علی از اتوبوس پیاده شد. چشمانش سرخ بود و بی خوابی و نگرانی، حلقه سیاهی دور چشمهایش شده بود. شتابان قدم برمی داشت اما مبهوت بود.
احمد او را صدا زد: علی!
علی بدون تمرکز، چشم به او دوخت و چند ثانیه طول کشید تا او را به یاد آورد.
احمد به سمتش رفت و او را در آغوش گرفت: چه کار با خودت کردی؟
ساک را از دست علی گرفت و روی صندلی عقب انداخت و علی را روی صندلی جلو نشاند. خودش پشت فرمان نشست و گفت: آدرس بده!
علی بالاخره لب به سخن گشود: آدرس کجا؟ من باید برم. باید به مامانم برسم!
احمد خودرو را روشن کرد: می خوایم بریم پیش مادرت! تو ایشون رو به من سپرده بودی. تقصیر منه و هر کاری بتونم برای کمک به تو انجام میدم. عموهات یک پیغام هم برات داشتن!
نگاه علی کنجکاو شد.
احمد ادامه داد: گفتن جنازشو برات میفرستن!
رنگ از صورت علی رفت. نفسش به شماره افتاد و صدای ناله از دهانش خارج شد.
احمد ماشین را کنار زد و نگه داشت. با دو دستش صورت علی را گرفت: الان وقتش نیست. الان باید محکم باشی! مادرت رو که پس گرفتی، هر کاری میخوای بکن اما الان باید محکم باشی!
علی سری تکان داد و احمد دوباره راه افتاد. دو سه ساعتی از حرکتشان گذشته بود که علی بالاخره خوابش برد و احمد میدانست چقدر این خواب برایش لازم است. امروز روز سختی خواهد داشت. فقط خدا کند دیر نشده باشد!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رویای مادرانه💖
قسمت۲۰
جاده پر پیچ و خم شمال، کار خود را کرد. نزدیک امامزاده هاشم بود که علی چشم باز کرد. دستی به صورتش کشید: خوابیدم؟
احمد پدرانه گفت: خسته بودی!
علی نگاهی به دور و برش کرد. چیزی تا رشت نمانده بود. نزدیک رشت جاده فرعی را نشان داد و احمد سر اتومبیل را کج کرد: خوب شد بیدار شدی وگرنه حتما کلی دور میشدم از این جاده.
علی بی قرار بود و زیر لب ذکر میگفت. احمد سعی می کرد خود را خون سرد نشان دهد.
نزدیک روستا بودند. وقتی وارد محل شدند، زنها و مرد ها و بچه های زیادی را دیدند که مشغول کار و فعالیت و بازی و گپ و گفت هستند. اما بلا استثناء همه با عبور خودرو سرکی میکشیدند تا راننده و مسافرانش را ببینند. با دیدن علی بعضی ها راه خانه جبار را پیش گرفتند. می دانستند علی پی مادرش آمده و کسی نبود که نداند جبار حنانه را اسیر کرده!
علی مقابل خانه عمو جبار پیاده شد و صدا کرد: عمو! عمو جبار! مامان! مامان!
جبار به ایوان آمد. آن خانه کوچک با دو اتاق و یک هال و آشپزخانه کوچک، ایوان بزرگ و دلبازی داشت. با نرده ها و ستون های چوبی، سقف شیروانی و حوضچه نزدیک ایوان. زمین گل آلود شاهد بارش باران بود و باد سرد تن میلرزاند اما نه برای علی که داغ غیرت بود.
عمو جبار با آن موهای سپید و صورت تراشیده رو به علی غرید: چته صداتو انداختی پس سرت؟ دردت چیه پسر حنان؟
علی ادب را غی نکرد و تربیت حنانه را دور نینداخت: سلام عمو! اومدم دنبال مادرم!
جبار تکیه به عصا داده بود. پسر بزرگ بود و بعد از پدرش بزرگ خانواده: با اجازه کی برده بودیش؟تو به چه حقی مال من رو بردی؟
علی دندان به هم سابید: مادرم مال تو نیست! اموال تو نیست عمو! کجا بردی مادرم رو؟
جبار اخمش را شدید تر کرد: به تو چه بی غیرت؟ مادرت رو تو شهر غریب گذاشتی، رفتی؟ کلاهتو بذار بالا تر!
علی با کفش روی ایوان رفت؛ از قصد و غرض نبود! از بی حواسی بود: بی غیرت من هستم یا کسی که زن تنها رو از خونه اش میدزده؟
جبار سیلی محکمی به گوش علی زد که احمد قدم به جلو گذاشت اما فریاد جبار او را میانه راه نگاه داشت.
جبار عربده زد: من دزدم؟ به من میگی دزد؟ دزد تویی بی شرف! تو که تا دو روز رفتم شهر، ناموسم رو دزدیدی! میدونی چند وقت در به در پیدا کردن نشونیت بودم؟
علی دستش روی صپرت دردناکش بود. نه که توان مقابله نداشته باشد، ادب تربیت حنانه بود که جواب جبار را با سیلی نداد و گفت: بردمش تا از دست شما راحت باشه! که چند روزی زندگی کنه و ببینه دنیا قشنگه! تو این جهنم سبز پیرش کردید، عذابش دادید! بس بود براش! بسه براش! حالا تا نرفتم سراغ مامور بگو بیارنش!
جبار از لای دندان غرید: برای من مامور بیاری؟ تو یک الف بچه من رو از مامور میترسونی؟ برو هر غلطی دلت خواست بکن.
احمد هاج و واج تماشایشان میکرد. زبان گیلکی را نمی فهمید، حال آن که تند تند صحبت میکردند مزید بر علت شد که نفهمد چه می گویند.
علی گفت: جناب سرگرد! باید برم پاسگاه. شما اینجا باشد تا مامانم رو از خونه بیرون نبرن!
جبار گفت: برو بچه! برو ببینم چطور میخوای زنم رو از خونه ام ببری!
چیزی در دل علی شکست. رنگش سپید شد. زمزمه کرد: زنت؟
احمد فهمید. از کلمه (زنت) که علی گفت فهمید. نگاهی به مرد مقابلش انداخت. دست کم برایش هفتاد را تخمین میزد. وای بر او که نتوانست مواظب امانتی باشد! وای از آن زن مظلوم و جوان! چیزی در دل احمد هم شکست!
علی عصبی گفت: دروغ میگی! مادرم هیچ وقت زنت نمیشه! اصلا نمی تونستی عقدش کنی!
جبار گفت: چرا نمی تونستم؟
علی در ذهنش دنبال راه حلی بود: شناسنامه اش پیش من بود.
جبار پوزخندی زد: صیغه کردمش! شناسنامه نمی خواست.
احمد ناخودآگاه زبان باز کرد و همه شوکه کرد: صیغه ات مشکل داشت. حنانه خانم محرم من بودن. چند وقت دیگه هم قرار عقد کنیم.
علی حیران به فرمانده اش نگاه کرد. احمد پلک بر هم گذاشت تا او را آرام کند. علی لبخند زد. بعد با قدرت به عمویش گفت: برو مادرم رو بیار تا به جرم دزدیدن زنش ازت شکایت نکرده! اینجوری نگاه نکن که تک و تنها اومده، بخاطر آبروی من کوتاه اومده وگرنه پوستت رو کنده بود تا حالا!
از چشمان جبار خون میبارید: دروغه! مثل سگ دروغ می گید! اگه شوهرشی تو این دو هفته کجا بودی؟
احمد با اعتماد به نفس گفت: ماموریت! باید به شما جواب پس بدم؟ حنانه خانم رو صدا کنید.
جمعیت زیادی در حیاط جمع شده بودند. ایوان خانه هم از اهل خانه پر بود. به اشاره جبار، رحمان پسرش، رفت تا حنانه را بیاورد.
زمزمه هایی بلند شد. چشمان علی در به در دیدن مادر بود. حنانه را آوردند اما چه آوردنی!
پایش می لنگید و سیاه و کبود شده بود. آنقدر وزن کم کرده بود که علی می ترسید میان راه بشکند. جبار دوباره به سمتش حمله ور شد و میزد و می گفت:پس شوهر داشتی که زیر بار عقد نرفتی؟ به چه حقی؟
علی و احمد به سمت حنانه شتافتند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸﷽🌸
✍ با سلام و صبح بخیر و عرض تبریک حلول ماه رجب و میلاد با سعادت امام محمد باقر(علیه السلام) به شما بزرگواران و به امید پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل #طوفان_الاقصی
🌱ذکر روز شنبه🌱
🌺 یا رب العالمین 🌺
⬅️ تاریخ: بیست و سوم ماه سال ۱۴۰۲، مصادف با اولین روز از ماه رجب سال ۱۴۴۵
⬅️ مناسبت ها :
🌲سالروز ولادت حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)
🌲سالروز عملیات کربلای شش(در منطقه عمومی سومار با رمز یا فاطمه الزهراء سلام الله علیها)سال۱۳۶۵
🌲السلام علیک یا رسول الله(ص)
☀️ حدیث روز☀️
🌴پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)فرموده اند:
✍ بدانید که روح الامین به من خبر داد که هیچکس تا روزى اش را کامل دریافت نکند نخواهد مرد. پس تقوا پیشه کنید و در طلب رزق باشید و اگر روزى تان کم بود، کاری نکنید که با انجام معصیت آن را سریعتر به دست آورید؛ چون خداوند روزى ها را بین خلق خودش به طور حلال تقسیم فرموده است و آن را از راه حرام در نظر نگرفته است💐
📚 فروع کافی/ج 5 /ص192
☀️اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِيِّکَ الْفَرَجَ☀️
"بحق حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
✍ جهت شادی ارواح پاک و مطهر جمیع🌹شهداء خصوصا🌹شهدای آموزش و عملیات کربلای پنج و سردار دلها صلوات💐
🤲اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💐
🔇🔊🔉 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید. 🦋
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســ😊ــلام✋
صبح سرد زمستانی بخیر ☕️❄️
دلتون غرق امید 🤍
روزتون پر از نور خـــدا🌟
روزتون پر از ارامش😇
روزتون پر از شادى و لبخند😊
روزتون پر از عشق و نشاط🥰
وهر روزتون پر از نور اميد🌟❤️
❤️❤️ ❤️
┅✿❀😋❤️😍❤️😜❀✿┅
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️سَیِّئَةٌ تَسُوءُکَ، خَیْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُکَ.
🟤گناهی که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکی است که تو را به خود پسندی وا دارد.
📘#حکمت_46
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
♦️پسر شهیده معصومه بدرآبادی بعد از انفجار اول به مامانش پیام میده حالشو بپرسه، مامانش به شوخی میگه من شهید شدم و دارم از بهشت پیام میدمپنج دقیقه بعد در انفجار دوم همراه دخترش زینب به شهادت میرسه
انفجار اول ۲:۵۰ و انفجار دوم ۳:۱۵ رخ داد.
#شهیدانه🕊
#ارسالی_مخاطب(همه اعضا کانال می توانند وصیت نامه شهدا و خاطرات شهدای و جانبازعزیز را ارسال کنند تا در کانال با دیگر دوستان به اشتراک بگذاریم)
👆👆👆👆👆👆👆👆👆
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🚘تصویری زیبا از تالاب شادگان
سفرمجازی را با ما تجربه کنید❤️
#خوزستان
#ایران_زیبا
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌊سازههای آبی تاریخی شوشتر با دیرینگی ۲۵۰۰ سال را با سیمان سیاه مرمت کردند!
ه
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طبیعت روستای ماسوله،ماسوله در ۳۰ کیلومتری فومن و ۶۰ کیلومتری رشت جای گرفته است.
#طبیعت
#ماسوله
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
خواص پوست سبز یا صورتی پسته:
از نظر مزاجی پوست سبز بیرون پسته سرد و خشک و بی نهایت تقویت کننده معده و قلب است.
ضد اسهال و رفع کننده تشنگی و خوشبو کننده دهان و ضد آفت و جوشهای داخل دهان است.
بعد از این پوست سبز خارج پسته را دور نریزید و بصورت تازه یا خشک و یا دمکرده از خواص آن بهره مند شوید.
#پسته
#پوست_پسته
#اسهال
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خورشت آلو اسفناج🍲
┅═ঊঈ👩🍳ঊঈ═┅
╰┅═ঊঈ👩🍳ঊঈ═┅╯
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺