eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
3.9هزار دنبال‌کننده
41.9هزار عکس
51.1هزار ویدیو
70 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه و نظرات مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784
مشاهده در ایتا
دانلود
_ خانم معتمدی برگشت به سمت من که پشت سرش بودم، پاش لیز خورد و روی دست راستش فرود آمد و آخ آرومی گفت نزدیک تر اومدم و سعی کردم پایین تپه را ببینم که سنگ های ریز زیر کتونیم رفتن تعادلم بهم خورد و پرت شدم پایین و رو دست چپم با فاصله ۲ متری از خانم معتمدی روی زمین خاکی و پر از شیشه خورده فرود اومدم هم از دست و پا چلفتی بودنم، و هم از درد بدی که تو دستم پیچید، اخم هایم به شدت تو هم بود. صدای آروم و بی جانی به گوشم خورد + آقای هاشمی ، شما اینجا چیکار میکردید؟؟ تعجب کردم که فامیلیم رو از کجا میدونست ولی نذاشتم این تعجب حالت چهره ام رو تغییر بده سعی کردم صدام رو عادی نگه دارم و گفتم + معذرت میخوام....نمیخواستم بترسونمتون تموم سعی‌ام رو کردم رُک باشم: _و اینکه آمده بودم شماره پدرتون رو بگیرم اینو گفتم و چشمام رو که به آسمون خیره شده بود بستم، سعی کردم بلند شم ولی درد بد دستم مانعم شد و مجبور شدم تا پیدا شدن جواد یا مجید همینجوری بمونم . حدس میزدم چشماش الان از تعجب از حدقه بیرون زده باشه.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان نمره قبولی قسمت ۲۵ و ‌۲۶ اگه اشتباه نکنم یک ساعت شده بود که گوشیم زنگ خورد.‌ شماره جواد بود _ الو سلام جواد +.... _ پایین تپه +.... _ افتادم پایین +.... _ خانم معتمدی هم اینجاست دو متر اونور تر افتاده +.... _ باشه ، یاعلی تلفن رو که قطع کردم، خانم معتمدی بااخم گفت = چی شده؟؟ بدون اینکه نگاهش کنم گفتم +جواد و خواهرش دارن میان اینجا جواد با دیدن ما انگار ترسید. و بخاطر وضعیت بدی که داشتیم بدون معطلی زنگ زد آمبولانس اومد. دست چپ من و دست راست خانم‌معتمدی رو آتل بستن . دکتر گفت فردا ، پس فردا میتونیم بازش کنیم . جواد رفت وسایلمون رو بیاره و کارای ترخیص که تموم شد ما رو برسونه خونه. با چشم بسته سرم رو به دیوار تکیه داده بودم که خانم معتمدی صدام کرد _ آقای هاشمی چشمانم رو باز کردم و گوشهامو تیز + بله _ رو میز بغل دستتون یه کاغذه.... با دست راستم کاغذ رو برداشتم. دیدم یه شماره روی اون نوشته شده. وقتی کاغذ رو تو دستم دید گفت _ شماره پدرمه. لطفا یکم بیشتر حواستون رو جمع کنید ... متوجه شدم منظورش چی بود. حرفش درست بود . لبخندی زدم و کاغذ رو توی جیب پیرهنم گذاشتم. هر دو ساکت بودیم. مدتی که گذشت جواد با دوتا ساک و چمدون آمد _ اینا ساک و چمدون هاتون شماها باید زودتر برگردید منم میرم کارای ترخیص رو انجام بدم بخاطر کاری که برای جواد پیش آمد. نتونست مارو برسونه‌. مرخص که شدیم. برای خانم معتمدی تاکسی گرفتم تا بره خونه. خودمم ماشین جدا گرفتم چون مسیرمون جدا بود. ساعت ۱۲ شب بود که رسیدم از ماشین پیاده شدم و زنگ در رو زدم از پشت آیفون صدای خوابالوی شیوا آمد که گفت : _الو سر حال شدم و با خنده جواب دادم + مهمون ناخونده نمیخوایید ؟ جیغ بنفشی کشید و بلند گفت _ محمدددددددد و در رو زد ، در با صدای چیک باز شد مامانم جلو در و شیوا تو حیاط بود و تا در رو باز کردم پرید بغلم، درد دستم بیشتر شد. چیزی نگفتم. چقدر دلم براش تنگ شده بود. شیوا ازم جدا شد و مامان آروم بغلم کرد و خوش آمد گفت تا وارد خونه شدیم و چراغ رو روشن کردیم که مامان و شیوا با تعجب نگاهم کردن... 🍄از زبان شیوا 🍄 _یا ابوالفضل! محمد چرا اینجوری شدی ؟؟؟ مامان با ترس نگاهی به دست محمد کرد و گفت : _ م....محمد... دستت.... اما محمد با خونسردی و خنده گفت + چیزی نیست خوردم زمین، املت شدم مامان از طنز کلام محمد، خنده اش گرفت و رفت تا برای محمد شام بیاره گفت: _اخه مادر حواست کجا بوده؟ چیشد افتادی؟ درد هم داری؟ محمد:_ چیزی نیست مامان نگران نشین، نه بابا درد زیاد نداره شاید مامان بیخیال میشد ولی من تا نمی فهمیدم چی شده طاقت نمیاوردم. رفتم تو اتاقم کتم رو پوشیدم و کلاه کاراگاهیم رو هم گذاشتم رو سرم ذره بینم گرفتم دستم و آمد بیرون محمد که داشت میرفت اتاقش با دیدن من خندش گرفت و گفت _ خسته نباشی کاراگاه دنبالش به اتاق رفتم نگذاشتم چراغ رو روشن کنه بجاش چرا مطالعه رو روشن کردم و چرخوندم سمتش _ خیلیه خب آقای هاشمی دستت چرا اینجوری شده ها ؟؟ با خنده گفت: + گفتم که _ کامل توضیح بده خندید هیچی نگفت که باز چراغ مطالعه رو پایین بالا کردم، چرخوندم سمتش، خودکار روی میزش برداشتم گذاشتم روی سرش، صدامو کلفت کردم: _اقای هاشمی زود تند سریع جواب بده نگاهی گذرا بهم کرد، باخنده گفت : + دنبال یکی از بچه ها رفتم، افتادیم پایین تپه من دست چپم رو آتل بستم اون دست راستش خواستم حرفی بزنم که مامان صدام کرد : _ شیوا بیا، بگذار محمد استراحت کنه خودتم فردا باید بری مدرسه
مجبور شدم بیام بیرون و بعد خداحافظی با مامان رفتم تو اتاقم ذهنم کلی کنجکاو شده بود. اون رفیقش کی بود؟ من بیشتر دوستای داداش رو میشناختم، یعنی کدومشون بوده؟ کت رو دراوردم و زدم به چوب لباسی و گذاشتم تو کمد کلاهمم آویزون کردم تو کمد و ذره بینم گذاشتم تو کشو رفتم و پشت میز کارم نشستم، با به یاد آوردن اینکه یه طراحی داشتم که تا فردا باید تمومش میکردم، دیگه از فکر اومدم بیرون همین که نشستم صدای در آمد _ بفرمایید. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸﷽🌸 🌱ذکر روز یکشنبه🌱          🌺 ياذ الجلال و الاکرام🌺 📢تاریخ: بیست و نهم بهمن ماه سال ۱۴۰۲، مصادف با هشتمین روز از ماه شعبان معظم سال ۱۴۴۵ ♻️مناسبت ها: 🌲سالروز قیام مردم تبریز که مصادف با چهلم فاجعه ۱۹ دی قم بود(سال۱۳۵۶) 🌲سالروز تأسیس حزب جمهوری اسلامی (سال۱۳۵۷) 🌲روز اقتصاد مقاومتی و کارآفرینی السلام علیک یا امیر المومنین (علیه السلام) السلام علیک یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) 🌿آیه روز آیه وحدت : «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا»   و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده نشوید 🍃حدیث روز لِسانُ الْعاقِلِ وَراءَ قَلْبِهِ، وَ قَلْبُ الأحْمَقِ وَراءَ لِسانِهِ زبان عاقل در پسِ قلب او، و دل نادان پشت زبان اوست.امام علی (ع) 🥀زلال احکام تصرف در پول ديه متعلق به فرزند س: پول ديه ناشى از تصادف فرزند (شكستن پا) را پدر او مى تواند صرف تامين مخارج زندگى خود و خانواده‌اش نمايد يا خير و آيا لازم است براى آن فرزند نگهدارى نمايد و يا بعداً به او برگرداند و يا براى او خرج نمايد؟ ج) فقط در صرف براى احتياجات بچه مجاز است و در غير آن جايز نيست. استفتائات مقام معظم رهبری https://ble.ir/ashaganvalayat http://eitaa.com/ashaganvalayat
دختره یه جواب به کاسه لیس عبدالحمید داد در حد هدشات(شلیک به سر) :))👌👌👌 🆔ترک.لر.فارس.بلوچ.عرب.کرد.ترکمن.گیلکی.و و و همه و همه ایرانی و یک کشور هستیم. اتحاد اقوام ایران قوی را میسازد
🔴 مخالفان جمهوری اسلامی رو مشاهده میکنید انقدر جمعیتشون زیاده که با همین تعداد میتونن تهران رو فتح کنن!😏 🔹 نمازجمعه های ما جمعیتش بیشتر از ایناست👌👌 🆔راهپیمایی ۲۲بهمن حقانیت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را اثبات نمود
⬅️ انتشار تصاویری از پسر نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در یک آپارتمان مجلل در فلوریدا در روزنامه دیلی‎میل در حالیکه پدرش تعداد بی‌سابقه‌ای از نیروهای ذخیره را از سراسر جهان برای جنگ غزه به سرزمین‎های اشغالی منتقل کرده است. 🆔اسرائیل در نبرد طوفان الاقصی اثبات کرد فقط یک موش ترسو و بزدل است
⬅️یک دختر یمنی با لباس نظامی در راهپیمایی های صعده 🆔یمن،اسلام را معنا نمود و شهادت را هجی
⬅️سید جواد هاشمی یک روز عذرخواهی برای تبلیغ املاک، امروز هم عذرخواهی برای تبلیغ کوروش کمپانی :)😏 سید نمیگی یهو عاشقت میشیم😂 داداش مردم را به خاک سیاه نشاندی اخه معذرت خواهی به چه دردی می خوره اول تحقیق می کردی بعد تبلیغ 🆔اعتماد به شبکه های بیگانه برابر با نابودی وطن است
819.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بایدن دیشب برای هزارمین بار یاتاقان زد🤣 می گم نکنه ما داریم اشتباه می زنیم!! نکنه رئیس جمهور باید کسی باشه که حرف زدن بلد نباشه . بجای سیاست مدار بودن حتما شوت شوت باشه با احترام به بچه های نمایش،یکم هم دلقک.... 🆔انگشت جوهری هر ایرانی،قدرت یک سرباز وطن را دارد
کوروش گُمپانی! مدیر عامل کوروش کمپانی یه سرباز فراری متولد ۷۵ است 🆔هر رایبرابر یک موشک هایپر سونیک است