eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
3.9هزار دنبال‌کننده
41.9هزار عکس
51.1هزار ویدیو
70 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه و نظرات مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784
مشاهده در ایتا
دانلود
من بازیچه‌ی دست تو نیستم، یه سوالایی دارم که باید رو راست جواب بدی باید یه چیزایی روشن بشه، شکلک تعجب گذاشتم. –خودت میگی ناراحتش نکنم اونوقت این حرفها رو بهش بزنم؟ –مگه حرفهام ناراحت کنندس؟ تازه الان خیلی ملایم گفتم که لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت131 – ساره من نمی‌تونم اینطوری باهاش حرف بزنم. پدر و مادرم این همه ساله دارن با هم زندگی میکنن تا حالا ندیدم مادرم با پدرم اینجوری حرف بزنه، اونوقت من اول کاری با این لحن حرف بزنم؟ خب معلومه ناراحت میشه. دوباره شکلک تعجب گذاشت و نوشت. –حالا من با شوهرم که دعوا می‌کنم همسایه‌ها هم میفهمن، از بس داد میزنم. به نظر من کسایی که عاشق شوهراشون هستن مثل منن، از دوست داشتنه. شکلک خنده گذاشته بود. در حال خواندن پیام ساره بودم که امیرزاده دوباره پیام داد. –من منتظر جوابتونم. وقت دارید؟ از پیام ساره آنقدر حیرت کردم که از برنامه بیرون آمدم. بعد تصمیم گرفتم اول جواب ساره را بدهم بعد فکری برای امیرزاده کنم. بعد از کمی تامل نوشتم. –با نظرت موافق نیستم. وقتی عاشق یه نفر هستی اصلا دلت نمیاد باهاش بد حرف بزنی. الان ببین من همون روز اول می‌تونستم همه چی رو به امیرزاده بگم و هر چی ناراحتی دارم سرش خالی کنم و خلاص. ولی نتونستم، یعنی اصلا دلم نیومد، الانم وقتی میفهمم ناراحته قلبم درد میگیره. گزینه‌ی ارسال را زدم. بلافاصله از امیرزاده پیام آمد. –دل به دل راه داره. منم وقتی ناراحتی شما رو می‌بینم از خواب و خوراک میوفتم. گنگ چند بار پیام را خواندم و نگاهم به بالا سًر خورد. تازه متوجه‌ی فاجعه شدم. چه اشتباهی کرده‌ بودم. پیام را به جای این که برای ساره بفرستم برای امیرزاده فرستاده بودم. لبم را آنقدر محکم گاز گرفتم که مزه‌ی خون را در دهانم احساس کردم. بلند شدم نشستم. شماره‌ی ساره را گرفتم. هول شده بودم، از طرفی خجالت زده و شرمنده، باید حرف میزدم. –الو تا صدای ساره را شنیدم با صدای لرزانی گفتم. –الو، ساره، بدبخت شدم. دوباره دسته گل به آب دادم. نمی‌دونم چرا همه‌ی خرابکاریها باید از طرف من باشه، خودم آبروی خودم رو میبرم. ساره پچ پچ کنان گفت: –چی‌شده؟ تازه فهمیدم چقدر بد موقع به ساره زنگ زده‌ام شاید شوهرش کنارش خواب باشد. –ای وای ببخشید، شوهرت بیدار شد؟ –نه بابا، شوهرم خونه نیست، می‌ترسم بچه‌ها بیدار بشن. بگو بینم چی‌شده؟ کاری را که انجام داده بودم را برایش تعریف کردم. خندید و ذوق زده گفت: –به قرآن، تلما کار خدا بوده. بیچاره امیرزاده چند روزه از این بی‌محلی تو ناراحته، توام که لالمونی گرفتی بهش هیچی نمیگی. فکر کنم نفرینش اثر کرده، خوبت شد؟ حالا هی دل جوون مردم رو بشکن. بی تفاوت به حرفهایش پرسیدم. –برم پاک کنم؟ –میخوای پاک کن، بعدشم براش پیام بزار که اشتباه فرستادی. –باید ازش عذر‌خواهی کنم. –ول کن بابا، معذرت خواهی واسه چی؟ قتل که نکردی. با تعجب گفتم: –قتل؟ یعنی تو اگه قتل کنی فقط یه عذرخواهی میکنی. خندید. –جون به جونت کنن خاطر خواهشی دیگه. –من برم. راستی شوهرت کجاست؟ تنهایی نمی‌ترسی؟ –از چی بترسم؟ –چه می‌دونم، از دزدی چیزی. این بار بلندتر خندید. –دزد بیاد اینجا باید از ما عذر‌خواهی کنه، که امده، شوهرمم سرکاره دیگه. –نصفه شب؟ مگه کارش چیه؟ آهی کشید. –بیچاره تو این سرما ضایعات و پلاستیک و از این جور چیزا جمع میکنه. تا تماسم را با ساره قطع کردم دیدم دوباره امیرزاده پیام داده. صفحه‌اش را باز کردم. نوشته بود. –راستش منم از دست شما دلخورم ولی دلم نمیاد حرفی بزنم، می‌ترسم ناراحت بشید. پیام خودم را پاسخ زدم و زیرش نوشتم. –ببخشید من این پیام رو اشتباهی برای شما فرستادم. فوری جواب داد. –چقدر لذت دارد خواندن پیامهای اشتباهی. از برنامه بیرون آمدم. دوباره پیامش آمد. ولی دیگر صفحه‌اش را باز نکردم از نوار بالای گوشی‌ام خواندم، نوشته بود. –منظورتون چی بود از این که نوشته بودید می‌تونستید به من بگید و نگفتید؟ چی رو نگفتید؟ پس یه موضوعی هست که شما رفتارتون عوض شده؟ بعد از چند دقیقه دوباره پیام فرستاد. –نمی‌خواهید جواب بدید؟ جوابی نداشتم که بگویم. نتم را خاموش کردم و گوشی را روی قلبم گذاشتم و چشم‌هایم را بستم. ✍ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت132 دلم برایش خیلی تنگ شده بود. برای نگاهش، مهربانی‌هایش، برای روزهایی که به کافی‌شاپ می‌آمد و دست زیر چانه‌اش می‌گذاشت و نگاهم می‌کرد. اگر فردا مشخص شود که زن دارد آنوقت تکلیف این دلم چه می‌شود. جوابش را چه بدهم؟ چطور راضی‌اش کنم که راه رفته را برگردد چون راهش اشتباه است. چطور دستش را بگیرم و التماسش کنم چشمش را روی تمام دلتنگیها ببندد. مگر می‌توانم؟ مگر او قانع می‌شود. احساس می‌کنم در این مدت کوتاه دلم مثل یک حریف پر قدرت شده است که دیگر از پسش برنمی‌آیم. راحت تر از قبل ضربه فنی‌ام می‌کرد. با این فکرها ناخوداگاه ا
شیش چونه زدم تا گفت بین مریض ردمون میکنه وگرنه تا یه ماه بعدم وقت نداشت. خندیدم. –بین مریض؟ او هم خندید. –چه میدونم، یه همچین چیزی گفت. بعد از این که سربالایی خیابان را با هن و هن گذراندیم. به کوچه‌ی پر درختی رسیدیم که آنقدر خانه‌های زیبایی داشت که در نگاه اول توجه‌ی هر کسی را به خودش جلب می‌کرد. هر چه به خانه‌ی مورد نظر نزدیکتر میشدیم با دیدن مشتریهای زن جادوگر حیرتمان بیشتر میشد. کلی ماشین مدل بالا جلوی در پارک شده بود. چند نفر هم که تقریبا با ما هم زمان رسیدند برای پارک ماشینهای شاسی بلندشان مشکل داشتند چون دیگر در کوچه جای پارک نبود برای همین دوبله پارک کردند. ساره سرش را کنار گوشم آورد و گفت: –من موندم اینا چرا میان اینجا، وقتی پول دارن که دیگه هر مشکلی حله... من هم مثل ساره با حیرت به آنها نگاه می‌کردم. وقتی حیرتم بیشتر شد که ساره گفت: –این زنا همشون دکتر، مهندسن‌ها، منظورم اینه تحصیلکرده هستن. –از کجا میدونی؟ –آخه اون دفعه که امده بودم، وقتی نوبتشون میشد خانم منشی همش میگفت، خانم دکتر بفرمایید، خانم مهندس بفرمایید. انگار اولین بارشونم نبود چون دیگه با منشی دوست شده بودن. وارد یک ساختمان دو طبقه‌ی شیک شدیم. البته چندان بزرگ نبود تقریبا شبیه ساختمان پزشکان بود. رو به ساره گفتم: –احساس می‌کنم امدم مطب دکتر. حیاط کوچک و سرسبزی را پشت سر گذاشتیم. روی در ورودی بنر کوچکی چسبانده شده بود که رویش نوشته بود. "انواع مهره مار جهت جذب جنس مخالف، بهبود روابط عاطفی و زبانبند." با تمسخر نوشته را به ساره نشان دادم، او هم خندید و گفت: –اگه بخوای هی مسخره کنی نتیجه نمیگیریا، باید این چیزارو قبول داشته باشی. –خب خندم می‌گیره، دست خودم نیست. خانمی که می‌خواست از کنار ما رد شود با شنیدن حرفهایمان پشت چشمی برایمان نازک کرد و رفت. ساره پچ پچ کنان گفت: –بفرما، بهشون برمیخوره خب. خنده‌ام را جمع کردم وارد سالن شدیم. سرتاسر سالن صندلی گذاشته بودند. البته با فاصله‌، تقریبا بیشتر صندلیها پر بودند. باورم نمیشد این همه آدم صبح به این زودی در این کرونا اینجا جمع شده باشند. ساره جلوی میز منشی رفت و چیزی گفت و برگشت. –میگه فعلا باید بشینیم خودش صدا می‌کنه. من مات آدمها بودم هر کدام برای خودشان دک و پز و بیا و برویی داشتند، این را وقتی با تلفنهایشان حرف میزدند می‌فهمیدم. –ساره فکر کنم همه‌ی اینا بین مریض هستن، وگرنه اگه به نوبت گرفتن بود که این همه... ساره حرفم را برید. –منشی قبلا بهم گفته چون معلوم نمیکنه کار هر کسی چقدر طول میکشه واسه همین هیچ وقت سر وقت نمی‌تونه وقت بده. ساره با خانم کناری‌اش شروع به صحبت کرد. من گوشی‌ام را باز کردم و صفحه‌ی امیرزاده را نگاه کردم. چقدر دلتنگش بودم. میدونم وقتی آدم دلش تنگ میشه باید زنگ بزنه پیام بده حتی بره ببینتش... ولی مشکلم اینجاست که دلم برای کسی تنگ میشه که نباید تنگ بشه! آهی کشیدم و گوشی‌ام را داخل کیفم انداختم. بعد از چند دقیقه ساره به طرفم برگشت و پچ پچ کنان گفت: –این خانمه میگه کار این جادوگره خوبه راضیه، نگاهی به آن خانم انداختم. ماسک زیبایی که زده بود اولین چیزی بود که در صورتش توجهم را جلب کرد. –پس چرا باز امده اینجا؟ –میگه هر وقت میام اینحا شوهرم سربه راه میشه ولی بعد از دو سه ماه دوباره اخلاقش برمی‌گرده واسه همین میاد که دوباره براش دعایی چیزی بگیره. –اینجوری که هر چی شوهرش درمیاره باید بده اینجا. –خودش حقوق داره، دستیار دندون‌پزشکه. همه به در اتاقی که برای چندمین بار قرار بود بازشود و نفر بعدی بیرون بیاید چشم دوخته بودیم. ناگهان در باز شد و کسی از اتاق بیرون آمد که باعث شد من از جایم بلند شوم. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت134 ساره گفت: –بشین بابا، هنوز نوبتمون نشده. –ساره این دوست دوران دبیرستان منه. مهسا آنقدر غرق فکر بود که بدون این که مرا ببیند از کنارم گذشت. دنبالش رفتم به وسط حیاط که رسید صدایش کردم. برگشت و نگاهم کرد. با دیدنم اول تعجب کرد بعد لبخند بر لبش آمد. –دختر تو اینجا چیکار می‌کنی؟ شاگرد اول کلاس! جلو رفتم. –تو اینجا چیکار می‌کنی؟ خانم غرغرو... خندید. –چه خوب یادت مونده. اصلا باورم نمیشه توام امدی اینجا. با لبخند گفتم: –نتیجه‌ی داشتن دوست نابابه. به طرفم آمد و دستش را مشت کرد. من هم با مشت به دستش زدم. بعد از خوش و بش پرسیدم: –حال مادرت چطوره؟ من هنوزم تعریفش رو پیش نادیا خواهرم می‌کنم. یادته میگفتی تا یه کم غر میزنی میبرتت بهزیستی و بیمارستانارو نشونت میده تا قدر زندگیت رو بدونی. چشم‌هایش پر آب شدند. –آره، قدرش رو ندونستم خدا هم ازم گرفتش. هینی کشیدم. –کی؟ –همون اوایل کرونا مریض شد و فوت کرد. –ای وای! خدا بیامرزه. سرش را پایین انداخت. –ممنون. به نیمکتی که در گوشه‌ی حیاط بود اشاره کردم. بعد از این که روی نیمکت نشستیم پرسیدم: –خب حالا تو تنها زن
دگی می‌کنی؟ به حلقه‌اش اشاره کرد. –من یک سال قبل فوت مادرم ازدواج کرده بودم. ابروهایم بالا رفت. –تبریک می‌گم. پس خدارو شکر تنها نیستی. اونوقت اینجا چیکار داری؟ آه سوزناکی کشید. – امدم خودم رو بدبخت کردم. –چرا؟ به روبرو نگاه کرد. –یه روز با یکی از دوستام همینجوری از سر کنجکاوی امدیم اینجا تا از آیندمون خبر دار شیم. رماله به من گفت شوهرت خوبه‌ها ولی یه دختره دوسش داره و میخواد بهش نزدیک بشه. منم از وقتی این رو شنیدم نه خواب داشتم نه خوراک، همش به بهانه‌های مختلف گوشی شوهرم رو چک می‌کردم و هی بهش زنگ میزدم ببینم کجاست و مدام به کاراش سرک می‌کشیدم. خلاصه از این جاسوس بازیها. روزی نبود بهش گیر ندم و آخر جر و بحثمون به دعوا کشیده نشه. خلاصه بعد یه مدت فهمیدم واقعا شوهرم با یه دختره ارتباط داره. با تعجب نگاهش کردم. –پس جادوگره درست گفته. نفسش را بیرون داد. –اون موقع نبوده، شوهرم میگه تو اونقدر بهم برچسب چسبوندی که منم از روی لج بازی با این دختره رفیق شدم. فوری پرسیدم: –حالا راست میگه؟ با انگشت سبابه‌اش گل‌های برجسته‌ی مانتواش را نوازش کرد. –آره، با همون جاسوس بازیهام فهمیدم درست میگه، از همون موقع هم همش یه پام اینجاست یه پام دنبال جور کردن نسخه‌های عجیب و غریب این رماله. الانم امده بودم بهش بگم نسخه‌ی قبلیت عمل نکرده بابا... –چه نسخه‌ایی؟ –بهش گفتم دختره رو از سر راه زندگیم بردار هر چی پول بخوای بهت میدم. حالا یک ماه پیش دختره تصادف کرد رفت بیمارستان ولی نمرد، الانم حالش خوب شده، من پولام رفت ولی نتیجه‌ایی ندیدم. هینی کشیدم و لبم را گاز گرفتم. –یعنی تو گفته بودی دختره رو بکشه؟ سرش را کج کرد. –نه بابا، من فقط میخوام دیگه به شوهرم نزدیک نشه. این دفعه مثل این که نقشه‌ی بهتری براش کشیده چون کلی پول گرفت. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
4.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینکه مقام معظم رهبری فرمودن کشف حجاب حرام سیاسی ست یعنی چی؟ خوب گوش کنید برای بقیه هم بفرستید تا روشنگری شه💚🌱
10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پیش بینی نابودی اسرائیل در آخرالزمان... 🌷تعجیل در و سلامتی عج صلوات... لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♦️حملات راکتی جدید مقاومت 🔹گروه‌های مقاومت، بار دیگر شهرک‌های صهیونیستی اطراف غزه را هدف موشک‌باران قرار دادند. آژیر خطر در تعدادی از شهرک‌های اطراف غزه به صدا در آمده است. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌️در حالی که شما خوابید مکرون داره به دنیا درس میده ! با باتوم و لگد صورت برا زنه نگذاشتن ! کاش یکی سلام این خانم رو به پولی نژاد برسونه ! لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
2.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌️تلاش موشک‌های گران قیمت گنبد آهنین برای مقابله با راکت‌های مقاومت 🔸به گفته منابع صیهونیستی در حملات دیروز مقاومت، گنبد آهنین فقط ۲۰ درصد موشک‌ها را توانست ردیابی کند. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
1.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 مرکز اطلاع رسانی فلسطین: تا این لحظه ۳ صهیونیست در حملات موشکی به شمال فلسطین اشغالی زخمی شدند 🔺مرکز اطلاع رسانی فلسطین: 🔺در پی حمله راکتی به اراضی اشغالی پناهگاه‌ها در منطقه کرمئیل و نهاریا در فلسطین اشغالی به طور کامل به روی صهیونیست‌ها باز شده است. 🔺حملات موشکی از لبنان به شمال فلسطین اشغالی بین حزب الله، حماس و جهاد اسلامی هماهنگ شده بود. 🔺حریم هوایی فلسطین اشغالی به طور کامل در پی حملات موشکی از سمت لبنان بسته شد. 🔺 تا این لحظه ۳۷ مرتبه آژیر خطر در منطقه الجلیل غربی در شمال فلسطین اشغالی به صدا درآمده است. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♦️ 🔹مایکروسافت به دلیل نقض تحریم‌های روسیه، کوبا، ایران و سوریه جریمه شد. 🔹اعلام آماده باش گردان های قدس در کرانه باختری 🔹دادستان استان گلستان: باید آمران به معروف در تمام پاساژها و مراکز خرید مستقر شوند. 🔹نیروهای موقت سازمان ملل در جنوب لبنان: اسرائیل و لبنان به دنبال جنگ نیستند. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
1.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اقدام تحسین‌برانگیز متصدی یک پمپ بنزین/ عدم ارائه خدمات به هنجارشکنان 🔹اخیرا فیلمی در فضای مجازی توسط شبه‌رسانه‌های ضدانقلاب منتشر شده است که در آن یک خانم بی‌حجاب مدعی شده متصدی یک پمپ بنزین بخاطر نداشتن حجاب از ارائه خدمات به او جلوگیری کرده است. 🔹اگرچه جزئیات این مسئله روشن نیست اما در صورت درست بودن این نوع مواجهه که در راستای صیانت از قوانین جمهوری اسلامی صورت گرفته، شرکت پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی باید از این متصدی قانون‌مدار تشکر کند. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🛑 لطفاً توجه بفرمایید خواندن مرتبه سوره عصر هزار نسیم رحمت خدارا به ارمغان می‌آورد .. 💠پس اگر این صد مرتبه سوره قدر درعصر جمعه ماه خوانده شود که هر آیه ثواب یک قرآن درماههای دیگررادارد وبه نیت امام عصرصلوات الله وسلامه علیه و به اهل بیت وشهداومومنین باشد چه نورعلی نور علی نوری می‌شود😍