اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
🍀 بسم الله الرحمن الرحیم 🍀
بِسْمِ اللّهِ النُّور✨ِ بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّورِ✨ بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ ✨بِسْمِ اللّهِ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الاُْمُور✨ِ بِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِن َْالنُّورِ✨ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّور✨ِ وَاَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ✨ فى كِتابٍ مَسْطُور✨ٍ فى رَقٍّ مَنْشُورٍ✨ بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ✨ عَلى نَبِي مَحْبُورٍ✨ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ ✨وَبِالْفَخْرِ مَشْهُور✨ٌ وَعَلَى السَّرّاَّءِ وَالضَّرّاَّءِ مَشْكُورٌ ✨وَصَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرين✨
☀️🌤☀️🌤☀️🌤☀️🌤☀️
🌸✨ هرڪس صبح ڪند و سه بار بگوید:
✨«الحَمدللهِ ربِّ العَالَمِین، الحمدُلِلّهِ حَمدًا کَثِیرَا طَیِّبًا مُبَارَکًا فِیهِ»
✨حق تعالے هفتاد بلا را از او دفع مےڪند✨
📚 بلدالامین
🌕✨
💫
🌕✨🌕✨🌕✨
روز بیست و پنجم (روز دحوالارض)
✍روز بیست و پنجم ماه ذى القعده(امروز) روزى است که نخستین خشکى ها از زیر آب سربرآورد، و سپس گسترش یافت.براى این روز اعمالى نقل شده است:
الف) در روایتى از امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل شده است: اوّل رحمتى که از آسمان به زمین نازل شد، روز بیست و پنجم ذى القعده بود بنابراین اگر کسى آن روز را روزه بگیرد، و شبش را به عبادت بپردازد، پاداش عبادت یکصد سال را دارد
همچنین فرمود:در آن روز، اگر گروهى به ذکر خدا بپردازند،خداوند حاجتشان را پیش از آن که متفرّق شوند برآورده سازد; خداوند در این روز هزار هزار رحمت نازل مى کند که قسمتى از آن شامل کسانى است که جمع گردند و به ذکر خدا بپردازند و روزش را روزه بدارند و شبش را عبادت کنند
ب) مستحب است در آغاز روز (هنگامى که آفتاب کمى بلند شود) دو رکعت نماز بجا آورد و در هر رکعت، بعد از سوره حمد پنج مرتبه سوره والشمس را بخواند و پس از سلام نماز، این دعا را بخواند:(دعا در مفاتیح در اعمال ماه ذی القعده آمده است) در لینک زیر
https://erfan.ir/m879
📸رادار قدس نیروی هوافضای سپاه
🔻رادار قدس به عنوان رادار نظارتی دو بعدی (کشف فاصله و سمت)، قابلیت شناسایی اهداف در برد و ارتفاع بیش از 500 و 27 کیلومتر را داراست
🔹رادار فوق برمبنای رادار Vostok-E ساخته شده و همانند آن از آنتنهایی با ساختار مربعی بهره گرفته و در باند فرکانسی VHF فعال است
🔹شرکت سازنده بلاروسی KB Radar برای رادار وستوک مشخصاتی مثل برد 360 کیلومتری، تحرک بالا و مدت زمان استقرار/ترک موقعیت 6 تا 8 دقیقهای عنوان کرده است
🔹نسخه ارتقایافته وستوک با نام Vostok-3D (تبدیل شده به رادار سهبعدی و امکان کشف ارتفاع هدف با اضافه کردن رادار فعال در باند S) هم توسط شرکت KB Radar ارائه شده است/مشکات
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔻 روسیه اوکراین را موشک باران کرد؛ اوکراین هم روسیه را گلوله باران کرد
🔹اوکراین امروز سه شنبه اعلام کرد که روسیه شب گذشته نزدیک به 15 موشک به سمت این کشور شلیک کرد که بیشتر این موشک ها منهدم شدند
🔹روسیه نیز اعلام کرد که اوکراین اراضی این کشور را گلوله باران کرده است،اوکراین اعلام کرد که بامداد روز سهشنبه ۱۳ ژوئن در پی حمله موشکی روسیه به شهر کریفییریه در استان دنیپروپتروفسک در شرق این کشور، دستکم ۶ نفر کشته شدند.
🔹پیشتر اوکراین از کشته شدن دستکم ۳ نفر و زخمی شدن ۲۵ نفر خبر داده بود؛شهردار کریفییریه با تأیید خبر اصابت موشکها به چندین ساختمان مسکونی و تخریب کامل یک آپارتمان ۵ طبقه، گفت که «احتمالاً افرادی هنوز زیر آوار هستند و عملیات امداد و نجات همچنان ادامه دارد
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️جشن و شادی عراقی ها در مراسم سالگرد تاسیس الحشد الشعبی
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔸روزنامه روسی: چین یک محور ضد امریکایی در آسیا ایجاد می کند/ دیپلمات های چینی با پاکستان و ایران توافق کردند که علیه نیروهایی که حاکمیت آنها را تهدید می کنند، همکاری کنند
نزاویسیمایا گازتا (روسیه) در گزارشی آورده است: در حالی که مسکو مشغول یک عملیات نظامی ویژه در اوکراین است، پکن پاسخ سنگینی به تهاجم دیپلماتیک امریکا داده است. مذاکرات میان نمایندگان چین، پاکستان و ایران در پایتخت چین برگزار شد. به گفته وزارت امور خارجه چین، اولین گفتگوی سه جانبه ضد تروریسم درباره اوضاع منطقه برگزار شد. در نتیجه بحث همه جانبه این مشکل، تصمیم گرفته شد که چنین جلساتی به صورت منظم برگزار شود.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
دولتهای میآیند و میروند، آنچه که باقی خواهد ماند اثرات اخلاص مرد میدان خواهد بود
تصویری از گردهمایی امروز ونزوئلا
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⭕️بازگشایی محور کرج ـ چالوس تا هفته آینده
سازمان راهداری:
🔻در حال حاضر ۳۰ اکیپ راهداری در نقاط مختلف جاده کرج - چالوس حضور دارند و امیدواریم ظرف هفته آینده بازگشایی جاده انجام شود.
🔻۲ تونلی که با مصالح مسدود شده گره بزرگی ایجاد کرده است. ایمنسازی کامل جاده هم به بیش از هزار میلیارد تومان اعتبار نیاز دارد که در حال پیگیری آن هستیم.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴400 میلیون دلار سود خالص فقط از یک قرارداد
🔹باور کردنی نیست اما ایران در یک فقره سود قرارداد خود در سال 90 در زمینه ساخت مسکن برای کشور ونزوئلا به اندازه تمام ارزش تجاری ایران با 27 کشور عضو اتحادیه اروپا بود. رقمی به ارزش 400 میلیون دلار! عددی که توانست هم فرصت خدمات برونمرزی ما را توجیه کند و هم به اقتصاد ما کند. سفر دولت سیزدهم میتواند گره کور کم بودن ارزش تجاری و صادراتی ما به ونزوئلا را باز کند.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴ترامپ: بیگناهم!
🔹رئیس جمهور سابق آمریکا در جلسه تفهیم اتهام خود در دادگاه میامی ایالت فلوریدا، ضمن رد همه موارد اتهامی، اعلام بیگناهی کرد.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴توییت مادورو: ایران قدرت در حال ظهور دنیای جدید است
🔹رئیسجمهور ونزوئلا در توییتر نوشت: «ما اهمیت آموزش، علم و فناوری برای جوانان را میدانیم و به پیشرفتهای عظیم جمهوری اسلامی ایران در جنبههای مختلف واقفیم. ایران قدرت در حال ظهور دنیای جدید
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 زنان آزاد یا در قفس؟!
📍این خانم رو کی میشناسه؟ زن شناگر ایرانی که ۴بار رکورد گینس را بنام خود ثبت کرده...
📍قهرمانی که برخی دوست داشتند در گذشته باشه و حتی سلبریتیها در مقابل موفقتهای او سکوت کردند...
📍در ابتدا بابت پوشش بعضی مصاحبهشوندگان، از شما عزیزان عذرخواهی میکنم؛ اما نظراتشان خیلی جالب است...
📍ولی دیدن این فیلم و به اشتراک گذاشتن آن را به همگان توصیه میکنم؛ بویژه برسانید بدست دختران ایرانزمین
🖋محمد جوانی
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞لایو ایرانی مقیم دانمارک با خانم ۳۰ ساله ایرانی مقیم آمریکا درخصوص نحوه برخورد پلیس
میتونی جلوی پلیس آمریکا هم مثل زنهای ایرانی جیغ بزنی!؟
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞حاوی صحنه های دلخراش...⛔️
با این روندی که ق.ق در پیش گرفته
باید منتظر باشیم ببینیم نفر بعدی کیه!؟
#شهید_محمد_قنبری
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ #استاد_رائفی_پور
" هـــمــجـنــس گــرایی "
برای مقابله با کفر عینی و کفر اجتماعی چه باید کرد؟
#تکلیف_اجتماعی
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نیروهای تحت فرماندهی سپاه پاسداران سالها پیش در بادیه الشام
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
صاحبان این دو کوخ بشهادت رسیدند تا صاحب آن کاخ ویزای آمریکا بگیرد!!!
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ کدوم اینا ایرانی نیستن #کیان_پیرفلک #آزادی
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان های مذهبی...🍃:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت432
از دیدن اوضاعش بغضم گرفت. لای پتو پیچیده شده بود و نای حرف زدن نداشت و ناله می کرد. تمام صورتش سیاه بود. با این که ماسک اکسیژن روی صورتش بود به سختی نفس می کشید و مدام سرفه می کرد.
با دیدنم لبخند تلخی زد و ناله کنان گفت:
— این وقت شب چرا خودت رو اذیت کردی؟
چشم هایش قرمز شده بودند و اشکشان جاری بود. با دیدن حال زارش اشکم سرازیر شد و به طرف صورتش خم شدم.
—این چه حرفیه؟ فعلا که دیر اومدم، همین که ساره بهم گفت چی شده راه افتادیم اومدیم. تا این جا برسیم از نگرانی مُردم و زنده شدم.
من که همین امروز دیدمت. یهو چی شد؟
نالید.
—باعلی آقا اومدی؟
—آره، کوچه شلوغ بود نتونست ماشین رو بیاره تو کوچه. چرا خونه ت آتیش گرفت؟! چه اتفاقی افتاد؟!
قبل از این که هلما جواب دهد ساره گفت:
—من دو ساعت پیش هر چی بهش زنگ زدم جواب نداد نگران شدم و پاشدم اومدم خونه ش. دیدم دود همه جا رو برداشته و هلما کف راهرو افتاده و یکی دوتا از همسایه ها بالا سرشن. هلما می گه تو اتاقش خواب بوده با احساس خفگی و بوی دود بیدار شده از اتاق اومده بیرون دیده پرده ی سالن آتیش گرفته و داره می سوزه و شعله های آتیشش داره میفته روی مبلا و فرش، اومده خاموش کنه خودشم آتیش گرفته. همون جوری با لباس آتیش گرفته و جیغ و داد رفته در خونه ی همسایه روبرویی رو زده، تا اونام بیان کمک و خاموشش کنن خیلی از تنش سوخته. وسایل خونه شم خیلیاش سوخته.
نگاهم را به هلما دادم.
—چقدر وحشتناک! نفهمیدی کار کیه؟
ساره دوباره جواب داد.
—به جز میثم کی میاد خونه ش رو آتیش بزنه. حتما می خواسته بکُشدش و همه فکر کنن حادثه بوده.
تکنسین اورژانس که تا الان در حال تماس و هماهنگی با بیمارستان بود، جلوی در آمبولانس آمد و گفت:
—همراه مریض یه نفر بیاد. سریع تر باید بریم.
نگاهم را به ساره دادم.
—من و علی پشت سرتون میایم.
ساره دستم را گرفت و التماس آمیز نگاهم کرد و پچ پچ کرد.
—حتما بیایدا!
همان طور که از آمبولانس پایین می آمدم گفتم:
—باشه، باشه.
چند نفر از همسایه ها دور هم جمع شده بودند و حرف می زدند. خانمی گفت:
—اگر آتش نشانی چند دقیقه دیرتر میومد آتیش به بقیه ی واحدها هم سرایت می کرد. خدا خیلی رحم کرد.
نگاهم را به پنجره ی واحد هلما دادم. اطراف پنجره سیاه شده بود و دیگر اثری از نمای سفید رنگ نبود.
با حرکت آمبولانس خودم را با سرعت به علی رساندم و سوار ماشین شدم.
—علی دنبال آمبولانس برو، باید بریم بیمارستان.
لب هایش را روی هم فشار داد.
—دیگه برای چی بریم؟ او نجا بهش می رسن دیگه.
—ساره گفت کسی نیست اون جا کمک کنه، فکر کنم پولی چیزی نداره، از ما کمک خواسته. خواهش کرد ما هم بریم.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت433
—خب بهش زنگ بزن بگو اگه پول می خواد براش کارت به کارت می کنیم.
صدایم را بلند کردم.
—علی! فقط به خاطر پول نیست. یادت رفته موقعی که من مریض بودم هلما چقدر برام سنگ تموم گذاشت؟ حالا که نوبت من شده محبتش رو جبران کنم، ولش کنم؟! اون خیلی حالش بد بود اصلا خدایی نکرده شاید زنده نمونه اون وقت من می تونم جواب وجدانم رو بدم؟
نفسی گرفتم و زمزمه کردم:
—فکر نمی کردم این قدر سنگ دل باشی.
علی با اخم نگاهم کرد و زیر لب چیزی گفت و پشت سر آمبولانس راه افتاد.
حالم خیلی بد بود. دیدن اوضاع هلما اعصابم را به هم ریخته بود. نمی دانم چرا علی نمی توانست مرا درک کند.
هلما را به بیمارستان سوانح سوختگی بردند. من و علی جلوی در اورژانس ایستاده بودیم.
علی دست هایش را داخل جیبش فرو برده بود و به این طرف و آن طرف می رفت.
مشخص بود که در حال حرص خوردن است ولی از دست من کاری برنمی آمد، چون خیلی نگران بودم.
صورت پر از دود هلما و چشم های مملو از التماسش که یادم می آمد دلم زیر و رو می شد.
ساره به طرفمان آمد و با دیدن علی سلام کرد و گفت:
—ببخشید مزاحم شمام شدم. من خیلی ترسیده بودم نمی دونستم به کی زنگ بزنم. ممنون که اومدید. همین که این جا هستید قوت قلبه.
علی سرش را پایین انداخت.
—خواهش می کنم. اگر کاری هست انجام بدیم.
—بله، همین کارای پذیرششه، می گن باید ببرنش واسه عمل.
با تعجب پرسیدم:
—اتاق عمل چرا؟!
بغض کرد.
—لباسش سوخته و به تنش چسبیده, می گن باید جداش کنن، یکی از کلیه هاش هم مشکل پیدا کرده، خیلی داره درد می کشه.
لب هایم را گاز گرفتم.
—ای خدا! بیچاره چه زجری رو داره تحمل می کنه.
—آره طفلکی، خدا باعث و بانیش رو لعنت کنه. دعا کن بتونه تحمل کنه و حالش خوب بشه.
من و علی کارهای پذیرش را انجام دادیم.
ساره گوشی به دست به طرفم آمد. با شخص پشت خط با دعوا صحبت می کرد، بعد که قطع کرد پرسیدم:
—شوهرت بود؟
—آره، می خواد بچه ها رو ببره خونه ی خواهرش که تنها نباشن. آخه می خواد بره سرکار. منم بهش گفتم حالا یه امشب نرو چی می شه؟ نمی بینی من این جا گیرم؟
نگاهی به علی انداختم و با تردید گفتم:
—می خوای تو برو، من میمونم.
علی تیز نگاهم کرد و قبل از این که ساره حرفی بزند کارت عابر بانکش را به طرفم گرفت.
—اگر تو می خوای بمونی این کارت پیشت باشه. یه وقت واسه دارویی چیزی لازم میشه، هر وقتم خواستی برگردی زنگ بزن بیام دنبالت.
با چشم های گرد شده نگاهش کردم.
ساره با شتاب گفت:
—نه علی آقا، من خودم می مونم. به شوهرم می گم یه امشب نره سرکار طوری نمیشه که. شما و تلما جون برید. دستتون درد نکنه. اگه کاری پیش اومد، زنگ می زنم.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت434
علی نگاهش را زیر انداخت.
—باشه. می تونید به خونواده ش زنگ بزنید بیان پیشش؟
ساره نگاهش را به من داد.
—آره، ازش شماره خاله ش رو گرفتم الان زنگ می زنم. شما برید.
—ساره جان، من رو بی خبر نذار. هرچی شد زنگ بزن.
—باشه. حالا برید به سلامت.
اخم هایش در هم بود و در سکوت رانندگی می کرد.
با گوشه ی چشمم نگاهش کردم و با دلخوری پرسیدم:
—اگه ساره می رفت، تو واقعا من رو تو بیمارستان تنها می ذاشتی؟!
نگاه گذرایی خرجم کرد و حرفی نزد.
طاقت ناراحتی اش را نداشتم.
دستش را گرفتم.
—یعنی تو نمی خواستی کمک کنی؟ انتظار داشتی ساره و هلما رو تو اون وضعیت تنها بذارم؟ چون ما رفتیم بیمارستان ناراحتی؟
نفسش را بیرون داد.
—نه، ناراحت نیستم. فقط تو فکرم.
دستش را رها کردم.
—چه فکری؟
فرمان را دو دستی گرفت.
—به منظور خدا! گاهی آدم می مونه تو کار خدا.
دست هایم را در هم گره زدم.
—آره واقعا! چرا سرنوشت بعضی آدما این قدر تلخه.
نوچی کرد.
—خدا که واسه کسی سرنوشت تلخ رقم نمی زنه. گاهی آدما خودشون تلخش می کنن. بعضیا انگار اصلا دلشون برای خودشون نمی سوزه. بعضی سرنوشتا هم که از نظر ما تلخه در باطن شیرینی داره که ما نمی فهمیم.
مکثی کردم.
—اگر نظرت اینه پس چرا می گی منظور خدا رو نمیفهمی؟
—من در مورد خودم گفتم. هر اتفاقی که میفته حتما خدا یه منظوری داره؛ مثلا واسه تو ممکنه سنجش دل رحیمت باشه. در عین حال از منطق هم باید استفاده کنی.
به طرفش چرخیدم.
—خب واسه توام حتما همینه، مگه نه این که ما باید به همدیگه کمک کنیم؟
سرش را کج کرد و به روبه رو خیره شد و حرفی نزد.
فردای آن روز نزدیک ظهر بود که به ساره زنگ زدم.
—چرا زنگ نزدی ساره؟ مگه قرار نبود از حال هلما خبردارم کنی؟
خواب آلود جواب داد.
—تازه رسیدم خونه. این قدر خسته بودم فقط می خواستم بخوابم.
—ای وای ببخشید بیدارت کردم. الان کسی پیشش نیست؟
—چرا، خاله ش صبح اومد که من تونستم بیام خونه.
—خب حالش چطوره؟
—چی بگم؟ راستش خوب نیست. در صد سوختگیش بالاس. به جز صورتش همه جاش سوخته بیچاره. خیلی درد می کشه، همه ش بهش مسکن می زنن.
می خواستم بیام خونه سراغ تو رو گرفت. می گم تلما، اگه تونستی یه سر بهش بزن. بعد بغض کرد و ادامه داد:
—می ترسم یه بلایی سرش بیاد.
گوشی را به دست دیگرم دادم.
—ان شاءالله خوب می شه، نگران نباش! باشه من هر روز بهش سر می زنم. فقط می ذارن برم ببینمش؟ آخه دیشب یه خانمه اون جا بود می گفت به خاطر کرونا اجازه ملاقات نمی دن. مثل این که دخترش اون جا بستری بود.
—آره، تو هر وقت خواستی بری بگو منم بیام. برم داخل صحبت کنم چون هلما یه کم وضعش فرق داره، ملاقاتش آزاده.
—چطور؟!
—راستش امروز صبح که دکترش اومد واسه معاینه، بهم گفت اصلا امید به زندگی نداره. باید یه دکتر روانشناس بیاد بالا سرش و ملاقاتی هم حتما داشته باشه. تلما ما باید بهش روحیه بدیم.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت435
با ساره وارد سالن بیمارستان شدیم. خاله ی هلما پشت در اتاق نشسته بود و با دیدن ما از جایش بلند شد و بعد از سلام و احوالپرسی به ساره گفت:
—ساره جان تو می تونی تا شب بمونی؟ من برم خونه یه کم استراحت کنم بیام.
ساره سرش را تکان داد.
—بله، حتما! اصلا شما شبا بمونید، من هم روزا می مونم، چون شوهرم روزا خونه س می تونه بمونه پیش بچه ها.
خاله ماسکش را بالاتر داد.
—باشه دستت درد نکنه. ولی موندن مون هم فایده نداره ها! نمی ذارن پیشش بمونیم، باید بیرون بشینیم. حالا اگه کاری داشت می گن بیا برو انجام بده.
ساره با ترحم به در اتاق نگاه کرد.
—می دونم خاله، مهم اینه که هلما می دونه ما این جا نشستیم، دلگرم می شه. اون الان وضعیتش خیلی حساسه. راستی روان شناس نیومد؟
—چرا اومد. یه یک ساعتی براش حرف زد و رفت.
به طرفش رفتم.
—رفتی پیش دکتر روانشناس؟
سرش را تکان داد.
—خب چی گفت؟
چشم های نم دارش را بالا داد.
—گفت حال روحیش اون قدر خرابه که ...
—آره راست می گه الان به من می گفت دعا کن بمیرم. خب ازش می پرسیدی باید چی کار کنیم؟ چطوری بهش امید بدیم؟ در مانش چیه؟
زمزمه کرد.
—عشق!
تاملی کردم و بعد گفتم:
—یعنی چی؟! اون افتاده رو تخت بیمارستان، با اون فلاکت و بدبختی، دکتر دنبال عشقه؟!
شانه ای بالا انداخت.
—چه می دونم، گفت اگه امید نداشته باشه درمانش طولانی و کند پیش می ره. همین جونش رو به خطر میندازه. امید هم با عشق به وجود میاد.
نگاه سر در گمم را در چشم های ساره چرخاندم. با تردید ادامه داد:
—هلما تموم زندگیش رو برای دکتر تعریف کرده. دکتر از همه ی زندگیش ریز به ریز خبر داشت. می گفت مرگ مادرش، شوک بزرگی براش بوده و همین برای از پا انداختنش کافیه. اون به مادرش خیلی وابسته بوده.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
—خب چیزی نگفت؟
خاله دست هایش را از هم باز کرد.
—نه، یعنی من ازش نپرسیدم.
بعد از رفتن خاله ی هلما پرستاری وارد اتاق هلما شد و بعد از چند دقیقه برگشت و رو به ساره گفت:
—درسته دکتر گفته حق ملاقات داره ولی دوتایی نمی شه، یکی یکی.
بعد از رفتن پرستار، ساره پشت چشمی برایش نازک کرد.
—دکترم که رضایت بده اینا ول کن نیستن. یعنی می خواست بهمون بگه من اینجا رئیسم.
نگاهم را در اطراف چرخاندم.
—نه بابا توام، خب چون هلما تو بخش مراقبتای ویژه ست می خوان احتیاط کنن.
به طرف اتاق راه افتاد.
—پس اول من برم.
لباسش را گرفتم و کشیدم.
—اول من می خوام برم، چون باید زود برگردم خونه.
لباسش را از مشتم بیرون کشید.
—من زودی میام، فقط می خوام بهش بگم که تو این جایی. می خوام ببینم چی کار می کنه. مطمئنم خیلی خوشحال می شه.
روی صندلی نشستم و منتظر ماندم. نیم ساعتی گذشت ولی خبری از ساره نشد. بلند شدم و شروع به قدم زدن کردم.
ساره آن قدر طولش داد که مجبور شدم به گوشی اش زنگ بزنم.
بعد از چند دقیقه از اتاق بیرون آمد. بلند شدم و خواستم غر بزنم. اما حالش را که دیدم پشیمان شدم.
با صورت خیس از اشک آمد و روی صندلی نشست. صورتش را با دست هایش پوشاند و هق زد.
کنارش نشستم. دست هایش را از روی صورتش کنار کشیدم و سرش را در آغوشم گرفتم و با بغض گفتم:
—حالش خیلی بد بود، آره؟
سرش را عقب کشید و اشک هایش را پاک کرد و پچ پچ کرد.
—همه ش گریه می کنه. روحش از جسمش بیشتر سوخته. خیلی ناامیده، هر چی باهاش حرف می زنم می گه انگیزه ای ندارم.
بعد ناگهان از جایش بلند شد و جدی گفت:
—تو برو ببین می تونی بهش یه کم روحیه بدی. منم برم ببینم می شه دکتری که اومده پیشش رو ببینم.
از جایم بلند شدم.
—دکتر روان شناسش رو می گی؟
—آره.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت436
حال هلما آن قدر زار بود که خود من زودتر از او اشکم سرازیر شد.
فقط صورتش و دست چپش سالم مانده بود.
بقیه ی بدنش یا بانداژ بود یا پماد زده و رویش گاز استریل گذاشته شده بود. ملحفهای تا نزدیک سینه اش کشیده شده بود و بقیه ی تنش که برهنه بود به طرز چندش آوری پماد زده شده بود. بعضی از قسمت ها تاول داشت و بعضی دیگر هنوز سیاه رنگ بود. البته قسمتی از گوش و موهای سرش هم سوخته بود.
با دیدنم با این که اشک می ریخت لبخند زد.
ماسک اکسیژنی روی صورتش بود. سرفه های پی در پی اش مرا ترساند.
با صدای دو رگه ای گفت:
—کرونا ندارم، از بس دود رفته تو سینه م این جوری شدم. احساس می کنم ریه هام پر از دوده.
کنارش ایستادم.
—آره می دونم. چیزی نیست خوب می شی.
پلک هایش را چند لحظه روی هم گذاشت.
—دعا کن که خوب نشم و از این بیمارستان بیرون نیام.
—چرا این طوری می گی؟! ان شاءالله حالت خوب...
با دست چپش صورتش را پاک کرد.
—وقتی مادرم مُرد، فکر کردم دیگه زنده نمی مونم و از غصه دق می کنم ولی نمردم. من برای مادرم دختر خوبی نبودم. بیچاره خیلی زحمت می کشید. وقتی می رفتم خونه، فوری برام غذا میاورد. یه بار یه مو تو غذا دیدم. کلی غر زدم و دیگه بقیه ی غذا رو نخوردم. مادرم از اون به بعد موقع غذا پختن روسری سرش می کرد. نمی دونم چرا از وقتی موهای خودم سوخته مدام اون روز میاد جلوی چشمم. کاش بود و بازم...دوباره بغضش ترکید و هق هق گریه اش بلند شد و باعث شد دوباره سرفه کند.
آهی کشیدم و دستش را گرفتم. سعی کردم دلداری اش بدهم.
—اون روزایی که من کرونا داشتم گاهی وقتا فکر می کردم شاید دیگه هیچ وقت نتونم به خونه برگردم. یه روز علی حرفی بهم زد که خیلی امیدوار شدم.
چشم هایش خندید و خیره نگاهم کرد و مشتاقانه پرسید:
—چی گفت؟
—گفت زندگی یه مبارزه س، تموم عمرت باید مبارزه کنی.
هم برای داشته هات باید مبارزه کنی که بتونی نگه شون داری، هم برای نداشته هات تا بتونی به دستشون بیاری. مهم ترین مبارزه تلاش برای جدا شدن از ظلمت و رفتن به سمت نورِ.
آه کشید.
—درسته، وقتی به گذشته ی خودم نگاه می کنم می بینم منم مبارزه کردم، ولی برای چی؟ برای هیچی. حتی از هیچی هم بدتر، برای بدست آوردن تاریکی و ظلمت تلاش کردم. حتی درسش رو خوندم چند سال با همه ی آدمها حرف زدم که اونا هم به این راه بیان و خیلی ها امدن، راحت قبول می کردن، ولی حالا هر چی باهاشون حرف میزنم که اون راه اشتباهه قبول نمیکنن،
انگشت های دستش را نوازش کردم.
—به نظر من آدمها راه اشتباه رو زودتر قبول میکنن چون سختی کمتری داره.
به سقف نگاه کرد.
–مگه آدم چقدر عمر داره که نصفش رو اشتباه بره. بالاخره که باید برگرده...
از اتاق که بیرون آمدم ساره را دیدم که غرق فکر از ته سالن می آمد.
پيامبر خدا صلی الله علیه و آله:
الدُّنيا دُوَلٌ، فَما كانَ لَكَ مِنها أتاكَ عَلى ضَعفِكَ، وما كانَ عَلَيكَ لَم تَدفَعهُ بِقُوَّتِكَ، ومَنِ انقَطَعَ رَجاؤُهُ مِمّا فاتَ استَراحَ بَدَنُهُ، ومَن رَضِيَ بما رَزَقَهُ اللّهُ قَرَّت عَينُهُ
دنيا مى چرخد؛ هر چه از آن براى تو باشد، به تو مى رسد، هر چند ناتوان باشى و آنچه به زيان تو باشد، نمى توانى آن را با نيرويت برانى. هر كس اميدش به آنچه از دست رفته، قطع گردد، بدنش آسوده مى گردد و هر كس به آنچه خدا روزى اش كرده، خشنود شود، چشمش روشن مى شود
بحارالأنوار ج77 ص121فhttps://eitaa.com/ashaganvalayat
❇️ امام رضا (ع)، پناهگاهی مطمئن برای پناهندگان
☑️ آیت الله فِهری زنجانی میفرمودند:
▫️ در مشهد، آیت الله العظمی بهجت را دیدار کردم، پرسیدم:
🔹 «یادتان هست پنجاه و پنج سال قبل، نجف با هم در مدرسۀ سید بودیم، دوست بودیم، اگر چه هم درس نبودیم، شما پرواز کردید و ما را جا گذاشتید.
ما که سید بودیم. چه میشد دست ما را هم میگرفتید؟!
اکنون که مهمان شما هستم، تا عنایت خاصی از امام رضا علیه السلام برای من نگویید، از این جا نمیروم!»
▫️ آیت الله بهجت سرشان را پایین انداختند، آن گاه سر را بالا آوردند و فرمودند:
🔸 یک بار که به حرم مشرّف شدم، حضرت مرا به داخل روضه نزد خودشان بردند، ده مطلب فرمودند.
یکی این بود:
🔶 «مگر میشود، مگر میشود، مگر ممکن است کسی به ما پناه آورد و ما او را پناه ندهیم؟!»
⬅️ سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش به نقل از: این بهشت، آن بهشت، ص۶٨-۶٩
🏷 #امام_رضا_علیه_السلام #آیت_الله_بهجت_ره
📚 🔹https://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 #روزشمار | ۲۴ خردادماه ۱۴۰۲
💫 #رهبر_معظم_انقلاب:
اقتدار این کشور به همین است که دولت و ملت به هم وصل هستند.
🗓 ۱۳۷۸/۰۹/۰۱
#تقویم۱۴۰۲
🆔 @ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 دَحْوُ الْأرْض
🌀👤به معنای گستراندن زمین، روز بیرون آمدن زمین از زیر آب است. برخی آن را به گسترش دادن خشکیهای زمین و بعضی به حرکت زمین معنا کردهاند. بنابر منابع روایی، گسترده شدن زمین در روز ۲۵ ذیالقعده بودهاست.
🔺همچنین براساس منابع حدیثی و تاریخی، نخستین جایی از زمین که از آب سر برآورد، مکه یا کعبه بود.
📖 آیه ۳۰ سوره نازعات وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَٰلِک دَحَاهَا؛ و زمین را پس از آن گسترانید»، تنها آیهای است که به دحو الارض اشاره دارد. مفسران در تفسیر آیه اختلاف کردهاند.
🔺بیشتر مفسران معتقدند زمین پیش از آسمان خلق و پس از آفرینش آسمان، گسترده شد؛ اما از نظر علامه طباطبایی، آفرینش و گسترده شدن زمین یکی است و پس از خلق آسمان رخ دادهاست.
📚به گفته طبری، اختلاف مفسران به اختلاف در معنای «بعد ذلک» بازمیگردد.
🌀برخی از علما، گسترده شدن زمین از کعبه را با یافتههای علمی سازگار دانسته و گفتهاند از آنجا که کعبه، بلندترین نقطه زمین بود، پس از فرونشستن آب، اولین نقطهای بود که ظاهر شد و سپس سایر نقاط زمین از زیر آب بیرون آمدند.
✍ عدهای از محققان معاصر نیز تلاش کردند این مطلب را با نظریات علمی همچون ریختشناسی زمین و نظریه اشتقاق واگنر توضیح و توجیه کنند.
💤بنابر بعضی روایات در این روز وقایعی همچون فرود آمدن کشتی نوح بر کوه جودی، تولد حضرت ابراهیم(ع) و حضرت عیسی(ع) و نزول نخستین رحمت خدا بر حضرت آدم(ع) به وقوع پیوستهاست.
🕋 دحو الارض در فرهنگ اسلامی از روزهای بافضلیت شناخته میشود و اعمالی همچون غسل، روزه و نماز در آن سفارش شدهاست.