حاج یوسفی: _دوست داشتن و بیتابیهاتو دیدم که این برام عجیبه، اونهمه عشق برای زنی که بچه داره؟
ارمیا کلافه شد: _بچه داره، جذام که نداره حاجی!
حاج یوسفی: _یه روزی همین بچه پشیمونت میکنه!
ارمیا: _همین بچه باعث شد دل مادرش با دل من راه بیاد، من آیه رو از زینب دارم و اینو میدونم که اگه زینب نباشه دنیا رو نمیخوام؛ من عاشق این مادر و دخترم!
زینب خودش را بیشتر به ارمیا چسباند ،
و توجه ارمیا را خود جلب کرد. زینب لب ورچیده بود و او را نگاه میکرد.
ارمیا سرش را بلند کرد ،
و دید همه ساکت نشسته و بدون توجه به غذاهایشان به آنها نگاه میکنند. تنها آیه بود که چشمانش به بشقابش میخ شده بود؛
انگار بدون توجه صدایش بالا رفته بود ،
و همه متوجه شده بودند.ارمیا لب به دندان گرفت و با درد چشمهایش را بست و دقایقی بعد گفت:
_آیه!
آیه تکان نخورد...
زینب هقهق کرد، طفلکش ترسیده بود. صدای هقهق زینب که بلند شد، آیه نگاهش را تا دخترش بالا آورد.
دستانش را برای دخترش باز کرد ،
و زینب از روی پای ارمیا بلند شد و از روی سفره گذر کرد و خود را در آغوش مادر انداخت، آیه دخترش را نوازش میکرد.
حاج خانم گفت:
_حاج یوسفی منظوری نداشت؛ تو رو خدا ببخشید!
ارمیا بلند شد و سفره را دور زد.
رها از کنار آیه بلند شد و ارمیا جایش نشست. مریم با تعجب نگاهشان میکرد.
ارمیا آرام گفت:
_تو و زینب آرزوی من بودید و هستید، اینجوری بغض نکن، منو شرمندهی سیدمهدی نکن!
دستش را روی موهای زینب کشید و گفت:
_گریه نکن عزیز بابا... گریه نکن دردونه؛ بیا بغل بابا!
زینب بیشتر به آیه چسبید.
صدای ارمیا را بغض گرفت:
_آیه ببخش؛ آیه بغض نکن... زینب دخترمه! از روزی که به دنیا اومد همهی دنیام شده... آیه... بانو! این گریههای زینب منو میکشه؛ من بغض یتیمی رو خوب میشناسم! من هقهقهای بیپناهی رو خوب میشناسم؛ آیه... تقصیر من چیه که اینجوری نگاه ازم میگیری و لب میگزی؟
نگاه آیه که بالا آمد...
اشک چشمانش که جوشید، دستهای ارمیا مشت شد. درد دارد مرد باشی و بغض و اشک بیپناهی را در چشمان بانویت
ببینی و دلت مرگ نخواهد...
آیه غریب مانده بود!
آیه هوای سیدمهدی را کرده بود؛ گاه آیه بودن سخت است و گاه آیه ماندن سختتر.
بغضش را فروخورد... آیه بود دیگر؛
دوست داشت که #کوه باشد برای
دخترکش! حاج علی #محکم بودن را یادش داده بود. سیدمهدی #مرد بودن را یادش داده بود.
آیه بلد بود که پشت دخترکش باشد. لبخند زد و گفت:
_غذا سرد شد، چرا همه منو نگاه میکنید!حاج آقا یه حرف حقی زده؛ هرکس دیگه هم بفهمه همینو میگه، چرا تعجب کردید؟
و دست برد و قاشقش را برداشت و کمی غذا در دهان زینبش گذاشت و
صورتش را بوسید و گفت:
_تو چرا گریه میکنی مامان جان؟ با تو نبودن که!
زینب چشمان آیهوارش را به ارمیا دوخت و معصومانه با بغض سوال کرد:
_بابا؟!
ارمیا با بغضش لبخند زد:
_آره عزیزم... آره قربون چشمات بشم، گریه نکن نفس بابا!
زینب به آغوشش رفت و خود را به آغوش پدر انداخت.
حاج یوسفی گفت:
_شرمنده دخترم، نمیخواستم ناراحتت کنم؛ فقط برام عجیب بود و ناگهانی!
آیه با سری پایین گفت:
_شما حرف بدی نزدید، چرا شرمنده باشید؟
سکوت بدی بود.
آیه غذایش را با بغض میخورد. نگاه از همه گرفته بود...
ارمیا به زینب غذا میداد و راه گلوی خودش بسته بود.
محمد کلافه بود،
صدرا عصبانی بود،
مسیح چیزی ته دلش میسوخت،
یوسف از درد ارمیا، درد داشت،
رها با بغض آیه بغض کرده بود،
سایه اشک چشمانش را پس میزد،
مریم معذب شده بود...
مهدی از آغوش پدرش بیرون آمد و به
سمت زینب رفت و آبنبات چوبیاش را به سمت زینب گرفت، همان آبنباتی که صبح خریده بودند و زینب سهم خودش را خورده بود و با زور میخواست مال مهدی را بگیرد؛ همان که از صبح چندبار سرش با هم
دعوا کرده بودند.
به سمت زینب گرفت و گفت:
_گریه نکن؛ مال تو... من نمیخوام!
زینب دستش را دراز کرد که آن را بگیرد، مهدی آن را عقب کشید و گفت:
_دیگه گریه نمیکنی؟
زینب گفت:
_نه!
و اشکهایش را پاک کرد؛
مهدی آبنبات چوبی را به دست زینب داد و
دوید و خود را در آغوش رها انداخت.
رها صورت پسرک مهربانش را بوسید... پسری که طاقت گریههای همبازیاش را نداشت؛ شاید مهدی هم درد زینب را حس کرده بود.
غذا در سکوت سردی به پایان رسید.
سفره را جمع کرده، ظرفها را شسته و جابهجاییها انجام شد. «محترم خانم»، زن حاج یوسفی، در تدارک میوه و چای بود.
که آیهای که از آنموقع به کسی نگاه نکرده بود به سایه گفت:
_به محمد میگی.....
❤️🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
شکسته_هایم_بعد_تو
🇮🇷قسمت ۵۱ و ۵۲
آیهای که از آنموقع به کسی نگاه نکرده بود به سایه گفت:
_به محمد میگی بریم حرم؟
سایه سری تکان داد و به سمت محمد رفت... محمد نگاه نگرانی به زن برادرش انداخت و به همسرش گفت:
_باشه، آماده بشید بریم.
بعد رو به صدرا کرد و گفت:
_ما داریم میریم حرم!
صدرا گفت:
_ما یعنی کیا؟
محمد: من و همسرم و زنداداشم!
زنداداشم را که میگفت ،
نگاهش را به ارمیا دوخت. درد بدی در سینهی ارمیا پیچید. هرچه سعی میکرد به آیه نزدیکتر شود، بدتر میشد. حالا حتی نگاهش را از همه دریغ میکرد؛ حتی با او سخن نمیگفت.
درد داشت اما گفت:
_بدون من زنمو کجا میخوای ببری؟ بدون رضایت شوهر؟ تا جایی که من میدونم اسلام روی رضایت شوهر خیلی تاکید داره برادر شوهر!
برادر شوهر را در جواب زنداداش گفتن محمد گفته بود. محمد هنوز هم عموی زینبش بود... محمد هنوز هم به آیه وصل بود... محمد هنوز هم همان کسی بود که باید با آیه ازدواج میکرد و جای برادرش را میگرفت و اینها هنوزهایی بود که روح ارمیا را میخورد.
آیه چادر سیاهش را سرش کرد و چادر گلدارش را تا کرد و روی چمدانش گذاشت. لباسهای زینب را عوض کرد و چادر عربی کوچکش را روی سرش گذاشت.
وقتی از اتاق خارج میشدند ارمیا مقابلشان بود:
_کجا میرید؟
آیه خودش را با درست کردن مقنعهی زینب مشغول کرد:
_حرم!
ارمیا: _تنها؟
آیه: _با محمد و سایه!
ارمیا: _نباید به من بگی؟
آیه: _شنیدی دیگه!
ارمیا: _چرا با من قهری؟ گناه من چیه؟
آیه: _گناه من چی بود که سیدمهدی رفت؟ گناه من چی بود که دختر یتیم دارم؟
ارمیا: _من نباشم مشکلات تموم میشه؟
آیه: _با اومدنت تموم شد؟
ارمیا: _میخوای برم؟
آیه: _مگه خواستهی من فرقیام داره؟
ارمیا: بیانصاف نبودی زن سیدمهدی، بی انصاف شدی... سه سال منتظرت نموندم؟
آیه: _به خواست دلت موندی!
ارمیا: _به خواست قلب و عقلم موندم، پی هوس نرفتم که سهمم از تو این شده!
آیه: _سهم من از سیدمهدی دو متر خاکه!
ارمیا: _مگه تقصیر منه؟
آیه: _بیوه شدن منم تقصیر خودم نیست!
ارمیا: _چرا از هرطرف که میری به اینجا میرسی؟ آیه چی میخوای؟
آیه: _آرامش!
ارمیا: _منم میخوام!
آیه: _پس منو ببر حرم!
ارمیا: _بریم!
همه آماده شدند که به حرم بروند.
همه شوق حرم داشتند ولی حس معذب بودن در وجود همهشان بود؛
با بحثی که سر شام شده بود ،
فضا سنگین بود. محترم خانم هنوز هم معذرتخواهی میکرد. گاهی حاج یوسفی که نگران دل شکستهی مریم بود هم میتوانست دل بشکند؛ مگر آدمهایی که دل میشکنند شاخ و دم دارند؟ همهشان نگران ناموسشان هستند، همهشان نگران دوستداشتنیهایشان هستند، همهشان پشت هستند و پناه اما گاهی زیر پای کسانی را خالی میکنند که کسی را ندارند تا دستهایشان را بگیرد.
آیه که مقابل حرم ایستاد،
زینب را در بغل داشت. هرچه ارمیا خواست زینب را از آغوشش بگیرد، آیه سرسختانه مخالفت میکرد.
زینب همهی پناهش بود؛
زینب همهی داشتهاش بود؛ ارمیا حس غربت داشت؛ شبیه روزهای کودکی در پرورشگاه... شبیه روزهای تنهاییاش!نگاهش را به گنبد زرد رنگ دوخت :
"نگاهم میکنی؟ چرا سرنوشتم تنهایی است؟ نگاهت با من است؟ در این شلوغیها مرا هم میبینی؟ میبینی که چقدر درد دارم؟ مگر چه از دنیا خواستم؟ همهی خواستهی من این زن و کودک است. گناهم این میان چه بود که محکوم شدم؟ من هنوز توجهش را به دست نیاورده، از دست دادمش... نگاهم میکنی؟ بس نیست اینهمه سال تنهایی؟ بس نیست اینکه نمیدانم از کجا آمدهام؟ بس نیست یتیمیام؟ خواستم همسر باشم، پدر باشم... محروم ماندم...
نگاهم میکنی؟"
همان لحظه زینب صدایش زد:
_بابا... بغل!
ارمیا به پهنای صورت خندید.
دستش را به سمت زینب برد و او را از آیه گرفت و بوسید و نگاهش را به گنبد دوخت: "نگاهم میکنی!"
آیه آه کشید:
_ببخشید!
ارمیا به سمت آیه که کنارش نشسته بود سر چرخاند:
_با منی؟
آیه سری به تایید تکان داد:
_آره؛ تقصیر شما که نبود، اما دلم شکسته بود و کسی جز شما نبود که تقاص ازش بگیرم. کارم اشتباه بود، میبخشید؟
ارمیا: _باید محکمتر از خانوادهم دفاع میکردم؛ اما حاج یوسفی رو سالهاست میشناسم!
آیه: _احترام موی سفیدش واجبه.
ارمیا: _منو میبخشی آیه؟
آیه: _من چرا باید ببخشم؟ شما که کاری نکردید!
ارمیا: _میشه اینقدر جمع و مفرد نکنیم؟ گاهی گیج میشم که چطور خطابت کنم؛ الان بیشتر از دو ماه و نیمه که ازدواج کردیم!
آیه: _بیشترشو که سوریه بودی.
ارمیا: _خب تو نخواستی باشم.
آیه: _بمون!
ارمیا:....
❤️🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 این پیش بینی 21 سال پیش ِ آیت الله سید علی خامنه ای رهبر انقلاب است .:
تعجب نکنید!!!
⬅️ 21 سال پیش رهبری چنین روزی را حتی با تاریخ دقیقش پیش بینی کرده بودن و راهکارش را هم داده
♻️ دوستان این کلیپ های زیر خاکی را با زحمت بدست میاریم، لطفا در انتشار اونها با تمام توان یاری بفرمایید.
🔸 خداوند سبحان سایه ایشان را از سر جهان اسلام کم نکند.🌸🌸🇮🇷🌸🌸
https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen
6.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سخنان طوفانی و روشنگرانه ی امام جمعه انقلابی لاهیجان علیه اقدامات نابخردانه ی مسئولان صدا و سیما و به ویژه شبکه افق در دعوت از حامیان فتنه
🔰حجتالاسلام #سید_جواد_سلیمانی | امام جمعه انقلابی لاهیجان
در این شبها چهره هایی آمدن و از فلسطین حرف زدند که انگار نه انگار اینها برانداز بودن ومردم اونها رو مچاله کرده و انداخته بودن.
صدا و سیما چرا داره باج میده به اینها؟؟!
مگه اینها نبودند دل رهبری رو خون کرده بودند؟؟
مگه اینها پشت پرده جنایت شهادت آرمان علیوردی ها نبودند؟؟
اینها رو اوردید درباره فلسطین حرف بزنند؟؟ اینها اصلا فلسطین رو میشناسند؟
مگه اینها همون ها نبودند که حاج قاسم رو مدام تخریب می کردند؟
آقای جبلی بیداری؟؟
با ما بگید اگر چرخشی در نظام اتفاق افتاده؟ به ما بگید اگر قرار تطهیر کنید سران فتنه رو؟؟ ما نه دی نگیریم . ما نه دی رو تعطیل کنیم.
پن: برای دعوت از کرباسچیها در شبهای اول اغتشاشات و باج دادن به سلبریتیها به بهانه جذب! و دعوت از رشیدپورها، پاسخگوی همه اینها در برابر قانون و در محضر شهدا، آقای جبلیست و برای افتضاحات شبکه افق، بنابر قانون علاوه بر آقای جبلی، آقای عزیز جعفری و قرارگاه بقیةالله(قرب) باید پاسخگو باشند.
➖متولی شبکه افق و کسی که باید پاسخگوی چرایی دعوت از براندازها باشد، قرب و آقای عزیز جعفری است و البته این واقعیت تلخ، رافع مسئولیت صدا وسیما نیست.
اونقدر منتشر کنید شاید به گوش این اقایون برسه.🇮🇷
https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen
15.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین درخواست های مجیدرضا رهنورد پیش از اعدام چه بود؟
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
6.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شناسایی و برخورد با ضاربین آمر به معروف
دستگیری شبکه سازمان یافته ای از مردان زن نما که با استفاده از راهپیمایی های خیابانی اقدام به ترویج ابتذال و بیبند و باری در سطح شهر می نمود.
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌸داستانی زیبا وتمثیلی🌸
🐴اگر قاطر کسی را رم ندهید با شما کاری ندارند!!
🌿نقل مي کنند که کنار روستاي ملانصرالدين قبرستاني بود زماني که در حال سرزدن به آنجا بود ديد يک قبري شکافته است . وارد آن قبر شد و دراز کشيد . نزديک غروب بود که جمعي از دوستان با اسب و الاغ وارد قبرستان شدند . بخاطر سرو صدايي که ايجاد شده بود ملانصرالدين فکر کرد که نکير و منکر هستند که آمده اند . ترسيد و يکباره از جاي خود بلند شد .
🌱وقتي آن افراد در تاريکي اين صحنه را ديدند، اسب و قاطرهاي آنها رم کرد و به هم ريختند .
💥 وقتي فهميدند که ملانصرالدين يک چنين کاري کرده است حسابي او را کتک زدند . او نيز با لباس پاره و خوني از دست آنها فرارکرد و به منزل آمد .
🌼 همسر او گفت چه شده است ؟ گفت که من يک چنين کاري کردم . زماني که يک مقدار آرام گرفت همسر از او پرسيد از عالم قبر چه خبر؟
🍃ملانصرالدين گفت اگر قاطر کسي را رم ندهيد با شما کاري ندارند .
👌درواقع اگر قاطر کسي را رم ندهيم و در دنيا ظلمي نکنيم با ما کاري ندارند.
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فرشتگان غزه
اسم همه ۳۴۵۷ کودکی که تا کنون در غزه به شهادت رسیده اند در این صفحه جا نشد!
این فقط نام ۱۰۰۰ تن از آنان است.
#طوفان_الاقصی
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
1.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️منبع عبری: فیلم جدید از حزب الله که انگشت روی ماشه دارد.
#طوفان_الاقصی #فلسطین
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🛑سردار قاآنی فرمانده سپاه قدس از زمان حمله غافلگیرانه حماس بدون وقفه در لبنان حضور دارد.
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
☑️ آمریکا یک بمب هستهای ۲۴ برابر قدرتمندتر از بمب هیروشیما میسازد
🔹وزارت دفاع آمریکا اعلام کرده است که قصد دارد نسخه جدیدی از بمب هستهای B۶۱ را که قدرت تخریبی آن ۲۴ برابر بمب پرتابشده در هیروشیما است بسازد.
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
✈️ نیروی هوایی رژیم صهیونیستی به یک کاروان ناشناس در ابوکمال سوریه حمله هوایی کرد.
#طوفان_الاقصی #غزه_الان
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺