ق معمول راس ساعت هفت صبح از خواب بیدار میشود.پس باید تا دوساعت دیگر صبرکنم تا بتوانم سوالم را بپرسم.
خودم را با مرتب کردن کتابهایم مشعول کردم تا اینکه زمانش فرا رسید .از اینکه تماس بگیرم و رامین گوشی را بردارد دلهره داشتم با این حال دل را به دریا زدم و تماس گرفتم.
بعد از خوردن چندبوق خاله تلفن را جواب داد.
هرچند علاقه ای به صحبت کردن با خاله نداشتم ,به سردی گفتم:
_سلام.ثمینم
_سلام عزیزم خوبی؟کجا گذاشتی رفتی بی خبر؟ نگفتی اون رامین بدبخت نگرانت میشه.تموم اون شهررو دنبالت گشته.الان چیکار میکنی؟
_باورم نمیشه انقدر ساده باشیدکه باورتون بشه پسرتون حتی یک ذره هم نگرلن من شده باشه و یا حتی یک قدم واسه پیدا کردن من برداشته باشه.اون پسر بی غیرت شما میخواست پاکی من رو با خواهر دوستش عوض کنه.
اون وقت شما واسه من از نگرانی شازده اتون میگید.خاله بهتره ادامه ندید برای شنیدن چنین حرفهای خنده داری مزاحمتون نشدم.با خان بابا کاردارم لطفا گوشی رو بدید به خان بابا
_ثمین پشت پا زدی به بختت..من بگو کلی نگرانت شده بودم .گوشی رو نگهدار تا صداشون کنم.
در دل به حرفهای خاله خندیدم.
خاله ای که در حق خواهرزاده اش جفا کرده بود و بخاطر پسرش زندگی خواهرزاده اش را نابود کرده بود و حال ادعا میکرد که نگرانم شده است.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
محکمترین_بهانه
نویسنده_زفاطمی(تبسم)
پارت_صد_نوزدهم
چند دقیقه بعد صدای خان بابا با همان صلابت همیشگیش به گوش رسید:
_الو ثمین
_سلام خان بابا
_سلام خوبی؟
_ممنونم خوبم.عزیزجون خوبه؟
_اونم خوبه .فقط نگران توئه
_بهش بگید نگران نباشه من حالم خوبه.حداقل اینجا حالم خیلی بهتره
_ثمین برگرد با هم میریم یه خونه دیگه می گیریم و زندگی میکنیم.
گذشته ها رو فراموش کن.
_خان بابا وقتی که باید به فکرم میبودید با خودخواهیتون زندگیم رو تباه کردید.
الان دیگه هیچی مثل سابق نمیشه و من نمیتونم گذشته ای رو فراموش کنم که بدترین خاطرات زندگیم رو رقم زده.
با فراموش کردن گذشته پدر و مادرم و سهیل برنمیگردن خان بابا.
امروز زنگ زدم تا اسم اون دکتر بهداری که گفتید با پدرم در ارتباط بوده رو بپرسم.
میخوام بهتون ثابت کنم که در تمام این سالها به ناحق در حق پدرم ظلم کردید و بهش تهمت زدید
_ثمین لبجبازی نکن برگرد اینجا.
لازم نیست گذشته رو نبش قبر کنی و دنبال اون زن بگردی
دیگه کنترل صدام دست خودم نبود فریاد زدم:
_اون گذشته کذایی آینده ی منو تباه کرده.
من اون گذشته رو زیر و رو میکنم تا بیگناهی پدرم رو ثابت کنم.
یا اسم اون خانم رو میگید و یا دیگه برای همیشه فراموشتون میکنم.
من هرجوری شده بی گناهی پدرم رو ثابت میکنم,مطمئن باشید .
حالا شماچه کمکم کنید و چه نکنید.
من نمیخوام شرمنده پدرم باشم که پاکیش رو باور نکردم.
_اسمش شهره صفدری بود اگه دوست داری برو دنبالش بگرد ولی فکرنکنم بتونی پیداش کنی.
_ممنون بابت اسم .
من هرجور شده پیداش میکنم و بهتون ثابت میکنم که پدرم بی گناه بوده,اون حرفها فقط تهمت بوده.
به عزیزجون سلام برسونید.خدانگهدار
تماس را قطع کردم و روی تخت دراز کشیدم .هم خوشحال بودم بخاطر فهمیدن اسم دکتر و هم ناراحت بودم بخاطر یادآوری خاطراتی که در ایتالیا گذرانده بودم.
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
محکمترین_بهانه
نویسنده_زفاطمی(تبسم)
پارت ۱۲۰و۱۲۱
همانطور که به سمت انتهای خیابان میرفتیم.گفتم:
_راستی از خاله جون و پریا چه خبر ؟حالشون خوبه
عمو لبخند تلخی زد و گفت:
_خداروشکر اونا هم خوبن
میدانم عمو از اینکه در مورد حال پویا را جویا نشدم کمی گرفته شد ولی دست خودم نبود هنوز با یادآوری آن روزها و ظلمی که در حق پویا کردم,اشکم جاری میشد.
لبخندی زدم و گفتم:
_خداروشکر
به در گافی شاپ اشاره کردم و گفتم:
_بفرمایید عموجون
با عمو وارد کافی شاپ شدیم و دنج ترین قسمت را انتخاب کردیم برای نشستن.
بعد از سفارش دو فنجان قهوه و کیک ,عمو نگاهی به من کرد و گفت:
_منتظرم تعریف کن
_خب راستش اون خانم همون سالی که مامان و بابا باهم ازدواج کردن,پزشک بهداری بوده یعنی همکار بابا بوده
_خدابیامرزدشون.روحشون شاد.حالا چرا دنبال اونی
در حالی که یه قطره اشکم چکید روی گونه ام گفتم:
_نمیدونم چطوری بگم
_راحت باش بابا جان بگو بزار کمکت کنم.
_همون سالها به گوش خان بابام رسوندن که پدرم....
_عماد چی؟
_که پدرم با اون زن ارتباط داشته
صدای بلند خنده عمو همه نگاه ها را به سمت ما برگرداند.
عمو تن صدایش را پایین آورد و گفت:
_کی چنین چرت و پرتی رو گفته؟حق بده بزنم زیر خنده.اخه هیچکی هم نه عماد؟عماد تو زندگیش از برگ و گل پاک تر بود.
_منم میخوام این رک ثابت کنم به خان بابا
_این چه کاریه اخه باباجون.بزار هرجور دوست داره فکرکنه.تو که باید عماد خدابیامرز رو بهتر از من بشناسی دخترم
در حالی که اشک میریختم گفتم:
_ولی من احمق شک کردم.
به پاکی بابای مهربونم شک کردم.
بخاطر حرف خان بابا به خودم ب
ه خانواده ام و حتی به شما ظلم کردم و از همه بیشتر به آقا پویا ظلم کردم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
محکمترین_بهانه
نویسنده_زفاطمی(تبسم)
پارت_صد_بیست_دوم
با یاد آوری پویا اشکهایم بیشتر شدت گرفت.
عمو که انگار از حرفهایم سر در نمی آورد گفت:
_چی میگی ثمین .این حرفها یعنی چی؟نکنه بهم زدن نامزدی هم بخاطر این بوده
در حالی که اشک میریختم گفتم:
_خان بابا تهدید کرد اگه با رامین ازدواج نکنم به مامانم میگه که بابا چیکار کرده.
من احمق شک کردم ,ترسیدم که نکنه راست باشه و مامان با شنیدنش دق کنه.ترسیدم از دستش بدم.بخاطر خانواده ام قبول کردم .
حالا پشیمونم و باید ایت تهمت رو پاک کنم.
در تموم سالهایی که پدرم با مادرم ازدواج کرده بود خان بابا مثل یک خیانتکار باهاش برخورد کرده بود.
میدونم الان دردی رو دوا نمیکنه ولی میخوام ثابت کنم که همش پاپوش بوده.
میخوام به خان بابا ثابت کنم همه این سالهادر حق پدرم ظلم کرده,در حق منی که نوه اش بودم ظلم کرد ,باعث بدبختی من شد.بخاطر خودخواهیش منو مجبور به ازدواج با مردی کرد که اونقدر بی عیرت بود که زنش رو دوستش تعارف کنه.من رو مجبور به ازدواج با مردی کرد که فقط منو بخاطر اون ارثیه کوفتی میخواست.
صدای گریه ام اوج گرفت.عمو احمد روی صندلی کنارم نشست و من را به آعوش کشید .
و گفت:
_گریه نکن عزیزم.من کمکت میکنم تا اون زن رو پیداکنی فقط چندتا سوال میپرسم جوابمو بده.باشه بابا جان
اشکهایم را پاک کردم و در حالی که سرم را از خجالت به زیر انداخته بودم گفتم:
_چشم عمو جانِ
-رامین الان کجلست؟اونم اومده باهات یا نه؟
_من از دستش فرارکردم و برگشتم ایران .اونم به اجبار خان بابا عیابی طلاقم داد و به ارثیه اش رسید.
_یعنی الان تنها تو اون خونه زندگی میکنی؟
_نه کبری خانم خدمتکارمون حالا اومده و پیش من زندگی میکنه.تنها نیستم.چندوقت دیگه هم مانی میاد ایران
_مانی؟مانی کیه؟
_ایتالیا که بودم دنبال راه فرار بودم واسه همین رفتم سراغ دوست قدیمی بابا.مانی پسر دوست باباس.راستش یه جورایی داداشمه.مامان مانی یه مدت به من شیر داده واسه همین داداشم میشه
_خداحفظش کنه
_ممنونم اگه مانی نبود نمیدونم اون رامین بی غیرت چه بلایی به سرم میاورد
_خدا خودش هوای بنده هاش رو داره وقتی ناامید میشیم یکی رو میفرسته تا بهمون یادآوری کنه خدا حواسش بهمون هست.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
محکمترین_بهانه
نویسنده_زفاطمی(تبسم)
پارت_صد_بیست_سوم
در حالی که لبخند میزدم گفتم:
_بله حق با شماست پیداکردن یه برادر که از قضا خیلی غیرتیه بااینکه اون سمت بزذگ شده بهترین کمکی بود که خدا بهم کرد و من تا ابد مدیون مهربانی خدام.
_ثمین جان پاشو بریم خونه ما.دیگه وقت نهار شده و الانه که خاله ات زنگ بزنه و دعوام کنه .خودت که میدونی مت چقدر مظلومم
با این حرف عمو هردو زدیم زیر خنده.
به عمو گفتم:
_ممنونم عمو ولی لطفا اجازه بدید تا وقتی بی گناهی بابا رو ثابت نکردم مزاحمتون نشم.الان اونقدر اوضاع زندگیم داغونه که نمیتونم با کسی رو به رو بشم .
_اما...
_خواهش میکنم عمو .قول میدم حالم که خوب شد حتما بیام دیدنتون
_باشه عزیزم هرطور راحتی .پس واسه پیداکردن اون دکتر هم نگران نباش قول میدم تا شب آدرسش رو واست پیدا کنم.
_خیلی ممنونم.لطف بزرگی در حق میکنید.شرمندتونم
_دشمنت شرمنده باباجان .تو با پریا فرقی واسم نداری .هرکاری کنم وظیفمه در حق دختر گلم.
_خیلی خیلی ممنونم
با عمو خداحافظی کردم و به سمت خونه به راه افتادم .
بعد از رسیدن به خانه همه چیز را برای کبری خانم توضیح دادم.با اینکه بعد از مرور خاطرات با عمو دیگر اشتهایی به غذا نداشتم ولی به اصرار کبری خانم کمی غذا خوردم و بعد به اتاقم رفتم و منتظر خبر عمو شدم .
نمیدانم کی از خستگی خوابم برده بود با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار شدم,هوا تاریک شده بود.
آباژور کنار تخت را روشن کردم و گوشی را برداشتم.شماره ناشناس روی گوشی خودنمایی میکرد .
تماس را برقرار کردم:
_الو بفرمایید
_سلام خانم رادمنش خوب هستید؟من از طرف دکتر مولایی تماس میگیرم
_سلام.ممنونم شما خوب هستید؟بفرمایید درخدمتم؟
_متشکرم.عرض از مزاحمت ,من آدرس خانم دکتر صفدری رو پیدا کردم
_واقعا؟کجاست مطبشون؟
_مطب که ندارن ولی تونستم آدرسشون رو بدست بیارم ..لطفا یادداشت کنید
_بله چند لحظه لطفا
با عجله از توی کیفم دفترچه یادداشت و خودکارم را برداشتم و گفتم:
_بفرمایید
_گیلان.شهرستان رودبار .روستای کوکنه
_خیلی ممنونم لطف کردید
_خواهش میکنم انجام وظیفه بود خدانگهدار
_لطف کردید.خدانگهدار
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
13.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عزیزانم کلیپ را گوش دهید و در نشر آن کوشا باشید اجرتون با چهارده معصوم علیهم السلام صلیالله علیک یا بقیه الله عجل الله فرجه الشریف
بیا یابن الحسن دورت بگردم ❤️❤️🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🐙🦑🦬👹🦞👹🦬🦑🐙صفکشی سربازان مجازی سعودی علیه ایران🐙🦑🦬👹🦞👹🦬🦑🐙
هشدار وبیدار باش
♦️بازگشت شرایط پُرخطر کرونایی به استان اصفهان، چادگان قرمز شد
🔹رنگ قرمز پس از چند ماه به نقشه کرونایی اصفهان بازگشت و تعدادی از شهرها نیز در وضعیت پرخطر قرار گرفتند که این شرایط گویای گسترش همهگیری بیماری کووید-۱۹ در این استان است
🔹طبق جدیدترین رنگبندی همه گیری کووید-۱۹ در استان اصفهان شهرستان چادگان در وضعیت قرمز (بسیار خطر)، نایین، دهاقان و فریدونشهر در وضعیت نارنجی (پرخطر)، اردستان، تیران و کرون، مبارکه، سمیرم، فریدن و گلپایگان در وضعیت زرد ( به نسبت پرخطر) و سایر شهرستان ها از جمله اصفهان در وضعیت آبی (عادی) قرار دارند.
#خبرفوری #گلپایگان
✍️خبر فوری گلپایگان
اخبار ورویدادهای شهرستان گلپایگان ،اخبار ایران و جهان
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
سالار:
📸تصویری با رنگ و بوی انسانیت
🔹در #اصفهان درختان رو هرس کردن و اون قسمت درخت رو که لانه پرنده بوده دست نزدن، تصویری با رنگ و بوی انسانیت
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴 صف نخبگان مهاجر و دانشجویان خارج نشین برای باز گشت به ایران
🔴 اروپا_غرب عجوزه ای👰 که خود را بشکل نوعروس بزک کرده است.
🔺️صف برگشت به ایران ۳ برابر شده است .
🔸️سفارتخانه های ایران پرکار و درحال بررسی
ایران سربلند و سرافراز خدا یارت باد🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
♦️تعقیب و گریز ماموران و خودروی مشکوک در #اصفهان؛ یک کودک بر اثر کمانه کردن گلوله جان باخت
مرکز اطلاع رسانی پلیس استان اصفهان در اطلاعیهای اعلام کرد:
🔹شب گذشته مأموران مقابله با قاچاقچیان مواد مخدر مستقر در جاده فَرعی شرق اصفهان که در آن چندین مورد درگیری و هلاکت اشرار و قاچاقچیان و همچنین شهادت مأموران انتظامی وجود داشته در هنگامه غروب به یک دستگاه خودروی سواری با پلاک غیربومی مشکوک و فرمان ایست میدهند اما راننده به مسیر خودادامه و فرار میکند.
🔹در ادامه مأموران پس از چندین بار اخطار و به دلیل عدم توجه به فرمان ایست به منظور متوقف کردن خودرو، اقدام به تیراندازی کرده که با کمال تأثر و تأسف کودک خردسالی بر اثر کمانه کردن گلوله، جان خود را از دست میدهد.
🔹در این گزارش تأکید شده است که پس از این حادثه با حضور و دستور مقام قضائی، پرونده تشکیل و موضوع در حال پیگیری است.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔺ادعای ترامپ: ما میتوانستیم با ایران توافق کنیم
رئیسجمهوری پیشین آمریکا مدعی شد:
🔹اکنون ایران در حال دستیابی به سلاح هستهای است. وقتی شما میگویید چین خطرناکتر است، من نسبت به آن تردید دارم.
🔹وقتی من (از کاخ سفید) رفتم، آنها در حال انجام توافق بودند، زیرا ما آنها را در موقعیتی قرار دادیم که تقریباً مجبور بودند توافق کنند.
🔹ما میتوانستیم به توافق دست پیدا کنیم، این برای همه از جمله آنها بسیار عالی بود.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔺میکروپلاستیک میتواند از بدن مادر به جنین برسد
🔹دانشمندان در بررسی جدیدی به این نتیجه رسیدهاند که میکروپلاستیکها میتوانند از بدن مادر به اندامهای جنین برسند.
🔹با توجه به پیامدهای منفی میکروپلاستیکهای موجود در بطریهای پلاستیکی، زنان باردار حتما باید از بطریهای شیشهای استفاده کنند.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸