eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
3.8هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
39.4هزار ویدیو
36 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️الجزیره: نیروهای اسرائیلی از مناطق مسکونی غزه عقب‌نشینی کردند 🔹شبکه الجزیره قطر پنجشنبه شب شب اعلام کرد که تصاویر ماهواره‌ای دریافتی نشان می‌دهد که دستگاه‌ها و تانک‌های اسرائیل از مناطق مسکونی غزه که وارد آن شده بودند، عقب نشینی کرده‌اند. لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
♦️ نیروهای مسلح یمن: آماده ازسرگیری عملیات نظامی علیه رژیم صهیونیستی هستیم 🔹نیروهای مسلح یمن بر آمادگی برای اجرای عملیات نظامی علیه رژیم صهیونیستی در صورت ازسرگیری تجاوزات این رژیم علیه غزه تأکید کرد. لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
18.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ویدئویی جالب از پنکه نفتی که در قدیم استفاده میشد و سازوکار آن لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چَکِ آبدار! 🔹عهد التمیمی اسیر فلسطینی شب گذشته در چارچوب تبادل اسیران بین گروه های مقاومت و رژیم صهیونیستی آزاد شد. 🔹آزادی عهد التمیمی، بهانه‌ای برای انتشار مجدد تصاویر سیلی مشهوری شد که او به صورت یک نظامی اسرائیلی زده بود. لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کریم بنزما مصدوم شد 🔹 کریم بنزما ستاره تیم فوتبال الاتحاد امشب در دقیقه 37 بازی با الخلیج به دلیل مصدومیت از زمین مسابقه خارج شد. لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
♦️ کاخ سفید: به همکاری برای تمدید وقفه جنگ ادامه می‌دهیم/۶ آمریکایی آزاد شدند 🔹جان کربی هماهنگ کننده ارتباطات راهبردی شورای امنیت ملی کاخ سفید اعلام کرد واشنگتن به همکاری با قطر، مصر و رژیم اسرائیل برای تمدید وقفه جنگ ادامه می دهد. 🔹این مقام ارشد کاخ سفید گفت: اکنون ۶ آمریکایی غزه را ترک کرده اند اما یک زن وجود دارد که قابل شناسایی نیست. لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
📲 ادعای بلومبرگ: محمد بن سلمان به ایران پیشنهاد کرده در صورت توقف جنگ علیه اسرائیل، در ایران سرمایه‌گذاری خواهد کرد لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
♦️ اهدای پیراهن ناصر حجازی به فرزندش در تمرین امروز استقلال 🔹تمرین امروز  استقلال با حضور علی‌ خطیر، مدیرعامل باشگاه استقلال و همچنین آتیلا حجازی فرزند ناصر حجازی برگزار شد. 🔹آتیلا حجازی دقایقی گفت و گوی صمیمی با جواد نکونام سرمربی تیم انجام داد و جواد نکونام هم پیراهن شماره یک دروازه‌بان های استقلال را به یاد زنده یاد ناصر حجازی به آتیلا حجازی تقدیم کرد لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
28_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir(1).mp3
34.95M
⭕️ شرح و بررسی کتاب « سه دقیقه در قیامت » ✅جلسه بیست و هشتم 🛑زمان در برزخ و قیامت چگونه میگذرد؟ 🛑ممکن است برزخ انسان ملیون ها سال طول بکشد ؟ 🛑 آزار بر دیگران چه تاثیری در قیامت ما میگذارد؟ 🛑اهمیت آزار ندادن دیگران و رعایت حق الناس
27_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir(1).mp3
33.33M
⭕️ شرح و بررسی کتاب « سه دقیقه در قیامت » ✅جلسه بیست و هفتم 🛑ممکن است نجات جان انسانی به نیت و فکری از بین برود 🛑ممکنه انسان اعمال سی سال پیش خدا را نیز نابود کند 🛑اینکه دلمون بخواد کسی کارمون رو ببینه و یاد بگیره ریا محسوب میشود ؟ 🛑چگونه از ریا و عجب در امان بمونیم ؟ 🛑تاثیر زیارت اباعبدالله در حساب و کتاب و قیامت 🛑 مکان قبر برای انسان اثری دارد؟
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بزم_محبت پارت73 بازم زهرا نخود آش شد و جواب سالاری رو داد - بهتره تمومش کنید با این حرفها نمیتونید بین این دو تا رو بهم بزنید. اینا چند ساله که نخشون بهم گره خورده شما هم زورتون نمیرسه این گره رو باز کنید. - از کجا میدونید نمیتونم؟ پوزخند سالاری حسابی کفریم کرد و جوابش رو دادم - مثل اینکه خیلی خودتون رو تحویل میگیرید. یه تار موی آقای صولتی رو هم با شما عوض نمیکنم. بهتره بیخود خودتون رو به زحمت نندازید. حاضر نیستم یک دقیقه هم براتون وقت بذارم. حرفم که تموم شد منتظر عکس العملش نشدم و به سمت بوفه رفتم. کمی بعد زینب و زهرا هم اومدن. - کجا موندین شما؟ زینب با لبخند جوابم رو داد - زهرا دید که رفتی به پسره میگه خوبت شد؟ فکر کردی واقعا بی زبونه؟ پسره هم حرصی راشو کشید رفت. با این وکیلی که تو داری دیگه نباید نگران تو شد. منو زهرا با این حرف زینب به زور خنده هامونو خوردیم. - براتون کیک و آبمیوه بخرم؟ - آخه با یه کیک و آبمیوه انرژی رفته مون برمیگرده؟ - راست میگه دیگه زهرا. کار وکالتش رو کامل انجام داده. با کیک و آبمیوه کوتاه نمیاد. - پس جناب وکیل بفرمایند چی میل دارن همونو سفارش بدم - نیازی نیست فی سبیل ا... حساب میکنم. راحت باش هرسه سر هامون رو زیر انداختیم و خندیدیم. زهرا زودتر خنده اش رو جمع کرد و گفت - فقط این سالاری فهمید شما چند ساله خاطرخواه همدیگه اید. از فردا دوباره میرید رو بورس حرفهای خاله زنکی. اخم کردم و مثلا دلخور گفتم - تقصیر توئه دیگه. بجای دفاع کردن از من اسرارم رو لو میدی. - دیگه بحث این پسره رو ول کنید. من اومده بودم بگم از طرف دانشگاهمون ثبت نام کردم برای راهیان نور اگه تو و زهرا هم بخواید میتونید با هم ثبت نام کنید زهرا با ذوق بهم گفت - زینب راست میگه. بیا باهم بریم راهیان. لب پاینم رو کمی بیرون دادم و ناراحت گفتم - نمیتونم. مادربزرگ مریضه و من یه روزم نمیتونم تنهاش بذارم. - حالا ناراحت نشو. تازه ثبت نام شروع شده. شاید خدا خواست و جور شد که بری. 💕نویسنده_غفاری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بزم محبت پارت74 پیش زهرا و زینب خوش گذشت ولی به محض جدا شدن از اینکه نمیتونم راهیان برم دلم گرفت. هنوز شیرینی سفر سال پیش زیر دندونم بود. داخل خونه شدم. - مادربزرگ ... سلام ... کجایی؟؟ صدایی نشنیدم. سرکی تو خونه کشیدم و آخر در اتاق رو باز کردم. مادربزرگ هنوز توی رخت خواب بود! - مادربزرگ خوابی؟ مادربزرگ؟ کنار رخت خواب نشستم و بادست شونه اش رو تکون دادم. مادربزرگ بدون اینکه چشمش رو باز کنه با صدای گرفته گفت - سلام عزیزم ... حالم خوش نیست نگران دست روی پیشونیش گذاشتم. داغ بود. سریع بلند شدم و به اورژانس زنگ زدم. تا وقتی دکتر مادربزرگ رو معاینه کنه دل تو دلم نبود. - خانم دکتر حال مادربزرگم چطوره؟ - نگران نباش دخترم ما مواظبشیم. - آخه چرا اینهمه بی حاله؟ - عفونت بدنش رو گرفته. ضعیف و پیره. قلبشم تو وضعیت خوبی نیست. یه مدت باید تحت نظر باشه - تو بیمارستان؟ ... یا تو خونه؟ - نه دخترم باید بیمارستان بستری بشه. به معنای واقعی پنچر شدم. - چه مدت؟ - شاید یک ماه. سکوتم باعث شد دکتر ازم دور بشه و بره و من رو سرگردون وسط راه رو رها کنه. حالا من یک ماه تنها چکار کنم. نمیتونستم تنها برگردم توی اون خونه. تو اون محله همه مادربزرگ رو میشناسن. حالا که آمبولانس اومد دم در خونه دیگه همه میفهمن که من توی اون خونه تنهام. تنم به لرزه افتاد. مادربزرگ بارها بهم اخطار داده بود هیچ وقت تو خونه تنها نمونم. از مرد های نامردی گفته بود که یکیشون هم برای یه شهر زیاده چه برسه برای یه محله. ازم خواهش کرده بود اگه یک روزی پیشم نبود برگردم پیش مادرم حتی اگه به نظرم دارم برمیگردم جهنم. میگفت مطمئن باش دربرابر تنها بودن تو خونه مثل رفتن به بهشته. درمونده روی صندلی کنار تخت نشسته بودم و به چهره مادربزرگ خیره شده بودم. با صدای اذان از جام بلند شدم و رو پیشونی تب دار مادربزرگ بوسه زدم. به نمازخونه بیمارستان رفتم تا قلب و فکر پریشونم رو با ذکر خدا آروم کنم. * محمد با کلی نایلون خرید توی دستش پشت سر مادرش از پله ها بالا میرفت. داخل خونه شد و مستقیم به سمت میز غذاخوری رفت و خرید هارو روش گذاشت. روی اولین مبل ولو شد و نفس نفس زد. - بفرما مامان اینم خریدهاتون ... من مرخصم؟ - دستت درد نکنه. ان شا ا... دومادی تو ببینم. برو یکم استراحت کن دو سه ساعته داییت میاد. - وقت ندارم باید ماشینم رو ببرم تعمیرگاه ببینم چشه. سعی میکنم سریع برگردم. - پس عجله کن قبل اومدن داییت برگردی. محمد سعیش رو کرد زود برگرده ولی داییش زودتر از وقتی که منتظرش بودن رسید. سر کوچه از تاکسی پیاده شد. متوجه داییش شد که ماشینش رو پارک میکرد. 💕نویسنده_غفاری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بزم_محبت پارت75
- سلام محمدجان. چطوری؟ چرا بیرونی؟ محمد درحالی که داشت جواب سلام داییش رو میداد از آغوش دایی بیرون اومد. به زندایی و دختر دایی سمانه هم سلام کرد و خوش آمد گفت. آیفون رو زد و مادرش رو خبر کرد. - دایی نگفتی چرا بیرون بودی. - ماشینم مشکل داشت برده بودم تعمیرگاه. همینطور که از پله ها بالا میرفتن محمد حال پسرها رو پرسید. دایی هم از به دنیا اومدن بچه دوم سعید خبر داد و از آخرین روزهای سربازی سپهر. بعد از شام خانم ها شروع کردن به ظرف شستن و محمد و پدر و داییش روی مبل ها نشستند و صدای اخبار رو زیاد کردند. با تموم شدن اخبار مادر و زندایی و سمانه با چای و میوه پیش آقایون اومدن و نشستن. آقا صادق رو به دایی گفت - خب این سمانه خانم دیپلمش رو گرفت؟ - نه آقاصادق ... خدا بخواد امسال میگیره. دیگه تو فکر کنکور و دانشگاهه. زندایی نگاهی به سمانه انداخت و با افتخار گفت - البته اگه خواستگاراش بذارن. محمد سنگینی نگاه زندایی رو حس کرد. سرش رو گردوند و متوجه شد تقریبا همه نیم نگاهی بهش دارن. جز سمانه که سرش رو پایین انداخته بود. دایی سکوت رو شکست و حرف زندایی رو ادامه داد - البته سمانه تو فکر درسه و به خواستگاراش جواب منفی داده. بعد رو کرد به محمد و گفت - محمد ... تو چرا اقدامی نمیکنی؟ کم کم داره دیرت میشه ها. سکینه خانم فوری رو به برادرش گفت - کافیه لب تر کنه. به هفته نکشیده بساط عروسیش رو میچینم. - آره آبجی دست بجنبون. پسرمون یه پارچه آقاست. رو هر دختری دست بذاره جواب نه نمیشنوه. محمد متوجه نگاه های جمع بود که بین اون و چهره سرخ شده سمانه در گردش بود. افکارش بهم ریخت. شاید سمانه به من احساسی داره و منتظر خواستگاری منه. شاید هم فکر میکنن اگه سمانه رو به من پیشنهاد بدن من راضی ام. باید سریع تصمیمی می گرفت. قبل از اینکه سوء تفاهمی پیش بیاد و حرفی زده بشه که نشه جمعش کرد. 💕نویسنده_غفاری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بزم_محبت پارت76 محمد دست هاش رو به هم گره کرد و رو به جمع گفت - حالا که حرفش پیش اومد من برای عید یه تصمیم هایی داشتم. میخواستم مادرم رو ببرم تا دختری که مدنظرمه ببینه و نظرش رو بگه. همه متعجب به محمد نگاه میکردند. زندایی زود به خودش اومد و گفت - یعنی ما نمیشناسیمش؟ غریبه است؟ - بله از همکلاسی های دانشگاهه. همه وارفتند. بجز آقا صادق که ابروش رو بالا داده بود و متفکر محمد رو نگاه میکرد. کمی سکوت طولانی شد. همه به چای های سرد شده خیره بودند. محمد که سنگینی فضا اذیتش میکرد از جاش بلند شد و با اجازه ای گفت. به اتاقش رفت و روی تخت دراز کشید. توی فکر بود و از اینکه باعث ناراحتی جمع شده بود کلافه بود. با صدای در روی تخت نشست و بفرمایید گفت. سکینه خانم داخل اتاق شد و پشت سرش آقاصادق. مادر روی تخت کنار کنار محمد نشست. پدر هم در رو بست و به در تکیه داد - محمد من فکر می کردم تو سمانه رو دوست داری یا حداقل اگه بهت پیشنهاد بدم استقبال میکنی. چی شد یه دفعه؟ تو که با سمانه خیلی مهربون بودی. - مادر من این چه حرفیه سمانه دختر دایی منه همیشه به چشم خواهر کوچکتر میدیدمش. چرا نباید باهاش مهربون باشم. سمانه هم که سنی نداره اصلا به ذهنم هم نرسیده بود که سمانه بخواد ازدواج کنه. کاش بهم میگفتید چی تو فکرتونه تا مجبور نشم اینطور جلوی سوءتفاهم رو بگیرم. - یعنی اینهمه اون دختر رو دوست داری؟ محمد سرش رو زیر انداخت. دستهاش رو به هم گره کرد و چیزی نگفت. سکینه خانم نفسش رو سنگین بیرون داد و پیش مهمونها برگشت. ولی پدر نزدیکتر شد و گفت - من فکر میکردم تو خیلی وقته عاشق شدی. اشتباه میکردم یا این دختر ... پدر حرفش رو ادامه نداد ولی نگاه منتظرش رو به محمد دوخت - نه بابا اشتباه نکردید. این دختریه که چند ساله دوستش دارم. لطف خدا جایی که باورم نمیشد ما رو بهم رسوند. اولین روز دانشگاه که دیدمش واقعا حیرت کردم. دوست داشتم زودتر درباره اش باهاتون صحبت کنم ولی منتظر بودم موقعیت جور بشه. پدر دستی روی شونه محمد زد و گفت - خیلی دوست دارم ببینمش. اسمش چیه؟ - فرشته پدر لبخند عمیقی روی لب نشوند و گفت - مطمئنم خودش هم مثل اسمشه. محمد نگاه سوالیش رو به چشم پدر قفل کرد - از همون روز که با من اومدی مسجد و بعدش درباره آینده ات باهام مشورت کردی مطمئن بودم یه فرشته وارد زندگیت شده. پدر از محمد فاصله گرفت و از اتاق خارج شد و محمد رو تو بهت گذاشت. 💕نویسنده_غفاری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸