15.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عزاداری جانگداز عادل فردوسی پور 😢
امیدوارم مسئولین صدا و سیما عمق این فاجعه رو به اطلاع مردم برسونن!
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⭕️ تا زمانی که کثافت خونه های شرکتهای خصوصی جمع نشه ۱ میلیارد هم دوربین کار گذاشته بشه فایده ایی نداره.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔺عروج ناگهانی پاسدار جانباز مدافع حرم آقا جواد امیرزاده، یکی از زبده ترین تکاوران نیروی زمینی سپاه را خدمت خانواده محترم و همرزمانش تسلیت عرض میکنیم. شادی روحش صلوات و فاتحهای بخوانیم
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
9.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اگر خدا مهربان است چرا از جهنم صحبت میکند؟
🔰#استاد_پناهیان
2.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظه هایت را پر بار کن
مقام معظم رهبری:
چنانچه مختصر فراغتی پیدا میکنید، خودتان را به قرآن وصل کنید.
💢هر روز مقداری قرآن بخوانید.💢
خبر کوتا
🇮🇷 ایران، در روزی که گذشت (۲۲ فروردین ۱۴۰۲)
🔹سخنگوی دولت: داوود منظور، رئیس سازمان برنامه و بودجه، سید محمد آقامیری، سرپرست وزارت جهاد کشاورزی و محمدصادق خیاطیان مدیرعامل صندوق نوآوری و شکوفایی شدند.
🔹رئیس کل بانک مرکزی: مردم میتوانند از حساب یارانه و سهام عدالت خود به عنوان وثیقه برای دریافت وام استفاده کنند.
🔹بانک مرکزی در بخشنامهای بانکها را مکلف کرد فوری مسدودی پولِ حسابهای وکالتی خودرو را رفع کنند.
🔹صندوق بینالمللی پول در جدیدترین گزارش چشمانداز اقتصادی جهان، رشد اقتصادی ایران در سال میلادی کنونی را ۲.۵ درصد اعلام کرد.
🔹بیش از ۱۱۰۰ دستگاه تجهیزات نظامی با تکیه بر توان متخصصان ۱۰۲ شرکت دانش بنیان به نیروی زمینی ارتش ملحق شد.
🔹سخنگوی قوه قضاییه: ۳۱ نفر از مقامات و مسئولان دستگاههای اجرایی در مورد عدم صدور مجوز یا عدم اتصال سامانههای تخصصی مجوزها به درگاههای ملی در مهلت مقرر مورد تعقیب کیفری قرار گرفتهاند.
🔹سرگرد سعید مریدی رئیس پلیس مبارزه با موادمخدر رودان هرمزگان در درگیری مسلحانه با قاچاقچیان موادمخدر به شهادت رسید.
🔹شاخص کل بورس با ۱۰ هزار واحد کاهش به ۲ میلیون و ۱۷۹ هزار واحد رسید.
🔹وزارت بهداشت: موارد جدید ابتلا به کرونا: ۹۲۴ نفر؛ کل بیماران شناساییشده: ۷۶۰۰۶۹۲ نفر؛ بهبودیافتگان: ۷۳۴۹۹۴۰ نفر؛ جانباختگان جدید: ۳۵ و مجموع فوتشدگان: ۱۴۵۶۸۷ تن
🔹با پذیرش استعفای علی فتح الله زاده از مدیرعاملی باشگاه استقلال حجت کریمی به عنوان سرپرست باشگاه انتخاب شد.
🆔 @ashaganvalayat
.
✍امام علی(ع)درباره صفات مؤمن فرمود :
انسان باایمان شادى اش در چهره و اندوهش در درون قلب اوست، سینه اش از هرچیز، گشاده تر و هوسهاى نفسانى اش از هرچیز خوارتر است، از برترى جویى بیزار و از ریاکارى متنفر است، اندوهش طولانى و همتش بلند، سکوتش بسیار و تمام وقتش مشغول است، شکرگزار و صبور، بسیار ژرف اندیش است و دست حاجت به سوى کسى دراز نمى کند، طبیعتش آسان و برخوردش با دیگران توأم با نرمش است، دلش از سنگ خارا (در برابر حوادث سخت و دشمنان خطرناک) محکمتر و سختتر و (در پیشگاه خدا) از بَرده تسلیم تر است.
📚 نهج البلاغه
14.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠اگه همین الان به شما بگن یک سمند میخوایم به شما هدیه بدیم ، شما آیا میگید پول بنزین و روغن و تایرش رو چکار کنم؟؟؟
🔹چی شده که تا اسم بچه میاد سریع میگیم پول پوشک و شیر خشک و اسباب بازیشا چیکار کنم؟
#فرزندآوری
محمد مسلم وافی
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕ بشنوید دعای شب ۲۱ رمضان شهید ردانیپور را که #علامه_مصباح بر دستان او بوسه زد و درباره او میگفت:
«اگر در قیامت من را به عنوان نوکر آقای ردانیپور در محشر حاضر کنند و بگویند به صدقه سر آقای ردانیپور تو را آمرزیدهایم، افتخار میکنم.»
خدایا به حق این ناله های خالصانه و سوزناک شهدا، ما را هم ببخش...
خدایا ما را شرمنده شهدا مکن...
خدایا ما لیاقت نداریم، خودت لایق شهادتمان کن...
خدایا به حرمت خون شهدا، قدم و قلم و گفتار و کردار ما را شهدایی بگردان...
خدایا به حق مظلومیت ۱۴۰۰ ساله شیعه، حضرت منتقم را برسان...
خدایا به حق فاطمه زهرا سلام الله علیها نور اهل بیت علیهم السلام را در دلهای ما پرفروغ بگردان...
خدایا به حرمت خونهای ریخته شده در راه آزادی قدس، امسال را سالِ نابودی غده چرکین اسراییل قرار بده...
از حضرت علی (ع) سوال کردند:
1) سنگینتر از آسمان چیست؟ فرمود: تهمت به انسان بیگناه.
2) از زمین پهناورتر چیست؟ فرمود: دامنه حق که خدا همه جا هست و بر همه چیز مسلط است.
3) از دریا پهناورتر چیست؟ فرمود: قلب انسان قانع.
4) از سنگ سختتر چیست؟ فرمود: قلب مردم منافق.
5) از آتش سوزانتر چیست؟ فرمود: رؤسای ستمکاری که ملت را به خود وامیگذارند و هیچ فکر تربیت آنها نیستند.
6) از زمهریر سردتر چیست؟ فرمود: حاجت بردن پیش مردم بخیل.
7) از زهر تلختر چیست؟ فرمود: صبر در برابر نادانها.
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 #روزشمار | ۲۳ فروردین ماه ۱۴۰۲
💫 #رهبر_معظم_انقلاب: از شب نوزدهم تا شب بیست و یکم چند حادثه درس آموز اتفاق افتاد، یکی در لحظه اولی بود که ضربت به #امیرالمومنین وارد شد، حضرت هیچ آه و ناله ای نکردند، تنها چیزی که گفتند: فزت والرب الکعبه بود.
🗓 ۱۳۸۸/۰۶/۲۰
#تقویم۱۴۰۲
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
روز وقتی در مغازه را باز کردم بوی چای تازه توجهم را جلب کرد.
به اجاق گاز سری زدم دیدم روشن است. کتری قل قل میکند و قوری چای تازه دم رویش است.
یک سینی و دو فنجان به شکل قلب که معلوم بود تازه خریده و چند شکلات قلبی که کنارشان گذاشته شده بود.
اول با دیدن این صحنه لبخند زدم ولی بعد طولی نکشید که بغض کردم. زیر کتری را خاموش کردم و قوری چای را داخل همان روشویی پشت پرده خالی کردم.
چه حس بدیست این احساسی که من دارم.
خسته شدم از این یواشکی و با تردید عاشق بودن. از این بلاتکلیفی، از این بین ماندن و رفتن، از این بغضهای ورم کرده، از این علاقهی بیسرانجام، از این سوختنهای بی خاکستر.
و حالا امروز با چیزی که روی تخته سیاه نوشته بود دلم را زیرو رو کرد.
با خط درشت نوشته بود:
"دلم برایت تنگ شده، همانقدر که نمیدانی"
همین که خواندمش برای مدتی به تخته سیاه خیره ماندم. بغض
خودش را به گلویم رساند و اصرار در فروریختن اشکهایم کرد.
روی صندلی نشستم و بغضم را رها کردم. حتی وقتی خودش نیست باز انگار اینجاست. من احساسش میکنم. این محبتهایش را نمیشود ندید گرفت.
هنوز دو ساعتی از آمدنم نگذشته بود که چند مشتری وارد مغازه شدند و با ذوق از قیمت تابلوها پرسیدند.
قیمت تابلوها گرانتر از وقتی بود که در مترو میفروختم. دوتا از تابلوها را پسندیده بودند.
موقع پرداخت پول گفتند که پول نقد ندارند. برای همین مجبور شدم از کارت خوان مغازه استفاده کنم.
بعد با خودم فکر کردم چطور پولش را از امیرزاده بگیرم. باید مقداری از سود تابلوها را به او هم میدادم چون او مغازهاش را در اختیار من قرار داده.
برای این که خودش متوجهی موضوع شود فروش تابلوها و قیمتشان را هم در دفتر ثبت کردم مثل تمام اجناس دیگری که میفروختم و بعد مینوشتم.
ولی در قسمت یادداشت موبایل هم نوشتم که حسابش را داشته باشم و بتوانم به نادیا هم نشان بدهم.
وقتی مشتریها میدیدند خودم در حال دوختن تابلوها هستم برای خریدش مشتاقتر میشدند.
یک ساعتی غرق سوزن دوزی بودم. تقریبا آخرهای کارم بود. من هم مثل مادر دیگر میتوانستم روزی یک قاب بدوزم و تمام کنم.
نادیا هم دستش راه افتاده بود، از وقتی مادربزرگ به خانهمان آمده بود جای مادر را گرفته بود و علاوه بر کار نقاشی جواهر دوزی هم میکرد.
مادر راست میگفت کار کردن انسان را بزرگ میکند. نادیا در همین مدت کوتاه بزرگ شده بود.
چند روزی بود که از زمستان میگذشت و من باید خودم را کمکم برای امتحاناتم آماده میکردم. با خودم فکر کردم که از فردا جزوههایم را هم بیاورم و هر وقت سرم خلوت شد مرورشان کنم.
در همین فکر بودم که با شنیدن صدای نایلونی که از در آویزان بود سرم را بلند کردم و با دیدنش آنقدر هول شدم که سوزن در انگشتم فرو رفت و آخی گفتم.
او هم با دیدن من تعجب کرده بود.
همانجا جلوی در ایستاد و نگاهم کرد. بعد کمکم جلو آمد.
تمام سعیام را کردم که عادی باشم.
–سلام، بفرمایید، امری داشتید؟
نگاه گذرایی به مغازه انداخت بعد چشمش به تختهسیاه افتاد.
رنگم پرید، خدای من باید پاکش میکردم.
دستی به شالش کشید و بی میل جواب سلامم را داد و پرسید:
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت153
–من قبلا شما رو دیدم درسته؟
نگاهم را پایین انداختم، حس خیلی بدی داشتم. احساس یک گناهکار را داشتم که مچش را گرفته باشند. وجدانم آنقدر درد گرفته بود که دردش را متوجه میشدم.
–بله، اون روز زحمت کشیدید تا ایستگاه مترو من و خواهرم رو رسوندید.
سرش را به علامت مثبت تکان داد.
–آره، از بس اون روز بد رفتار کردی که قشنگ یادمه.
با تعجب نگاهش کردم. ادامه داد.
–نمیدونستم اینجا کار میکنی.
–ترسیدم، حتما امیرزاده نخواسته در مورد من با او حرف بزند. آب دهانم را قورت دادم،
–اون موقع اینجا کار نمیکردم.
نگاهش را روی صورتم چرخاند و بیتفاوت گفت:
–خودش کجاست؟ نیستش؟
با دستپاچگی ادامه دادم.
–نه، یعنی ایشون تا بعد از ظهر اینجا نمیان.
ابروهایش بالا رفت.
–نمیاد؟ چرا؟
بهت زده نگاهش کردم.
–مگه شما خبر ندارید؟
پرسید:
–از چی؟
–از این که صبح تا بعدازظهر مغازهی برادرشون کار میکنن.
ابروهایش بالا رفت.
–برادرش؟
بعد پوزخندی زد.
–برادرش که مغازه نداره.
مبهوت مانده بودم. نمیدانستم چه جوابی بدهم.
کمی من و من کردم و بعد گفتم:
–به من گفتن، کار برادرشون زیاده نمیرسن به مغازه خودشون هم رسیدگی کنن واسه همین از من خواستن که...
با پوزخندی که زد نگذاشت حرفم را تمام کنم.
–لابد جدیدا هنرپیشگی رو گذاشته کنار شده کاسب.
–مگه برادرشون...
دستش را در هوا تکان داد.
–آره، البته از اون درپیتیهاش، از این فیلمهای زرد بازی میکنه.
حالا علی کی میاد؟
برای این که خیالش را راحت کنم گفتم:
–بعد از این که من بعدازظهرها میرم خونه ایشون میان.
–وا، یعنی حتی نمیاد سر بزنه؟
–نه، اصلا.
بلند شد کنار ویتربن پیشخوان ایستاد و تماشایش کرد. تیپش