باشه.
–به خاطر کرونا؟
سرم را کج کردم.
–بله دیگه.
–آهان، البته من کاری با کافی شاپ ندارم، اونجا قرار دارم.
به محض رفتن او خانم دیگری وارد شد و شروع به نگاه کردن به اجناس کرد. اول قسمت اسباب بازیها را از نظر گذراند بعد به قسمت لوازم التحریرها رفت و ایستاد و چند دقیقهایی با دقت نگاه کرد.
نگاههایش طولانی شد و من هم خسته از ایستادن پرسیدم:
–چیزی مد نظرتون هست؟ میخواهید کمکتون کنم؟
زیر لب گفت:
–نه ممنون.
دوباره به قسمت اسباب بازیها رفت و دقیقتر از قبل نگاه کرد، انگار بیشترقیمتها را با هم چک میکرد.
حوصلهام سر رفت و نشستم.
مشتری سمج دست بردار نبود، احساس کردم با پاییدنش وقتم تلف میشود. بیخیالش شدم و کارگاه سوزن دوزی را برداشتم و شروع به دوختن کردم.
نمیدانم چقدر گذشت که جلوی ویترین پیشخوان ایستاد. فکر کردم انتخابش را کرده، نگاهش کردم، ولی او محو نگاه کردن به ویترین پیشخوان بود.
–بعد از شاید ده دقیقه دستش را دراز کرد و به مداد پاککنی در ویترین اشاره کرد.
–ببخشید، این پاک کن چنده؟
کوچکترین پاککنی بود که داشتیم.
قیمتش را نگاه کردم و گفتم:
ابروهایش بالا رفت.
–چقدر گرون شده؟
تعجب کردم، چون آن مداد پاک کن قیمتی نداشت. با خودم فکر کردم چقدر مردم توانایی خریدشان پایین آمده.
دلم برایش سوخت.
مداد پاککن را مقابلش گذاشتم.
–قابل شما رو نداره.
–ممنون.
–بی تعارف گفتم.
مردد نگاهم کرد.
–پس میشه اون بزرگه رو بدید و کم حساب کنید؟
با تردید کاری که گفته بود را انجام دادم.
کیفش را که باز کرد دیدم چند تراول داخل کیفش است.
دستش را که دراز کرد مداد پاک کن را بردارد دیدم چند النگوی طلا به دستش است.
با تعجب نگاهش کردم.
تشکر کرد و رفت.
دفتر را باز کردم و جنس فروخته شده را یادداشت کردم. بقیهی پولش را هم از کیف خودم داخل دخل انداختم.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت150
نمازم را که خواندم با خودم فکر کردم پیامی به امیرزاده بدهم و بپرسم من تا چه ساعتی باید اینجا بمانم.
در همین فکر بودم که چند مشتری همزمان وارد مغازه شدند.
هر کدامشان چند اسباب بازی برداشتند و بدون پرسیدن قیمت کارتشان را روی میز گذاشتند.
انگار قدمشان سبک بود چون بعد از رفتنشان مغازه رونق گرفت و مشتریها پایشان باز شد.
نزدیک ظهر بود که یک موتوری جلوی مغازه پارک کرد.
داخل مغازه آمد و روی کاغذی که در دستش بود را نگاه کرد و پرسید:
–خانم حصیری؟
با تعجب گفتم:
–بله.
جعبهایی که در دستش بود را روی میز گذاشت.
–بفرمایید. سفارشتون.
متحیر پرسیدم:
–این چیه؟ من که چیزی سفارش ندادم.
دوباره به کاغذ نگاهی انداخت.
–مگه خانم حصیری نیستید؟
–چرا.
–پس درسته دیگه. مغازشم همینه. بعد همانطور که از مغازه بیرون میرفت زمزمه کرد.
–حسابم شده.
در جعبه را که باز کردم بوی پیتزا در مشامم پیچید و اشتهایم را تحریک کرد.
حتما کار امیرزاده است.
در جعبه را بستم و به کناری هلش دادم و سرم را با دستهایم گرفتم.
خدایا چه کار کنم؟
با صدای زنگ گوشیام سرم را بلند کردم.
خودش بود. قلبم شروع به بالا و پایین پریدن کرد تا یادآوری کند که وجود دارد.
احساسم چیزی بین ذوق و اشتیاق و استرس و ترس بود. از آینده میترسیدم. از این محبتهای پیدرپیاش میترسیدم. مگر تا چه وقت میتوانستم این دوری را تحمل کنم. نگاهی به دستهای لرزانم انداختم. من خیلی وقت بود بد جور مبتلا شده بودم و این لرزش دستهایم هم علائمش بود پس از چه میترسیدم. شاید از عوارضش که گاهی تا آخر عمر همراه انسان است.
هراس داشتم از این ریسمانهایی که با هر محبتش بیشتر و محکمتر دور قلبم میپیچید، نکند یک روز مجبور شوم همه را پاره کنم.
اصلا میتوانم این کار را بکنم؟
–بله.
با صدای گرمی که خوشحالیاش را پنهان میکرد گفت:
–سلام، خسته نباشید.
–سلام. ممنون.
–زنگ زدم ازتون تشکر کنم که تشریف آوردید مغازه.
من و من کنان گفتم:
– من...که کاری نکردم. ببخشید چه ساعتی میتونم برم خونه؟
–یه ساعتی که قبل از تاریکی خونه باشید. این حرفش مرا یاد محمد امین و پدرم انداخت. حرفش کاملا مردانه و حمایتگر بود. مردها را جان به جانشان کنی عاشق آقا بالا سر بودن هستند و من چقدر این مردانگیها را دوست دارم.
پرسیدم.
–الان روزا کوتاهه، هوا زود تاریک میشه که، اونجوری باشه چند ساعت دیگه باید برم...
–اشکال نداره، منم همون موقع میام مغازه رو تحویل میگیرم که شما برید.
با مکث پرسیدم:
–میخواهید بیایید اینجا؟
مکثی کرد و گفت:
–نه نمیام. شما قبل از رفتنتون یه پیام بدید من راه بیفتم. بعداز بیست دقیقه کرکره رو بدید پایین و برید من خودم میام در مغازه رو باز میکنم.
چشمم به جعبه پیتزا افتاد.
–ببخشید راستی، شما برای من غذا سفارش دادید؟
–بله، گفتم بهتره سروقت ناهارتون رو بخورید.
لبخند زدم.
حواسش چقدر جمع است، و این چه معنی میدهد؟
پرسید:
–ناهارتون رو خوردید؟
با لحن جدی گفتم:
–نه، گذاشتم کنار، خودتون
❤️شب قدر؛ شبِ احیایِ دل❤️
آیت الله بهاءالدینی:
منظور از احیا در شب قدر، در حقیقت احیای دل است؛ نه صِرفِ بیدار ماندن ظاهری.
✅ اصل این است که انسان در این شب برای لحظاتی نیز شده از خواب غفلت بیدار شود و دلش را احیا کند، حیات ببخشد.
🌙 امیر المومنین(علیه السلام) به فرزندش امام حسن فرمود:[احیِ قلبک] یعنی قلبت را زنده بدار.
این است که انسان اگر بتواند شب قدر، با خود خلوتی داشته باشد و با عبادات و نماز و دعا عروجی حاصل کند و طهارتی کسب نماید، توانسته است در حد خود شب قدر را احیا کند.
عطر ملکوت؛ دفتر چهارم؛ ص ۹۹
#شب_قدر🤲
#احیای_دل❤️
#جهاد_تبیین
•••━━━━━━━━━━━━
🌸🌺مهمان شهید امروزمون 🌺🌸
🗓 ولادت : ۲۳ خرداد ۱۳۲۳
استان خراسان رضوی، شهرستان درگز، روستای کبودگنبد
🗓 شهادت : ۲۱ فروردین ۱۳۷۸
⏰ساعت ۴۵ : ۶ صبح
👈ترور ناجوانمردانه توسط گروهک منافقین با اصابت چند گلوله کلت به صورت حین سوارشدن خودرو مقابل منزل در جلو چشمان فرزندش
📍 مزار : تهران، گلزار شهدای بهشت زهرا، قطعه ۲۹
سلام و درود خدا بر شهدا
🍀🍀☘🍀🍀🍀🍀🍀🍀
سلام وعرض ادب وخسته نباشید وخداقوت خدمت شما همراهان بزرگوار گروه خوبمون عزیزان امروز صلواتهامونو هدیه میکنیم به روح پاکشون مشمول شفاعت شهدا باشید ان شاالله
🌸🌸🌸🌸
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ نابغه ای که نمی شناسید...
🔻شهید نابغه، آیت الله سید محمد باقرصدر در بیانات رهبری
#سالروز_شهادت
#محمد_باقر_صدر
#نابغه_قرن
#زونکن_شخصیتها
2.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 #روزشمار | ۲۲ فروردین ماه ۱۴۰۲
💫 #رهبر_معظم_انقلاب: #امیرالمومنین (ع) شخصیتی است که همه ی فرق اسلامی درباره عظمت او، درباره خصوصیات او و درباره ی شأن و منزلت والای او در اسلام، با یکدیگر اتفاق نظر دارند.
🗓 ۱۳۸۷/۰۴/۲۶
#تقویم۱۴۰۲
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
10.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🎥 ببینید و گوش کنید؛
🌹اشکتان جاری شد التماس دعا داریم...
#شب_قدر #ماه_رمضان #امام_زمان عجل الله فرجه شریف
صلیالله علیک یا امیرالمومنین علیه السلام 🏴🏴🏴🏴🏴
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥رهبر انقلاب یمن، سید عبدالملک الحوثی: از همه کسانی که در راه آرمان ما ایستادند، در درجه اول از جمهوری اسلامی إيران تشکر می کنیم که به صورت ویژه از ما حمایت کرد. زمانی که بسیاری از کشورهای اسلامی و عربی در طرف تجاوز ایستاده و یا سکوت کرده بودند و از ما حمایت نکردند، ایران به صورت رسمی و مردمی از ما حمایت کرد.
🔹حمایت ایران از ما چیز بعیدی نبود زمانی که حمایتش از مظلومین عالم بویژه در فلسطین را شاهد هستیم. ایران از مظلومین لبنان، سوریه، عراق و بسیاری از مظلومین در جهان حمایت کرده است.
🔹 رهبر انقلاب یمن: همچنین ما از حزب الله لبنان و رهبر شجاع، حکیم و آزاده آن، سید حسن نصرالله به خاطر مواضع و حمایت از مردم مظلوممان تشکر می کنیم و از دوستانمان در عراق و دیگر آزادگان جهان اسلام به دلیل حمایتهایشان سپاسگذاریم❤️❤️🇮🇷
7.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تصاویری از تجهیزات جدیدی که امروز به نیروی زمینی ارتش ملحق میشود
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
11.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فیلم دیده نشده از مصاحبه شهید سلیمانی درباره شهید صیاد شیرازی
🔹فروردین ۱۳۷۸ ترور شهید صیاد شیرازی خیلیها را غافلگیر کرد. سالها بود از ترورهای اینچنینی خبری نبود تا اینکه شهریور ۱۳۷۷ اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب معروف سالهای دهه شصت و حالا علی صیاد شیرازی، ارتشیِ محبوبی که جانشین ستادکل نیروهای مسلح بود، توسط منافقین ترور شدند. اولی در مبارزه با منافقین شهره بود و دومی هم در سرکوب منافقین در مرصاد خوش درخشیده بود.
🔹حاجقاسم سلیمانی چهل و دو سه ساله که در دوران دفاع مقدس فرمانده لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و از سال ۷۶ فرماندهی نیروی قدس سپاه را بر عهده داشت، در حاشیه مراسم تشییع شهید صیاد مصاحبهای کوتاه کرد و گفت شهید صیاد، سلمان ارتش بود.
🌹🌹🏴🏴 سلام بر سرداران شهید هدیه به ارواح مطهر شأن صلوات باعجل فرجهم 🇮🇷🇮🇷
3.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جاهلیت مدرن جامعه بشری را در نادانی نگه میدارد
🔹رئیسجمهور در مراسم شبقدر امامزاده صالح(ع): یکی از کارهایی که امروز جاهلیتمدرن میخواهد به جوامعبشری القا کند، ماندگاری در جهل است
🔹جهل مدرن یعنی جوامع بشری قدرت تعقل و تحلیل نداشته باشند، دوستشناس و دشمنشناس نباشند و راه را از بیراهه تشخیص ندهند