*دعای محفوظ ماندن که در صبح و شام خوانده میشود*
حضرت رسول خدا (ص) فرمود که هر کس این دعا را در هر صبح و شام بخواند ، موکل فرماید حق تعالى به او ،چهار فرشــته که او را حفظ کنند از پیش رو ، از پشت سر ، از طرف راست و از طرف چپش و در امــان خــداوند عزّوجلّ باشد و اگر سعى کنند خلایق از جنّ و انس که ضرر به او برسانند ، نتوانند ؛ آن دعاء این است
:بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بِسْمِ اللَّهِ خَیْرِ الاَسْماءِ بِسْمِ اللَّهِ رَبِّ الاَرْضِ وَ السَّمآءِ بِسْمِ اللَّهِ الَّذى لایَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ سَمُّ وَلا دآءٌ بِسْمِ اللَّهِ اَصْبَحْتُ وَ عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ بِسْمِ اللَّهِ عَلى قَلْبى وَ نَفْسى بِسْمِ اللَّهِ عَلى دینى وَ عَقْلى بِسْمِ اللَّهِ عَلى اَهْلى وَ مالى بِسْمِ اللَّهِ عَلى ما اَعْطانى رَبّى بِسْمِ اللَّهِ الَّذى لایَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ شَىْءٌ فِى الاَرْضِ وَ لا فِى السَّماءِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ اَللَّهُ اَللَّهُ رَبّى لا اُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً اَللَّهُ اَکْبَـرُ اَللَّهُ اَکْبَـرُ وَ اَعَزُّ وَ اَجَلُّ مِمّا اَخافُ وَ اَحْذَرُ عَزَّ جارُکَ وَ جَلَّ ثَنــاؤُکَ وَلا اِلهَ غَیْـرُکَ اَللّهُمَّ اِنّى اَعُــوذُ بِکَ مِنْ شَرِّنَفْسـى وَ منْ شَرِّ کُلِّ سُلْـطانٍ شَدیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَیْـطانٍ مَریدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ جَبّـارٍ عَنیدٍ وَ مِنْ شَرِّ قَضآءِ السّوُءِ وَ مِنْ کُلِّ دابَّـةٍ اَنْتَ آخِـذٌ بِناصِیَتِـها اِنَّکَ عَلى صِـراطٍ مُسْتَقیـمٍ وَ اَنْتَ عَلى کُلِّشَىْءٍ حَفیـظٌ اِنَّ وَلِیِّـىَ اللَّهُ الَّذى نَـزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصّالِحینَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِىَ اللَّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ.
*منبع مفاتیح الجنان*
علامت خواندن✅
💠💠💠💠💠💠💠
https://chat.whatsapp.com/HP8ndtXN8rL6SUpzly33Qf
☘️باسلام و وقت بخیر، وبا آرزوی قبولی طاعات وعبادات شب قدر.
💗بسم الله الرحمن الرحیم
💠شرح دعای روزبیست ویکم ماه مبارک رمضان1400:
💠متن و ترجمه:
اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِیهِ إِلَی مَرْضَاتِک دَلِیلاً.
خدايا در اين ماه راهنمايى براى رسيدنم به خشنوديت قرار ده.
وَ لاَ تَجْعَلْ لِلشَّیطَانِ فِیهِ عَلَی سَبِیلاً .
و راهى براى تسلّط شيطان بر من قرار مده.
وَ اجْعَلِ الْجَنَّهَ لِی مَنْزِلاً وَ مَقِیلاً یا قَاضِی حَوَائِجِ الطَّالِبِین
، و بهشت را منزل و محل بازگشتم قرار ده اى برآورنده حاجتهاى طلبكنندگان
🌸 فراز اول- راهنمایان رسيدن به خشنودي خدا
بزرگ ترین موهبتی که خداوند به بندگانش عنایت فرمود، عقل و فطرت است. عقل، دلیل و حجت درونی است که راهبری انسان را بر عهده دارد تا از ضلالت ها و گمراهی ها نجات یابد.
خداوند عقل و خردى قرار داده، كه نيك و بد را بشناسيم (پيامبر درونى). و انبيايى فرستاده، كه فراتر از انديشه هاى بشرى، راهنمايى مى كنند، و جز راههاى زمينى، بشر را به راههاى آسمانى و مسالك رشد والا، رهنمون مى شوند.
اولياى خدا، جايى كه پاى خِرد، در گل بماند، دست عقل را گرفته و به «راه» مى آورند.
راهنما خواستن از خدا، در خدمت و طاعتِ قرآن و اهل بيت بودن را مى طلبد، و مطيع عقل و دين و انديشه و ايمان بودن را درپى دارد و خدا از طريق اينان، و گاهى هم با دستى از لطف و هدايتى از غيب، راه مى نمايد و به سوى مرضاتش هدايت مى كند.
🌸 فراز دوم- نيفتادن در دام شيطان
و راهى براى تسلّط شيطان بر من قرار مده.
خواسته دوم امروز، نيفتادن در دام شيطان است.
شيطان، با افسونهايش، با تزويرها و دروغهايش، با وسوسه ها و اغواهايش، با فريبها و تزيينهايش، سعى در گمراه ساختن انسان دارد. ( نساء، آيه 60 و نيز آیات دیگر)
بايد راه نفوذ شيطان را به «دل» بست.
خواهى نخورى زتيم ابليس شكست
اگر شيطان در دل نفوذ نكند، در زندگى هم وارد نمى شود. چرا كه «قلب» دريچه نفوذ است.
پس بايد دربان قلب بود... و از ورود بيگانه جلوگيرى كرد.
در آخر شعر ازمجموعه اشعار " برگ و بار" از جواد محدثى؛
نشناخته را محرم هر راز مكن.
قفل دلِ خود بر همه كس باز مكن.
در قلّكِ دل براى آينده ی خويش،
جز عشق خدا و دين پس انداز مكن.
🌸 فراز سوم- منزلگاه جاودانِ بهشت
و بهشت را منزل و محل بازگشتم قرارده.
در روايت پر معنايى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و در تفسير اين مطلب مىخوانيم؛ " هر انسانى منزلگاهى در بهشت و منزلگاهى در جهنم دارد، كافران منزل دوزخى مؤمنان را به ارث مىبرند، و مؤمنان جايگاه بهشتى كافران را”!.
اين تعبير به خوبى نشان مىدهد كه همه انسانها آزاد آفريده شدهاند، هم استعداد بهشتى شدن را دارند و هم دوزخى شدن را، و اين بسته به انتخاب خود آنهاست.
راهنمايان الهى، ما را به رضاى حق، مى كشند. رضاى حق، ما را از چنگ شيطان نجات مى دهد و عمل بر طبق رضاى خدا و دورى از نفوذ شيطان، «بهشت برين» را در پى دارد.
🌸 فراز پایانی
در فراز پایانی دعابه درگاه الهی عرضه می داریم :
اى برآورنده حاجتهاى طلبكنندگان.
بارالها! ما را از همسويى و همرنگى با شيطان رهايى ببخش و عاقبت امر ما را ختم به خير بگردان!
پس بايد از خدايى كه برآورنده «حاجات الطالبين» است درخواست كرد تا ما را به اين فرجام نيك برساند. بايد خواست...تا رسيد.
تا نگريد طفل، كى نوشد لبن
تا نبارد ابر، كى خندد چمن
🍃 سه شنبه؛ 1400/2/14🍃
#داستان_واقعی
#کرامات_امام_حسین_ع
🔴لبخند امام حسين(ع) هر شب جمعه
💠عالم زاهد و وارسته، مرحوم شيخ حسين بن شيخ مشکور قدس سره فرمود:
🔆در عالم رؤيا ديدم در حرم مطهر حضرت اباعبدالله عليه السلام مشرف هستم و آن حضرت نيز در آنجا تشريف دارند. در اين اثناء يک نفر جوان عرب معدي (دهاتي) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام کرد و حضرت نيز با لبخند جوابش دادند.
🔆فرداي آن شب که شب جمعه بود، به حرم امام حسين عليه السلام مشرف شدم و در گوشه ي حرم توقف کردم.
🌸ناگهان آن جوان عرب معدي را که در خواب ديده بودم، وارد حرم شد و چون مقابل ضريح مقدس رسيد، با لبخند به آن حضرت سلام کرد! ولي حضرت سيدالشهداء عليه السلام را نديدم و مراقب آن جوان عرب بودم تا از حرم خارج شد.
🌸به دنبال او رفتم و سبب لبخندش را در هنگام سلام دادن به امام عليه السلام پرسيدم. و تفصيل خواب خود را نيز برايش نقل کردم و سپس گفتم: چه کرده اي که امام عليه السلام با لبخند به تو جواب مي دهند؟
🌸جوان گفت: من پدر و مادر پيري دارم و در چند فرسخي کربلا زندگي مي کنيم.
شبهاي جمعه که براي زيارت مي آمدم، يک هفته پدرم را سوار بر الاغ مي کردم و مي آوردم و يک هفته هم مادرم را مي آوردم.
🌸 تا اينکه شب جمعه اي نوبت پدرم بود، چون او را بر الاغ سوار کردم؛ مادرم گريه کرد و گفت: مرا هم بايد ببري! شايد تا هفته ي ديگر زنده نباشم!
🌸 به مادرم گفتم: امشب باران مي بارد و هوا سرد است و بردن دو نفر مشکل است. اما نپذيرفت! ناچار پدرم را سوار کردم و مادرم را بر دوش کشيدم و با زحمت بسيار آنها را به حرم امام حسين عليه السلام رسانيدم.
🌸چون در آن حالت همراه با پدر و مادرم وارد حرم شدم، حضرت سيدالشهداء عليه السلام را ديدم و سلام کردم. آن بزرگوار نيز به من لبخند زدند و جوابم را دادند و از آن وقت تا به حال، هر شب جمعه که به کربلا مشرف مي شوم، حضرت امام حسين عليه السلام را مي بينم و ايشان با تبسم جوابم را مي دهند.
📚کرامات الحسينيه جhttps://chat.whatsapp.com/EFn1apPHvVWAID3p8sDR6z
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
https://chat.whatsapp.com/GOVPekfy7Oj1Va7VQwOcx6
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
https://chat.whatsapp.com/KAkKiOktDp4CNaNCHr55jF
🔴بسیار مهم🔴
تشدیدکینه توزی شیخ حسن روحانی نسبت به بسیج،سپاه و شهید سلیمانی
فشار دولت به نمکی برای پایان طرح شهید سلیمانی.
شنیده ها و گزارش های رسیده میدانی از منابع مختلف و کانالهای خبری حاکیاست که :
در جلسه ای با حضور وزیر کشور، سخنگوی ستاد ملی مقابله با کرونا دستاوردهای بسیج در عرصه مقابله با بیماری کرونا را زیر سئوال برده و این موضوع باعث درگیری وی با رئیس بسیج جامعه پزشکی شده است.
سعید نمکی وزیر بهداشت در جلسه ای عنوان کرده که دولت به وزارت بهداشت فشار آورده و گفته باید سپاه و بسیج از موضوع اقدامات مقابله ای با کرونا حذف شوند زیرا این نهادها کار «تبلیغاتی» در این مسیر انجام میدهند.
علیرضا رئیسی سخنگوی ستاد ملی مقابله با کرونا هم در حاشیه یکی از جلسات کمیته عملیاتی ستاد کرونا در وزارت کشور با مسئولین سپاه و بسیج درگیری لفظی پیدا کرده و گفته است که باید بودجه ای که به بسیج و سپاه برای طرح شهید سلیمانی در امر مقابله با کرونا داده میشود قطع شده و اعتبارات آن به وزارت بهداشت داده شود.
گفته میشود علیرضا رئیسی که گرایش خاصی به دولت و شخص حسن روحانی دارد و در آستانه انتصاب به عنوان دستیار ویژه رئیس جمهور در امور بهداشت و درمان است با انتقاد به شاهین محمد صادقی(رئیس بسیج جامعه پزشکی) و زیر سوال بردن دستاوردهای واضح طرح شهید سلیمانی، آنرا طرحی هزینه زا اعلام میکند و میگوید باید اجرای این طرح متوقف شود و اعتبارات آن به وزارت بهداشت داده شود.
*زندانی فاو
خاطرات*
*عمادجبارزعلان الکنعانی*
*قسمت اول*
گروهبان دوم وظیفه عمادجبارزعلان الکنعانی از نظامیان عراق است که چند سال در ایران زندگی کرده است. او، با اینکه بالابلند و جوان است، موهای سرش ریخته و کمپشت است؛ به همین دلیل بیشتر از سن واقعیاش نشان میدهد. او خاطرات چهار ماه سرگردانی و مخفی شدنش را در فاو در سه دفترچۀ چهلبرگ با جلد صورتیرنگ نوشت و برای چاپ به دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزۀ هنری داد.
گروهبان عماد یک قطعه عکس سه در چهار هم ضمیمۀ این دفترها کرده بود. آن زمان وقتی به او گفتیم اگر عکس شما در کتاب خاطراتتان چاپ شود، ممکن است برای خانوادهتان در عراق دردسر درست کنند، او پاسخ داد که اگر مادرم هم این عکس را ببیند، پسرش را نخواهد شناخت، چه رسد به سازمان امنیت صدام.
خاطرات او ـ زندانی فاو اولین کتاب از خاطرات اسیران عراقی است که پس از سقوط حزب بعث و صدام چاپ میشود و در آن مشخصات کامل راوی و عکس وی را میتوان دید.
گروهبان عماد در فاو دیدبان یکی از واحدهای تیپ ۱۱۱ عراق بوده است. او، هنگامی که متوجه سقوط فاو میشود، تصمیم میگیرد اسیر نیروهای ایرانی نشود و هر طور شده خود را نجات دهد. این گروهبان سرسخت و لجوج چهار ماه در فاو میماند؛ زیرا راههای رسیدن به نیروهای عراقی بسته میشود. این تصمیم سرآغاز زندگی تازهای برای اوست.
دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزۀ هنری
زمستان ۱۳۸۲
ادامه دارد... https://chat.whatsapp.com/KNTewP4AYqY2C6pxj3Rgf8 🌱🌱💐💐🌱🌱
*زندانی فاو*
*خاطرات*
*عمادجبارزعلان الکنعانی*
*قسمت دوم*
*روزهای نوجوانی*
در یکی از شهرهای جنوب عراق، در خانوادهای متوسط به دنیا آمدم. پس از پایان تحصیلات دورۀ ابتدایی، در یکی از روزهای تعطیلات تابستانی، همراه پدرم به سینمایی رفتم که فیلم جنگی نمایش میداد. داستان فیلم دربارۀ فداکاری، ایثار، مقاومت در برابر متجاوزان جنگی، و کشتار مردم بیدفاع بود. این فیلم چنان بر من اثر گذاشت که چند بار به تماشای آن رفتم و هنوز صحنههایی از آن در ذهنم باقی مانده است. از آن زمان، به تماشای فیلمهای جنگی علاقهمند شدم و از شنیدن صدای غرش توپها و زوزۀ هواپیماها لذت میبردم.
در مقطع راهنمایی که درس میخواندم، بعد از پایان درس، مستقیم به سینمایی که فیلم جنگی نمایش میداد میرفتم و ساعت دو و نیم بعد از ظهر به منزل برمیگشتم. وقتی اعضای خانواده علت دیر آمدنم را میپرسیدند، به دروغ میگفتم: «برای درس خواندن به خانۀ دوستم رفته بودم.»
برنامههای تلویزیون را همیشه دنبال میکردم تا فیلمهای جنگی را ببینم. به همین دلیل در سال اول راهنمایی مردود شدم.
سال دوم دبیرستان بودم که جنگ ایران و عراق شروع شد. ما، که در شهرهای مرزی ایران زندگی میکردیم، از نزدیک شاهد تبادل آتش توپخانه و حملات هوایی بودیم. تبادل آتش در منطقه به قدری شدید بود که مدارس شهر تعطیل شد و گروه زیادی از مردم شهر را ترک کردند؛ اما پدرم حاضر نشد خانه و کاشانۀ خود را رها کند. در سال دوم جنگ، مرکز شهر هدف گلولههای توپ و کاتیوشا قرار گرفت و عدۀ زیادی از مردم کشته و مجروح شدند. پدرم بهیار یکی از بیمارستانهای شهر بود. او، با دیدن کشتهها و مجروحان، خانواده را به منزل
داییام در شهر تنومه(١) فرستاد. من، پدرم، و دو برادرم در شهر ماندیم.
تلویزیون عراق و کویت و کشورهای حوزۀ خلیج، با پخش تصاویر جنگ و کشتهها و مجروحان عراقی، ایران را کشوری جنگطلب معرفی میکردند و میگفتند که ایران چشم طمع به خاک عراق دارد و میخواهد بر کشورهای عربی تسلط پیدا کند و ایرانیها مجوس و متکبر و عقبماندهاند. این رسانهها صدام را مایۀ سربلندی و عزت امت عرب معرفی میکردند و او را مظلومی میدانستند که به کشورش تجاوز شده و باید از او دفاع کرد
این باور در وجودم ریشه دوانده بود که باید برای دفاع از عراق به پا خاست. علاقه و شور دفاع از میهن در جانم غلیان میکرد و برای حضور در جبهه و رویارویی با ایرانیان لحظهشماری میکردم.
در فوریۀ سال ۱۹۸۳ به خدمت سربازی فراخوانده شدم. پس از مراجعه به ادارۀ نظام وظیفه اعزام من به چهار ماه بعد موکول شد. من، که انتظار چنین نوبت طولانیای را نداشتم، حس میکردم قلبم پاره شده و آرزوهایم بر باد رفته است. از اینکه نمیتوانستم به صفوف سربازان در جبهۀ جنگ ملحق شوم افسرده بودم و نگران از اینکه جنگ تمام شود و من از شرکت در آن محروم شوم. بالاخره چهار ماه انتظار به سر رسید و برای گذراندن دورۀ آموزش اعزام شدم.
پادگان آموزشی ما در استان ناصریه بود. آنجا دورۀ آموزشی گروهبان سومی را گذراندم. به دلیل نشان دادن علاقۀ زیاد به انجام دادن مأموریتهای محوله و کسب مهارتهای لازم، سرباز ممتاز شناخته شدم و مرخصی تشویقی گرفتم.....
*ادامه دارد....* 💐💐🌱🌱💐💐https://chat.whatsapp.com/ICAvNdZoRx81sXUoFVA8tN
*زندانی فاو*
*خاطرات*
*عمادجبارزعلان الکنعانی*
*قسمت سوم*
*هدف آنها چیست؟*
پس از پایان دورۀ آموزشی، همراه هشت نفر دیگر به تیپ۱۰۱، که در شرق_بصره مستقر بود، ملحق شدم. افسر اطلاعات تیپ، با توجه به سوابقم، از من خواست در مقر تیپ خدمت کنم؛ اما من، با توجه به اینکه چند گردان تیپ ۱۰۱ درگیر جنگ با نیروهای ایرانی بود، ترجیح دادم در رستۀ رزمی خدمت کنم. با اصرار فراوان، به یکی از گردانهای مستقر در خط اعزامم کردند و در بخش سمعی و بصریِ توجیهِ سیاسی گردان مشغول شدم
گردان ما چند گروهان در خط مقدم جبهه داشت. در خط حد هر گروهان یک بلندگوی بزرگ نصب کردم تا از مقر گردان برنامههای از پیش تعیین شده را، از طریق بلندگوها، پخش کنم. هر روز، ساعت شش صبح، پنج دقیقه قرآن و پس از آن سرود و ترانه و برنامههای مربوط به گردان و پیامهای فارسی را پخش میکردم. از ظهر تا عصر زمان استراحت بود و سپس ترانه و سرود تا غروب ادامه مییافت. حوالی اذان مغرب، پنج دقیقه قرآن پخش میکردم و پس از آن تا پاسی از شب سرود و ترانه پخش میشد. این برنامهها با دستور و نظارت افسر توجیهِ سیاسی و افسر اطلاعات اجرا میشد.
شش ماه در بخش سمعی و بصری خدمت کردم و سپس به دلیل اختلافی که با افسر مقر گروهان پیدا کردم به دستۀ ۱۰ گروهان ۴ منتقل شدم. با انتقال به دستۀ ۱۰، در خط مقدم جبهه حضور یافتم. سربازان ایرانی را از نزدیک میدیدم. صفیر گلولههای توپ و خمپاره را میشنیدم و میدیدم که سربازان و افسران عراقی در اثر اصابت تیر و ترکش چگونه مجروح یا کشته میشوند.
چند روز بیشتر از حضورم در خط مقدم نگذشته بود که ایرانیها به محور گردان ما حمله کردند(به احتمال زیاد عملیات بدر را می گوید) . پس از توقف درگیری، اجساد سربازان ایرانی را آنطرف خاکریز دیدم. عدهای از آنها خیلی کم سن و سال بودند و عدهای هم خیلی مسن. از خودم میپرسیدم: «این نوجوانان و پیرمردها چرا آمدهاند جبهه؟ چه میخواهند؟ هدف آنهایی که در این حملات کشته میشوند چه بوده؟»
*ادامه دارد..*.
💐💐🌱🌱💐💐 https://chat.whatsapp.com/ICAvNdZoRx81sXUoFVA8tN
*زندانی فاو*
*خاطرات*
*عماد جبار زعلان الکنعانی*
*قسمت چهارم*
*انتقال به فاو*
با توجه به پشتکار و علاقهام به حضور در مناطق جنگی، فرمانده گروهان مرا برای گذراندن دورۀ گروهبان دومی انتخاب کرد و به منطقۀ الشعبیه در جنوب غربی بصره اعزام شدم. پس از پایان دورۀ آموزشی به مقر تیپ برگشتم. آنجا مطلع شدم تیپ جدیدی، به نام تیپ ۱۱۱، تشکیل شده و شمارۀ گردان ما به گردان ۱ تغییر یافته و گردان به منطقۀ عمومی فاو منتقل شده است. در اولین فرصت، خودم را به مقر گروهان رساندم. فرمانده گروهان، وقتی فهمید دورۀ آموزشی را با موفقیت گذراندهام، گفت: «من برای تو آیندۀ خوبی را میبینم.»
خیلی اصرار کردم تا مرا به آموزش مخابرات، شیمیایی، اطلاعات، و دیدبانی فرستاد. همۀ دورههای آموزشی را با موفقیت به پایان رساندم و بعد از مرخصی کوتاهی خود را به فرمانده گروهان معرفی کردم. فرمانده گروهان بهگرمی از من استقبال کرد و بعد از احوالپرسی گفت: «در خط حد گروهان ۴، دستۀ ۱۲، یک پست دیدبانی داریم که از امروز تو مسئول آن هستی. باید ضمن جمعآوری اطلاعات دربارۀ تحرکات ایرانیها، اهداف را با خمپارهاندازهای گروهان نابود کنی و ...»
بعد از اینکه کاملاً برای مأموریت و مسئولیت جدیدم توجیه شدم، به خط حد گروهان 4 رفتم و پست دیدبانی را تحویل گرفتم.
وسایل موجود در دیدگاه عبارت بود از یک دوربین دید در شب بزرگ فرانسوی، یک دوربین دید در روز روسی، نقشۀ منطقه، یک دستگاه بیسیم، تلفن، و یک قبضه اسلحۀ قناصه. ٩ هدف در منطقۀ دشمن وجود داشت که مسئول قبلی دیدگاه ثبت تیر کرده بود تا در صورت نیاز با گروههای خمپارهانداز آنها را زیر آتش بگیریم.
روز اول مأموریت، چهار هدف از نُه هدف را انتخاب کردم و با گلولههای خمپارهانداز زیر آتش گرفتم که نسبتاً مؤثر بود. این دیدگاه به جهت مشرف بودن بر اروندرود و خط دشمن از موقعیت ممتازی برخوردار بود و باید در شبانهروز حتماً یک نفر در دیدگاه حضور میداشت. به همین دلیل، بین خودم و نیروهای دیدگاه، که انتخاب کرده بودم، لوحۀ نگهبانی تنظیم کردم
بعد از چند ماه، از ماندن در دیدگاه خسته شدم. روزها، بعد از کار دیدبانی، در ساعات بیکاری و استراحت، برای گردش و شناسایی منطقه به روستاهای اطراف میرفتم. موقع رفتن، معمولاً تفنگ قناصه را برمیداشتم تا در صورت برخورد با گشتیها و غواصان ایرانی از خودم دفاع کنم. وارد روستاها که میشدم، با شکستن لامپها و شیشۀ پنجرههای منازل، خودم را مشغول میکردم. بعضی وقتها هم که چیزی پیدا نمیکردم با قناصه ترانسهای برق را هدف قرار میدادم و ریخته شدن روغن داخل آنها را تماشا میکردم. گاهی اوقات لوازم خانگی چوبی را از خانهها بیرون میآوردم و آنها را با حرکات رزمی میشکستم. لیوانها یا ظروف شیشهای را برمیداشتم و پس از خوردن یک وعده غذا در آنها به داخل اروندرود میانداختمشان. در واقع، این ظرفها برایم یک بار مصرف بودند.
علاقۀ فراوان من به شکار پرندگان و سگها و گرازها باعث شده بود این حیوانات در آن حوالی آفتابی نشوند. یکی دیگر از سرگرمیهایم سوزاندن اتاقکهایی بود که با نی و پوشال درست کرده بودند. بعضی شبها، بدون اینکه از کسی اجازه بگیرم، برای یافتن گشتیها و غواصان ایرانی به روستاها میرفتم و پرسه میزدم. دقیقاً حالات و روحیات رزمندهای را داشتم که آمده بود تا یک شهر صهیونیستنشین را تصرف و ویران کند و به آتش بکشد......
*ادامه دارد*
💐💐🌱🌱💐💐
https://chat.whatsapp.com/ICAvNdZoRx81sXUoFVA8tN
هدایت شده از بلاغ | دستیار فرهنگی
🔹 #یادداشت_تبلیغی
◾️علی علیه السلام در آینه قرآن
✍️قرآن را که می گشاییم، ده ها و حتی صد ها آیه روشن گر و الگو بخش می یابیم که نشان از رادمردی جاودانه دارد، والا گوهری که افزون بر مقام عصمت که ارزشی بس گران بهاست فضایل کیمیاگون او در آینه آیات به خوبی بیان شده است و اکنون که چهارده قرن از زمان حیات امام علی علیه السلام می گذرد، گویی او، انسان امروز جامعه ماست و یکایک ویژگی های وی، به مثال آفتاب عالم تاب، تمامی افراد را از ظلمت های زندگانی رهایی می بخشد و اینک که در ماه رمضان نسیم روح بخش سخنان خداوندی، رواق وجودمان را با عطر خود، معنویتی دیگر می بخشد.
🏴 #شهادت_امام_علی(ع)
💢مشاهده ادامه مطلب:
👇👇👇
https://www.balagh.ir/content/2431
🔴پایگاه اطلاع رسانی بلاغ
🆔 @balagh_ir
هدایت شده از بلاغ | دستیار فرهنگی
👇👇👇
♨️سوال:
🔰حضرت علی (ع) در هنگام نماز مورد ضربت ابن ملجم قرار گرفتند یا در هنگام ورود به مسجد؟
✍️پاسخ:
✅درباره ضربت خوردن حضرت علی (ع) نیز دو احتمال وجود دارد:
👈احتمال اول: این که ضربت خوردن امام علی (ع) درخارج مسجد بوده است.
👈احتمال دوم: ضربت خوردن امام علی (ع)در مسجد و در حین نماز بوده است.
🔰دلائل و روایات متعددی بر این احتمال تأکید دارند از جمله:
۱.📌 امام سجاد (ع) فرمودند: وقتی ابن ملجم می خواست به امام على (ع) ضربه بزند، شخص دیگری با او همدست بود که ضربه اش به دیوار برخورد کرد، امّا ضربه ابن ملجم به آن حضرت اصابت کرد. و در حالی که امام در سجده بود، بر سر آن حضرت (جایى که قبلاً نیز در جنگها زخم برداشته بود.) فرود آمد. در آن هنگام حسن و حسین(علیهما السلام) آمدند و ابن ملجم را گرفتند و در بند کردند."[۱]
۲.📌 در کنزالعمال در باب فضائل علی (ع) آمده است: هنگامی که حضرت علی (ع) سر از رکوع برداشت، ابن ملجم (با شمشیر ) ضربه خود را وارد کرد. حضرت به کنار رفت و فرمود: نمازتان را تمام کنید و کسی را مقدم (امام جماعت) نکرد.[۲]
۳.📌 تاریخ دمشق در شرح حال امام علی(ع)آورده است: عبدالرحمان بن ملجم در حالی که آشفته بود در نماز صبح علی (ع) را به وسیله شمشیری که سمّی بود ضربت زد ...[۳]
👈و همچنین گفته است: عبدالرحمان بن ملجم، در نماز صبح علی (ع) را به وسیله شمشیری که سمّی بود، از روی آشفتگی ضربت زد و علی (ع) همان روز از دنیا رفت و در کوفه دفن شد.[۴]
۴. 📌ابن ابی الدنیا در مقتل امیرالمؤمنین (ع) گفته است: علی (ع) بیرون آمد و تکبیرة الاحرام نماز را گفت، سپس یازده آیه از سوره انبیا را قرائت کرد، سپس ابن ملجم ضربتی را بر وسط سرش زد...[۵]
👈در مورد فرمایش امام علی(علیه السلام) بعد از ضربت خوردن، مشهور و معروف این است که فرمودند: «فزت برب الکعبه»[۶]
📚پی نوشتها:
[۱] الطوسی، امالی، الجزء الثالث، الحدیث (۱۸)
[۲] کنز العمال: ج ۱۵/ ۱۷۰، ط ۲، حدیث: (۴۹۷)
[۳] ابن عساکر، تاریخ دمشق، ترجمة امیر المؤمنین، حدیث (۱۳۹۷)
[۴] لأحمد بن حنبل، کتاب الفضائل فضائل امیر المؤمنین، حدیث ۶۳
[۵] بر گرفته ار حاشیه انساب الاشراف ، ج۲، ص ۴۹۲،(چاپزکار،ج۳،ص:۲۵۴).
[۶]. بلاذری،انساب الاشراف، ص ۴۹۹ . فروغ ولایت،آیتالله جعفر سبحانی،انتشارات صیحه،ص۶۹۷؛ به نقل از کشف الغمة،ج۱،ص۵۸۴. ابن ابی الدنیا، مقتل الامام امیرالمومنین، ص ۳۹. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۴۲، ص ۵۶۱. شریف رضی، خصائص الائمه، ص ۶۳
📎 #تاریخی
📎 #شهادت_امام_علی(ع)
📎 #ماه_رمضان
🌐منبع:مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔴پایگاه اطلاع رسانی بلاغ
🆔 @balagh_ir
هدایت شده از بلاغ | دستیار فرهنگی
2.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
#شهادت_مولی_الموحدین
◾️فریادجبرئیلپیچیدهدر سما
▪️گوید که کشته شد از کینه مرتضی
🆔 @balagh_ir