eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
3.8هزار دنبال‌کننده
35.4هزار عکس
41.4هزار ویدیو
36 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
از جا برخاست. به سمت پنجره اتاق رفت. باد ملایمی پرده اتاق را تکان می داد. کمی از لای پرده به حیاط نگاه کرد و با دست راستش کراواتش را باز می کرد. پشتش به من بود و می توانستم برای چند لحظه هیکل مردانه اش را برانداز کنم. از من قدبلندتر بود. چهارشانه بود. به گمانم قدم تا سر شانه اش می رسید. از نگاه به او وجودم پر از شوق شد و از این شوق که در خودم احساس کردم احساس شرم کردم و سر به زیر انداختم. باورم نمی شد از آن گیجی و منگی، از آن ترس و اضطراب که از صبح در دلم بود و مرا آشفته می کرد خبری نبود. همه وجودم انگار شوق و آرامش بود. همان که خدا در سوره روم فرموده بود: « ... و جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً و رَحمةً» در افکار خودم غرق بودم که صدای مردانه اش مرا به خود آورد. آهسته در حالی که به سمت در اتاق می رفت پرسید: عذر می خوام مستراح تون کجاست؟ خانه ما دو دستشویی داشت یکی پشت اتاقی که در آن بودیم، کنار در ورودی حیاط و دیگری در آن طرف حیاط در زیر زمین کنار حمام. از جا بلند شدم چادرم را پوشیدم. به سمت در رفتم و آهسته گفتم: بفرمایید راهنمایی تون می کنم. دامنم را کمی بالا گرفتم و دمپایی های جلوی در را پوشیدم و او را به سمت دستشویی راهنمایی کردم. دستشویی حیاط روشویی هم داشت. او به دستشویی رفت و من به اتاق برگشتم. تمام اتاق را گشتم ولی انگار فراموش کرده بودند برایم لباس بگذارند که لباس هایم را عوض کنم. به ناچار آهسته به مطبخ رفتم. آهسته به در آن ضربه ای زدم. چند ثانیه ای طول کشید تا خانباجی در را باز کرد. با تعجب پرسید: دختر تو این جا چه کار می کنی؟ چیزی شده آهسته رفتم داخل و گفتم: لباس میخوام خانباجی. خانباجی با تعجب نگاهم کرد و گفت: این موقع شب منو زهره ترک کردی برای لباس؟ لباس میخوای چه کار؟ گفتم: خانباجی من که با این لباس پر تور و پف که نمی تونم شب بخوابم. خانباجی چپ چپ نگاهم کرد و گفت: خجالت بکش برو اتاقت چند ساعت دیگه خواستی بری حمام برات میارم منظور خانباجی را نمی فهمیدم. دوباره اصرار کردم که به من لباس بدهم و گفتم: آخه خانباجی من با این لباس چه طور بخوابم؟ خوب شما که میخوای چند ساعت دیگه برام لباس بیاری الان بیار 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت26 ز_سعدی خانباجی عصبانی زیر لب لا اله الا الله گفت و مرا بیرون از مطبخ فرستاد و گفت: این قدر گیج نباش. الان نمیشه لباس عوض کنی برو اتاقت نیم ساعت به اذان برات تو حموم لباس میذارم. خانباجی در را به رویم بست و رفت. حرصم گرفت. من لباس می خواستم. در این لباس توری و پر کار و بلند راحت نبودم. با این همه پف لباس شب چه طور می خوابیدم؟ به اتاق نزدیک شدم. هنوز چراغ دستشویی روشن بود. با لب هایی آویزان وارد اتاق شدم و روی طاق نشستم. چادرم از شانه هایم سر خورد و کنارم افتاد. کمی بعد احمد وارد اتاق شد و در حالی که با دستمالی دست هایش را خشک می کرد در را بست و کنارم روی طاق نشست. پرسید: نمیخوای لباست رو عوض کنی؟ بعد دست برد پشتم تا زیپ لباسم را باز کند و گفت: بذار کمکت کنم. خودم را عقب کشیدم و با دلخوری گفتم: نکنید. از رفتارم جا خورد و گفت: آخه با این لباس که نمی تونی بخوابی مثل دختربچه ها اشکم سرازیر شد. با گریه گفتم: برام لباس نذاشتن که عوض کنم. رفتم از خانباجی لباس بگیرم از دستم عصبانی شد و بهم لباس نداد. احمد که از حرف من و گریه ام خنده اش گرفته بود با خنده و لحن کودکانه گفت: وای وای دختر کوچولوی من ... گریه نکن خوب اشکالی نداره من با همان گریه گفتم: آخه من که با این لباس نمی تونم بخوابم لباسم خراب میشه احمد با خنده به من نزدیک شد. سرم را بالا آورد. اشکم را پاک کرد و گفت: گریه نداره عروسک من میخوای من لباسم دربیارم بدم بپوشی راحت بخوابی؟ از حرف احمد آقا خجالت کشیدم. لب گزیدم و سر به زیر انداختم. احمد خندید و گفت: اشکال نداره می تونیم هم تا صبح بیدار باشیم نخوابیم. خوبه؟ موافقی؟ دستش را دور شانه ام حلقه کرد و شروع به شوخی کرد. این قدر جفنگ گفت که یخ من باز شد و به حرف های او با صدای بلند می خندیدم. تا سحر حرف زد و شوخی کرد. چشمم به ساعت افتاد و یادم آمد که خانباجی گفت قبل اذان برایم لباس می آورد. از جا برخاستم چادرم را دور سرم گرفتم. از احمد آقا عذرخواهی کردم و گفتم: من باید برم حمام اشکالی نداره شما کمی تنها باشید. او هم گفت نه و من از اتاق بیرون رفتم. همین که وارد زیر زمین شدم و خواستم چادرم را در بیاورم خانباجی جلویم سبز شد و گفت: دختر خجالت نمی کشی؟ صدای خنده هات کل حیاطو برداشته بود.
🌺امام خامنه ای :به پسران جوان نصیحت میکنم که ازدواج کنند و نصیحت میکنم که در ازدواج تقوا و عفاف دختران را در نظر داشته باشند و نه جمال آنها را. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺 انتشار تصویری متفاوت از آیت‌الله خامنه‌ای با عمامه سبز به مناسبت عید سعید غدیر 💚
22.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 آمریکایی ها بر این باورند ایران انبوهی از موشک را در خاک سوریه پنهان کرده است آمریکایی ها میگویند ایران سوریه را به یک مرکز موشکی تبدیل کرده و زیر زمین آن تسلیحات و امکانات ویژه ای را به جهت مقابله با تهدیدات دشمنانش نگهداری کرده است... 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رقص و پایکوبی در جنین بعد از چند روز جنگ سنگین ، ده ها شهیدی که دادند و ده صهیونیستی که زخمی کردند و سه صهیونیست که هلاک کردند ، حالا فراری دادن صهیونیست ها را جشن گرفته اند ایولا روح شهدا شاد... 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تعصب نابجا از زبان 🍂 یاد اون جمله حکیمانه میفتم که : نامید شدن از یک امید واهی یک قدم به سوی موفقیت هست . اما تعصب های نابجای ما گاهی مانع از این میشه که اقرار به اشتباه خودمون کنیم و همین باعث ضرر و تباهی بیشتر میشه . در مسیر تعالی و موفقیت 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸