eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.4هزار دنبال‌کننده
32.5هزار عکس
36.7هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
       👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇       ✴️ شنبه👈11 شهریور / سنبله 1402 👈16صفر 1445👈2 سپتامبر 2023 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛صبح روز اول هفته را با صدقه آغاز کنید. 📛امروز برای امور زیر مناسب نیست: 📛مسافرت. 📛 و حرکت و جابجایی خوب نیست 🚘مسافرت:سفر امکان بدبیاری دارد و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 👶 زایمان مناسب و نوزاد عاقل و عابد و عامل خواهد شد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج حمل و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️ختنه کودک. ✳️معالجه و درمان. ✳️صید و شکار و دام گذاری. ✳️آغاز به کار و شغل. ✳️و ارسال کالا نیک است. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. 👩‍❤️‍👨 امشب: مباشرت برای سلامتی سفارش امام رضا علیه السلام هست. 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث حزن و اندوه است. 💉💉 حجامت: خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، باعث فرج و نشاط می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 17 سوره مبارکه "بنی اسرائیل" است. وکم اهلکنا من القرون من بعد نوح... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که چیزی باعث حزن و اندوه خواب بیننده شود پدیدار گردد صدقه بدهد تا برطرف شود و چیزی در این موضوعات قیاس شود. شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. @taghvimehamsaran 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان فرد بی‌نماز و مشروب خوری که خواب عجیبی دید و.... السلام علیک یا اميرالمؤمنين 😭 تا میتونید اینو منتشر کنید با این کلیپها، دل خیلیا میلرزه ثوابش به شما هم میرسه
❤️ رهبر انقلاب: اربعین جهانی شد و جهانی‌تر هم خواهد شد؛ این خون حسین‌بن‌علی است که بعد از ۱۴۰۰ سال دارد میجوشد و روزبه‌روز تازه‌تر میشود، روزبه‌روز زنده‌تر میشود.
🌿 این جمله‌ی حاج قاسم را هر روز و هر شب با خودتان تکرار کنید : ✅باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم آنکس که باید ببیند، می‌بیند!! حاج_قاسم💔🌷 الّلهُـمَّ_عَجِّـلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَـرَجْ
🌸سلام دوستان مهربان 💓روزتون خوش و خرم 🌸الهی لبخند هـمیشه 💓مهمان لبهاتون 🌸خوشبختی مهمان 💓خونه‌هـاتـون 🌸و شادی ساکن اصلی 💓قلب هاتون باشه 🌸شنبه تون بخیر وشادی ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🅰💎حکایات و سخنان ناب روز (جوشن کبیر) خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ است وقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ است چون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ است خود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی آن لحظه که دل دارد ،از تو طلب یاری خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست دیگر تو چه میخواهی ؟! بهر طلبت از دوست خود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانی خود را به خدا بسپار، چون اوست نوازشگر چون ناز تو میخواهد ، او را ز درون بنگر خود را به خدا بسپار 💐💐 شیخی وارد روستایی شد و ادعا کرد طی الارض میکند و از آینده خبر دارد. مردمان زیادی دور وی جمع شدند و وی را بسی عزیز و گرامی داشتند و به وی منزلی دادند تا در آن سکنی گزیند. زن باهوشی از اهالی روستا شیخ را به همراه کد خدا و برخی اهالی روستا برای ناهار به منزلش دعوت کرد. زن خانه برای میهمانان سینی برنج کشید و روی برنج تکه ای مرغ گذاشت. برای سینی شیخ نیز برنجی کشیده بود که رویش مرغی دیده نمیشد. شیخ بعد مکثی با تعجب پرسید : چرا برای سینی غذای من مرغی نگذاشته ای؟ زن پاسخ داد : چگونه است که حضرت شیخ طی الارض میکند و از آینده و..خبر دارد ولی از مرغی که زیر برنج در سینی وی گذاشته ام خبر ندارد!! 💐💐 روزی سه شیخ با هم خربزه می خوردند و فقیری طرف دیگری آنها را نظاره می نمود، برای آنکه هیچ کدام دلشان نمیامد از سهم خود به آن فقیر بدهند، یکی گفت: روایت است از چیز هایی که بخشش آن کراهت دارد یکی انار است و دیگری خربزه. دومی گفت: همچنین روایت است که خربزه را باید آنقدر خورد که خورنده را جواب کند. سومی گفت: و نیز روایت است که هر کس سر از روی خربزه بلند نکند به وزن همان خربزه به گوشتش اضافه می شود. وقتی خربزه تمام شد، باز نتوانستند از پوستش دل کنده برای فقیر بگذارند. باز ذکر روایت شروع شد. یکی گفت: دندان زدن پوست خربزه دندان را سفید و اشتها را زیاد می کند.دومی گفت: پوست خربزه چشم را درشت و رنگ پوست را براق می کند. سومی گفت: دندان زدن پوستِ خربزه تکبر را کم و آدمی را به خدا نزدیک می نماید. و آنقدر دندان زدند و لیف کشیدند تا پوست خربزه را به نازکی کاغذی رساندند فقیر که همچنان آنان را می نگریست گفت: من رفتم، که اگر دقیقه ای دیگر در اینجا بمانم و به شما ها بنگرم می ترسم با روایات شما، پوست خربزه مقامش به جایی برسد که لازم باشد مردم آن را بجای ورق قرآن در بغل بگذارند و تخمه اش را تسبیح کرده، با آن ذکر یا قدّوس بگویند. عبید زاکانی 💐💐 شخصی به دارالحکومه رفت و گفت : از كسي پولی طلب دارم و پس نمیدهد ! گفتند : آیا شاهد داري ؟ گفت : خدا ...! گفتند : کسی را معرفي کن ، که قاضی او را بشناسد ...! عبید زاکانی 💐💐 تنها کسی که با من درست رفتار می کند خیاطم است که هر بار که مرا می بیند . اندازه های جدیدم را می گیرد ؛ بقیه به همان اندازه قبلی چسبیده اند و توقع دارند من خودم را با آنها جور کنم. (جرج‌برناردشاو) 💐💐 فکر........! وقتی به چیزی فکر میکنید در واقع برایش کارت دعوت میفرستید... ؛ آیا هرگز برایتان پیش آمده که به دوستی که مدتها از او بی خبر بوده اید فکر کنید و او ناگهان پس از سالها به شما تلفن بزند!؟ شما با کلام خود میتوانید روند حوادث را تغییر دهید.آیا هیچوقت به این موضوع فکر کرده اید که اراده ی شما،تولیدکننده افکارتان است نه اتفاقات روزمره...!!؟ افکار و تصاویر ذهنی خود را کنترل کنید و اراده خود را بر آنها تحمیل کنید...! هرگز اجازه ندهید فردی یا موضوعی افکار شما را دستخوش نوسان کند یا تصویر ذهنی نامطلوبی برای شما بسازد...! بجای تصاویر درهم و منفی،تصاویری زیبا در ذهنتان بسازید آنگاه خواهید دید که ذهن شما چه پیشگوی قابلیست....! وقتی به چیزی فکر میکنید در واقع برایش کارت دعوت میفرستید...! کارت دعوت ذهنتو بفرست.... 💐💐 💕"قیمت زندگی چنده؟" فرزندی از پدرش پرسید: قیمت زندگی چقدر است؟! پدر یک سنگ زیبا بهش داد و گفت: این را ببر بازار، ببین مردم چقدر می‌خرند؛ اگر کسی قیمت را پرسید، هیچ نگو، فقط دو انگشت را بیاور بالا ببین آنها چگونه قیمت‌گذاری می‌کنند.! او سنگ را به بازار برد... نفر اول سنگ را دید و پرسید: قیمت این سنگ چند؟ کودک دو انگشتش را بالا آورد؛ آن مرد گفت: دو هزار تومان! آن کودک نزد پدرش بازگشت و ماجرا را گفت. پدر به او گفت: این بار برو در بازار عتیقه‌فروشان، آنجا وقتی کودک دو انگشتش را بالا برد. 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🅱💎حکایات و سخنان ناب روز عتیقه‌فروش گفت: دویست هزار تومان! این‌بار هم کودک نزد پدر بازگشت و ماجرا را تعریف کرد. پدر به او گفت: این بار به بازار جواهرفروشان و نزد فلان گوهرشناس برو... وقتی دو انگشتش را بالا برد آن گوهرشناس گفت: دو میلیون تومان! آن کودک باز ماجرا را برای پدر تعریف کرد. پدر گفت: فرزندم! حالا فهمیدی که قیمت زندگی چنده؟! * مهم این است که گوهر وجودت را به کی بفروشی!! قیمت ما به این بستگی دارد که مشتری ما چه کسی باشد...* "پس مراقب باش" 💐💐 یه "فلج قطع نخاعى" از خواب كه بيدار میشه منتظره يڪ نفر  بيدار بشه، با خجالت ببرتش دستشويى و حمام و كاراى ديگه شو انجام بده... ميدونى آرزوش چيه؟ فقط يكبار ديگه خودش بتونه راه بره و كاراشو انجام بده... يه "نابينا" از خواب كه بيدار ميشه، روشنايى رو نميبينه، خورشيد و نميبينه،صبح رو نميبينه. ميدونى آرزوش چيه؟ فقط يكبار فقط يك روز بتونه نزديكان و عزيزاش و آسمون و زندگى رو با چشماش ببينه... يه بيمار "سرطانى" دلش ميخواد خوب بشه و بدون شيمى درمانى و مسكن هاى قوى زندگى كنه و درد نكشه... يه "كر و لال" آرزوشه بشنوه و بتونه با زبونش حرف بزنه... يه "بيمار تنفسى" دلش ميخواد امروز رو بتونه بدون كپسول اكسيژن نفس بكشه... يه معتاد در عذاب آرزوى بيست و چهار ساعت پاكى رو داره... الآن مشكلت چيه دوست من؟ دستتو ببر بالا و از ته قلبت شكرگزارى كن ڪه از قدیم گفتن شڪر نعمت نعمتت افزون ڪند    ڪفر نعمت از ڪفت بیرون ڪند با تمام وجودت از نعمتايى كه خدا بهت داده استفاده كن. تو خيلى خيلى خوشبختى، غر نزن، ناشكرى نكن. ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ! ﮐﻪ: ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻧﻌﻤﺖ! ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ! ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺕ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ! 💐💐 این حکایت را باید سر لوحه ی زندگیمان قرار دهیم : ‏به ملانصرالدین گفتند آش بردن گفت: به من چه؟! گفتند آخه خونه شما بردن، گفت:به شما چه؟؟ یاد بگیریم در زندگی و کار دیگران تجسس نکنیم 💐💐 کفشی که برای پای تو مناسب است، ممکن است پای دیگری را زخم کند این ناعادلانه است که تمام دستورالعمل های زندگیمان را خودخواهانه درست بدانیم و آن را برای همگان بخواهیم. همیشه آن چه در ذهن تو می گذرد، اصلِ مطلق نیست! 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برترین خودروهای برقی‌ ارزان دنیا /همشهری 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ وضعیت اقتصادی ترکیه کشوری نه تحریم است، درامد گردشگری بالایی دارد نه از سفارت آمریکا بالا رفته است نه شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل در نمازجمعه‌هایش سر میدهد! جوانی که به دلیل دلتنگی از آلمان به ترکیه برگشته بود، گفت: "نه، دیگر طاقت ندارم. من به آلمان برمی گردم. ✍پ ن:آلمانیها هم یه جور دیگه درد دارن و میگن دوست داریم بریم آمریکا! آمریکا هم که آمار بی خانمانهاش رکورد زده و هرسال هم ۶ درصد بهش اضافه میشه و بالاترین آمار خودکشی دنیا رو داره خلاصه اینجور که معلومه هیچکی راضی نیست... نکته: غربگدایان راجب این آمار و ارقام نظری ندارن و نمی‌خوام بگن مرگشون تصادف و ... بوده نه خود کشی و ماله کشی کنن. . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️اردوغان: ایران به دنبال احیای امپراتوری پارس در منطقه است و نفوذ خود در سراسر منطقه را گسترش داده است ، اما من به ایرانی ها میگویم صبر کنید ، زیرا در داخل ایران آذری هایی(پانترکیسم )هستند که جلوی شما را میگیرند ... نکته: لازم است برادران آذری ما تو دهنی محکمی در اولین راهپیمایی به این مردم دلقک متوهم بزنند . این مردک متوهم باید بداند برادران آذری زبان ما ید طولانی در دفاع از ایران داشته و دارند. مطمئنا او در درس تاریخ در دوران تحصیل خود نمرات قابل قبولی نگرفته که اگر اندازه یک بچه مدرسه ای درس تاریخ را می‌دانست این اهانت بزرگ را به آذری زبانان ایران نمی‌کرد . او نمی‌داند غیرتمندانه آذری زبان جان و مال خود را در راه دفاع از ایران و اسلام بارها و بارها داده‌اند. . . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پلیس آمریکا یک زن باردار را به ضرب گلوله به قتل رساند پلیس ایالت اوهایو آمریکا تصاویری از تیراندازی مرگبار به یک زن باردار سیاه‌پوست را منتشر کرد که خشم عمومی را برانگیخت و مجدداً به درخواست‌ها برای پایان خشونت مرگبار پلیس در این کشور دامن زد. این تیراندازی زمانی رخ داد که پلیس سعی کرد خودروی یانگ را پس از متهم شدن وی به دزدی از یک مغازه متوقف کند. خانواده این زن جوان اعلام کرده است که دختر متولد نشده او قرار بود دو ماه دیگر یعنی در نوامبر به دنیا بیاید. به گفته خانواده یانگ, او دو فرزند دیگر نیز داشت. ✍دیدید چی شد؟بعد از ایست پلیس آمریکا یا زنده میمونی یا میمیری... کافی بود این اتفاق تو ایران می افتاد... میخوام ببینم رسانه های عنترنشنال،بی بی سی و سایر وابسته ها این جنایت رو بر خط میشن یا نه... . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
30.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊✨🤍 قرائت های روزانه قرآن کریم با صدای بهشتی استاد عبدالباسط 📖 سوره انعام ۶۰ - ۶۸|صفحه ۱۳۵ 🤍✨🕊
🕊🤍✨ ✨✋ ای آخـرین ترانه و ای آخرین بــهار باز آ که بی‌حضور تو تلخ است روزگار مولای سبزپوش من، ای منجیِ بزرگ     تعجیل کن که تاب ندارم در انتظار السلام‌علیک‌یا‌ابا‌صالح‌المهدی ≽ ✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ 🤍✨لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ✨🤍 🕊🤍✨ ✨ تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج صلوات 🤍✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج✨🤍 "بحق فاطمه(س) "
❉‌্ ᭄❀ ﷽ ❉‌্ ᭄❀ ✋سـلامے بـدهیـم محضࢪَ✨ نورهای دنیا وآخرت ❀ ⇣زܩیـنـہ‌امـر‌ظــہور ☟ 🕊 ⃟ٖٖ ☀️︴ السلام‌علیڪ‌یا‌رسول‌الله ☀️ ⃟ٖٖٜٖٜ 🕊︴ السلام‌علیڪ‌یا‌امیـر‌المؤمنین 🕊 ⃟ٖٖٜٖٜ ☀️︴سلام‌علیڪ‌یا‌خدیجةکبري ☀️ ⃟ٖٖٜٖٜ 🕊︴ السلام‌علیڪ‌یا‌فاطمةالزهـرا 🕊 ⃟ٖٖٜٖٜ ☀️︴السلام‌علیڪ‌یاحسـن‌ِبن‌علے ☀️ ⃟ٖٖٜٖٜ 🕊︴ السلام‌علیڪ‌یاحسـین‌ِبن‌علے 🕊 ⃟ٖٖٜٖٜ 🌙︴ السلام‌علیڪ‌یا‌علےبن‌الحسین ☀️ ⃟ٖٖٜٖٜ 🕊︴السلام‌علیڪ‌یا‌محمدبن‌علے 🕊 ⃟ٖٖٜٖٜ ☀️︴السلام‌علیڪ‌یا‌جعـفربن‌‌محمـد ☀️ ⃟ٖٖٜٖٜ 🕊︴ السلام‌علیڪ‌یا‌موسےبن‌جعـفر 🕊 ⃟ٖٖٜٖٜ ☀️︴السلام‌علیڪ‌یا‌علےبن‌موسی‌رضا ☀️ ⃟ٖٖٜٖٜ 🕊︴ السلام‌علیڪ‌یا‌محمد‌بن‌علےِ‌جـواد 🕊 ⃟ٖٖٜٖٜ ☀️︴السلام‌علیڪ‌یا‌علے‌بن‌محمدهادۍ ☀️ ⃟ٖٖٜٖٜ 🕊︴اسلام‌علیڪ‌یا‌حسن‌عسـڪری 🕊 ⃟ٖٖٜٖٜ ☀️︴السلام‌علیڪ‌یایاصاحب‌زمانـ ☀️ ⃟ٖٖٜٖٜ 🕊︴السلام‌علیڪ‌یا‌زینب‌ڪبری 🕊 ⃟ٖٖٜٖٜ ☀️︴السلام‌علیڪ‌یا‌ام البنین ☀️ ⃟ٖٖٜٖٜ 🕊︴السلام‌علیڪ‌یا‌ابوالفضل‌العبـاس 🕊 ⃟ٖٖٜٖٜ ☀️︴السلام‌علیڪ‌یا‌فاطمه‌المعصومه ☀️ ⃟ٖٖٜٖٜ 🕊︴السلام علیک یا حضࢪَت‌سکینه 🕊 ⃟ٖٖٜٖٜ ☀️︴السلام علیک یا حضࢪَت‌ رقیه ☀️ ⃟ٖٖٜٖٜ 🕊︴السلام علیک یا حضࢪَت‌ علي اكبر 🕊 ⃟ٖٖٜٖٜ ☀️︴السلام علیک یاحضࢪَت‌ علي اصغر السلام‌علیڪم‌و‌رحمه‌اللهِ‌و‌برڪاته🕊 ـ❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪‌ٰٰٰٰٰٰٰ۪۪۪۪۪ٜٜٜٜٖٜٜٜٖٜٖٖٖٖٖٖٖ ✾ ⃟ٖٖٜٖٜ
‍ 🕊🌤خوانـدن این دعـا در ابتدای روز باعـث مبارکی کارهایتان می‌شود✨   🕊✨بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ✨ 🕊✨《اَلّلهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَالفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَالفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَالفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَالفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَالفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَالفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَالفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَ مَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ》 ✧✾════✾✰✾═══✨🤍🕊 🕊✨ دعـای ابتـدای روز ✨ 🕊✨《اََللّهُمَّ إِجْعَلْ أَوَّلَ یَوْمی هَذا فَلاحاً وَ آخِرَهُ نَجاحَاً وَ أَوْسَطَهُ صَلاحَاً اََللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنا مِمَّنْ أَنابَ اِلَیْکَ فَقَبِلْتَهُ وَ تَوَکَّلَ عَلَیْکَ فَکَفَیتَهُ وَ تَضَرَّعَ اِلَیْکَ فَرَحِمْتَهُ》 ╲\   ╭``┓ ╭``🦋╯ ┗`╯  \╲‌ ╔═ೋ✿࿐ #🤍🕊
🕊☀️ عــهــد ثـــابـت ↷☀️       ☜روز شـنـبــه☟ ☀️🕊 اذکــ📿ــار روز 🕊☀️《 یـار‌َبّ‌َالْعـالَمیـٖن》 100مرتبہ ☀️🕊 یـا غـنی 1060 مـرتبہ 🕊☀️ سـوره روز ☀️🕊 سـوره مبـارکہ معـارج 🕊☀️ خداوند در روز قیامت از گناه او سؤال نمی‌کند و در بهشت او را با حضرت رسول ﷺ سکونت می‌دهند ☀️🕊 ادعیـه و زیـارت روز 🕊☀️دعـای روز شنبـه ☀️🕊حـدیـث کسـاء 🕊☀️دعـای نـادعـلی ☀️🕊 نمـاز روز شنبـه 🕊☀️چهار رڪعت نمـاز بـجا آورد ☀️🕊در هر رڪعت بعد از سوره حمـد 🕊☀️یک مرتبہ سـوره توحیـد و آیـةالکرسی ☀️🕊 بنویسد خداوند او را در درجه پیغمبران و شهداء و صالحین 🕊☀️ دعـای دستـه جمعی روز ☀️🕊 سـوره مبـارکه حمـد 🕊☀️ هدیـه بہ امـام سجاد علیـه‌السـلام بہ نیـت شفـای همـه بیمـاران ╲\   ╭``┓ ╭``🦋╯ ┗`╯  \╲‌ ╔═ೋ✿࿐ #🦋
Batool Lashkari: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭327‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی رو به احمد گفتم: احمد این بچه رو باید بشورم ... احمد کنارم نشست و گفت: این جا که حمام نداره ... فعلا لباساش رو عوض کن تا بعد برای شستنش یه فکری بکنیم با یکی از کهنه ها شروع به پاک کردن بدن علیرضا کردم و گفتم: پتو و تشک نجس شده بعدش کجا بخوابونمش اینا که خیسن ... _فعلا لای کت من بپیچش من اینا رو الان می برم حیاط می شورم سرم را به سمتش چرخاندم و گفتم: نمیشه تو حیاط چیزی بشوری احمد با تعجب پرسید: چرا؟! دوباره نگاه به علیرضا دوختم و در حالی که تمیزش می کردم گفتم: تشت نداریم ... _خوب نداشته باشیم. شلنگ می گیرم روشون لگدشون می کنم می شورم _بعد از ظهری من بدون تشت کهنه شستم همسایه ها ناراحت شدن گفتن بدون تشت چیزی نشور _باشه ... بعد میرم یه تشتی چیزی گیر میارم. در حالی که علیرضا را قنداق می کردم پرسیدم: دیشب کجا رفته بودی؟ احمدخودش را عقب کشید به دیوار تکیه زد و گفت: حالم خوب نبود اصلا ... محمد علی که اومد با هم دو سه جا رفتیم بعدش رفتم حرم .... مادرم رو حرم خاک کردن ..... رفتم گشتم شاید پیداش کنم ولی پیدا نکردم سر یه قبر دیگه نشستم و با مادرم درد دل کردم .... چند نفس عمیق کشید و گفت: اگه دیر اومدم و تنهات گذاشتم ببخش اصلا حواسم به ساعت و زمان نبود تا به خودم اومدم دیدم ساعت از یازده هم گذشته علیرضا را بغل کردم و لای کت احمد پیچیدم و گفتم: اشکالی نداره ... حق داری ... کم غمی نداری .... از جا برخاستم و گفتم: حواست بهش باشه من برم وضو بگیرم دو قدمی رفتم که چشمم سیاهی رفت و دست به سمت دیوار انداختم و سر جایم ایستادم و چشم بستم. احمد با نگرانی به سمتم آمد و پرسید: چی شده رقیه جان ... خوبی؟ کنار دیوار نشستم و بدون این که چشم باز کنم به تایید سر تکان دادم و آهسته گفتم: چشمم سیاهی رفت ... _شاید ضعف کردی .... گرسنه ات نیست؟ به تایید سر تکان دادم که پرسید: دیشب تا حالا چیزی خوردی؟ سر بالا انداختم و گفتم: نه ... احمد به سمت یکی از بقچه ها رفت و گفت: چرا نخوردی؟ مگه نون و پنیر نداشتیم؟ پارچه خالی نان را برداشت و از شرمندگی سر به زیر انداخت و گفت: شرمنده غافل شدم .... خیال کردم چیزی هست بخوری 🇮🇷هدیه به روح مطهره شهیده فاطمه نیک صلوات🇮🇷 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸/‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭328‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی به رویش لبخند زدم و گفتم: عیبی نداره .... پیش میاد .... احمد آه کشید و گفت: کوتاهی ها و کم کاریام در حق تو داره خیلی زیاد میشه حلالم کن ... دست به دیوار گرفتم و از جا برخاستم و گفتم: من ازت راضی ام خدا ازت راضی باشه به هر زحمتی بود به حیاط رفتم و دست هایم را شستم. شدت سرمای آب انگار تا عمق استخوان هایم نفوذ کرد. در حالی که از سرما می لرزیدم سریع وضو گرفتم و جا برخاستم. ضعف و سرگیجه همراه لرز باعث شد به سختی خودم را به اتاق برسانم. علیرضا در حال گریه بود که به اتاق برگشتم. چشم بسته و در حالی که دست به دیوار گرفته بودم کنار بقچه ها نشستم و از احمد خواستم علیرضا را در بغلم بگذارد. احمد علیرضا را روی پایم گذاشت و سعی کردم بدون این که دست سردم به صورت علیرضا بخورد او را شیر بدهم. کت احمد که دور علیرضا بود و پتو هم خیس و نجس بود و هیچ چیزی برای این که خودم را با آن گرم کنم نبود. رو به احمد گفتم: بی زحمت علاء الدین رو بیار کنارم سردمه علیرضا با نق و نوق و گریه شیر می خورد. طفل معصوم گرسنه بود و علی الظاهر من شیری نداشتم به او بدهم تا سیر بشود. حتی دیگر قندی هم نبود که حداقل آب قند برایش درست کنم. ازآن طرف در هم صدای حاج خانم بلند شد که گفت: چشه اون بچه؟ ساکتش کنید نصفه شبی ... ولی علیرضای گرسنه آرام شدنی نبود. هر چه برای شیر خوردن بیشتر تلاش می کرد گریه اش هم بیشتر شدت می گرفت. احمد از این که نمی توانست کاری بکند کلافه شده بود.
با صدای الله اکبر اذان از اتاق بیرون زد. به هر زحمت و دعایی که بود علیرضا را خواباندم و به دستشویی رفتم. هنوز هم حس ضعف و سرگیجه داشتم و دوباره به سختی وضو گرفتم و نماز خواندم. هوا رو به روشنایی بود که احمد برگشت. بقچه لباس من و علیرضا را برداشت و گفت: پاشو بریم چادرم را که دور خودم پیچیده بودم از دورم باز کردم و گفتم: کجا .... 🇮🇷هدیه به روح مطهره شهیده مژگان خضری صلوات🇮🇷 m/‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭329‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی احمد علاء الدین را خاموش کرد و گفت: بریم بهت میگم جوراب هایم را پوشیدم و روسری ام را مرتب کردم و زیر گلویم گره زدم. چادر مشکی ام را روی یرم انداختم و علیرضا را بغل گرفتم. کت احمد را خوب دورش پیچاندم و او را زیر چادرم بردم. با وجود ضعفی که داشتم همراه احمد از اتاق بیرون رفتم و بعد پا به کوچه گذاشتم. پرسیدم: کجا میریم؟ احمد به سر کوچه اشاره کرد و گفت: ماشین دربست گرفتم بریم حرم. _حرم که نزدیکه ماشین نمی خواست ... احمد به سمتم چرخید و گفت: حرم نزدیکه ولی جونی تو بدنت نیست پیاده راه بیای به پیکان قرمز رنگی رسیدیم و سوار شدیم. نزدیک حرم پیاده شدیم. کم کم مغازه ها در حال باز کردن بودند. احمد مرا گوشه ای نشاند و گفت: بشین الان میام. هوا سرد بود و از سرما در خودم مجچاله شدم. باز من چند دست لباس روی هم و چادر داشتم احمد که جز همان لباس تنش هیچ لباس یا کت دیگری نداشت بپوشد. علیرضا دوباره زیر گریه زد و من نمی دانستم وسط خیابان با وجود ضعفی که داشتم و نداشتن شیر چه طور او را آرام کنم. احمد که در مغازه سوغاتی فروشی بود تقریبا دوان دوان به سمتم آمد. مشتی پسته را به سمتم گرفت و گفت: بیا اینو بگیر بخور. شیشه بچه همراهته؟ _نمی دونم بذار بگردم فکرکنم باشه احمد علیرضا را از بغلم گرفت و گفت: بی زحمت بدش در حالی که علیرضا را تکان تکان می داد گفت: بابایی دو دقیقه صبر کن این قدر بی تابی نکن منو شرمنده خودت کنی شیشه علیرضا را پیدا کردم به سمتش گرفتم و گفتم: شیشه رو برای چی میخوای؟ _این مغازه داره آبجوش داره بهش رو انداختم قبول کرد یکم آبجوش بده برای بچه آبجوش نبات درست کنیم بدیم بخوره قدمی از من دور شد و گفت: تو همین جا بشین الان بر می گردم. احمد علیرضا به بغل رفت و من چشم به گنبد طلایی امام رضا دوختم و گفتم: یا امام رضا .... دلم برای احمد می سوزه خودت هواشو داشته باش هیچ وقت نذار حس کنه شرمنده ماست پسته ها را دانه دانه در دهانم گذاشتم و جویدم بالاخره صدای گریه علیرضا هم که تمام خیابان را روی سرش گذاشته بود قطع شد. زیر لب الهی،شکر گفتم و به احمد که به سمتم می آمد نگاه دوختم. علیرضا را در بغلم گذاشت. وسایل را برداشت و گفت بریم با یک دستش وسایل را می آورد و دست دیگرش را پشت کمر من گذاشته بود و مرا که تازه ضعف و گرسنگی ام برطرف شده بود با خود به حرم می برد. با طلوع آفتاب وارد حرم شدیم. اولین باری بود که من و احمد همراه فرزندمان به حرم آمده بودیم. از شدت ذوق و دلتنگی اشک هایم بی اختیار می ریخت. وارد یکی از رواق ها شدیم و در پناه گرمای رواق نشستیم و زیارت خواندیم احمد زیارت می خواند و من با گوش و جان می شنیدم و اشک می ریختم 🇮🇷هدیه به روح مطهره شهیده آرزو باهو صلوات🇮🇷 /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭330‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی
نماز زیارت را که خواندیم احمد روبرویم نشست و گفت: یه چیزی ازت میخوام امیدوارم ناراحت نشی بدون حرف منتظر بقیه صحبتش ماندم که نگاه از صورتم گرفت و گفت: میخوام قبول کنی یه مدت بری خونه آقاجانت ... انتظارش را نداشتم. با حرفش بغض به گلویم چنگ انداخت و گفتم: نه احمد ... نه ... دستم را گرفت و گفت: رقیه گوش کن به من ... به خود خدا، به همین امام رضا می دونی چه قدر حالم خرابه و چه قدر تنهام می دونی که الان بیشتر از هر وقت لازمت دارم که کنارم باشی و مرهم دردای دلم باشی ولی شرایطش نیست ... دستم را رها کرد و دست در جیبش کرد و مقداری پول بیرون آورد و گفت: ببین ... همه پولی که من دارم همینه ... اندازه این که فقط یه ماشین بگیرم ببرمت خونه آقاجانت با این پول من چه جوری تو رو کنار خودم نگه دارم با گریه گفتم: گفتی کم کم کار می کنی ... اشکم را پاک کرد و گفت: الهی قربونت برم گفتم .... الانم نمیگم برای همیشه بری فقط چند روز ... تو مراقبت میخوای ... این بچه مراقبت میخواد ... چند روز نباش تا من یک سر و سامونی به خودم و این زندگی بدم میام دنبالت _احمد من نمیرم ... می مونم پیشت احمد کلافه به پیشانی اش دست کشید و به پول ها اشاره کرد و گفت: میخوای کنارم بمونی وقتی کل پولی که من دارم همینه؟ وقتی با این پول نمی تونم یکم خوردنی برات بخرم کنارم بمونی چی بشه؟ رقیه فکر نکن من دلم نمیخواد پیشم باشی به خدا که دلم نمیخواد یه لحظه ازت دور بشم همه چیزی که الان برای من مونده فقط تویی ولی یکم واقعیت وضع من رو ببین منی که پول ندارم یه تشت و صابون بخرم پتویی که نجس شده رو بشورم، منی که پول ندارم یه پتوی دیگه بخرم که این طوری از سرما نلرزی یه بالشت بخرم که سرت رو روش بذاری پول ندارم یه قابلمه و قاشق بخرم کنار من برای چی میخوای بمونی؟ چرا این قدر پا به پای من خودت رو عذاب میدی _من خودمو کنارت عذاب نمیدم ... دستم را محکم در دست گرفت و گفت: رقیه جان ... جانِ احمد ... چند روز برو پیش خانواده ات هم مراقبت باشن و خیال من از شما و حال تون راحت باشه هم رفع دلتنگی کن هم مراسمای مادرم رو .... شرکت کن ... بغضی که صدایش را بم تر کرد دلم را همه وجودم را سوزاند _فقط چند روز .... خودم میام دنبالت ... قول میدم ... تو رو جان احمد روی حرفم نه نیار 🇮🇷هدیه به روح مطهره شهیده فاطمه رنجبری صلوات🇮🇷 /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
‍ ✅ماجرای شنیدنی «زیارت عاشورا»ی همسر علامه طباطبایی علامه حسینی طهرانی در کتاب «مطلع انوار» از علامه طباطبایی نقل می‌کند که می‌گفت: «عیال ما که خدایش رحمت کند، زنی بسیار بزرگوار و مؤمن بود. من با وی 10سال در نجف اشرف که برای تحصیل مشرف بودم، ایام عاشورا برای زیارت به کربلا می‌‌آمدیم و پس از 10 سال که به تبریز مراجعت کردیم همسرم روز عاشورا در تبریز در منزل نشسته و مشغول خواندن زیارت عاشورا بود؛ می‌گوید: ناگهان دلم شکست و با خود گفتم: 10 سال، روز عاشورا در کنار مرقد مطهر حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بودم و امروز از این فیض محرومم! یک‌مرتبه دیدم که در حرم مطهر در زاویه بین بالاسر و رو به رو ایستاده‌‌ام و رو به قبر مطهر مشغول خواندن زیارت هستم و چون روز عاشورا بود و مردم غالباً برای تماشای دسته و سینه‌‌زنان می‌‌روند فقط در پایین پا، مقابل قبر سایر شهداء چند نفری ایستاده و بعضی از خدّام برای آنها مشغول خواندن زیارت هستند؛ این صحنه که تمام شد دیدم در، خانه خود نشسته و در همان محل مشغول خواندن بقیه زیارت هستم.» ____🏴🌴🏴🌴 https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen