حنانه با شک گفت: یعنی میگی خیاطی کنم واسه مردم؟
علی اخم کرد: نه! برای سر نرفتن حوصله ات خیاطی کن. میدونم عادت به استراحت نداری و برای خودت کار درست میکنی. پس خیاطی کن هر وقت خواستی.
حنانه باز هم با شک پرسید: نو خریدی میدی سرگرد؟
علی لبخند زد به کودکانه های مادرش و سر به تایید تکان داد: آره قربونت برم. حالا هم بُغ نکن پاشو این پیراهن منو چرخ کن بپوشم برم پُز مامان جونم رو بدم.
حنانه با ذوق سراغ چرخ خیاطی رفت و با دقت و توجه فراوان، چرخ را آماده کرد. نخ را دور ماسوره پیچاند و جا زد، بعد نخ را کشید و از سوزن رد کرد. چنان برای هر کاری ذوق میکرد که علی را سر کیف می آورد.
چقدر علی خود را مدیون این مادر میدانست. حالا وقتش بود که تمام نداشته های مادرش را جبران کند. تمام کودکی های حرام شده اش را برایش جبران میکرد. علی مادرش را ستایش میکرد.
حنانه نخ اضافه را با دندان گرفت و گفت: زهره خانم، مادر همین سرگردت، رفت شهرش؟
علی جواب داد: آره فکر کنم. چطور؟
حنانه صاف است، مثل آینه. با علی راز مگویی نداشت: میخواست من رو شوهر بده. هی من میگم نمیخوام، باورش نمیشد. آخر اون شب که چرخ رو آورد، به سرگرد گفتم که نمیخوام شوهر کنم. راستی گفتم تو هم پسر منی نه داداشم.
علی لبخند زد: به من گفت خودش. خودم هم میخواستم براش توضیح بدم. خوب کاری کردی گفتی. حالا واقعا شوهر نمیکنی؟
حنانه اخم کرد: نخیر، شوهر نمیخوام!
علی آهی کشید: همه که بد نیستن!چرا فرصت زندگی رو از خودت میگیری؟
حنانه لب ورچید: زندگی من تموم شده. تازه، من تو رو دارم!
علی دلش به حال حنانه میسوخت. مادری که هیچ از زن بودن خاطره خوبی نداشت. حنانه سراپا نداشته بود و علی سراپا حسرتِ حسرت های مادر!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رویای مادر 💖
قسمت۱۰
علی لباس را تن کرد و حنانه قربان صدقه قد و بالایش رفت. علی مقابل حنانه چرخید: مثل همیشه عالیه!
حنانه با ذوق گفت: الهی دامادیت عزیز دلم! الهی قربون اون قد و بالات بشم. فدای چشمون سیاهت بشم. دور سرت بگردم مادر! الهی به خوشی تن کنی.
علی کنار حنانه نشست. کمی چرخ خیاطی را کنار زد و دستان حنانه را گرفت و بوسید.
حنانه اعتراض کرد: علی!
علی دستان حنانه را روی چشمانش گذاشت و گفت: مدیون مادرانه های تو ام مامان! مدیون سختی هایی که به تنت دادی تا من بشم به این قد و قامت. من مدیون توام و هر کاری کنم جبران نمیشه. تو جای همه نداشته های منی! جای همه داشته هایی که ناحق محرومم کردن! تو همه داشته منی مامان! برام بمون!
دست حنانه خیس شد. اشک چشمان پسرش دلش را لرزاند. خودش هم اشک میریخت. دستش را پس کشید و بعد سر پسرش را در آغوش کشید. روی موهایش را بوسید و مادری خرج دلتنگی های پسرش کرد.
حنانه: مامان فدات بشم! پسر من! عزیز دل من! فدای چشمات بشم! گریه نکن دیگه مادر! میدونم برات کم گذاشتم. میدونم حقت زندگی بهتر بود!
علی سر از شانه مادر برداشت: نگو مامان!نگو اینجوری! تو بهترینی! من بهترین زندگی رو داشتم! من تو رو داشتم!
اشک از صورت مادر زدود و بوسه ای بر صورتش گذاشت: ببین لباس نو من رو چکار کردی!همش چروک شد. میخواستم برم به بچه ها پز بدم ها!
حنانه خندید. با چشمهای اشکی. بخاطر دل علی!
حنانه: تو هم خیلی پز میدی!
علی به دیوار تکیه داد و زانوهایش را بغل کرد: چطور پز بدم؟ پز دادن یعنی دل کسی رو شکستن! یعنی یکی دلش بخواهد و نداشته باشه! یعنی دل چند نفر رو غمگین کنم! اون وقت چطور شاد باشم؟ چطور شادی کنم؟
حنانه دست روی زانوی علی گذاشت: حالا پاشو ببینم ایرادی نداره؟
علی تلخندی زد و بلند شد. حنانه با آن قد کوتاه و جثه لاغرش مقابل علی، کودکانه بود نه مادرانه و علی عاشق این مامان ریزه ی دوست داشتنی همه عمرش!
علی: لباس سرگرد چی شد مامان؟
حنانه متفکر به علی نگاه میکرد، با سوال علی ابرو به هم تاباند: اندازه هاشو ندارم. کاش یکی از پیراهن هاشو می آوردی که از رو همون میبریدم.
علی لبخند زد: باز کن اخمهات رو! خط میوفته پیشونیت!
حنانه ابرو هایش را باز کرد. علی ادامه داد: اندازه من بدوز. قد و هیکل یکی هستیم!
حنانه دو دل گفت: یک وقت یک جاش کوتاه بلند میشه ها! میخوای این رو ببر بده سرگرد بپوشه، اندازش بود من همین اندازه میدوزم.
علی که داشت پیراهن را از تن در می آورد گفت: چشم. بهتره الان برم بدم بپوشه!دیر داره میشه، من هم صبح باید برم دانشگاه تا آخر هفته که میام لااقل دوخته باشی.
علی رفت و حنانه دلش برای مرد بودن و مسئولیت پذیری پسرش رفت.
پارچه سرگرد را از داخل بقچه در آورد. خیاطی را اصولی بلد نبود. بدون الگو برش میزد. یک روز از خواهر زاده اش شنیده بود که استعداد خیاطی دارد که بدون آموزش، هر چه میبیند میتواند بدوزد. اما حنانه فکر میکرد مجبور بود که بتواند و احتیاج است که توانایش کرده.
روزهایی که پول پارچه هم نداشت چه برسد به خیاط! روزهایی که علی لباس میخواست! روزهایی که بخاطر روپوش مدرسه علی منت میکرد برادرش را که بگذارد لباس مدرسه پسرهایش را بدوزد که از ته مانده پارچه هایشان لباس برای علی بدوزد. و دلسوزی زن برادرش که وقت پارچه خریدن کمی بیشتر میخرید تا برای حنانه و علی چیزی بماند. تمام لباس ها را میبرید و با دست میدوخت تا برادرش که دید همه دوخته اند، چرخ خیاطی همسرش را ساعتی به اتاق او ببرد تا لباسها راچرخ کند. گاهی وقتی سر میرسید که لباسهای بچه هایش تمام شده و لباس علی فقط مانده بود، چرخ را میبرد وحنانه لباس علی را با دست و ریز ریز کوک می کرد و منت دار همان تکه پارچه ها بود که علی لباسی برای مدرسه دارد.
دلش از نداری اش سوخت. از بی کسی علی سوخت. خوب است که علی برای خودش مردی شد توانا! خوب شد مثل پسر دایی هایش اهل دود و دم نشد. اهل رفیق بازی! خوب شد علی خوب شد!
احمد، علی را به داخل تعارف کرد و به داخل اتاق رفت و پیراهن را پوشید. لبخندی روی لبش نشست. چقدر خوب به تنش نشسته بود.
از اتاق بیرون رفت و رو به علی گفت: اون روز که به مادرت گفتم برام لباس بدوزه فقط تعارف بود محض اینکه خجالت نکشه و از چرخ استفاده کنه! روزی هم که بهت پارچه دادم، قید اون پارچه رو زدم!
خنده ای کردند و احمد ادامه داد: باور کنم مادرت دوخته؟
علی خندید: این مال شما نیست ها! این واسه اندازه هاست! مال منه! گفت اگه اندازه است اندازه همین برش کنه!
احمد چرخی زد: اندازه اندازه! خیلی کارشون خوب و تمیزه! حالا کی مال من آماده میشه؟
علی تشکر کرد و گفت: انشالله هفته دیگه اومدم خونه، میارم براتون.
احمد به اتاق رفت و پیراهن را در آورد و لباس خود را تن کرد. پیراهن را تا کرد و از اتاق خارج شد و آن را در دستان علی گذاشت: مادرت خسته نمیشه از تنهایی؟ تو روستاتون بود، بهتر نبود؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رویای مادرانه💖
قسمت۱۱
علی فکرش به روستا رفت و با نگاهی مات به دیوار رو به رو گفت: نه! حنانه همیشه تنها بود. حتی تو روستا و کنار قوم و خویش ها! ما به تنهایی خو گرفتیم. اینجا براش بهتره، حداقل دردی روی دردهاش نیست.
بعد لبخندی بر لبش نشست که خیلی شاد نبود: تازه اینجا چند تا دوست پیدا کرده. خیلی شادتر از گذشته است. هر بار که میام، کلی از کارهایی که با دوست هاش کرده میگه! حنانه اینجا شاده!
احمد متوجه شد علی دل پر دردی دارد. دستش را گرفت و روی مبل نشاند: اگه دلت میخواد، به من بگو. اگه خواستی با کسی حرف بزنی، من هستم!
علی پیراهن را روی مبل گذاشت. سرش را بین دستانش گرفت: قصه ما قصه هزار و یک شب شده! گفتن نداره!
احمد پرسید: پدرت چی شد؟
علی به گذشته ای رفت که فقط شنیده بود. آرام لب زد: تو دعوا چاقو خورد و مرد. یک ماه بعد از ازدواج با مادرم. مادر چهارده ساله ام بیوه پدر سی و دو ساله ام شد.
احمد شوکه شد. دور و برش از این ازدواج ها ندیده بود. هر چه بود، برایش تلخ بود.
علی ادامه داد: مادرم ناف بُر پدرم بود. اما پدرم هجده ساله که شد عاشق شد و زن گرفت. بچه دار نمیشدن. زنش طلاق گرفت و رفت. یک سال بعد با یک بچه اومد و گفت بچه خودش هست و گفت حنان مشکل داشت. همون موقع عموی مادرم اومد و گفت حنانه، ناف بر حنان هست و باید عقد کنن. مادرم و نشوندن سر سفره عقد. هنوز ماه اول سر نیومده بود که دوباره زن سابقش رو دید. فیلش یاد هندستون کرد و رفت سراغش که شوهرش باهاش درگیر شد. تو دعوا چاقو کشید. چاقوی خودش شد بلای جونش و جونش رو گرفت. گفتن قدم حنانه بد بود. به شوهر اون رضایت دادن و حنانه رو از خونه بیرون کردن. عموش موهاش رو گرفته پرتش کرد تو کوچه! مادرم فقط چهارده سال داشت!از حالاش ریز میزه تر بود. میگن بابام از من قد بلند تر بود و درشت تر! بابابزرگم هم خیلی درشت بود! حنانه کم از شوهرش کتک خورده بود که بعد از مرگش هم زدنش. وقتی فهمیدن حامله است هم زدنش! هم عموش، هم پسرعموهای دیگه! هم داییم! گفتن زن حنان بچه داره! به مادرم تهمت ناپاکی زدن. بچه سال بود، با یک بچه تو شکمش، تو یک اتاق سرد و نمور زندگی کرد و تو باغ زمینهای مردم کار کرد و خرج غذاش رو در آورد. تازه، به زور بهش کار میدادن، از هر ده جا، نه جا پس میزدنش و میگفتن این زن زن خوبی نیست. بماند که تا نوجوانی من چه انگ ها به من و مادرم زدن! تا من شدم یکی شبیه بابام. از چهره و قد و قامت، شدم بابام تا دهنشون بسته شد. شدم بابام تا عموم رفت و فهمید زن اول بابام بچه شوهرش رو آورده بود که زنش سر زا رفته بود! حنانه تو هفت آسمون کسی رو نداره! حتی مادرش هم اون رو از خودش روند.
احمد لیوان آبی مقابل علی گذاشت: بخور! گذشت، تموم شد. غصه نخور!
علی کمی آب نوشید: جلوی مادرم همیشه باید شاد باشم که غم نشینه تو چشمهاش! کسی رو ندارم که دردمو بهش بگم! دلم سنگینه از غم مادرم. از دردهایی که نمیتونم درمونشون بشم.
احمد دو دل بود. حرفش را کمی مزه مزه کرد و آخر گفت: چرا نذاشتی ازدواج کنه؟ درهاش کمتر میشد. راحت تر زندگی میکردید.
علی آهی کشید: بابام خیلی اذیتش کرد، یک بار از زنداییم شنیدم که بعد از فوت بابام تا دو ماه هنوز تن و بدنش کبود بود و لنگ میزد. اونقدر کتکش میزد سر هر چیزی که پاش مو برداشته بود. از ازدواج می ترسید. اگر هم نمی ترسید، خواستگاری نبود! با اون همه بدنامی که قوم و خویش و در و همسایه براش درست کردن، آدم درست درمونی نیومد خواستگاریش! من مشکلی نداشتم با ازدواجش اما نه با پیرمردی که نوه داره و نتیجه! نه با معتاد و مفنگی! مادر من گلی بود که زیر پا له شد! تمام دنیام رو به پاش میریزم که سرپا بشه اما میدونم کم داره. مادری که نه کودکی داشت، نه نوجوانی، نه جوانی! خیلی بچه است مادرم!
دستی به صورتش کشید و بلند شد: ببخشید، سرتون رو درد آوردم. لطفا از حرفام برداشت بد نکنید. مادرم سختی کشید اما بهترین مادر بود برام. من که منت دارش هستم. دیگه رفع زحمت میکنم.
علی رفت و پیراهن روی مبل جا ماند و نگاه احمد تا مدت ها روی آن پیراهن بود. زنی به نجابت مهتاب! پر از درد و رنج! به دنبال لقمه ای آرامش!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🚨خبر روز
🔴اسپوتنیک: آلمان در تلاش است ارمنستان را به سیاست ضد روسی غرب بکشاند، برنامه برلین ایجاد شکاف بین ایروان و مسکو تا حد امکان است
🧑🎨🥷
🔴نماینده آمریکا در شورای امنیت: ایران سامانههای پیشرفته از جمله پهپاد و موشک را به حوثیها منتقل می کند.
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفیق - شهید مهدی باکری
#شهدا_زنده_اند
#ما_ملت_امام_حسینیم
#حاج_قاسم
#شهید_مهدی_باکری
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
8.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻هرگز نمیخواستم سلاح به دست بگیرم.سلاح به دست گرفتم برای دفاع از آن زن هراسان
#شهدا_زنده_اند
#ما_ملت_امام_حسینیم
#حاج_قاسم
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
5.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درک زهرا (س) شهید می خواهد.
#شهدازنده_هستند
#حاج_قاسم
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
2.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسابقه بزرگ برعندازسنج
فقط علی کریمی و فخرآور:)
توجه:این ویدئو بر اساس واقعیت ساخته شده است
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهت تلویزیون فارسی زبان رژیم صهیونیستی از تکنولوژی و قدرت صنعت موشکی ایران!
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
2.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 حجتالاسلام پناهیان: نمایندگان مجلس قول شفافیت دادند اما بعد از انتخاب، جرزنی کردند
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
آلمان فروش سلاح به عربستان را ازسرگرفت
🔹دولت آلمان با موافقت درباره فروش موشک به عربستان، ازسرگیری صادرات سلاح به ریاض را اعلام کرد.
🔹به گزارش روسیا الیوم، بدین ترتیب، پس از مدتی طولانی، صادرات سلاح به ریاض ازسرگرفته شد.
🔹اولاف شولتس، سخنگوی صدراعظم آلمان گفت که دولت در اواخر سال 2023، چراغ سبز به فروش موشک «ایریس- تی» به عربستان نشان داد.
🔹پیش از این و در روز گذشته، وزارت خارجه آلمان اعلام کرد که این کشور آماده صدور مجوز فروش جنگنده های یوروفایتر به عربستان است.
🔹آلمان در اواخر سال 2018 فروش سلاح به ریاض را به حالت تعویق در آورده بود.
#سعودی
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🟥 ناکامی شورای امنیت در صدور قطعنامه برای توقف جنایات نسل کشی در غزه
🔸 محمد البخیتی عضو دفتر سیاسی انصار الله یمن در صفحه توئیتر خود نوشت: شورای امنیت سازمان ملل در صدور قطعنامه توقف جنگ در غزه با وتوی آمریکا توجیه و این قطعنامه ناکام ماند ، اما محکومیت یمن بدون اعتراض هیچ کشوری نشان دهنده میزان انحطاط اخلاقی است که جهان امروز از آن رنج می برد.
🔸 آمریکا قبلاً به ما پیشنهاد داده بود در ازای توقف یا کاهش عملیات خود علیه اسرائیل، حمایت خود از عواملش در یمن را متوقف کند و دولت صنعا را به رسمیت میشناسد، اما ما آن را به عنوان یک پیروزی برای ارزشهای اخلاقی و انسانی که به آن اعتقاد داریم رد کردیم.
🔸 ما به همه مردم آزاده در سراسر جهان اطمینان میدهیم که یمن به ارزشهای اخلاقی و انسانی اعلام شده خود وفادار خواهد ماند و تا زمانی که جنایات نسلکشی در غزه متوقف نشود، عملیات نظامی خود علیه اسرائیل را متوقف نخواهد کرد.
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺