1.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟥 ثبت تصاویر رعد و برق در عربستان
🔸 تصاویری از رعد و برقهای متعدد در منطقه جیزان عربستان که موجب پر بازدید شدن این ویدئو در فضای مجازی شده است.
#عربستان
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴 مبلغ قرارداد دو ساله سپاهان با رضا اسدی ۵۰ میلیارد تومن ناقابل، معادل ۵۰۰ سال حقوق یک کارگر!
🔹 همین موجود تو ایام اغتشاشات پست با هشتگ مهسا امینی میذاشت و از مشکلات مردم دم میزد.
🚫 بله ماهم می دونیم دستمزد این عزیزان سلبریتی و فوتبالیست و و و زیاد است.
ولی صحبت این است که واقعا چقدر تفاوت؟؟!
چرا یک کارگر که از ۷ صبح تا ۷ شب عرق می ریزد و کمر درد و پا درد و و و و در نهایت هم یک نون بخور و نمیر...
بعد حضرات برای تفریح و ورزش و اینکه تو زمان نیاز مملکت به حمایت ایشان،خود آتش بیار معرکه بشوند میلیارد میلیارد دستمزد
#عدل
#مساوات
#تعیض
#نظام اسلامی
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
چه رسانههایی عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای را سانسور کردند؟
🔹در دوران خسارت بار دولت یازدهم و دوازدهم بود که همه امور جاری کشور به برجام و عضویت ایران در FATF گره خورده بود.
🔹اصلاح طلبان که در دولتهای یازدهم و دوازدهم، عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای را به پذیرش FATF توسط ایران گره زده بودند، از عضویت دائم کشورمان در این سازمان مهم اقتصادی ناخرسند هستند، تا جایی که در صفحه اول روزنامههای خود به اندازه خبری کم اهمیت واکنش نشان دادند!
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
4.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بدون شرح...!
🎥 ویدیویی جامانده از روز حمله پلیس آلبانی به مقر منافقین
☫مگه این فرقه در آشوبها حامی بی حجابی و حتی بدتر از آن هرز.. نبود!!
پس چرا حتی برای ۲شاخه موی عضو فرقه چنین برخورد سختی انجام می دهد؟؟؟🧐🤔🤔🤔
🍄سوال؛کسانی که بعد نظام جمهوری اسلامی ایران دلخوش کرده و می خواهند زمام امور را دست اینها دهند. آیا به این فکر کرده اند که اگر این افراد راس هرم قدرت باشند چه کارهای افراطی که انجام نمی دهند؟؟؟
#تفکر
#بصیرت اجتماعی
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم منتشر شده در دهه 1945 در مورد تأثیرات انفجار خانهها بخاطر تشعشعات بمب هستهای در ژاپن
کیفیت تصویر برداری و چگونگی تصویربرداری همچنان نامشخص است
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
علی اف: ارمنستان مانع ایجاد کریدور زنگزور می شود که بخش اصلی آذربایجان را به نخجوان متصل می کند.
او گفت: اگر ارمنستان به صلح بلندمدت در قفقاز جنوبی علاقه مند است، نیروهایش باید از منطقه قره باغ آذربایجان برود
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴 افتتاح باند جدید آزادراه تهرانـشمال با حضور رئیسی
🔹 قطعه جدید آزادراه تهران ـ شمال به طول ۱۶.۵ کیلومتر که شامل باند غربی قطعه دوم است به عنوان نخستین افتتاح آزادراهی دولت در سال ۱۴۰۲، با حضور رئیس جمهور بهرهبرداری شد.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
2.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 این کلیپ رو به بدبخت های غربگدا و سخنگوی وزارت خارجه فرانسه نشون بدین
🔹 براندازان یاوه گو و اصلاح طلب حقه باز میگن تو فرانسه، پلیس به سمت کسی شلیک نمیکنه! ببیند چطور حتی به رهگذران هم شلیک میکنن!
🔹 خانم فرانسوی با فریاد میگه: «این پلیس دیوانه است. او را زد»
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
4.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبح جمعه با رئیسی یا روحانی
🔶فرض کن حق انتخاب داری بین این که صبح جمعه پاشی ببینی بنزین گرون شده یا صبح جمعه بری کرمان و بم آبرسانی کنی کدوم انتخاب میکنی؟؟
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
971.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢حملۀ فلسطینیها به مقر تشکیلات خودگردان
● الجزیره: بهدنبال سکوت مقامات تشکیلات خودگردان فلسطین در برابر جنایات رژیم صهیونیستی در شهر جنین، مردم خشمگین فلسطین به مقر تشکیلات در رامالله حمله کردند.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ایران؛ لرستان
#ایران_زیبا😍
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان های مذهبی...🍃:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت27
ز_سعدی
با خودم گمان می کردم که از فرصت استفاده کرده و خوابیده و حالا من چه طور باید او را صدا بزنم و بیدارش کنم اما همین که در اتاق را باز کردم و پرده را کنار زدم دیدم مشغول نماز است.
هنوز تا اذان صبح مانده بود.
به گمانم نماز شب یا نماز مستحبی دیگری می خواند.
خودم را درست و حسابی خشک نکرده بود و باد پنکه سقفی اتاق باعث شد کمی سردم شود.
به طرف رختخوابی که گوشه اتاق پهن شده بود رفتم.
روی تشک نشستم و لحاف قرمز رنگ را دور خودم پیچیدم.
گرم شدم و چون تمام شب را بیدار بودم چشمانم کمی سنگین شد و همان طور نشسته خوابم برد.
نمی دانم چقدر خوابیدم اما او که صدایم زد بیدار شدم.
هوا کمی روشن شده بود.
وقتی خواب بودم انگار فراموش کرده بودم که دیشب چه اتفاقی افتاده است و او حالا محرم و شوهرم است.
اول که چشم باز کردم و او را روبرویم و دستش را بر شانه ام دیدم ترسیدم و قلبم به شدت می تپید اما کم کم یادم آمد.
سریع از جا برخاستم و به حیاط رفتم.
با آب حوض وضو گرفتم، به اتاق برگشتم و نماز خواندم.
او در گوشه اتاق نشسته بود و قرآن می خواند.
نمازم را که تمام کردم همانطور سر جانمازم نشستم.
کمی ذکر گفتم و بعد ساکت نشستم و به او چشم دوختم.
احمد قرآن را بست، بوسید و بر روی طاقچه گذاشت.
لبخندی به من زد، از جا برخاست و روبروی آینه ایستاد.
از داخل جیب کتش که روی طاقچه بود شانه ای در آورد و موهایش را مرتب کرد.
کمی عطر زد و بعد مشغول بستن کراواتش شد.
هوا روشن شده بود.
بوی اسپند داخل حیاط پیچید.
هر روز صبح موقع طلوع آفتاب خانباجی در حیاط اسپند دود می کرد.
صدای خانباجی از پشت در اتاق به گوشم رسید که صدایم می زد .از پنجره سلام دادم.
جواب سلامم را داد و گفت:
تو مهمانخانه سفره پهنه.
آقاجان و مادرت هم منتظر شما هستند که با هم صبحانه بخورید.
_چشم الان میآییم.
احمد کتش را پوشیده بود.
تمیز و مرتب و آراسته کنار آینه ایستاده بود و با نگاهی محبت آمیز خیره ام شده بود.
به سمت رختخواب رفتم. تشک و لحاف را جمع کردم و گوشه اتاق گذاشتم.
جلوی آینه ایستادم و چارقدم را مرتب کردم.
جرات نکردم آن را در بیاورم هم خجالت کشیدم هم ترسیدم احمد موهای شانه نخورده و در هم گره خورده ام را ببیند و در نظرش دختری شلخته جلوه کنم خصوصا که دیدم او چقدر وقت گذاشت تا جلوی آینه خودش را مرتب کند.
به سمت در رفتم و تعارف کردم تا خارج شود.
او هم آرام لپم را کشید و لبخند زنان از اتاق خارج شد.
جلوی مهمانخانه که رسیدیم خانباجی را دیدم که با سینی چای به سمت مهمانخانه می آید.
احمد سلام و احوالپرسی گرمی با او کرد و تعارف کرد اول او وارد شود
مرا هم جلو انداخت و خودش یا الله گویان بعد از من به اتاق آمد.
آقاجان، مادر و محمد علی سر سفره نشسته بودند.
محمد امین و حمیده همیشه در اتاق خودشان و جدا صبحانه و غذا می خوردند و امروز هم نیامده بودند.
من با سری پایین و خجالت زده سلام کردم و کنار سفره ایستادم ولی احمد خیلی گرم و صمیمی احوالپرسی کرد و با محمد علی دست داد و کنار من ایستاد.
آقاجان تعارف کرد بنشینیم و من هم با شرم کنار احمد بر سر سفره نشستم.
خانباجی هم سمت دیگرم نشست و استکان های چای را جلوی مان گذاشت.
محمد علی دقیقا روبرویم بود و نگاه سنگینش را حس می کردم ولی
آقاجان طوری رفتار می کرد انگار که احمد سال هاست با ماست و غریبه نیست.
آقاجان که هر جمعه صبح برای دعای ندبه به مسجد می رفت از خانباجی پرسید:
شما هم میایید بریم مسجد؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت28
ز_سعدی
خانباجی استکان چایش را سر کشید گفت:
نه آقا امروز کلی کار دارم.
یکم دیگه خواهرام میان خونه رو جمع کنیم. شما برید التماس دعا.
آقاجان گفت:
شرمنده همه زحمت های قبل وبعد مراسم افتاد رو دوش شما
خانباجی گفت:
این چه حرفیه آقا وظیفه است.
محمد علی سریع از سر سفره بلند شد تشکر و خداحافظی کرد تا برود.
مادر در حالی که لقمه ای را که برای آقاجان درست کرده بود را در دست آقاجان می گذاشت پرسید:
کجا با این عجله بشین صبحانه تو بخور
محمد علی گفت:
ممنون خوردم
با بچه ها قراره بریم کوه های خلج تا غروب بمونیم.
مادر گفت:
نمیشه بری
محمد علی جا خورد. آمد نشست و علت را پرسید.
مادر گفت:
دیشب خانم والده احمد آقا وعده گرفتن امشب بریم خونه شون برای پاگشای رقیه
محمد علی گفت:
حالا چه عجله ایه؟
نمی شد بندازن برای چند شب دیگه هفته دیگه
مادر لب گزید و با چشم و ابرو به احمد اشاره کرد که زشت است.