نماز روز دوشنبه 🍃🌺🍃
🎁هدیه ویژه به والدین ( در قید حیات باشند یا فوت شده )
رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمودند :
هر کس در بلندای روز چهار رکعت نماز بخواند (بصورت دوتا دو رکعتی
👈در هر رکعت بعد یکبار حمد
یکبار آیة الکرسی
سه بار توحید بخواند وثوابش را به والدین خود بخشد خداوند به او قصری دهد وسیع تر از شهری باشد در دنیا ۰
📚جمال الاسبوع ،ص70
یک کار مهمی داشت گفت میاد ولی هنوز نیومده
_تو محل خودمون که ندیدمت تازه اومدین؟
مال این طرفایی؟
در حالی که شیر خشک در شیشه می ریختم گفتم:
نه ... یک چند تا خیابون بالاتر کاری داشتیم برای همین این جا اومدیم.
به شیشه شیر اشاره کرد و گفت:
اینا برای بچه زیاد خوب نیست چرا شیر خودت رو بهش نمیدی مگه مادرش نیستی؟
در حالی که شیشه را تکان می دادم گفتم:
خودم شیر ندارم از مجبوری اینو بهش میدم
بسم الله گفتم و شیشه را در دهان علیرضا گذاشتم که پرسید:
مشهدی هستی یا مسافری و این جا غریبی؟
_نه مشهدی ام ولی محل خودمون از این جا خیلی دوره
_تعجبم چه طور مشهدی هستی که تو این هوای سرد یک ژاکتی چیزی نپوشیدی
بهت نمیاد نادار ناچار باشی
به رویش لبخند زدم و گفتم:
ژاکت پوشیده بودم ولی بچه ام نم زد پتوش رو نجس کرد دیگه در آوردم پیچیدم دور بچه
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید رضا اسماعیلی صلوات🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت448
ز_سعدی
به تلفن روی طاقچه اشاره کرد و گفت:
اگه میخوای زنگ بزن خونه تون شوهرت بیاد دنبالت برای خودت و بچه ات هم لباس گرم بیاره
به سمت پنجره اشاره کرد و گفت:
اگه برف ادامه پیدا کنه خیابونا بند میاد بهتره زنگ بزنی
تشکر کردم و گفتم:
دست شما درد نکنه ولی محل ما تلفن نداره
با تعجب گفت:
تلفن ندارین؟
به تایید سر تکان دادم و گفتم:
ما اون محله های پایین مشهد ساکنیم گفتم که محله مون از این جا خیلی دوره.
دست هایش را به دور کنده زانویش قفل کرد و گفت:
بد شد. حالا اگه خدایی نکرده تا شب آقات نیاد میخوای چه کار کنی؟
شوهرت ناراحت و نگران نمیشه از صبح رفتی؟
اصلا آقات کجا رفته که این همه مدت نیومده؟
با سوالش دوباره ناراحتی و نگرانی در دل و جانم جوشید.
جوابی ندادم و فقط سر به زیر انداختم که گفت:
اینا رو گفتم فکر نکنی منظورم اینه که این جا مزاحمی و یا از بودنت تو خونه ام ناراضی ام، نه
به خاطر خودت میگم اگه میشه به کسی خبر بدی بیاد دنبالت خبر بده که برات شر درست نشه
همان طور سر به زیر گفتم:
بله شما درست می گید. میشه به مخابرات محل مون زنگ بزنم ولی ....
مشکل اینه کسی رو ندارم بیاد دنبالم ...
_مگه نگفتی مشهدی هستی؟ چه طور کسی رو نداری
به عکس امام خمینی روی طاقچه اش چشم دوختم و گفتم:
برادرام همه رفتن بیمارستان تحصن
یک آقاجانم به خاطر من و کارهام نرفته بود که اونم معلوم نیست چه بلایی یرش اومده
اشک جمع شده در چشمم را جمع کردم که گفت:
حالا نفوس بد نزن حتما آقات میاد شاید گیر و گرفتاری براش پیش اومده
شوهرت کجاست؟ نمیشه زنگ بزنی مخابرات تون به اون خبر بدن؟
آه کشیدم و در جوابش گفتم:
اونم نیست ....
از جا برخاست و در حالی که برایم سفره می انداخت گفت:
حاج غلام رانندگی بلد نیست وگرنه میگفتم بشینه پشت ماشین آقات ببرتت
پسرم رانندگی بلده که اونم مثل داداشای تو رفته تحصن
به عکس کوچکی کنار عکس امام خمینی اشاره کرد و گفت:
پسرم دانشجویه
گفتم نرو گفت نمیشه
گفت این همه هر سال برای امام حسین سینه زدیم گریه کردیم گفتیم کاش کربلا بودیم یاریت می کردیم الان که چند نفر تو بیمارستان گیر افتادن زخمی شدن علما جمع شدن و راه مقابله با ظلم شرکت توی تحصنه اگه نرم دیگه نمی تونم با امام حسین حرف بزنم بگم کاش بودم کمکت می کردم
زیر لب گفتم:
خدا براتون نگهش داره ان شاء الله.
کاسه ای اشکنه جلویم گذاشت و گفت:
خدا نگه دار همه شون باشه ان شاء الله.
تعارف کرد و گفت:
چیز قابل داری نیست ولی بخور نوش جانت
🇮🇷هدیه به ارواح مطهر شهدای قیام جنگل صلوات🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت449
ز_سعدی
خیلی گرسنه ام بود و بدون هیچ تعارفی غذا را خوردم.
زن خونگرم و مهربانی بود ولی دیگر رویم نمی شد بیش از این مزاحمش شوم.
هوا هم به شدت سرد بود و نمی شد به ماشین برگردم.
آقاجان هم برنگشته بود.
به ناچار به سراغ تلفن شان رفتم تا با مخابرات محله مان تماس بگیرم ولی چون بلد نبودم با تلفن کار کنم شماره را به او دادم تا بگیرد و از تلفن چی مخابرات بخواهد به آقا مظفر خبر بدهد دنبالم بیاید.
جز آقا مظفر کس دیگری نبود که از او بخواهم دنبالم بیاید.
حاج خانم خودش همه چیز را گفت و آدرس هم داد.
داشتم نماز عشا می خواندم که مرد بقال به خانه شان آمد و خبر داد آقا مظفر به دنبالم آمده است.
وسایلم را برداشتم و از او و همسرش تشکر کردم و سوار ماشین آقا مظفر شدم.
هوا سرد تر شده بود و به شدت به خودم می لرزیدم.
رمان های مذهبی...🍃:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت446
ز_سعدی
دوباره علیرضا گرسنه شده بود و دوباره نگاه من به روی بقالی خیره مانده بود.
نمی دانم چه اتفاقی افتاده بود که آقاجان هم بر نگشت.
رویم نمی شد دوباره به بقالی بروم و درخواست آب جوش کنم.
نمی دانستم چه کار کنم.
همه بدنم از سر ما کرخت و بی حس شده بود.
حتی صورت علیرضا هم یخ کرده بود.
بین این که به حرف آقاجان گوش کنم و هم چنان منتظر بمانم و این که سوار اتوبوس بشوم و بروم دو دل بودم.
پول زیادی هم نداشتم.
از آخرین پولی که احمد به عنوان پول تو جیبی به من داده بود و مبلغ کمی هم بود چیزی باقی نمانده بود.
هر چند در مدتی که خانه آقاجان بودم آقاجان همه جوره هوای من و علیرضا را داشت اما رویم نمی شد از او خرجی بگیرم و هر وقت می پرسید پول داری؟ می گفتم بله پول دارم تا بیش از این شرمنده الطاف و محبت هایش نشوم.
با تقه ای که به شیشه ماشین خورد از جا پریدم.
مرد بقال بود.
شیشه را پایین کشیدم که گفت:
هوا سرده داره برف می گیره تا کی میخوای این جا تو سرما منتظر بمونی؟
در جوابش گفتم:
هر جا باشن دیگه میان
_فکر خودت نیستی فکر اون طفل معصوم باش
پاشو بیا برو خونه ما پیش زنم منتظر بمون هر وقت آقات اومد میام خبرت می کنم.
نمی توانستم به او اعتماد کنم و به خانه شان بروم.
ترسیده گفتم:
دست شما درد نکنه مزاحم نمیشم. ممنون
مرد بقال برای چند ثانیه بدون هیچ حرفی نگاه به من دوخت و رفت.
به سختی شیشه را بالا دادم و نفسم را به دست هایم دمیدم تا گرم شود.
دانه های برف کم کم داشت روی زمین می نشست که مرد بقال همراه یک خانم که تقریبا هم سن و سال مادر به نظر می رسید به سمت ماشین آمدند.
علیرضا را بغل گرفتم و از ماشین پیاده شدم که آن خانم بعد از سلام و احوالپرسی گفت:
خانم هوا سرده اون بچه گناه داره بیا بریم خونه اون جا منتظر باش هر وقت آقات اومد حاج غلام میاد صدات می زنه.
سعی کردم لرزش فکم را کنترل کنم و گفتم:
نه ممنون مزاحم نمیشم.
آن خانم بازویم را از روی چادر گرفت و گفت:
مزاحم نیستی قدمت به روی چشم
با تعجب پرسید:
تو چرا تو این هوا لباس گرم نداری؟
به صورتم دست کشید و گفت:
چه قدر یخ کردی بیا بریم تا تو این هوا خودت و بچه ات قندیل نبستین.
هوا داره سرد ترم میشه بیا بریم
بازویم را کشید و بدن یخ زده ام انگار دیگر هشدار های مغزم را نمی شنید که ساک علیرضا را برداشتم و بعد از قفل کردن در ماشین دنبال او به راه افتادم و به خانه شان رفتم.
به محض ورودم یک پتو روی شانه ام انداخت و حرارت چراغ شان را زیاد کرد.
یک لیوان چای داغ برایم ریخت و برای علیرضا جا انداخت.
با آن که در خانه کنار چراغ و زیر پتو بودم اما هنوز گرم نشده بودم و به خودم می لرزیدم.
نمی دانستم چرا به آن ها اعتماد کردم و آمدم اما عکس امام خمینی را که روی طاقچه خانه شان دیدم انگار دلم آرام گرفت
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید علیرضا حسینی صلوات🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت447
ز_سعدی
با دست لرزانم شیشه شیر علیرضا را از ساکش بیرون کشیدم و گفتم:
ببخشبد میشه یک کم آبجوش بدید؟
شیشه را از دستم گرفت و گفت:
الان میدم تو چاییت رو بخور داری می لرزی.
لبه های پتو را دور خودم پیچیدم که گفت:
تو این سرما چرا لباس گرم نپوشیدی؟ بچه ات رو چرا بدون پتو و قنداق آوردی بیرون می خواستی دو تایی تون بمیرین؟
لیوان چای را در دست گرفتم و گفتم:
به حاج آقا تون گفتم منتظر آقام هستم تا بیاد.
شیشه شیر علیرضا را به دستم داد روبرویم چهار زانو نشست و گفت:
بله حاجی گفت.
ظهر اومد خونه همین شیشه رو آورد گفت یکم آبجوش بده
گفتم برای کی؟
گفت از صبح یه ماشین جلوی مغازه پارکه توش یه زن و یه بچه است مال اونه
موقع نهار اومد گفت هنوز اون ماشین اون جاست و اون زن و بچه اش تو ماشین نشستن
گفتم خوب به ما چه
گفت مشخصه دختره داره مثل بید از سرما می لرزه
بازم بهش گفتم به ما چه
گفت میخوام برم بیارمش خونه
گفتم نکن شاید شر باشه شاید نقشه ای چیزی باشه
گفت نه به ماشینش و قیافه اش نمی خوره آدم درستی نباشه
بعدم گفت بر فرض دزد و آدم ناجور باشه بیاریمش چی میخواد از ما بدزده؟
خندید و گفت:
بهم گفت حداقل اون اگه دزد باشه چهار تا النگو تو دستش داره تو چی داری بخواد ازت بدزده
به حرفش لبخند نصف و نیمه ای زدم و کمی آستین لباسم را پایین کشیدم که گفت:
آقات کجا رفته که شما رو تو این سرما ول کرده از صبح؟
لیوان خالی چای را زمین گذاشتم و گفتم:
یارایی که هیچ کدوم از ائمه نداشتن که اگر اونا هم چند یار مثل یارای امام حسین داشتن حتما قیام می کردن
درسته ائمه دیگه موفق به قیام نشدن ولی هیچ وقت مقابل دستگاه ظلم سکوت نکردن و همه شونم به دست دستگاه حاکم جبّار شهید شدن
امام زمانم قربون شون برم 1000 خرده ای ساله پشت پرده غیبت منتظر 313 تا یارن تا شرایط برای ظهور شون فراهم بشه
اگه قرار بود امام زمان به تنهایی اوضاع عالم رو درست کنن چرا این همه سال غایب بشن؟
غایب شدن تا مردم آماده بشن
انتظار فرج هم که میگین له معنی نشستن و دست رو دست گذاشتن و فقط دعا کردن نیست
انتظار فرج یعنی هم خودت آماده بشی هم بقبه رو آماده کنی جهان رو آماده کنی
آماده کردن خودت و دیگران و جهان هم راهش فقط نشستن و دعا کردن نیست
راهش تلاش و مجاهده است، امر به معروفه، مبارزه با ظلمه
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید غلامحسین خوشحال صلوات🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
آقا مظفر پرسید:
حاجی کجا رفته؟
اصلا شما این سر شهر چه کار می کردین؟
_با آقاجان و حاج علی اومده بودیم دیدن یک سرهنگ ساواکی که شاید بشه برای آزادی احمد کاری کرد
_خوب؟ نتیجه اش چی شد؟ شد کاری بکنید؟
آه کشیدم و گفتم:
حاج علی با سرهنگ دعواش شد ....
آقاجان منو با ماشین رسوند این جا رفت دنبال حاج علی و .... دیگه برنگشت ...
آقا مظفر گفت:
خدا کنه بلایی یرشون نیومده باشه
اگه احمد آقا یک ذره عقلش رو به کار می انداخت دنبال این کارا نمی رفت الان این دو تا پیر مرد سر زندگی هاشون بودن
از حرفش دلم شکست ولی چیزی نگفتم که گفت:
وقتی میگن هر پرچمی قبل ظهور کفره هر قیامی منجر به شکسته من نمی فهمم این کارا چیه که راه انداختن
مادرش رو به کشتن داد بس نبود؟ خودش قراره کشته بشه بس نیست که حالا این دو تا پیرمرد رو هم گرفتار کرده؟
این به اصطلاح علما جواب خون این همه جوون رو چه طور میخوان بدن؟
جواب آوارگی و بدبختی خانواده هاشون رو چه طور میخوان بدن؟
چرا فکر می کنن با دست خالی می نونن از پس این شاه با این همه سرباز و ابزار جنگی بر بیان
از حرف هایش آهسته اشک می ریختم که از آینه ماشین نیم نگاهی به من انداخت و گفت:
اصلا خود تو ...
کدوم شون روز قیامت میخواد پاسخگوی این همه بدبختی که کشیدی باشه؟
زیر لب آهسته گفتم:
من بدبختی نکشیدم.
آقا مظفر پوزخند زد و گفت:
دیگه واسه من یکی نقش بازی نکن آبجی
از روزی که زن این احمد آقا شدی همه مون دیدیم زندگیت رو
یک سره احمد آقا نبود شما هم آواره خونه حاجی بودی
اگرم آواره خونه حاجی نبودی آواره جای دیگه بودی
شش ماه که کلا معلوم نبود کجایی کسی ازت خبر نداشت وقتی برگشتی کلی لاغر و آفتاب سوخته برگشتی
باز یک ماه زندگی کردی بعدش دوباره احمد آقا غیبش زد و شما هم سرگردون خونه حاجی
اینم آخه شد زندگی؟
احمد آقام دلش خوشه داره جهاد و مبارزه می کنه
مرد اول باید به خانواده اش برسه نه که زن و بچه اش رو هی پاس بده خونه پذر زنش بره پی مبارزه
🇮🇷هدیه به ارواح مطهر شهدای قیام دلوار صلوات🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت450
ز_سعدی
پوزخند زد و گفت:
البته به فکر و خیال شون دارن مبارزه می کنن
وگرنه مبارزه نیست خودکشیه
تهش یا شکست می خورن و این همه خونی که ریخت هدر میره یام یه حکومت طاغوت جانشین این طاغوت میشه و بد از بدتر
هرچند عادت نداشتم با نامحرم ولو شوهر خواهرم هم کلام شوم و آقاجان یادمان داده بود جز به ضرورت با هیچ نامحرمی صحبت نکنید ولی نتوانستم در مقابل حرف های او سکوت کنم.
اشکم را پاک کردم و با بغضی که راه گلویم را می فشرد گفتم:
آقا مظفر شما شوهر خواهرم هستین احترام تون واجب ولی با همه احترامی که براتون قائلم حرفاتون درست نیست.
مگه برای مبارزه و جهاد باید حتما این جهاد و مبارزه به پیروزی منجر بشه که جهاد و مبارزه واجب بشه؟
_اگه به پیروزی منجر نشه با کدوم عقل و منطقی باید رفت جهاد و مبارزه کرد؟
_معذرت میخوام ولی اگه این منطق شماست پس نعوذ بالله امام حسین علیه السلام هم اشتباه کرد رفت به جنگ سپاه یزید و شهید شد وقتی از اول معلوم بود شکست می خورن
_استغفرالله آبجی من کی این حرف رو زدم؟
امام حسین امامه معصومه حسابش با ما آدما فرق داره
_بله امام حسین امام ماست ولی برای امر به معروف و زنده شدن دین اسلام قیام کرد تا به ما یاد بده زیر بار ظلم نریم و از کمی تعداد و بی یار بودن و تنها بودن نترسیم و ما هم ضد ظلم قیام کنیم و سکوت نکنیم
امام حسین برای انجام وظیفه شرعیش قیام کرد
ما هم باید برای انجام وظیفه شرعی مون قیام کنیم
این که نتیجه چی میشه مهم نیست مهم فقط اینه ما به تکلیف مون عمل کنیم.
آقا مظفر نیم نگاهی به من کرد و گفت:
پس این حرفا رو ربابه از تو یاد گرفته این چند وقته مغز منو خورده
شوهرت خوب شست و شوی مغزیت داده
_کسی که توی حرفاش هیچ منطقی نداشته باشه شست و شوی مغزی داده شده
_از دختر حاجی معصومی بعیده این طور حرف زدن
چیزی نگفتم که گفت:
امام حسین قیام کرد چون تکلیفش قیام بود باقی ائمه این تکلیف رو نداشتن قیام نکردن هر کی هم قیام کرد همراهی نکردن این یعنی چی؟
یعنی نباید بیخودی یه پرچم علم کرد و به اسم قیام خودکشی کرد
بعدم الان ما تو دوره غیبتیم جز انتظار هیچ وظیفه دیگه ای ندریم
باید بشینیم دعا کنیم امام زمان بیاد دنیا رو درست کنه
با حرص در جوابش گفتم:
امام حسین اگه قیام کرد به خاطر این نبود که تکلیف امام حسین جهاده و تکلیف بقیه سکوته
به خاطر این بود که امام حسین 72 تا یار داشتن که قیام کردن
هدایت شده از اللهم صل علی فاطمه و ابیها
.
🔴 ۲ تن از فرزندان #معاون_اول قوه قضاییه دستگیر شدند
🔹اخیراً مسعود ستایشی سخنگوی قوه قضاییه در نشست خبری خود بازداشت ۲ تن از فرزندان یکی از مقامات قوه قضاییه را تایید کرد. خبری که هم اطلاعرسانی درباره آن و هم اصل اقدام نشان از برخورد بدون مجامله و تعارف قوه با اقدامات خلاف قانون نزدیکان مقامات داشت.
🔹اخبار رسیده به خبرنگار تسنیم درباره جزییات این مساله حاکی است که این دو فرد بازداشت شده، فرزندان حجتالاسلام مصدقی معاون اول قوه قضاییه هستند.
🔹ماجرا از این قرار است که از حدود ۸ ماه پیش پرونده فردی به نام «ر» به اتهام پولشویی، قاچاق و برخی تخلفات دیگر در دستور کار قوه قضاییه قراره میگیرد.
🔹آیتالله اژهای این پرونده را به دلیل برخی موارد آن به حفاظت قوه قضاییه و اطلاعات سپاه ارجاع میدهد و تاکید میکند که بدون هیچ ملاحظهای همه موارد بررسی شود.
🔹در این بررسیها مشخص میشود که فردی به نام «ح» که سالها پیش به عنوان قاضی سابق قوه قضاییه کنار گذاشته شده بود، شبکهای را تشکیل داده بود و به واسطه برخی ارتباطاتش توانسته بود به «ر» در تخلفاتش کمک میکرد.
🔹با پیگیری ضابطان قوه قضاییه «ح» نیز بازداشت و در این حین مشخص میشود که ۲ تن از فرزندان معاون اول قوه قضاییه نیز در این شبکه حضور داشتهاند.
🔴جزییات بیشتر تا دقایقی دیگر منتشر میشود.
هدایت شده از اللهم صل علی فاطمه و ابیها
🔴جزییات دیگری از ماجرای بازداشت ۲ تن از فرزندان #معاون_اول قوه قضاییه
🔹با دستور قاضی القضات بازرسی و تحقیقات از پرونده با دو ضابط اغاز و در این پرونده تا کنون ۸ نفر بازداشت شدهاند.
🔹این پرونده در بخشی از پرونده فردی به نام «رستمی صفا» مطرح میشود، ابر بدهکاران بزرگ بانکیای که هیچ بانکی هم از او شکایت نکرده بود!!
🔹گفتنی است پس از برگزاری جلسات متعدد، دادگاه حکم قطعی و لازم الاجرای پرونده رستمی صفا را صادر کرد که با رای صادره بیش از ۲۰ هزار میلیارد تومان به شبکه بانکی کشور باز خواهد گشت.
21.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠محشور شدن ده گروه از انسانها به شکل حیوان و اشکال بد و درد آور در قیامت👇
🔻 «معاذ بن جبل از رسول خدا (ص) پرسید این که در قرآن آمده: روزی که در صور دمیده شود شما گروه گروه خواهید آمد: «یَوْمَ یُنْفَخُ فِى الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» چه معنا دارد؟ رسول خدا ص👈از امر بسیار بزرگی سؤال کردی. اشک از چشمانش جاری شد وفرمود:
🔻ده دسته از امت من با سایر مردم تفاوت دارند و به صورتهای مختلف محشور میشوند:
👈اما کسانی که به صورت بوزینه محشور میشوند افرادی هستند که با دروغگویی و سخنچینی در میان مردم فتنهانگیزی میکنند.
👈 گروهی که به صورت خوک محشور میشوند حرامخواران میباشند.
👈 کسانی که با صورتهای خود راه میروند (وارونه) ربا خواران هستند.
👈 کسانی که کور محشور می شوند اینها قضات ظالم هستند (قاضیانی که حکم به ظلم کردند)
👈 دستهای که کرولال محشور میشوند خودپسندان میباشند.
👈کسانی که زبان خود را میجوند علما و قاضیانی هستند که گفتارشان بر خلاف اعمالشان باشد.
👈عدهای که دست و پایشان قطع شده افرادی هستند که به همسایگان خود اذیت میرسانند.
👈گروهی که به شاخههایی از آتش به دار آویخته میشوند کسانی هستند که گفتار و کردار مردم را به اطلاع سلاطین میرسانند.
👈دستهای که بد بوتر از مردار محشور میشوند کسانی هستند که از خواستهها و لذتهای (غیر مشروع) پیروی میکنند و حق خدا و تهیدستان را در اموالشان ادا نمینمایند.
👈گروهی که با لباسهای آلوده و چرکین محشور میشوند خود بزرگبینان و فخر کنندگان هستند»
📌 تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص: ۴۹۳🌸🌸
https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen
هدایت شده از اربعینمعلی عاشقانولایت🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهریه جالب این عروس خانم رو ببینید لطفا انتشار بدین تا همه دخترای عزیزمون بدونن که مهریه زیاد خوشبختی نمیاره
🌼🌸🌺🌺🌼🌸
https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen
هدایت شده از اربعینمعلی عاشقانولایت🚩
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
📹کلیپ
💥 سه وصیت شنیدنی از آیت الله قاضی استاد عرفان آیت الله بهجت
🔮 حجه الاسلام فرحزاد
✨فوق العاده👌
#پیشنهاد_دانلود
#برای_دیگران_ارسال_کنید
🌺 نشر پیام صدقه جاریه است 🌺
🔴 https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen
🔸️موقعیت ویژه برای کسانی که میخان تو مدارس فعالیت تبلیغی داشته باشند.
❌این یک کار جهادی و دلی برای نوجوان ها هست،
ممنون میشم تو مخاطبین و گروه هاتون پخشش کنین.
🔸️به منتخبین دوره #حق_القدم جهت ایاب و ذهاب،تعلق می گیرد.
❌اطلاعات بیشتر👇
وثبت نام👇
@K_aroochi
مشهد مقدس
نشر حداکثری✅
یاعلی✅
هدایت شده از اربعینمعلی عاشقانولایت🚩
امشب سخن از جان جهان باید گفت
توصیف رسول (ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم
تبریک به صــاحبالزمان (عج) باید گفت ..!
ولادت حضرت رسول اکرم«ص»وامام جعفرصادق«ع» مبارک باد!
ا🌺🌸🌼🌸🌺