eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
3.9هزار دنبال‌کننده
42هزار عکس
51.3هزار ویدیو
70 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه و نظرات مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴سفیر انگلیس در جمهوری ‎باکو در حال برافراشتن پرچم همجنسبازان در کشوری که مردم شیعه آن بخاطر برگزاری مراسم عزاداری سرور شهیدان، حسین ابن علی ع در محرم بازداشت می شوند! لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴محرز شدن انحراف آب هیرمند با کمک تصاویر ماهواره خیام 🔹سخنگوی سازمان فضایی ایران: با بررسی وضعیت آب هیرمند توسط ماهواره خیام، مشخص شد، حکومت افغانستان با انحراف مسیر هیرمند مانع از انتقال آب به ایران شده است. 🔹آماده‌ایم داده‌های مربوطه را در اختیار وزارت خارجه قرار دهیم. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
3.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 چه بلایی بر سر زن غربی آمده است❓ 💥 کلیپ دلخراش از مادری که نوزاد تازه متولد شده‌اش را در کیسه‌ گذاشته و به سطل زباله می‌اندازد. بچه هنوز زنده است لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
3.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لاف در غربت من میگم این داره خالی می بنده فکر کنم اسلحه اش واقعی نیست گلوله هاش پلاستیکی سرباز به این خوبی تو دنیا نیست که فرار کنه بریه کشور دیگه بر علیه کشور خودش دفاع کنه نظر شما چیه ؟ لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
15.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ ⭕️ وقتی سردار حاجی‌زاده رئیس هوافضای روسیه رو ترسوند 1⃣پیام مخفی آمریکا به جمهوری اسلامی: مختصات بدید یه جای بی‌خود رو تو ایران بزنیم 2⃣پاسخ جمهوری اسلامی به کاخ سفید: اینا رو ولش کن، بده بزنیم! لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
7.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو مدارس انگلیس دانش آموزان دختر جرات ندارن برن دستشویی!!!🙄 📝 پاورقی لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ماشین خریدن ثبت نامی تو ایران مثل بچه دار شدنه! نه مدلش رو میدونی، نه رنگش رو و نه زمانش... فقط باید دعا کنی انشالله سالمه!درآمد دولت از تعرفه های گمرکی های وارداتی چقدره!؟آیا انقدری ارزش داره که ۸۵ میلیون‌نفر مطالبه میکنند ولی کسی گوش نمیده؟بحث اشتغال کارکنانش هم میشه ده جور دیگه حل کرد . لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
کاربران گرامی در روزهای اخیر تعدادی از کاربران با کلیک بر روی پیام‌هایی درباره سهام عدالت، ابلاغ حکم قضایی، مامور پست و... توسط کلاهبرداران در فضای مجازی قربانی شده‌اند. لطفا برای حفظ امنیت اطلاعات خود: ❌ هرگز بر روی لینک‌های وب که در گروه‌ها و کانال‌ها منتشر شده کلیک نکنید ❌ هیچ برنامه‌ای را از سایت‌ها، صفحات وب،‌ گروه‌ها و کانال‌ها دانلود یا نصب نکنید ❌ هرگز اطلاعات شخصی، شماره تماس و اطلاعات کارت بانکی خود را در صفحاتی که نسبت به اصالت آن‌ها یقین ندارید وارد نکنید ❌ شماره تلفن و کد ورود به حساب ایتای خود را به هیچ‌کس ندهید. حتی کسانی که ادعا می‌کنند پشتیبانی یا گزارش ایتا هستند! لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
7.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 انتشار برای اولین بار/ تروریستهای حادثه خانه اصفهان در آخرین دفاعیه خود در دادگاه چه گفتند؟ - صالح میرهاشمی: بعد از تیراندازی وقتی اومدیم چایخونه، مجید کاظمی گفت باید میذاشتی ده تا از ماموران رو بکشم - یکی از متهمین: مجید و سعید و صالح خوب میدونستن چه جنایتی در خانه اصفهان انجام دادن که میخواستند زود فرار کنند - مجید کاظمی: صالح و سعید فکر میکنن هرچیزی رو بندازن گردن من، جرم خودشون سبک تر میشه... من تیراندازی کردم... بزرگترین گناه رو انجام دادم. اونور آبی ها من و خانوادم رو در به در کردند. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
3.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 دادستان کل کشور: اگر شایعه یا ادعایی در فضای مجازی منتشر شد بلافاصله‌ دادستان‌ها منتشرکنندۀ آن را احضار کنند 🔹اگر مستندات منتشرکننده درست بود، پیگیری می‌شود که مشکل حل شود اما اگر سندی وجود نداشت بلافاصله باید آن فرد تحت‌تعقیب قضایی قرار بگیرد.
422.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 | ۲۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ 💫 : را با مجاهدتِ در باب بایستی خنثی کرد. 🗓 ۱۳۹۳/۰۴/۱۶ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت306 بعد از شام، کنار سینک، ماتم زده ایستاده بودم و به ظرف شستن نادیا نگاه می‌کردم. دلم حرف زدن با رستا را می‌خواست. از مادر پرسیدم: –مامان فردا می‌تونم برم خونه‌ی رستا؟ مادر باقی‌مانده‌ی غذا را داخل یخچال گذاشت. –اتفاقا می‌خواستم یه کم کاچی درست کنم براش ببرم،اگه میای تا با هم بریم. تیرم به سنگ خورده بود ولی با این حال حرفی نزدم. دلم می‌خواست با رستا تنها حرف بزنم. وارد اتاقم که شدم تلفن را برداشتم و شماره‌ی رستا را گرفتم. شرط و شروط های مادر را برایش تعریف کردم و پرسیدم: –رستا تو بگو چی کار کنم؟ نه می‌تونم قبول کنم نه می تونم قبول نکنم. رستا فکر کرد و با هیجان گفت: –قبول کن. کلافه شدم. –ولی من نمی‌تونم بهش زنگ نزنم. از ظهر تا حالا باهاش حرف نزدم دلم براش تنگ شده. از اون ورم نمی‌تونم کار نکنم تا حالا از سه جا حقوق می‌گرفتم، یهو همه ش قطع شده. این همه وامی که برداشتم واسه خریدن ماشین بابا رو چطوری پرداخت کنم؟ رستا با لحن متعجبی پرسید: –سه جا؟! تا اون جایی که من می‌دونم تو دوجا کار می‌کردی! با مِن و مِن گفتم: –خود علی هم بهم حقوق جدا می‌داد به خاطر این که جنسای مغازه ش رو براش می‌فروختم. –آهان، پس بگو چرا این قدر لارج شده بودی و هی واسه بچه‌ها خرید می‌کردی. نوچی کردم و نگرانی‌ام را با سکوت نشان دادم. رستا گفت: –به نظر منم باید بری سرکار یعنی مجبوری، پس شرط مامان رو قبول کن. بعد پچ پچ کنان ادامه داد: –منتهی می‌تونی زیر آبی بری. –یعنی چی؟ –یعنی تحریما رو دور بزنی. ببین مامان گفته تو بهش زنگ نزن، نگفته که اون به تو زنگ نزنه، نگفته که بهش پیام نده. فقط می مونه دیدنش که گفته تو نرو ببینش، نگفته که اون نیاد تو رو ببینه. خندیدم. –وای رستا تو محشری، چرا به فکر خودم نرسیده بود؟ رستا با خنده گفت: –عشق علی آقا برات فکری نذاشته که، صبح قبل از این که از خانه خارج شوم برای خداحافظی از ساره به طبقه‌ی بالا رفتم. ساره گوشه‌ی تشکش کز کرده بود و آرام آرام گریه می‌کرد. مقابلش نشستم و اشک هایش را پاک کردم. –بازم دلت واسه بچه‌هات تنگ شده؟ سرش را به طرف پایین حرکت داد. بغلش کردم. –الهی بمیرم، خوب می‌فهمم چته. منم مثل تو از دلتنگی دارم دیوونه می شم. با تعجب نگاهم کرد و دستش را به علامت چی شده پیچاند. من هم تمام ماجرا را برایش تعریف کردم. همین طور ماجرای بیکار شدنم را... –راستش مجبورم دوباره برم تو مترو کار کنم. روی تخته، اسم یکی از دوستانش را که در خط دیگری از مترو کار می‌کرد، برایم نوشت. –لعیا خانم. پرسیدم: –یعنی برم بگم از طرف تو اومدم، هوام رو داره؟ سرش را به علامت مثبت تکان داد و بعد نوشت. –کاش می‌تونستم منم برم بیرون. پرسیدم: –بیرون چی کار داری؟ نوشت. –می رفتم خونه‌ی مادرشوهرم و التماسش می‌کردم تا آدرس شوهر و بچه‌هام رو بهم بده. آهی کشیدم. –می خوای شماره‌ی شوهرت رو بده، بهش زنگ بزنم، شاید جواب من رو بده. آن قدر ذوق کرد که اشک در چشم‌هایش جمع شد. دستش را گرفتم. –ساره فقط برام دعا کن. مادر بزرگ با کاسه‌ی کاچی از راه رسید. –دخترم این رو بده ساره بخوره. کاسه را گرفتم. –مامان بزرگ شما هم می رید خونه‌ی رستا اینا؟ –نه مادر، ساره رو نمی‌تونم تنها بذارم. مادرت با نادیا و بچه‌های رستا می رن، می‌گفت توام می خواستی بری ولی پشیمون شدی. –بله، آخه دیگه تصمیم گرفتم برم سرکار. مادربزرگ دستمالی دست ساره داد. –تلما جان، قبل اذان مغرب خونه باشا، می‌خوایم واسه نماز بریم مسجد. توام پیش ساره باشی بهتره. –چشم، حتما! لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت307 همین که وارد ایستگاه مترو شدم. به علی پیام دادم و از دلتنگی‌ام برایش گفتم. دلم می‌خواست ببینمش ولی قولی که به مادر داده بودم باعث می شد مدام به خودم نهیب بزنم که اگر سر به هوایی کنم باید گوشه‌ی خانه بنشینم. دنبال کسی که ساره گفته بود گشتم، همه‌ی فروشنده‌ها می‌شناختنش، پیدا کردنش کار سختی نبود. با باز شدنِ در مترو، قدم به بیرون گذاشتم. خانم چادری را روی سکو دیدم که روی وسایلش خم شده بود و مرتبشان می‌کرد. جلو رفتم و سلام کردم. سرش را بلند کرد و سر سری جواب سلامم را داد و دوباره به کارش مشغول شد. –ببخشید شما لعیا خانم هستید؟ صاف ایستاد و نگاه متعجبش را در چشم‌هایم دوخت. خانم محجبه‌ی زیبایی که با وجود این که ماسک زده بود و روسری‌اش را تا روی ابرویش کشیده بود زیبایی‌اش به چشم می‌آمد. –بله، بفرمایید؟ –من رو ساره فرستاده. از این حرف خودم لبخند به لبم آمد از این که حتی برای فروشندگی در مترو هم باید آشنا داشته باشم.