eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
3.9هزار دنبال‌کننده
41.9هزار عکس
51.1هزار ویدیو
70 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه و نظرات مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784
مشاهده در ایتا
دانلود
مقایسه‌ی وسعت کهکشان راه شیری و جهان قابل مشاهده!📸 ▪️وسعت کهکشان راه شیری: 100 هزار سال نوری. ▪️وسعت جهان قابل مشاهده: 93 میلیارد سال نوری. لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌‌‎‌‎‌‎‌
ﺩﯾﺮﻭﺯ مادرمﺑﻪ ﮔﺪﺍﯼ ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻤﻮﻥ ﻏﺬﺍ ﺩﺍﺩ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﺪﻡ ﮔﺪﺍﻫﻪ ﯾﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺑﻬﻢ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ گفت بده مامانت بازش کردم نوشته "ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺁشپزی ﮐﻨﯿﻢ"😂😂 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
. داداش یه شغلم واسه بقیه میذاشتی حالا 😐 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
♦️جاده‌ زیبای استان لرستان لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
معنی ضرب المثل چغندر گوشت نمیشه، دشمنم دوست نمیشه چیست؟ ۱- یعنی همان طور که چغندر به عنوان گوشت و وعده غذایی محسوب نمی شود، دشمنی که اظهار دوستی می کند، هرگز مانند یک دوست واقعی نخواهد بود. ۲- این ضرب المثل هشدار می دهد که در ارتباط با دشمن باید محتاطانه برخورد کرد و گول ظاهر مهربان و وعده های او را نخورد. ۳- یعنی کسی که به عنوان دشمن تا الان به تو ضربه زده و مانع پیشرفت تو شده است، چنین شخصی هرگز نمی تواند نقش دوست خوب و وفادار را برای تو اجرا کند چرا که ذات بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است! ۴- معمولا این ضرب المثل را زمانی به کار می برند که کسی به دشمنش اعتماد کرده و به او فرصت دوباره می دهد اما بر خلاف انتظارش از او ضربه خورده و ضرر و زیان می بیند. اینجاست که این ضرب المثل را به کار برده و اعتراف می کند که هرگز نباید به دشمن اعتماد کرد چرا که معمولا آنها گرگ هایی در لباس میش هستند! http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃بعد از شھادت علے خوابش‌رو دیدم⇩ بهم گفت: « اگہ مےدونستم این دنیا بہ‌خاطر صلوات این‌ همہ ثواب‌ و‌ پاداش میدن🎁، حالا حالاها آرزوۍ شھادت نمےکردم! مےموندم توۍدنیا و صلواټ مےفرستادم.. ❣️ 🌻شهید🕊 🌹شادی روحش صلوات🌹 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
1.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. من از اول خاک بودم ، خاک نعلین علی ❤️ لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
آخرین وضعیت یمن🇾🇪: ۱- امریکا به یمن پیشنهاد کرده در ازای توقف حملات در دریای سرخ، ۱۰ میلیارد دلار کمک دریافت کند. ۲- سعودی به شدت امریکا را تحت فشار قرار داده و خواهان آن است که از سرایت حملات یمن به عربستان جلوگیری کند. ۳- تاثیر حملات یمن بر کشتی رانی جهانی از زمان جنگ جهانی دوم به این سو بی سابقه بوده است. ۴- انصارالله به امریکا اعلام کرده تا زمان رفع محاصره غزه به حملات ادامه خواهد داد و حملات خود را با آتش بس متوقف نمی کند. لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
⭕️ اینکه نمایندگانی از سفارت دانمارک و نروژ برای افتتاح مدرسه ای در یک روستا حضور پیدا کنند، حقیقتا جای ابهام و سؤال دارد که از مسئولین مربوطه می خواهیم در این زمینه پاسخ لازم را ارائه بدهند. از آنجاییکه دو کشور مذکور از شبه جزیره اسکاندیناوی، فعالترین دولتها را در زمینه اجرای سند ۲۰۳۰ دارند و معمولا از سوی مسئولانِ بین المللیِ سیاست گذار در زمینه ی این سندِ امپریالیستی و فاسد، به عنوان شاخص در اجرای بندها و دستور العملهای آن معرفی گردیده، مورد رجوع قرار می گیرند، حتما باید مشخص گردد انگیزه ی دقیق و اصلی از دعوت به حضور ایشان در این مراسم چیست؟ آیا قرار است گزارشی از جانب نمایندگانِ نروژ و دانمارک به مقامات بین المللی در این رابطه ارائه گردد و بابی برای تسلط و یا سرکشی و بازدیدِ آنها در چنین مواردی باز شود و اگر پاسخ مسئولان منفی است چه دلیل موجه و پاسخِ عقلایی، فارغ از توجیه های سرپوش گذارنده، برای چنین حضوری وجود دارد؟ https://eitaa.com/joinchat/1632895186Cdbe2e4d33a
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای_مادرانه 💖 قسمت۷۶ حنانه دستش را روی دستگیره در ماشین گذاشت و گفت: ممنونم از شما! این چند روز خیلی زحمت دادم. انشالله شادی هاتون جبران کنم! زهره خانم گفت: انشالله. و احمد گفت: کاری نکردم. علی با همه برام فرق داشت. هر کاری کردم بخاطر دل خودم بود! حنانه پیاده شد و به خانه اش رفت. زهره خانم غر زد: این چه حرفی بود زدی احمد؟ احمد متعجب پرسید: چی گفتم مگه؟ زهره خانم: هر کاری کردم بخاطر دل خودم بود! حرفت درست نبود! احمد دنده را عوض کرد و گفت: ارواح خاک آقاجون بس کن! خسته ام مامان! همین که اقوام علی را راهی کرده بود و از حنانه دورشان کرده بود، آرامش خیالش بود اما تنها بودن حنانه در این شب برایش عذاب فکری روحی بود. نمی دانست مادرش تا کی می ماند. باید با مادرش صحبت می کرد. همین که به خانه رسیدند تلفن زنگ خورد. حال خواهرش بد شده بود و به بیمارستان برده بودنش برای وضع حمل! زهره خانم سریع ساکش را برداشت و رفت! احمد هاج و واج به رفتن مادرش نگاه کرد! می خواست همه چیز را تمام کند! می خواست مادرش را در جریان حس زیبای قلبش بگذارد! این بار هم نشد. وسایلش را برداشت و به خانه حنانه رفت. زنگ در را زد. کلید داشت اما بخاطر اینکه حنانه هنوز حجاب می گرفت، منتظر ماند تا خودش در را باز کند. در که باز شد، با خانه منفجر شده ای مواجه شد! اینها مهمان بودند یا قوم مغول؟ تمام خانه بهم ریخته بود. معلوم بود حنانه مشغول تمیز کردن خانه بوده. رخت خواب های امانتی همه جا پخش بودند. ظرف های کثیف همه جا روی زمین ریخته بود. در آشپز خانه کلی شیشه شکسته ریخته بود. فرش را با سیگار سوزانده بودند. پیچ تلویزیون شکسته بود. از گوشه فرش و روی موکت بوی نفت می آمد. احمد در را بست و وارد شد. اول رخت خواب های همسایه ها را مرتب کردند. آنهایی که کثیف کرده بودند را رو کنده و شستند، تمیز ها را بقچه زدند و پس دادند و تشکر کردند. احمد تمام فرش و موکت ها را جمع کرد و رفت خانه و به قالیشویی زنگ زد. ظرف ها را جمع کرده حنانه در حمام نشست و شست. خدارا شکر که بیشتر ظرف ها ملامین بودند. همان ملامین ها را هم شکسته بودند! ظرف های خانه احمد را جدا کرد و تمیز خشک کرد. چند تایشان را شکسته بودند. به احمد گفت: از ظرف های شما هم شکستن! احمد بی تفاوت گفت: فدای سرت! اینجوری می خواستن ما رو حرص بدن مثلا! مهم نیست! سرت سلامت! حنانه گفت: مادرتون! احمد گفت: دفعه بعد که بیاد، باهاش صحبت می کنم و میگم که می خوایم ازدواج کنیم. بعدشم که خودت خانم خونه ای! هر چی هم کم داری برای خونه به روی جفت چشمام! حالا اخمهاتو باز کن تا من برم تلویزیون رو بدم تعمیر و بیام. بعد خندید و گفت: خوبه بشقاب چینی ها رو نیاوردیم براشون! حنانه هم لبخند زد و احمد که لبخندش را دید با خیال راحت رفت تا به کارش برسد‌. وقتی برگشت حنانه آشپزخانه را تمیز و مرتب کرده بود. قالیشویی هم آمده بود و فرش و موکت ها را برده بود. به حنانه گفت: وسایلت رو بردار شب بریم اون خونه. حنانه را دوباره به بهانه ای به خانه اش برد. وقتی حنانه اینجا بود برایش آرامش بیشتری داشت! چهار روز بعد همه خانه را مرتب چیده بودند. هر چند سوختگی های روی فرش و موکت خیلی به چشم می آمد اما تمیز بودند. احمد استکان چایش را از حنانه گرفت و گفت: فکر کنم کلا سیگار هاشون رو با فرش خاموش کردن! حنانه گفت: عادت ندارن کسی رو حرفشون حرف بزنه! کلا دعوایی هستن. برعکس بابای من و داداشام، عمو و پسراش همه شر بودن‌. مامانم همیشه می گفت خدا اولاد اینجوری به آدم نده بهتر از دادنشه! احمد به صدای حنانه گوش می داد. حرف زدن آرامش با آن لهجه را دوست داشت. بی ربط به حنانه گفت: هیچ وقت لهجه عوض نکن! حرف زدنت رو دوست دارم! حنانه با خجالت بلند شد و به آشپزخانه گریخت. احمد خندید. بلند خندید. شام را خورده بودند و احمد تلویزیون می دید که حنانه کنارش نشست و برگه ای به سمتش گرفت. احمد که روی بالشی که زیر دستش بود، لم داده بود، صاف نشست و گفت: این چیه؟ حنانه آهی کشید: وصیت نامه علی! احمد به چشمهای حنانه نگاه کرد: مطمئنی الان آماده هستی بخونیمش؟ عجله ای نیست ها! حنانه اشک فراری از چشمهایش را پاک کرد و گفت: من خوبم! بخونیدش برام! لطفا! احمد برگه را باز کرد و شروع به خواندن کرد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای_مادرانه💖 قسمت۷۷ بسم الله الرحمن الرحیم برادران و خواهران عزیزم! یار امام باشید و امام عزیز را تنها نگذارید. شما را به حرمت خون شهدا سوگند که این انقلاب را حفظ کنید. این خون های ریخته شده بر زمین سرزمینمان پاسدار امنیت شماست. من فرزند کوچک این انقلاب، از شما برادران و خواهرانم تقاضا دارم که خمینی عزیز را، این امام انقلاب را تنها نگذارید که او جواب تمام دعاهایمان است. این انقلاب، حرکت بزرگی است که با همت شما به بار می نشیند.
برادران و خواهرانم! ایمان به خدا و انجام فرایض دینی را هرگز کوچک نشمارید. خدا را همواره صدا بزنید که خدا شنیدن صدایتان را دوست دارد. برادرانم، نگاهتان را از نامحرم حفظ کنید تا غیرتتان لطمه نبیند که اگر ذره ای از غیرتتان کم شود، چادر از سر خواهرانم می برند! دشمنِ پشت دروازه های شهر را ما دور می کنیم. ما خون می دهیم تا شما در امنیت بمانید، اما خواهرانم! دشمن نامرئی به سراغ ایمانتان می آمد و کاری از دست ما بر نمی آید! افسوس که در مقابل این دشمنان و شیاطین کاری از دست ما بر نمی آید جز اینکه شما را سوگند دهم به خون پاک شهدا که حجاب و عفتتان را حفظ کنید. ارزش آن چادری که بر سردارید و یادگار مادرمان صدیقه طاهره که سلام خدا بر او باد، است کم تر از خون شهدای فی سبیل الله نیست. ما دروازه های شهر را حفظ می کنیم و شما ایمان ما را حفظ کنید. برادران و خواهرانم! این انقلاب امانتی دست ما بود، به دستان شما می سپاریم. از خدا می خواهم که منِ کمترینِ نالایق را بپذیرد که جز اندکی توشه ای ندارم. از خدا می خواهم که به مادرم صبری زینبی سلام الله علیها عطا کند که داغ فرزند، داغ سختیست. مادرم! این خون ریخته شده در راه خدا را هدیه به امام حسین علیه السلام کن که خدا بر عزیزترین هایش بیشتر سخت گرفت. یادت باشد که در مصبیت من، الا جمیلا نبینی! مادرم! تو را قسم به قطره قطره شیری که در کامم ریختی، قطره قطره اشکت را نذر علی اکبر سلام الله علیها کنی! مادرم! از تو سپاس گزارم که مرا با عشق امام حسین علیه السلام پروراندی و تنها حاصل عمرت را تقدیم فرزند به حق و خلف او امام خمینی عزیز کردی. فرزند خمینی علی مهدوی ۴٫۷٫۶۰ حنانه هق هق می کرد و احمد اشک صورتش را خیس کرده بود. این وصیت را همان روزی که برای اعزام ثبت نام کرده بود نوشته بود. سعی نکرد حنانه را آرام کند. این اشک ها حق مادرانه هایش بود! خودش هم کمی گریه می خواست. بلند شد و به بالکن کوچک خانه رفت و بلند بلند گریه کرد‌ برای پسری گریه کرد که آرزوی دلش بود. برای علی که خیلی بر دلش نشسته بود. برای جای خالی خنده ها و شیطنت ها و مردانگی ها و رشادت هایش! علی مرد میدان بود. مرد شجاعت و شهادت! مرد بودن که به سن و سال نیست‌. احمد تازه فهمید علی خیلی از او مرد تر بوده! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای_مادرانه💖 قسمت۷۸ فصل سوم: من، بی تو، بی او... آخرین روز از فروردین سال شصت و دو حنانه نگران بود. چند روز از اتمام عملیات گذشته بود و خبری از احمد نداشت. دائم برای سلامتی احمد ذکر می گفت. دلش شور می زد، مثل روز های رفتن علی. زنگ در به صدا در آمد. با عجله چادرش را سر کرد و در را باز کرد.با دیدن پدر و مادر احمد پشت در با آن چهره های غمگین و چشمهای سرخ فقط پرسید: چی شده؟ زهره خانم زیر گریه زد. حنانه را بغل کرد و گفت: خبری از بچه ام نیست! پای حنانه لرزید. بند دلش پاره شد! احمد نبود! چند دقیقه بعد مهمانانش بالای اتاق نشسته بودند و حنانه لیوان چای را مقابلشان گذاشت. حنانه پرسید: پیگیری کردید؟ پدر احمد، حاج ابراهیم جواب داد: آره اما خبری نیست! تلفات سنگین دادیم. هنوز آمار دقیقی از شهدا و اسرا نیست! حنانه اشکش را پاک کرد:انشالله زود خبر سلامتیشون رو بشنوید. زود بر می گردن! زهره خانم هق هق کرد: حتی خواهرزادشو ندید! چقدر گفتم بیا ببینمت. حتی عید هم نیومد. از چهلم پسرت دیگه ندیدمش! حنانه یادش آمد که چقدر خوشحال بود از دایی شدنش! آن روز شیرینی خریده بود و با خوشحالی خبر تولد بچه خواهرش را به حنانه داد و گفت: احوال زندایی چطوره؟ آن روز حنانه خندیده بود. بعد از روز های زیادی خندیده بود! به تمام همسایه ها شیرینی داده بود و ذوق داشت. حنانه گفت: به تمام همسایه ها شیرینی دادن اون روز! خیلی خوشحال بودن! زهره خانم گفت: راست می گی؟ بمیرم براش! آرزوی زن و بچه رو دل بچه ام موند! حتی خواهر زادشم ندید! حاج ابراهیم غر زد: چرا اینجوری می کنی زن! هنوز خبری نیست! تو بچه رو کشتی، خاکشم کردی؟ حنانه لب گزید و در دل خدا نکنه ای گفت و زهره خانم گفت: باید میومد دیدنمون قبل رفتن! حنانه گفت: وقتی برگشت حتما میاد دیدنتون! حاج ابراهیم گفت: راست میگه! اومد با خودمون میبریمش کاشون! حنانه یادش آمد چقدر به احمد اصرار کرد به دیدن خانواده اش برود و احمد گفته بود: من بدون تو دیگه کاشان نمیرم! یکم بچه از آب و گل در بیاد زنگ می زنم بیان تا عقد کنیم و با هم بریم دیدن بچه! من جز برای ماموریت تو رو تنها نمیذارم! حتی بخاطر اصرار های مادرش برای به خانه رفتن در تحویل سال هم جواب رد داد و برای اینکه دل مادرش نشکند عازم جبهه شد.