بکیر را دیدم که زیرچشمی مرا میپایید .
بساط نهار برپاشد ,چون ما کنیز زرخریدشان بودیم,ابوعمرامر کرد که به زیرزمین برویم ,ام عمر انگار بعداز ان کتک مفصلی که به من زده بود ,عقده از دست دادن پسرش التیام یافته بود وبه من هیچ نمیگفت وحتی نگاهی هم نمیانداخت ,انگار که سالهاست با من قهر بود.
شکرخدا اینجوری برای من هم بهتر ب
هدایت شده از والفجر سه بیادماندنی شهید محمد زینلی
ود.وقتی میخواستیم برویم پایین,از انهمه غذای رنگ ووارنگی که اماده کرده بودیم,
ابو عمر دوتکه نان خشک مثل کسی که جلوی سگش میاندازد جلویمان انداخت وگفت:بردارید ,این نهارامروزتان,اما اگر کنیزان حرف گوش کن ومودبی بودید جیره ی روزانه تان را چرب تر وبیشتر میکنم😈
خیلی پست بود ومیخواست بااین کارش مارا حقیر وحقیرت کند...میدانستم نقشه ی شومی درسرش است که میخواهد انقدربر ماسخت بگیرد تا ما ذله شویم تاوقتی خواسته اش رامطرح کرد دست رد به سینه اش نزنیم.
بدون توجه به تکه نان از کنارش گذشتم ولیلا هم همین کار راکرد.
ناگهان با صدای فریاد خشمگین ابوعمر خشکمان زد:عفریته های پدر....س...گ ...
به من کم محلی میکنید؟حرف مرا زمین میزنید؟
به سمت من ولیلا یورش برد وناگهان...
#ادامه_دارد ..
🆔 @Modafeane_harame_velayat
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
🆔 @Modafeane_harame_velayat
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۳۴ 🎬
ناگهان باران مشت ولگد بود که برسرورویمان میامد وازاین بدتر اینکه سه دختر ابوعمر وبکیر هم امدند ببینند چه شده وشاهد حرکات وحشیانه ی پدرشان بودند.
بدترین صحنه ی حقارتم همین بود,منی که روزگاری با این دختران دوست وهم بازی بودیم وهمیشه درهمه چیز براین دختران برتری داشتیم ,حالا دراین وضعیت...😭
ابوعمر با دیدن فرزندانش که شاهد ماجرا بودند,انگار نیرویی مضاعف گرفته بود ومیخواست به انها ثابت کند که مرد است ومردانگی اش رابا ظلم بر دودختر ضعیف وبی پناه به رخ فرزندانش میکشید.
او مارا مجبور کرد که چهاردست وپا شویم وبا دهان لقمه نان را از زمین برداریم..
واقعا چاره ای دیگر نداشتیم ...
با چشمی گریان وبدنی کوفته ودهانی پراز خون وارد زیر زمین شدیم....چهارچشمی لیلا رامیپاییدم که سراغ روبنده اش نرود ,شک نداشتم که دیگر طاقتش طاق شده بود وحق هم داشت,اخر ما ظرفیت اینهمه سختی وخواری وحقارت را نداشتیم.
روبنده اش را که صبح ابوعمر دراورده بود وگوشه ای انداخته بود پیدا کرد...حرکاتش ارام بود ,من هم نگاه میکردم که چه میکند,دیگر توان حرف زدن ونصیحت کردن رانداشتم,بی رمق روی حصیر افتادم.
لیلا هم لنگ لنگان امد وکنارم نشست وگفت:شاهدی که خیلی تحمل کردم ,اما دیگر از حد به درشده,مرا ببخش که تنهایت میگذارم. ...
#ادامه_دارد ..
🆔 @Modafeane_harame_velayat
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده خانم ط_ حسینی
#قسمت ۳۵ 🎬
🆔 @Modafeane_harame_velayat
لیلا دستم راگرفت وگفت:خواهش میکنم مانع کارم نشو ,فقط خواسته ای دارم که امیدوارم براورده اش کنی...
لبخندی زدم وگفتم:حرف از جدایی نزن اما خواسته ات رابگو...توجان طلب کن خواهرک عزیزم..
لیلا:از همان بچگی هروقت که محرم میشد وماهم به تماشای هیاتهای سینه زنی شیعیان درمحله ی خاله صفیه, میرفتیم,یک احساس بسیار خوش ایند ویک محبت عمیق بروجودم مستولی میشد واین چندروزه که تودر سختی ومخفیانه وبازحمت به دورازچشم بقیه به نماز میایستادی یانشسته وخوابیده عبادت میکردی ,هرزمان که تو عبادت میکردی ,روح وروان من ارام میگرفت ومملو میشد ازهمان حس بچگیهایم...دوست دارم این اخرین لحظات زندگی ام ,سعادتمند شوم وفکرمیکنم سعادت درهمان راهی ست که این داعشیهای خبیث به شدت با ان دشمن هستند,اری سعادت در مذهبی ست که توبرگزیدی چون دیدم چگونه این حیوانات درنده شیعیان مظلوم را تکه وپاره میکردندولذت میبردند.
اگر میشود کاری کن تا من هم مثل تو شیعه شوم...دراین دنیا که رنج را با تمام وجودم کشیدم ,میخواهم دران دنیا راحت باشم وهمنشین بهشتیان...
دستانم رابازکردم وخواهرک مظلوم وپاکم را دراغوش گرفتم وعبارات عشق را درگوشش زمزمه کردم:اشهدوان لااله الاالله, اشهدوان محمدا رسول الله,اشهدوان علی ولی الله...
من گفتم واوتکرار کرد....
مانند طارق که زمانی مسلمان شدم سرم رابوسید,من هم سرلیلا رابوسیدم وگفتم:به جمع شیعیان مظلوم خوش امدی😭
وروبه لیلا گفتم:عزیزم خوش حالم ازاینکه راه درست ودین حق را با اختیارخودت انتخاب کردی..ولی دراین دین خودکشی عمل ناپسندی است...فعلا از فکر خودکشی به درآی که نقشه هایی دارم...
اگر کمکم کنی,فردا این موقع هردو از شر ابوعمر راحت راحت شدیم.....
لیلا باخوشحالی,انگار نورامیدی بربیابان ناامید جانش درخشیده باشد گفت:جدددی؟؟چه نقشه ای؟؟واقعا ازاد میشویم ؟
ومن بعداز چندین روز فلاکت وبدبختی وگریه...لبخند نمکین لیلا را دیدم.
من:اره عزیزم الان برات میگم...
که درهمین هنگام ناگهان.....
#ادامه_دارد ..
🆔 @Modafeane_harame_velayat
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۳۶ 🎬
🆔 @Modafeane_harame_velayat
ابوعمر:ببینم
چی توگوش هم پچ پچ میکنین؟!
پاشین ,پاشین بیایین بالا,ام عمرداره میره ,بایدبالا رامرتب کنید وظرفها را بشورید ....
چشمکی به لیلا زدم اهسته وگفتم:شب برای نقشه ام,بهترین وقته....😊
لیلا هم راضی بلندشد ورفتیم بالا....ام عمر داشت میرفت رو به
2.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چهار راهکار پیامبر صلی الله علیه و آله برای حفظ خانواده در آخرالزمان
#پیامبر_اکرم
#استاد_عالی
بسته خبری 🌙
⭕️ نه فراخوانها نه کمپینها کارساز نبود؛ دادگاه کانادا به نفع ایران رای داد
به گزارش سایت cbc کانادا، دادگاه عالی ایالتی انتاریو دادخواست برخی خانوادههای قربانیان سرنگونی هواپیمای اوکراینی برای توقیف داراییها یا حسابهای بانکی متعلق به دولت ایران جهت برداشت غرامت را رد کرده و گفته دولت فدرال کانادا این اموال را متعلق به جمهوری اسلامی ایران میداند.
سال گذشته، یک دادگاه منطقهای با پرداخت ۱۰۷ میلیون دلار به علاوه سود، به خانواده پنج نفر از قربانیان سرنگونی هواپیما با موشکهای سپاه پاسداران رای داده بود. وکلای این این خانوادهها خواستار توقیف اموال جمهوری اسلامی شامل سه ملک در اتاوا و حسابهای بانکی برای پرداخت غرامت بودند.
در این زمینه حامد اسماعیلیون، اخیرا چندین کمپین علیه ایران راه انداخته بود و تلاش زیادی هم برای توقیف اموال ایران در کانادا کرد اما گویا با این رای دادگاه به هدفش نرسیده.
〰〰〰〰〰〰
🔸 مسکو از روند منفی در حال ظهور در روابط ایروان و باکو نگران است
ماریا زاخارووا، سخنگوی وزارت خارجه روسیه در یک نشست خبری گفت:
تشدید لفاظی ها و تبادل اتهامات با افزایش تنش در منطقه همراه است.
روسیه از طرفین می خواهد که به دنبال راه حل های سازش باشند و آماده ارائه کمک است.
متأسفانه ایروان فرصت مذاکره با طرف آذربایجانی را در ماه دسامبر در مسکو از دست داد. اما این پیشنهاد همچنان پابرجاست. مسکو آماده است تا بستری را برای این نشست فراهم کند.
〰〰〰〰〰〰
۳ کشته و ۱۰ مصدوم در واژگونی اتوبوس فرمهین - تفرش/ سرنوشت ۵ سرنشین نامعلوم است
🔹رئیس پلیس راه استان مرکزی:واژگونی اتوبوس در مسیر فرمهین به تفرش تاکنون ۳ کشته و ۱۰ مصدوم برجا گذاشت و عملیات رهاسازی پنج سرنشین دیگر ادامه دارد.
🔹هنوز پنج نفر از سرنشینان داخل کابین اتوبوس محبوس هستند و عملیات رهاسازی در حال انجام است اما از وضعیت حیات و یا فوت آنها اطلاعی نیست و امید است همه آنها زنده باشند.
〰〰〰〰〰〰〰
🔴 شهادت سرباز مدافع امنیت در ایست و بازرسی شهرستان زاهدان
🔹فرمانده انتظامی سیستان و بلوچستان:ساعتی قبل در محور زاهدان- خاش در محل ایست و بازرسی شهید غفاری اشرار مسلح به همکاران مستقر در ایست و بازرسی که در حال انجام وظیفه و تامین امنیت محور بودند حمله کرده و به آنان تیراندازی می کنند.
🔹اشرار که با واکنش قاطع و آتش ماموران مواجه شدند سریعآ از محل متواری شدند اما بر اثر این حمله اشرار سرباز وظیفه" یعقوب دهمرده " به فیض شهادت نائل و ستوان محمد قیامی و استوار"حسین پارسا کیا" نیز مجروح میشوند.
🔹از لحظات ابتدایی این حادثه با تشکیل تیم ویژه؛ سرنخ های به دست آمده، شناسایی و دستگیری عاملان تیراندازی به ماموران جان بر کف ایست و بازرسی آغازشد.
〰〰〰〰〰〰〰
🔸اظهارات تازه سفیر رژیم اسرائیل در رژیم باکو!
جرج دیک، سفیر رژیم اسرائیل در باکو در گفتگو با پایگاه خبریِ ریپورت.آذ درباره مسائل مختلف از جمله روابط رژیم مطبوعاش با جمهوری باکو و نوع برخورد آن با دیگر کشورها به ویژه ایران و ارمنستان سخن گفته است.
وی در بخشی از اظهارات خود ایران را «منبع اصلی بیثباتی و جنگ در خاورمیانه، قفقاز جنوبی و فراتر از آن» خوانده و گفته است: ایران نه تنها مشکل اسرائیل و جمهوری آذربایجان بلکه یک مشکل جهانی است و بنابراین تمام دنیا باید جلوی ایران را بگیرند.
🔸تجلیل کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل از ایران
وندا کواگینیدز:
اتباع افغانستانی بیش از ۴ دهه است که در ایران و از تمامی این امکانات بهرهمند هستند و خوشبختانه سیاستهای جمهوری اسلامی ایران به ویژه در حوزه آموزش در تمام دنیا زبانزد است.
دانشآموزان افغانستانی حاضر در ایران دسترسی کامل به آموزش و پرورش دارند.
〰〰〰〰〰〰〰
♦️ آب های مخلوط به گاز در منازل شهروندان آمریکایی!
🔹 تحقیق ۹ ماهه توسط گاردین با نمونه برداری از آب لوله کشی در سراسر ایالات متحده نشان داده که این آب ها حاوی آرسنیک، سرب و مواد شیمیایی سمی است!
🔹 همچنین بسیاری از آمریکایی ها فیلم هایی فرستاده اند که نشان می دهد آب لوله کشی آنها به دلیل شکستگی خطوط گازی در منطقه، قابل اشتعال است!
〰〰〰〰〰〰〰
سفیر برزیل در فلسطین اشغالی برکنار شد
🔹لولا داسیلوا، رئیسجمهور جدید برزیل که سابقه موضعگیری در حمایت از فلسطین را دارد، سفیر برزیل در تلآویو که حامی صهیونیستها بود را برکنار کرد.
🔹یدیعوت آحارونوت نوشته لولا داسیلوا میخواهد در موضوعات مهم از فلسطینیان طرفداری کند
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸