13.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ امید دانا و سیدکاظم روح بخش❌
⭕️قسمت دوازدهم #vs
امید دانا میگه: ما ملت کوروش هستیم و جمهوری اسلامی می ترسه از اینکه مردم برن سراغ کوروش
سیدکاظم روح بخش یک پاسخ جالب میده که چرا اینقدر کوروش رو دارن بزرگ می کنند واسه کجا می خوان؟؟؟
ببینیم باهم 👆
لینک گروه ختم قران عاشقان ولایت در بله
🆔 ble.ir/join/MTZiOGQ1MW
.
لینک کانال عاشقان ولایت در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
لینک کانال عاشقان ولایت در ایتا
🆔https://eitaa.com/ashaganvalayat
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔴اينجا جمهوری اسلامی ایران هست. اینجا سرزمین تعارضهاست. دشمن نگاه چپ به اینجا بندازه، با خاتمی و حسن روحانی و ظریف طرف نیست، با همون کسانی طرفه که گوش این سوپر کماندوهای آمریکایی و انگلیسی و عین بزغاله گرفتند و کاری کردند شلوارشون و خراب کنن.
🔸🔸🔸بچهها، میدونید سی ایر لند! Sea Air land که توی عکس قبل از این مطلب گفتم یعنی چی؟ یعنی #زمین، #هوا، #دریا! یعنی این کماندوی آمریکایی که داره جلوی بچههای ما گریه میکنه، هم آموزش زمینی هم هوایی هم دریایی رو تا تهش دیده!
🔹🔹🔹یعنی این بزغاله بیشتر از هر انسان دیگهای روی زمین آموزش نظامی دیده! یعنی این هزاران ساعت آموزشی رو که این دیده، معنیش این میشه هرجایی که بود باید بکشه، ولی کشته نشه!
🔸اگر آمریکا تونسته با سینمای استراتژیک و هالیوودیش شخصیتهایی مثل رمبو و راکی و آرنولد و سیلوستر استالونه رو به عنوان جنگاوران ارتش آمریکا در ذهن بشریت جا بندازه! این کچل مصداق عینی و واقعی اوناست!
🔹اون وقت، وقتی این و میگیرن، با وجود اون همه آموزشی که دیده چکار میکنه؟ گریه میکنه! دلیل هم داره که گریه میکنه! چرا گریه میکنه؟ چون آنقدر توی سینمای هالیوود اسلام هراسی و ایران هراسی کردند که خودشونم باورشون شده!
✅ ادامه در پست بعدی
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
لینک گروه ختم قران عاشقان ولایت در بله
🆔 ble.ir/join/MTZiOGQ1MW
.
لینک کانال عاشقان ولایت در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
لینک کانال عاشقان ولایت در ایتا
🆔https://eitaa.com/ashaganvalayat
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
.
🔸🔸این بزدل وقتی اسیر شد فکر میکرد الان یه سپاهی نقاب میزنه یه متن عربی هم روبروی دوربین میخونه، بعدش میشینه روی سینهش و خرخرهش و میبره! پشماش ریخته!
تو دلش میگه یعنی دیگه لاس وگاس و نمیبینم!
🔹🔹بعد از اون طرف یکی مثل محسن حججی! که نه کماندوی ویژه دریایی! بلکه فعال فرهنگی بوده، کتاب پخش میکرده، به دست شقیترین مخلوقات که فیلمهای سلاخی کردنشون تو دنیا معروفه، اسیر میشه!
با نگاهش!
چنان دنیا رو با تمام زرق و برقش تحقیر میکنه چنان مرگ و به بازی میگیره که کون و مکان منقلب میشن! فاصله نگاه نافذ محسن حججی تا گریه های از سر حقارت کماندوی دریایی آمریکا فاصلهای است به اندازه فاصله بین حق و باطل!
فاصله ژنرالهای خونخوار پنتاگون تا فرماندهان دلاور نیروی قدس سپاه!
فاصلهایست به اندازه فاصله بین حق و باطل!
فاصله بین جو بایدن ظالم و جانی کافر و به عنوان شخص اول آمریکا، با رهبر حکیم و فرزانه و دلیر و مؤمن و جانباز انقلاب! فاصلهایست به اندازه فاصله بین حق و باطل!
فاصله بین قصر و باروی یزید و معاویه تا پیکر پاره پاره حسین علیه السلام در گودال قتلگاه؛ فاصلهایست به اندازه فاصله بین حق و باطل!
بعد اون رئیس جمهور احمق درجه یک آمریکایی یعنی ترامپ میگفت ایرانیها از ارتش آمریکا میترسند!
🔸🔹🔸آخه گاوچرون! اون موقعی که مملکت ما هیچی نداشت و خیلیها خواب بودند، کلهتونو انداختید پایین و خواستید بیایید تو طبس عملیات کنید، خدا با شنهای روان هواپیماهاتونو انداخت!
با شن!
حالا که دیگه بچههای ما صدای آروغ از سرمستی خلبان U2 آمریکایی رو هم شنود میکنند.
🔹اونی که چنگ انداخت تو حلقومتون! سوریه و عراق و که بلعیده بودید و از تو معدتون کشید بیرون،
اون ما بودیم!
ایران بود!
پس از ما عصبانی باش!
و از این عصبانیت بمیر!
ای آمریکای خائن و اسرائیل کودک کش
لینک گروه ختم قران عاشقان ولایت در بله
🆔 ble.ir/join/MTZiOGQ1MW
.
لینک کانال عاشقان ولایت در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
لینک کانال عاشقان ولایت در ایتا
🆔https://eitaa.com/ashaganvalayat
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹سه جور روزه داریم؟
شما از کدام نوع روزه داران هستین؟
🎙#آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
┄┅═══❉☀️❉═══┅┄
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»
کاری دوست دارن میکنن.
–وا؟! خب اگه جوونا ازدواج نکنن چی به اونا میرسه؟
–همون چیزی که به ابلیس میرسه. شیطون داره واسه خودش آدم جمع میکنه دیگه، شنیدم همین ساچی هم کارمند عالی رتبهی شیطان شده،
مادر پرسید:
–خب اینجوری که بازم همه چی به شیطون میرسه، آدمها واسه چی این کارارو میکنن.
گفتم:
–مامان جان به آدمها هم همه چی میرسه، شیطون روحشون رو میخره، بعد بهشون همه چی میده، پول، شهرت، یا هر چیزی که خودشون بخوان.
مادر لبش را گاز گرفت.
–بسمالله، مگه میشه؟ خب روح اینا به چه درد شیطون میخوره.
–خب سرباز شیطون میشن دیگه، اگرم از حرفهاش سرپیچی کنن کشته میشن. البته من شنیدم آخرش خیلی فجیح کشته میشن چون درخواستهای شیطون اونقدر به جاهای باریک میکشه که کسی نمیتونه انجام بده.
مادر با لکنت گفت:
–پناه...بر...خدا...
خدا لعنتشون کنه.
بعد دستهایش را بالا برد و دعا کرد.
–خدایا بچههای من رو از ابن بلاها حفظ کن.
بعد مثل کسی که میخواهد خودش را دلداری بدهد رو به رستا گفت:
– ولی من دقت کردما دیگه نادیا الانا بیشتر دنبال کاره، حواسم هست. دیگه با اون دختر گردن شکسته کاچیه، ساچیه، چیه کاری نداره.
از جملهی آخر مادر خندهام گرفت.
وسط خندهام یاد امیرزاده افتادم و حرفهای قبلی مادر...ناگهان بغض کردم و دیگر نتوانستم حرفی بزنم.
آخر این بغض های یهویی میان خنده هایم نفسم را میگیرد.
چقدر سخت است عاشق باشی و فقط برای خودت تنها عاشقی کنی.
تا کی باید این بغضهایم را زنده زنده قورت بدهم.
تا کی باید عاشقی را فقط برای قلب خودم نگهش دارم؟
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت104
کارش درست نیست.
اینو بدون اگر رفتی بهش ماجرای زن داشتنش رو گفتی و اون برگشت گفت ما در حال طلاق گرفتنیم و زنم به من توجه نمیکنه و یا به زنم علاقه ندارم و به زور خانوادم برام گرفتمش و اصلا زنم انتخاب من نبوده و امثال این حرفها باور نمیکنیا...خامش نمیشیا. چون با توام دقیقا همین کار رو میکنه.
الان اونقدر از این مردا هستن که خیلی راحت...
حرفش را بریدم.
–من از اون موقع باهاش حرف نزدم. اصلا کاری باهاش ندارم.
فکری کرد و گفت:
–باشه تو برو خونه من برم خریدا رو انجام بدم بیام.
التماس آمیز نگاهش کردم.
سرش را تکان داد.
نترس کاری به اون ندارم.
بعد غرغر کنان رفت.
–آخه بگو دختر تو چیت کمه، آدم قحطه، خوشت میاد استرس داشته باشی...
بعد از این که از پیچ کوچه پیچید و از نگاهم دور شد. خودم را به سر کوچه رساندم. دیوار خانهایی که جلویش ایستاده بودم به اندازهی ایستادن یک آدم فرو رفتگی داشت که بالایش چراغ سر در حیاط تعبیه شده بود. خودم را در آن فرو رفتگی جا دادم.
کمی صبر کردم و بعد سرکی به خیابان کشیدم.
رستا آرام درست در جهت جایی که امیرزاده ایستاده بود راهش را میرفت. چند دقیقه صبر کردم و دوباره سرک کشیدم. نزدیک امیرزاده رسیده بود و همانطور که حرکت میکرد نگاه از او بر نمیداشت.
امیرزاده حتی سرش را بلند نکرد نگاهش کند. در دلم قربان صدقهاش رفتم. آخر تو که اینقدر سربه زیری مگر میشود دنبال زن دوم و این حرفها باشی.
رستا به فاصلهی تقریبا یک متری از او رسید و ایستاد.
گوشهایم سوت کشیدند، نکند حرفی به او بزند. رستا هیچ وقت دروغ نمیگفت یعنی زیر حرفش زده.
رستا ایستاده بود، باد چادرش را به بازی گرفت. ولی امیرزاده در حال خودش بود. رستا چادرش را در دستش جمع کرد و چیزی گفت که امیرزاده سرش را به طرفش چرخاند و همانطور که سرش پایین بود به حرفهای رستا گوش میکرد.
حول کرده بودم گوشیام را از جیب پالتوام درآوردم تا به رستا زنگ بزنم و مانعش شوم، همینطور که شمارهاش را میگرفتم نگاهشان هم میکردم که دیدم امیرزاده دستش را به طرف ایستگاه مترو دراز کرد و چیزی به رستا گفت.
رستا هم به راهش ادامه داد و گوشیاش را از کیفش درآورد و جوابم را داد:
– تو داری منو میپایی؟ مگه نگفتم برو خونه؟
استرس در صدایم موج میزد.
–چی بهش گفتی؟
–هیچی بابا، همینجوری یه آدرس الکی ازش پرسیدم. گفتم میدونه ایستگاه مترو کجاست.
نفس راحتی کشیدم.
–واسه چی؟
–خواستم ببینم چطور آدمیه؟
ذوق زده گفتم.
–دیدی چه پسر خوبیه؟
جدی و سرد گفت:
–با یه آدرس پرسیدن دیدم؟ هر چی هست یا نیست مبارک صاحبش باشه. توام برو خونه اونجا یخ کردی.
بعد هم تماس را قطع کرد.
دلم نمیآمد به خانه برگردم. پاهایم آنجا قفل شده بود. بیست دقیقهایی همانطور ایستادم.
گاه و بیگاه هم از کوچه، هم از خیابان ماشین رد میشد و من مدام سرک میکشیدم ببینم ماشین اوست که راه افتاده یا نه. میدیدم گاهی راه میرود، گاهی یک جا میایستاد و بعضی اوقات هم به زمین خیره میشد، یک بار هم به ماشینش تکیه داد و به درختها نگاه کرد.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت105
بار آخر گوشیاش زنگ خورد کوتاه صحبت کرد و سوار ماشینش شد و راه افتاد.
خواستم به خانه برگردم که دیدم مستقیم به طرف کوچهی ما میآید.
چند ثانیه بیشتر وقت لازم نداشت که به جایی که من هستم برسد.
مجبور بودم همانجا، در آن فرو رفتگی بمانم چون اگر راه میافتادم به طرف خانه حتما موقع رد شدن از سر کوچه مرا میدید.
ماشین را سر کوچه متوقف کرد، در دلم خدا خدا میکردم به داخل کوچه نپیچد، اگر از داخل کوچه ما میرفت حتما مرا میدید و آبرویم میرفت.
طولی نکشید که دور زد و از همان خیابان رفت.
نفسم را محکم بیرون دادم و به طرف خانه راه افتادم.
دائم به این فکر میکردم که کسی که به گوشیاش زنگ زد چه کسی بود یعنی زنش بود؟ ولی خیلی جدی صحبت کرد اگر هم زنش باشد حتما رابطهی خوبی با هم ندارند. یعنی زنش چه گفته که فوری رفت.
شاید از آن دسته مردهایی است که از زنش خیلی حساب میبرد.
کارهای جواهر دوزی ما و نقاشی نادیا خیلی رونق گرفته بود. نادیا گاهی اصلا وقت نمیکرد به درسهایش برسد، برای همین من پیشنهاد دادم که یک نفر را برای کمک پیدا کنیم.
مادر از این که نادیا از کار زیاد حتی به درسهایش نمیرسد ناراضی نبود میگفت همین که قبول شود کافیست. رستا گفت:
–مامان درسش مهمتره، کار که همیشه هست.
مادر دو سنگ تراش خورده را داخل سوزن انداخت.
–درسم همیشه هست، اگه اون علاقه داشته باشه در هر شرایطی درسش رو میخونه، نمیبینی تلما رو. خب وقتی علاقه نداره ما هی به زور بگیم باید نمرت بالا بشه بعد بیای کار کنی، خب اونم سرش رو میکنه تو تبلت الکی با چیزای چرت و پرت سرش رو گرم میکنه بعد میگه درس دارم میخونم.
سوزن را نخ کردم و حاشیه دوزی را شروع کردم.
–خود تو رستا مگه زود ازدواج نکردی بع
د از ازدواجت درست رو ادامه دادی؟ اتفاق خاصی افتاد؟
رستا نگاهی به من انداخت.
–آخه من شرایط درس خوندن رو داشتم. هم شوهرم هم مادر شوهرم کمکم میکردند. حالا مگه شما میدونید نادیا هم همین شرایط رو خواهد داشت.
سرم را تکان دادم.
–تو درست میگی، ولی ارادهی خودشم مهمه. حالا فعلا به فکر یه نفر باشید بیاد کمکمون.
رستا بچههایش را صدا کرد تا بهشان خوراکی بدهد.
–دیروز این خانم بهاری امده بود به مامان میگفت دخترش خونه بیکاره کاری نداره، میگفت اگه مامان وفت داره بهش سوزن دوزی یاد بده.
مادر پارچه را از کارگاه درآورد.
–منم بهش گفتم از امروز بیاد بهش یاد بدم. میخوای بگم خودش و مامانش یاد بگیرن کمکمون کنن؟
سرم را کج کردم.
–بگید. راستی مامان دخترش چند سالشه؟ یه جوری خیلی تو خودشه.
مادر اتو را برداشت و کار تمام شدهاش را شروع به اتو کردن کرد.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت106
–روم نشد بپرسم. ولی سنش بالاست. مثل این که چند سال پیش یکی رو میخواسته بعدا فهمیدن طرف زن داشته، با یه بچه، دیگه دختره ولش کرده، ولی انگار قید ازدواج رو هم زده. مادرش میگه از اون موقع هر چی خواستگار امده رد کرده، یه مدتم بنده خدا افسردگی داشته دارو مصرف میکرده، ولی الان انگار بهتر شده.
رستا نگاه معنیداری خرجم کرد و پرسید:
–خب وقتی پسره زن و بچه داره و دنبال زندگیشه، این چرا نرفته دنبال زندگی خودش؟
مادر اتو را از برق کشید و به نادیا که تازه از اتاق بیرون آمد و میخواست کنار من بشیند گفت:
–برو چند تا چایی بریز بیار بعد بشین. بعد از رفتن نادیا پچ پچ کنان گفت:
–لابد خواستگاراش دندونگیر نبودن دیگه، وگرنه زن بند محبته، مرد که یه کم زبون بریزه و محبت کنه زن همه چی یادش میره.
رستا نفسش را محکم بیرن داد و زیر چشمی نگاهم کرد.
–بله زن گیر محبته ولی در صورتی که مهر یکی دیگه رو بندازه دور تا بتونه محبت اون یکی رو ببینه. وقتی صبح تا شب تو ذهنش تصویر یکی دیگس دیگه جایی واسه خواستگار قبول کردن و فکر کردن بهش نمیمونه.
من و منی کردم.
–خب شاید بنده خدا نمیتونه فکرش رو بندازه بیرون.
رستا اخم کرد، عمق خطهای اخمش آنقدر عمیق بود که ترسیدم مادر شک کند.
–یعنی چی؟ طرف دنبال کیف و عشق خودشه، دنبال زندگیشه، اونوقت این نمیتونه؟ حماقتم حدی داره؟ این اینجا خودشو مریض کنه و مشت مشت دارو بخوره، بگه من نمیتونم فکرش رو بندازم دور، آدمم در این حد...
مادر نگاه متعجبش را به رستا دوخت.
–خب حالا، تو چرا حرص میخوری؟ واسه بچه خوب نیست. ول کن حرف مردم رو.
رستا پوفی کرد.
–آخه مامان، دیدم که میگم، امثال این مدل دخترای ساده زیادن. آدم رو فقط حرص میدن.
مادر نگاهی به نادیا که در آشپزخانه مشغول چای ریختن بود انداخت.
–مادر همه جوره آدم هست. برعکسشم شنیدیم که دختره اونقدر گرگه که مرد بدبخت رو که زن و چند تا بچه داشته رو جوری از زندگیش سرد میکنه که کلا یه زندگی به هم میریزه، اسمشم میزاره عشق، میگه من عاشق این مرد شدم نمیتونم ولش کنم.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت107
زیر چشمی به رستا نگاه کردم و گفتم:
–خب اگه واقعا عاشقش شده باشه چی؟
رستا با عجله جواب داد.
–خب چطوری عاشقش شده؟ حتما یه جاهایی نبایدها رو رعایت نکرده.
یا تو فضای مجازی باهاش چت کرده که نباید میکرده، یا ملاقاتهایی کردن که نباید میکردن و مهرش افتاده تو دلش.
نگاهم را زیر انداختم.
–شاید دختره فکر کرده طرف مجرده. یعنی بعد از عاشق شدن فهمیده طرف متاهله. این که ربطی به گرگ بودن نداره. دیگه شده خب.
مادر رو به رستا گفت:
– راست میگه ها، شاید دختر خانم بهاری هم اینجوری شده باشه، به نظر من وقتی اینجوری بشه باید دختره بره پیزندگی خودش. مثل همین دختر خانم بهاری، حداقل اینجوری یه نفر آسیب میبینه ولی اونجوری یه خانواده از بین میره، گاهی کلا زندگی اون مرد به طلاق میکشه و بچهها آواره میشن.
سرم را به نشانه تایید تکان دادم و آهی کشیدم.
–درسته، یه نفر آسیب ببینه بهتره.
نادیا سینی چای را روی زمین گذاشت و کنارم نشست.
–به نظر من که عشق و عاشقی همش چرته، اصلا ازدواج کنی که چی بشه؟
همه با چشمهای گرد شده نگاهش کردیم.
رستا با نگرانی گفت:
–کی گفته چرته؟
این بار همه با چشمهای گرد شده به رستا نگاه کردیم و او ادامه داد:
–عشق وقتی به جا و درست باشه خیلی هم چیز خوبیه، توام پاشو برو اون نقاشیهایی که امروز قاب کردی رو بیار ببینم اصلا ارزش فروختن داره.
بعد از رفتن نادیا،
رستا سرش را کمی جلوتر آورد و آرام به من و مادر گفت:
–شک نکنید همین ساچی این حرفها رو زده که نادیام تکرار میکنه، الان کلا همه جا دارن همین حرفهایی که نادیا زد رو بین جوونها و نوجوونها رواج میدن، آخرشم کار این جوونها به ازدواج نمیکشه که...
مادر گفت:
–یعنی چی؟ پس چی میشه؟
رستا صاف نشست.
–همون چیزی میشه که الان تو چندتا کشور آزاد شده دیگه ملت علنی هر
. بسمه تعالی
سلام
خدا قوت
💎حجاب و نوع برخورد با بی حجابی در این برهه از زمان
✍سالاری
💫بحث حجاب بی حجاب و کمپینهای نه به حجاب اجباری و پول پاشی کشورهای غربی در ترویج بی حجابی و بی بندوباری اجتماعی و همچنین تبلیغات و تولید محتوای ضد ارزشی در شبکه های معاند و فضای مجازی و و و همه در راستای هدف قرار دادن؛
۱سلاح شیعه و اسلام و ایران مقابل غرب یعنی حجاب را از بین ببرند. (دیدگاه امام خمینی ره و هم اکنون امام خامنه ای مد ظله العالی در بحث حجاب در مقابل فرهنگ برهنگی و خانواده ستیزی غرب آن را یک سلاح پر کاربرد فرهنگی و نفوذ پذیر در غرب می باشد.)
۲ هدف قرار دادن ناموس دوستی و حیا در بین جوانان و پسرانی که پدران آینده مملکت هستند
۳مورد هجمه قرار دادن عفاف و پاکدامنی زنان و خصوصا دختران که مادران آینده این مرز و بوم
۴ایجاد دوگانگی با حجاب بی حجاب
۵شکستن حریم خانواده ایرانی وتنزل جایگاه ان(چه در ضمینه بزرگتری کوچکتری. ویا تفاوت آرایش و لباس و نوع رفتار در خانه با اجتماع و قبح شکنی و و و)
۶ از بین بردن ارزش و جایگاه فرزند آوری و سوق دادن جوانان به سوی نگهداری سگ و حیوانات خانگی بجای فرزنداوری(قبلا بعد از عروسی چه خانواده دختر و چه پسر در رویای نوه دار شدن هراز چند گاهی به عروس و داماد نهیب فرزند آوری می زدنند و ایشان هم رویا و ذوق پدر و مادر شدن را داشتند.
بر عکس آلان که با بزرگنمایی هزینه فرزند((بی ادبی مرا ببخشید از این گفته؛نگهداری سگ و گربه بیشتر از فرزند هزینه دارد)) و بی کلاسی خواندن این کار و و و ترغیب به عدم فرزند آوری می شود.
۷ایجاد نفرت از هم بین دو قشر مذهبی و غربگرا(فارق از نوع نگاه این دو قشر باید دانست که همه ما ایرانی و در یک اجتماع زندگی می کنیم. و هدف مشترک همه ما ابادانی و ارتقا کشور مان و شادی و ترقی و رفاه خود و اطرافیان می باشد.چه خوب است که رفتار و کردار و گفتار ما باعث ایجاد جو دوستی و صمیمیت شود نه دشمنی و عداوت)
۸قانون گریزی؛ با زدن حجاب و ترویج بی حجاب که هم در قانون شرع مبین اسلام به آن تاکید شده و هم جز قوانین کشور عزیزمان است، دهن کجی به قوانین کشور و قانون اساسی جمهوری اسلامی و دین اسلام را ترویج می کنند.
و موارد بسیار دیگر...
💫حال باید دانست که نوع برخورد ما و مسئولین در قبال حجاب چگونه باید باشد!!؟؟
⚡️گاها دوستان این نکته را مطرح می کنند که در سال ۵۹ حجاب را قانونی کردند ،و قبل از آن قانون حجاب نبوده پس آن موقع کار خیلی سخت تر از الان بوده!!!
در پاسخ باید به این دوستان متذکر شد که؛
اولا؛ در آن زمان اکثریت مردم تابع نظر رهبر و ولی فقیه بودند و الان این تعداد محدودی که کشف حجاب نموده اند مقابل نظر رهبر و ولی فقیه
ثانیا؛ان زمان اعتقادات مردم در مسجد و مدرسه شکل می گرفت.ولی الان متاسفانه در بستر رسانه ها و فضای مسموم مجازی
ثالثا؛مردم در آن زمان بیشتر اطلاعات خود را از تلویزیون و رادیو و کتاب خواندن کسب می نمودند و با واقعیت آشناتر اما در این زمان که فضای مجازی جز جدا ناپذیر از زندگی همه ما شده،متاسفانه اکثر جوانان و نوجوانان در بستر فضای مجازی زندگی می کنند و خوراک فکری خود را از آن دریافت می کنند.
و غرب و کشورهای استعمارگر با تولید محتوای جذاب ذائقه و سبک زندگی و مسائل ادراکی افراد را تغیر داده و با پمپاژ رسانه ای بستر هر گونه ضد ارزش و دین را در ایشان مهیا می نمایند.
رابعا؛با شروع انقلاب،همه جوانان و نوجوانان و مردان و زنان بخاطر رها شدن از تبعیض و ظلم و ستم شاهنشاهی تحت تعالیم روحانیت در مسیر انسان سازی و حفظ عفاف و حیا و حجاب و و و قدم بر می داشتند.
اما در این زمانه که مجازی ساختار فکری و روحی خیلی از افراد را می سازد،در فکر و ذهن آنها از غرب بالاشهر زیبا وبی حجابی و بی بند و باری و برهنگی را نشان پیشرفت و تکامل می دانند.
باید قبول داشت که با این حجم بالای تبادل اطلاعات و کلیپ و مطلب که در فضای مجازی جابجا می شود،کم کاری بسیاری و حتی اهمال و سستی در تولید محتوای ارزشی در همه ضمینه ها خصوصا حجاب و نماز و فرهنگی صورت پذیرفته.
💫یادمان باشد حجاب در ایران قانون مند است.
فکر کنید یک روز سر یک چهار راه چراغ راهنمائی و رانندگی قطع شود .
چه اتفاقی می افتد؟؟!
گره ترافیکی و بی نظمی حاکم می شود و همه دیر به کار خود می رسند و حتی منجر به تصادف یا دعوای لفظی و فیزیکی خواهد شد.
در مورد حجاب هم خداوند متعال اگاهتر و دانا تر از ما که بنده او هستیم '،امر به حجاب و عفاف و حیا نموده است.
نبودن حجاب باعث بی بند و باری و هرزگی اجتماعی و از هم پاشیدن کانون خانواده و خیلی از مسائل دیگر که اکثریت آن را در غرب شاهد هستید می گردد.
ادامه دارد.