eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
3.8هزار دنبال‌کننده
35.4هزار عکس
41.4هزار ویدیو
36 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
نگران نباش بابا. برای ریحانه دعا کن. من یه سر میرم به راضیه بزنم بعدش میرم ربابه رو میارم پیشت. باشه بابا؟ سر تکان دادم و از جا برخاستم و به هر سختی بود تا دم در اتاق آقاجان را بدرقه کردم. به هر سختی بود نجمه و ناصر را خواباندم. تسبیح در دست گرفتم و از هفتاد حمد شفا، ذکر امن یجیب، صلوات و هر چه به ذهنم می رسید می خواندم. محمد حسین هم تسبیح به دست گرفته بود توحید می خواند. ربابه هم اشک ریزان و نگران از راه رسید. با آن که حال خودش هم خوب نبود اما مرا نشاند و خودش به مطبخ رفت و نهار گذاشت. نجمه و ناصر با آمدن ربابه و پسرهایش بیدار شدند و با هم سرگرم بازی شدند. یک ساعتی از نماز ظهر گذشته بود که آقاجان و کم کم برادرانم به خانه آمد. آقاجان گفت بچه دنیا آمده اما چون زود دنیا آمده و مشکل تنفسی دارد او را در اتاق مخصوص کودکان و جدا نگه داری می کنند. از حال ریحانه نگفت فقط گفت دعایش کنیم. بعد از نهار آقاجان لباس پوشید تا به حرم برود. دلم می خواست من هم همراهش بروم اما دلم نمی آمد ربابه را با این همه بچه تنها بگذارم. محمد علی به بیمارستان رفت و قرار شد از حال ریحانه برای مان خبر بیاورد /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭07‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭143‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی ربابه دم غروب به خانه شان برگشت و من با بچه ها و برادرانم تنها ماندم. محمد علی شب از بیمارستان آمد و گفت قرار است امشب ریحانه را عمل کنند. ریه های نوزادش هم کامل نیست و چند وقتی باید در بیمارستان و در دستگاه بماند. محمد امین هم که خبردار شده بود چه اتفاقی برای ریحانه افتاده است به خانه آقاجانم آمد. برای نجمه و ناصر خوراکی خریده بود. کلی با آن ها بازی کرد و آخر شب به خانه شان برگشت. ناصر موقع خواب بهانه مادرش را می گرفت. هنوز کوچک و به شدت وابسته به مادرش بود. این جا هم که نه از مادرش و نه از پدرش خبری نبود. با محمد علی او را در پتو گذاشتیم و آن قدر تکانش دادیم تا خوابید. روز سخت و پر اضطرابی بود. آقاجان هم که به خانه نیامده بود حال ریحانه را از او بپرسیم. تسبیح به دست دراز کشیدم و آن قدر حمد شفا خواندم تا بالاخره پلک هایم سنگین شد و خوابم برد. با احساس انداخته شدن لحاف به رویم چشم هایم را باز کردم. آقاجان برگشته بود. سریع در جایم نشستم و سلام کردم. جواب سلامم را داد و گفت: هوا سرده باباجان چرا بی لحاف خوابیدی؟ چشم هایم را مالیدم و گفتم: یه دفعه ای خوابم برد. از ریحانه چه خبر؟ آقاجان در حالی که کمربندش را باز می کرد گفت: خوبه خدا رو شکر. لگنش رو عمل کردن آوردنش بخش. دکتر می گفت یکی دو هفته ای باید بیمارستان بمونه با تعجب گفتم: یکی دو هفته! چقدر سخت. آقاجان تشکش را پهن کرد و گفت: دکتر می گفت بد جور زمین خورده. فقط خدا رحم کرده بچه اش زنده مونده پرسیدم: بچه اش چی؟ وقتی خودش رو تخت بیمارستانه چه جوری میخواد مراقب بچه اش باشه؟ آقا جان بالشتش را گذاشت. چراغ را خاموش کرد و ‌گفت: این طور که جواد می گفت بچه اش باید حالا حالاها تو دستگاه باشه. می گفت همون بدو تولد هم دچار خفگی شده نفس نمی تونسته بکشه هم قلبش ایستاده دکترا کلی تلاش کردن که باز قلبش کار افتاده دستم را روی سرم گذاشتم و گفتم: ای وای آقاجان دراز کشید و گفت: فعلا که به خیر گذشته ولی خیلی براشون دعا کن. آقاجان آه کشید و گفت: بس امروز بیمارستان بودم پاک از راضیه و بچه اش فراموش کردم. خدا کنه خوب شده باشه. زیر لب ان شاء الله گفتم. آقاجان دستش را روی پیشانی اش حائل کرده بود و می دانستم هنوز بیدار است. از صبح روی پا بود ولی غم و نگرانی اش نمی گذاشت به این زودی و راحتی خوابش ببرد. پرسیدم: آقا جان چیزی خوردین؟ جوابی نداد که گفتم: غذا براتون بیارم؟ دستش را از روی پیشانی اش برداشت و گفت: نه باباجان دستت درد نکنه چیزی از گلوم پایین نمیره. چهار دست و پا خودم را کشیدم و کنار رختخواب آقاجان نشستم و گفتم: اگه خواب تون نمیاد برم براتون چای بذارم آقا جان دستم را در دست گرفت و گفت: نه باباجان. دستت درد نکنه چیزی نمیخوام. در نور کم اتاق به صورتم نگاه دوخت و پرسید: خودت خوبی بابا؟ بچه ها اذیتت نکردن؟
به پهلوی آقاجان تکیه زدم و گفتم: من خوبم آقاجان. بچه ها از ظهر با پسرای ربابه بازی کردن سرشون گرم بود. شب هم محمد امین اومد براشون خوراکی آورد باهاشون بازی کرد. فقط وقت خواب ناصر یکم بهانه می گرفت که با محمد علی تابش دادیم خوابش برد. آقاجان نوازش وار روی سرم دست کشید و گفت: دستت درد نکنه باباجان. خدا خیرت بده فقط مواظب خودتم باش خدایی نکرده چیزیت نشه من شرمنده احمد بشم. منی که انگار فراموش کرده بودم متاهل و باردارم و سر روی پهلوی آقاجان گذاشته بودم با حرف آقاجان تازه به خودم آمدم. از این که به آقاجان لمیده بودم خجالت کشیدم و سریع خودم را جمع و جور کردم. سر به زیر چشم گفتم و به رخت خوابم برگشتم. شب به خیر گفتم و زیر لحاف خزیدم. /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭144‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی صبح زود همراه آقاجان به حرم رفتم. هوا به شدت سرد بود و زمین یخ زده بود. آقاجان از ترس اتفاقی که دیروز برای ریحانه افتاده بود کم مانده بود مرا بغل بگیرد و راه برود بس که مواظبت و احتیاط می کرد که مبادا زمین بخورم. زیارت کوتاهی خواندیم و از دور به سمت ضریح سلام دادم. برای احمد، ریحانه، بچه اش که هنوز نمی دانستم دختر است و یا پسر و در آن روزها و آن لحظات جز سلامت و زنده ماندنش چیز دیگری برای مان مهم نبود دعا کردم. برای شفای همه بیماران و عاقبت به خیری همه دعا کردم و با اشک و آه خواهرم و فرزندش را به امام رضا سپردم. همراه آقاجان از حرم خارج شدیم و به خانه برگشتیم. صدای جیغ و گریه ناصر از کوچه هم شنیده می شد. سریع به داخل خانه رفتیم. محمد علی کلافه و عصبانی او را بغل گرفته بود و راه می برد اما انگار قصد آرام شدن نداشت. هر چه او را در بغل های مان چرخاندیم، راه بردیم فایده نداشت. از صدای جیغ و گریه او نجمه هم بیدار شده بود و گریه می کرد. محمد حسن تلاش می کرد او را ساکت کند و محمد حسین از این همه سر و صدا به ستوه آمده بود و زیر لب غر می زد. ناصر آن قدر جیغ زد و گریه کرد تا از خستگی دوباره خوابش برد. محمد علی کلافه گفت: این اگه بخواد همین طوری باشه که همه رو ذلّه می کنه. بچه زرزرو آقاجان گفت: عه باباجان این جوری نگو بچه کوچیکه بهانه مادرش رو می گیره. آقاجان دست در جیبش کرد و مقداری پول به سمت محمد حسین گرفت و گفت: بیا باباجان برو پیش مش قنبر سلام منو برسون یه دبه شیر ازش بگیر بیار. خودتم این چند وقت نمیخواد بری مدرسه. پیش رقیه بمون کمک دستش باش. محمد حسین خوشحال از جایش پرید و گفت: آخ جون محمد علی به پشت او ضربه ای زد و گفت: بیا تنبل خان دنبال بهونه بودی برات جور شد مدرسه رو بپیچونی محمد حسن پرسید: من چی آقاجان؟ برم مدرسه یا بمونم پیش رقیه. آقاجان گفت: اگه بمونی که بهتره. آقاجان از جا برخاست و گفت: الانم پاشو با هم بریم یه سر به راضیه بزنیم. روی ناصر را پوشاندم و گفتم: آقاجان بشینید براتون صبحانه بیارم. آقاجان تسبیحش را در جیبش گذاشت و گفت: دستت درد نکنه بابا. فعلا دلم می جوشه چیزی از گلوم پایین نمیره. از جا برخاستم و گفتم: آخه دیشبم چیزی نخوردین آقاجان به رویم لبخند زد و گفت: نگران من نباش باباجان گشنه شدم یه تیکه نونی چیزی می خورم آقاجان در حالی که از اتاق بیرون می رفت گفت: محمد حسن زود بیا بابا. محمد حسن سریع کتش را پوشید و کلاهش را روی سرش گذاشت. زیر لب خداحافظ گفت و از اتاق بیرون رفت. رو به محمد علی که لباس می پوشید گفتم: تو بشین برات صبحانه بیارم. محمد علی لنگه جورابش را بالا کشید و گفت: دیرم شده اگه می تونی فقط یه لقمه درست کن تو راه بخورم زیر لب باشدی گفتم و به مطبخ رفتم. برای محمد علی لقمه ای پیچیدم و به دستش دادم. از خواب بودن بچه ها استفاده کردم به نظافت خانه پرداختم و نهار را بار گذاشتم.محمد حسین که آمد شیر ها را گذاشتم بجوشد و به او و بچه ها صبحانه دادم. /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
19.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫درک فوق العاده اندیشمند انگلیسی از اشک بر حسین (ع) 🔺️چرا به اشک بر حسین(ع) توصیه شده است؟ آنچه خواهیم دید بخشی از صحبت های یک اندیشمند انگلیسی است که نگاه فوق العاده محشری به این مسئله دارد... 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
11.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ ضرب و شتم مخالفان کودتای قضایی در تل‌آویو با دستور رئیس پلیس تل‌آویو به منظور سرکوب مخالفان کودتای قضایی در جریان ناآرامی‌های شب گذشته در شهر تل‌آویو، صدها تن از معترضین به دست نیروهای پلیس رژیم صهیونیستی ضرب و شتم و متفرق شدند. 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ دزدی نمایندۀ پارلمان نروژ از یک فروشگاه! پایگاه پولیتیکو: در پی انتشار تصاویر دوربین مداربستۀ یک فروشگاه از لحظۀ سرقت یک عینک آفتابی توسط بیورنار موکسنس، رهبر حزب کمونیستی پارلمان نروژ، او مجبور به استعفا شد. 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ بنی‌فاطمه: امشب جای یک‌نفر در روضهٔ خانگی حضرت آقا خیلی خالی است 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
13.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیالتان راحت! حساب شمر را رسیدیم!! 📺 تیزر فرهنگی «مرثیه ناتمام» روایتی عجیب از در راه ماندن شمر... 🔹 تهیه شده در مرکز هنری رسانه ای نهضت و باشگاه فیلم سوره 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬛️ در منطقه خاورمیانه ، همه با ایران و ایران هم با حسین است... میتوان در این منطقه تغییراتی ایجاد کرد اما مدل ایران طوری بوده که متاثر از فرهنگش ، همه تغییرات در زمین آن تعریف خواهد شد و به سبد آن خواهد ریخت... 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
6ـ پرورش شجاعت در فرزندان.mp3
9.8M
▪️پرورش شجاعت در فرزندان 🚩چگونه می توانیم فرزندان شجاع پرورش دهیم ؟ 👈عوامل ترسو شدن فرزندان چیست ؟ 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
15.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴این صدای غرش لشگر حیدره😍 🔹فقط قشنگی ببینین 🔗 امید نریمانی 🇮🇷
🔹 بولیوی : به پهپادهای ایران نیاز داریم... بولیوی: علاقمندیم از تکنولوژی پهپادی ایران برای حفاظت از مرزها و مقابله با قاچاق مواد مخدر استفاده کنیم. پس از همکاری های مشترک نظامی ایران و ونزوئلا ، بولیوی دیگر کشوری است که به طور رسمی خواهان تسلیحات ایرانی شده است... 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸