eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.2هزار دنبال‌کننده
32.7هزار عکس
37هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹پرچم فلسطین در حاشیه افتتاحیه جام ملت‌های آسیا به اهتزاز درآمد. 🔇🔊🔉 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید. 🦋 در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj اربعین معلی عاشقان ولایت 🚩 🆔 https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴بیانیه پایانی تظاهرات امروز در صنعا🇾🇪 🔻بیانیه «فتح موعود و جهاد مقدس» بسم الله الرحمن الرحیم 🔹جمعه آغاز رجب که نشانگر هویت ایمانی مردم یمن است، را تبریک می‌گوییم. 🔹 تأکید می‌کنیم که تجاوزات آمریکا و انگلیس به یمن در حمایت از رژیم صهیونیستی، ما را از حمایت از فلسطین باز نخواهد داشت. 🔹 تجاوز آمریکایی-انگلیسی تنها عزم و ایمان ما به موضع اصولی حمایت از برادرانمان در فلسطین را خواهد افزود. 🔹 آمریکا و انگلیس مستقیماً در تجاوز دخالت داشتند و برخی کشورها را نیز با خود درگیر کردند که آن‌ها نیز از عواقب این تجاوز مستثنی نخواهند بود. 🔹ما همراهی خویش را برای آغاز نبرد «فتح موعود و جهاد مقدس» اعلام می‌نماییم و همه انتخاب‌ها و تصمیم‌گیری‌ها را به رهبر خود محول می‌کنیم. 🔹ما از موضع مسئولانه ملی و مذهبی رئیس‌جمهور مهدی المشاط در دیدار با سران نظامی حمایت می‌کنیم. 🔹ما عملیات‌های نظامی برای جلوگیری از حرکت کشتی‌های اسرائیلی یا کشتی‌هایی که به سمت بنادر فلسطین اشغالی می‌روند، را تأیید می‌کنیم. 🔹ما عملیات‌های مردان جهاد و مقاومت در گروه‌های مختلف فلسطینی که تلخی شکست را به دشمن می‌چشانند، را می‌ستاییم. 🔹عملیات قهرمانانه مردان جهاد و مقاومت اسلامی در لبنان و عراق که باعث نگرانی اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها شده است، را نیز پاس می‌داریم. 🔹ما تأکید می‌کنیم که از امروز فلسطین در نبرد خویش تنها نخواهد بود. 🔹‌بار دیگر تأکید می‌کنیم کشتی‌رانی بین‌المللی در دریای عرب و سرخ برای همه ایمن است؛ مگر کشتی‌های اسرائیلی یا کشتی‌هایی که عازم بنادر فلسطین اشغالی هستند. 🔹ما آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها را مسئول نظامی‌سازی کشتیرانی بین‌المللی می‌دانیم؛ و به آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها ثابت خواهیم‌کرد که یمن گورستان متجاوزان است. 🔹به توده‌های میلیونی مردم بزرگ یمن که در میدان السبعین صنعا و در استان‌های مختلف راهپیمایی کردند، درود می‌فرستیم. 🔹و اعلام می‌کنیم راه‌حل مسئله کنونی توقف تجاوزات اسرائیل با حمایت آمریکا علیه غزه است؛ نه تجاوزی تازه به یمن. 🔇🔊🔉 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید. 🦋 در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj اربعین معلی عاشقان ولایت 🚩 🆔 https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔺 🔺 ‼️ روز ۲۲ دی ماه روز شکست ابهت و قدرت پوشالی آمریکا در و منطقه است. 🔴 ساعت ۱۷:۱۰ سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ (۱۲ ژانویه ۲۰۱۶) دو فروند قایق جنگی آمریکایی حامل ۱۰ ملوان آمریکایی توسط نیروهای تیپ ۲۱۴ تکاوران دریایی سپاه پاسداران در محدوده آب‌های ایران در نزدیکی جزیره فارسی خلیج فارس به دلیل ورود غیرقانونی به آب‌های سرزمینی ایران دستگیر شدند. 🔺این دو فروند شناور آمریکایی که از کویت به سمت جزیره بحرین در حال حرکت بودند، در مسیر حرکت به پنج مایلی جزیره فارسی نزدیک شدند که بعلت تجاوز به حریم آب های سرزمینی جمهوری اسلامی ایران سریعاً شناورهای آنان توقیف و تفنگداران آمریکایی دستگیر شدند. 📍 این اقدام «دلاوران از جان گذشته جمهوری اسلامی» در شرایطی انجام شد که دو ناو هواپیمابر آمریکایی و فرانسوی و پنج ناوشکن دیگر، در آن منطقه حاضر بودند. ♦️پخش گسترده تصاویر نظامیان وحشت زده آمریکایی در حالیکه دستان خود را به حالت تسلیم بر سر گذاشته بودند سبب تحقیر آمریکا و اثبات پوشالی بودن هیمنۀ این کشور مدعی شد. 🍀 امروز باشیم و خود را دست کم نگیریم. ما قوی هستیم و مقتدر و دشمن با وجود ادعا ضعیف و ترسو. 🔇🔊🔉 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید. 🦋 در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj اربعین معلی عاشقان ولایت 🚩 🆔 https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ال جی مگه یخچال نمیزد! عجب چیزی زده 😯 🔹خودررو برقی ال جی که همه چیز دارد 🔹خودرو LG Alpha-ableFuture Mobility Concept توسط هوش مصنوعی کنترل می شود و راننده می تواند در این زمان در یوتیوب گشت و گذار کند یا کنسول بازی کند. در داخل یک دسته مانیتور، 4 صندلی و حتی یک یخچال و قهوه ساز وجود دارد 🚙 البته به پراید نمی رسه ما پراید خودمان را سوار می شویم و منت بیگانه نمی کشیم 《《《البته خودمون را هم بعد از وصیت به خدا می سپاریم》》》 🔇🔊🔉 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید. 🦋 در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj اربعین معلی عاشقان ولایت 🚩 🆔 https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🚘 بازار پرتلاطم و افزایشی قیمت خودرو 🔇🔊🔉 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید. 🦋 در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj اربعین معلی عاشقان ولایت 🚩 🆔 https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
       👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇       ✴️ شنبه 👈23 دی/ جدی 1402 👈1 رجب 1445👈 13 ژانویه 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🤲حلول ماه رجب المرجب ماه امیرالمومنین علیه السلام بر همه مومنین مبارکباد و التماس دعای خیر از همه عزیزان. ❤️ولادت با سعادت امام محمد باقر علیه السلام (57 هجری). 🌹استحباب زیارت امام حسین علیه السلام در شب و روز اول رجب. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر: ✅مسافرت. ✅خواستگاری عقد و ازدواج. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن ✅خرید وسیله سواری. ✅خرید و فروش. ✅و دیدار با حکام و مسولین خوب است. 🚘مسافرت: مسافرت خوب است و مال و خیر فراوان در پی دارد. ان شاءالله. 👶زایمان:نوزاد مورد قبول مردم تا پایان و زندگی پربرکتی دارد. 💑مباشرت امشب: مباشرت برای سلامتی جسم نیک است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️ختنه و نام گذاری کودک. ✳️رفتن به خانه نو. ✳️بردن جهاز عروس. ✳️خرید املاک و منزل. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️درختکاری. ✳️و تعهد نامه گرفتن نیک است. 🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است. 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث کوتاهی عمر می شود. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، برای رگ ها ضرر دارد. 😴 تعبیر خواب. خوابی که (شب یکشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 2 سوره مبارکه " بقره" است. الم ذالک الکتاب لا ریب فیه... و مفهوم آن این است که خواب بیننده بر چیزی اطلاع یابد که قبلا نمی دانست و یا خبری در قالب نامه یا حکمی به وی برسد که باعث خوشحالی وی گردد. ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. @taghvimehamsaran 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان http://splus.ir/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناگفته هایی از استاد در مورد یمنی ها: درباره یمنی ها🇾🇪 هیچی نمی‌دونید 🔇🔊🔉 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید. 🦋 در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj اربعین معلی عاشقان ولایت 🚩 🆔 https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای_مادرانه💖 قسمت۱۶ حنانه چشمان به اشک نشسته اش را به پسرکِ مرد شده اش انداخت: من غیر تو کسی رو ندارم! لب هایش می لرزید. دل علی برای غربت مادرش سوخت: مگه همیشه به من نگفتی ما تنها نیستیم؟ مگه همیشه نگفتی ما خدا رو داریم؟ یادت رفت؟ حنانه با صدای بلند گریه کرد. علی سر مادر را در آغوش گرفت و در حالی که اشک از چشمان خودش هم سرازیر بود،گفت: نمیرم مامان! غلط کردم! تو رو خدا گریه نکن! تو رو خدا! حنانه جلوی اشک هایش را گرفت: چرا قسم میدی؟ دلم داره میترکه! علی گفت: به فکر دل من نیستی که با دیدن اشکهات چه بلایی سرش اومد؟جون به لبم میکنی مامان ریزه! جون به لب! حنانه با کف دستش، اشک از صورت علی جانش گرفت: تو همه چیز منی علی! دوباره لب هایش لرزید اما دامه داد: تو همه دنیای منی! میدونی چه روز هایی که جون کندم تا سیر بخوابی؟ چه شبها که تا صبح بالا سرت بودم؟ تو که دنیا اومدی، با همه بچه بودن های خودم، با همه تنها گذاشتن های مادرم، با وجود همه سختی ها بزرگ شدم تا تو رو نگهدارم! نمیفهمی حرفام رو! نمیفهمی که بعد از کلی درد و عذاب، وقتی هنوز عرق درد رو تنت نشسته، اون دو نفری هم که برای کمک بهت اومدن، بذارن برن، یعنی چی! نمیدونی صدای گریه بچه ات بیاد اما جون تو تنت نباشه که حتی بغلش کنی یعنی چی! نمیدونی با چه درد و اشک و ناله و ترسی برای اولین بار بهت شیر دادم! نمیدونی برای زنده نگهداشتنت چه راه سختی رفتم! نمیدونی علی! نمیدونی من چی کشیدم تا تو رو برای خودم نگهدارم! علی خم شد و سر بر پای مادر گذاشت. پاهای حنانه از اشک چشمان پسر خیس شد. حنانه در همان حالت زانو بغل کرده ماند. با یکی از دستانش موهای با ماشین تراشیده علی را نوازش کرد: گریه نکن مادر! نگفتم که گریه کنی! گفتم که بدونی برای بزرگ شدنت، من خیلی سختی کشیدم! تمام آرزوهام رو برای تو کشتم! تمام خواسته ها و من بودم ها رو دفن کردم تو وجودم! همه ی حنانه شد علی! همه خواسته هام شد خواسته هات! همه رویاهام شد رویاهات! تنها چیزی که برای خودم خواستم دیدن دامادی تو هست! برات برم خواستگاری! کت و شلوار تنت کنم! تو بخندی و من نگات کنم! علی هنوز در همان حالت؛ روی پاهای مادر، اشک میریخت. حنانه هنوز نوازشش میکرد: می ترسم علی! از رفتن و نیومدنت میترسم! از دیدن چشمهای بسته ات میترسم! از روزی که باشم و نباشی، می ترسم! منم یک مادرم! با تمام مادرانه هام دوستت دارم! ولی یک چیزی از من و دلم مهم تر هست! یک چیز هست که باعث میشه تنها آرزوم هم چال کنم! علی جانم فدای علی اکبر لیلا! علی جانم فدای گلوی پاره علی اصغر رباب! برو مادر! جهاد کن! من دل ام وهب رو ندارم، اما برو! امام رو تنها نذار! اسلام رو تنها نذار! برو مادر فقط یادت باشه یک مادر چشم به راه داری! یک غریب که شاید بعد تو به اسیری نره، اما اسارت این خاک هر روز اون رو هزار بار میکشه و زنده می کنه! حنانه هق کرد و گفت. هق هق کرد و لالایی خواند. هق هق کرد و سر علی را روی زانو گذاشت و خواباند. هق هقش را بی صدا کرد و علی اش را تا صبح تماشا کرد. تماشا دارد دیدن چهره پسری که بیست سال همه زندگی ات را پایش گذاشتی. تماشا دارد چهره پسری که از جانت عزیز تر است. تماشا دارد تماشای عزیزت که نمیدانی بار دیگر کی تماشایش میکنی. تماشا کردن با چشمان به خون نشسته! تماشا کردن اشک های لغزان! اگر خیالت هست که راحت است فرستادن جوانت به قربانگاه، پس هنوز مادر نشده ای! راه علی، راه جنگ و خون و زخم و قطع عضو و شهادت و اسارت و مفقود الاثر بودن بود. کدام مادری می تواند تاب آورد؟ حنانه قرآن را بالا گرفت و علی خم شد و از زیر قرآن گذشت. کاسه آب درون دستان حنانه میلرزید. علی سر مادر را بوسید و لب های حنانه لرزید. علی رفت و حنانه کاسه آب را پشت سرش ریخت. تماشایت می کنم مادر! قد رعنایت دل میبرد از چشمانم! خوشا به حال لیلا که در کربلا علی اش را ندید! درد دارد بعضی درد ها! درد دارد بعضی شنیدن ها! علی چند قدم جلو تر استاد. برگشت به مادر نگاه کرد! چیزی در دل حنانه فرو ریخت. علی لبخند زد: دوستت دارم مامان! و رفت و ندید حنانه بر زمین نشست. رفت و ندید حنانه اش چه شد. نشنید که حنانه لب زد: امان از دل زینب ( سلام الله علیها)... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای مادرانه💖 قسمت ۱۷ احمد نگاهی به خانه سوت و کور انداخت. هر چند مادرش با تمام هنر زنانه اش خانه را چیده بود، اما زندگی اش روح نداشت. به خانه کوچک علی و مادرش فکر کرد که حتی نیمی از وسایل او را نداشتند اما چه خانه گرمی بود. روح زندگی داشت. این خانه روح نداشت. حتی وقتی مادرش بود، خانه زن خانه اش را نداشت. برای اولین بار دلش زندگی خواست. دلش زن و بچه خواست. دلش صدای خنده و شادی خواست. دلش بحث و قهر و دعوا خواست.
بیست و یک ساله بود که به خواستگاری رفت. دل داد و دل خواست. چقدر آن روز ها شور و شوق داشت. چقدر آن روز ها شیرین بود و چه زود دهانش تلخ شد. دوستان و همرزمانش هر یک زن و زندگی داشتند و او سالها با دلی شکسته و ترس دوباره پس زده شدن، تنها مانده بود. دستی به خاک نشسته روی میز کشید. دلش هم خاک گرفته بود. دوست داشت دلش را خانه تکانی کند. از این در خود خمودگی خسته بود. صدای زنگ تلفن بلند شد. از روی مبل بلند شد و تلفن را جواب داد:بله؟ صدای علی آمد. بعد از دو هفته که از رفتنش گذشته بود: سلام جناب سرگرد! احمد خندید: سلام رزمنده!چطوری؟ علی هم میخندید: زنده ام هنوز! احمد: خداروشکر. اوضاع خوبه؟ علی: جای شما خالیه! احمد لبخندی به شیطنت صدای علی زد: ما هم تو نوبت اعزامیم! خوبه بار اولته رفتی! علی: پس منتظرتون هستیم! بچه ها همش میگن جای شما خالیه، کاش بودید! احمد: الان باور کنم؟ علی خندید: باور کنید! احمد: سعی میکنم! هر دو خندیدند و بعد از چند لحظه خندیدن علی پرسید: جناب سرگرد! از مادرم خبر دارید؟ دو هفته است خبری ازش ندارم. احمد گفت: دو بار رفتم سر زدم اما کسی در روباز نکرد. شاید خونه همسایه ها بود. علی نگران گفت: هوا تاریک بشه خونه است. هیچ وقت بعد تاریکی هوا بیرون نمیمونه. احمد نگران شد. هر دو بار ساعاتی پس از تاریکی هوا رفته بود. نمیخواست علی را نگران کند: الان میرم سر میزنم. میگم بیاد اینجا تا تو زنگ بزنی. یک ساعت دیگه میتونی زنگ بزنی؟ علی نگران بود. از صدایش مشخص بود: آره. شرمنده مزاحم شدم. خیلی نگرانم. احمد: نگران نباش. یک ساعت دیگه منتظرتیم. تماس قطع شد و احمد لباس عوض کرد و مهیای بیرون رفتن شد. خودش هم برای مادر علی نگران شده بود. کاش همان بار اول بیشتر منتظر میماند یا از همسایه ها پرس و جو میکرد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای مادرانه💖 قسمت۱۸ احمد در زد. در آهنی مقابلش را کوبید و کوبید. احمد: خانم مهدوی! خانم مهدوی! خونه هستید؟ احمد با صدای بلند صدا میزد و همزمان در را میکوبید. چند نفر از همسایه ها جمع شده بودند. زنی جلو آمد. در حالی که مردد بود رو به احمد گفت: آقا! شما نسبتی با این خانم دارید؟ احمد نگران برگشت و متوجه تجمع و پچ پچ همسایه ها شد. شایعه! یک نگرانی دیگر! احمد: من همکار پسرشون هستم. از جبهه زنگ زده تا با مادرش حرف بزنه. هر چی در میزنم کسی در رو باز نمیکنه! زن گفت: شما دو بار دیگه هم اومده بودید. درسته؟ قبل از اینها هم چند بار اومدید اینجا. پچ پچ ها بیشتر شد. احمد برای خاطر علی جواب داد: بله. رفت و آمد خانوادگی داریم. شما میدونید خانم مهدوی کجا هستن؟ زن چادرش را با یک دست جلو کشید و گفت: دو روز بعد از رفتن پسرش، یک مردی اومد و به زور با خودش بردش. من از خرید اومده بودم که دیدمش. همونجور که اون مرد کشون کشون میبردش، بهم گفت به پسرش بگم که عموهاش اومدن. بعد مرد زد تو دهنش و ساکتش کرد. اونوقت به من گفت به علی بگم: جنازه مادرش رو براش میفرسته! احمد هراسان به زن نگاه کرد. برادران حنان؟ عموهای علی؟ چرا به دنبال حنانه آمده بودند؟ باید خودش را به خانه میرساند. باید به علی میگفت بازگردد! حریم خانه اش را شکسته اند! علی زنگ زد و احمد نگران همه چیز بود! علی: سلام جناب سرگرد. شرمنده هی مزاحم میشم. مامانم اونجاست الان؟ احمد لب گزید و با احتیاط گفت: مادرت خونه نبود. انگار رفته روستاتون! علی متعجب گفت: مامانم نمیتونه اونجا بره! شما مطمئن هستید؟ کی به شما گفت؟ احمد: همسایه تون گفت. مثل اینکه عموهات اومدن دنبالش و بردنش. علی بر سرش زد و صدای ضربه به گوش احمد هم رسید: یا جده سادات! اون نا مسلمونها آدرس رو از کجا پیدا کردن؟ خدایا چکار کنم؟ کی اومده بودن؟ کی بردنش؟ احمد: آروم باش! دو روز بعد از رفتن تو! علی بی قرار تر شد: دو هفته است که بردنش! وای! وای مادرم! نکشته باشنش! وای خدا! من چکار کنم؟ چطور برسم بهش؟ احمد گفت: برو مرخصی بگیر حرکت کن. فرمانده ات کیه؟ علی ذهنش در حال محاسبه اتفاقات و مسیر بود، زیر لب گفت: سرهنگ غفاری. احمد گفت: برو وسایلت رو جمع کن. من درستش میکنم. چند تماس گرفت و ساعتی معطل شد تا با سرهنگ غفاری صحبت کرد، و علی را شبانه راهی تهران کرد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای مادرانه💖 قسمت19 احمد منتظر رسیدن علی بود. نمی توانست این پسر جوان را با آن عموها تنها بگذارد. همیشه از دردسر دوری میکرد اما اینکه زنی را از خانه اش بدزدند و تهدید به کشتن کنند، فراتر از تصوراتش بود. احمد خود را مسئول میدانست. علی مادرش را به او سپرد و رفت. دو هفته! دو هفته بود که آن زن را برده بودند! دو هفته کافی بود برای هر کاری! دو هفته زیاد بود برای هر کاری! دو هفته برای کشتن روح یک زن هم کافی بود.
علی از اتوبوس پیاده شد. چشمانش سرخ بود و بی خوابی و نگرانی، حلقه سیاهی دور چشمهایش شده بود. شتابان قدم برمی داشت اما مبهوت بود. احمد او را صدا زد: علی! علی بدون تمرکز، چشم به او دوخت و چند ثانیه طول کشید تا او را به یاد آورد. احمد به سمتش رفت و او را در آغوش گرفت: چه کار با خودت کردی؟ ساک را از دست علی گرفت و روی صندلی عقب انداخت و علی را روی صندلی جلو نشاند. خودش پشت فرمان نشست و گفت: آدرس بده! علی بالاخره لب به سخن گشود: آدرس کجا؟ من باید برم. باید به مامانم برسم! احمد خودرو را روشن کرد: می خوایم بریم پیش مادرت! تو ایشون رو به من سپرده بودی. تقصیر منه و هر کاری بتونم برای کمک به تو انجام میدم. عموهات یک پیغام هم برات داشتن! نگاه علی کنجکاو شد. احمد ادامه داد: گفتن جنازشو برات میفرستن! رنگ از صورت علی رفت. نفسش به شماره افتاد و صدای ناله از دهانش خارج شد. احمد ماشین را کنار زد و نگه داشت. با دو دستش صورت علی را گرفت: الان وقتش نیست. الان باید محکم باشی! مادرت رو که پس گرفتی، هر کاری میخوای بکن اما الان باید محکم باشی! علی سری تکان داد و احمد دوباره راه افتاد. دو سه ساعتی از حرکتشان گذشته بود که علی بالاخره خوابش برد و احمد میدانست چقدر این خواب برایش لازم است. امروز روز سختی خواهد داشت. فقط خدا کند دیر نشده باشد! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای مادرانه💖 قسمت۲۰ جاده پر پیچ و خم شمال، کار خود را کرد. نزدیک امامزاده هاشم بود که علی چشم باز کرد. دستی به صورتش کشید: خوابیدم؟ احمد پدرانه گفت: خسته بودی! علی نگاهی به دور و برش کرد. چیزی تا رشت نمانده بود. نزدیک رشت جاده فرعی را نشان داد و احمد سر اتومبیل را کج کرد: خوب شد بیدار شدی وگرنه حتما کلی دور میشدم از این جاده. علی بی قرار بود و زیر لب ذکر میگفت. احمد سعی می کرد خود را خون سرد نشان دهد. نزدیک روستا بودند. وقتی وارد محل شدند، زنها و مرد ها و بچه های زیادی را دیدند که مشغول کار و فعالیت و بازی و گپ و گفت هستند. اما بلا استثناء همه با عبور خودرو سرکی میکشیدند تا راننده و مسافرانش را ببینند. با دیدن علی بعضی ها راه خانه جبار را پیش گرفتند. می دانستند علی پی مادرش آمده و کسی نبود که نداند جبار حنانه را اسیر کرده! علی مقابل خانه عمو جبار پیاده شد و صدا کرد: عمو! عمو جبار! مامان! مامان! جبار به ایوان آمد. آن خانه کوچک با دو اتاق و یک هال و آشپزخانه کوچک، ایوان بزرگ و دلبازی داشت. با نرده ها و ستون های چوبی، سقف شیروانی و حوضچه نزدیک ایوان. زمین گل آلود شاهد بارش باران بود و باد سرد تن میلرزاند اما نه برای علی که داغ غیرت بود. عمو جبار با آن موهای سپید و صورت تراشیده رو به علی غرید: چته صداتو انداختی پس سرت؟ دردت چیه پسر حنان؟ علی ادب را غی نکرد و تربیت حنانه را دور نینداخت: سلام عمو! اومدم دنبال مادرم! جبار تکیه به عصا داده بود. پسر بزرگ بود و بعد از پدرش بزرگ خانواده: با اجازه کی برده بودیش؟تو به چه حقی مال من رو بردی؟ علی دندان به هم سابید: مادرم مال تو نیست! اموال تو نیست عمو! کجا بردی مادرم رو؟ جبار اخمش را شدید تر کرد: به تو چه بی غیرت؟ مادرت رو تو شهر غریب گذاشتی، رفتی؟ کلاهتو بذار بالا تر! علی با کفش روی ایوان رفت؛ از قصد و غرض نبود! از بی حواسی بود: بی غیرت من هستم یا کسی که زن تنها رو از خونه اش میدزده؟ جبار سیلی محکمی به گوش علی زد که احمد قدم به جلو گذاشت اما فریاد جبار او را میانه راه نگاه داشت. جبار عربده زد: من دزدم؟ به من میگی دزد؟ دزد تویی بی شرف! تو که تا دو روز رفتم شهر، ناموسم رو دزدیدی! میدونی چند وقت در به در پیدا کردن نشونیت بودم؟ علی دستش روی صپرت دردناکش بود. نه که توان مقابله نداشته باشد، ادب تربیت حنانه بود که جواب جبار را با سیلی نداد و گفت: بردمش تا از دست شما راحت باشه! که چند روزی زندگی کنه و ببینه دنیا قشنگه! تو این جهنم سبز پیرش کردید، عذابش دادید! بس بود براش! بسه براش! حالا تا نرفتم سراغ مامور بگو بیارنش! جبار از لای دندان غرید: برای من مامور بیاری؟ تو یک الف بچه من رو از مامور میترسونی؟ برو هر غلطی دلت خواست بکن. احمد هاج و واج تماشایشان میکرد. زبان گیلکی را نمی فهمید، حال آن که تند تند صحبت میکردند مزید بر علت شد که نفهمد چه می گویند. علی گفت: جناب سرگرد! باید برم پاسگاه. شما اینجا باشد تا مامانم رو از خونه بیرون نبرن! جبار گفت: برو بچه! برو ببینم چطور میخوای زنم رو از خونه ام ببری! چیزی در دل علی شکست. رنگش سپید شد. زمزمه کرد: زنت؟ احمد فهمید. از کلمه (زنت) که علی گفت فهمید. نگاهی به مرد مقابلش انداخت. دست کم برایش هفتاد را تخمین میزد. وای بر او که نتوانست مواظب امانتی باشد! وای از آن زن مظلوم و جوان! چیزی در دل احمد هم شکست!
علی عصبی گفت: دروغ میگی! مادرم هیچ وقت زنت نمیشه! اصلا نمی تونستی عقدش کنی! جبار گفت: چرا نمی تونستم؟ علی در ذهنش دنبال راه حلی بود: شناسنامه اش پیش من بود. جبار پوزخندی زد: صیغه کردمش! شناسنامه نمی خواست. احمد ناخودآگاه زبان باز کرد و همه شوکه کرد: صیغه ات مشکل داشت. حنانه خانم محرم من بودن. چند وقت دیگه هم قرار عقد کنیم. علی حیران به فرمانده اش نگاه کرد. احمد پلک بر هم گذاشت تا او را آرام کند. علی لبخند زد. بعد با قدرت به عمویش گفت: برو مادرم رو بیار تا به جرم دزدیدن زنش ازت شکایت نکرده! اینجوری نگاه نکن که تک و تنها اومده، بخاطر آبروی من کوتاه اومده وگرنه پوستت رو کنده بود تا حالا! از چشمان جبار خون میبارید: دروغه! مثل سگ دروغ می گید! اگه شوهرشی تو این دو هفته کجا بودی؟ احمد با اعتماد به نفس گفت: ماموریت! باید به شما جواب پس بدم؟ حنانه خانم رو صدا کنید. جمعیت زیادی در حیاط جمع شده بودند. ایوان خانه هم از اهل خانه پر بود. به اشاره جبار، رحمان پسرش، رفت تا حنانه را بیاورد. زمزمه هایی بلند شد. چشمان علی در به در دیدن مادر بود. حنانه را آوردند اما چه آوردنی! پایش می لنگید و سیاه و کبود شده بود. آنقدر وزن کم کرده بود که علی می ترسید میان راه بشکند. جبار دوباره به سمتش حمله ور شد و میزد و می گفت:پس شوهر داشتی که زیر بار عقد نرفتی؟ به چه حقی؟ علی و احمد به سمت حنانه شتافتند. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸﷽🌸 ✍ با سلام و صبح بخیر و عرض تبریک حلول ماه رجب و میلاد با سعادت امام محمد باقر(علیه السلام) به شما بزرگواران و به امید پیروزی‌ رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل                 🌱ذکر روز شنبه🌱              🌺 یا رب العالمین 🌺 ⬅️ تاریخ: بیست و سوم ماه سال ۱۴۰۲، مصادف با اولین روز از ماه رجب سال ۱۴۴۵ ⬅️ مناسبت ها : 🌲سالروز ولادت حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) 🌲سالروز عملیات کربلای شش(در منطقه عمومی سومار با رمز یا فاطمه الزهراء سلام الله علیها)سال۱۳۶۵ 🌲السلام علیک یا رسول الله(ص)             ☀️ حدیث روز☀️ 🌴پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)فرموده اند: ✍ بدانید که روح الامین به من خبر داد که هیچکس تا روزى اش را کامل دریافت نکند نخواهد مرد. پس تقوا پیشه کنید و در طلب رزق باشید و اگر روزى تان کم بود، کاری نکنید که با انجام معصیت آن را سریعتر به دست آورید؛ چون خداوند روزى ها را بین خلق خودش به طور حلال تقسیم فرموده است و آن را از راه حرام در نظر نگرفته است💐 📚 فروع کافی/ج 5 /ص192 ☀️اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِيِّکَ الْفَرَجَ☀️ "بحق حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ✍ جهت شادی ارواح پاک و مطهر جمیع🌹شهداء خصوصا🌹شهدای آموزش و عملیات کربلای پنج و سردار دلها صلوات💐 🤲اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💐 🔇🔊🔉 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید. 🦋 در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســ😊ــلام✋ صبح سرد زمستانی بخیر ☕️❄️ دلتون غرق امید 🤍 روزتون پر از نور خـــدا🌟 روزتون پر از ارامش😇 روزتون پر از شادى و لبخند😊 روزتون پر از عشق و نشاط🥰 وهر روزتون پر از نور اميد🌟❤️ ❤️❤️ ❤️ ┅✿❀😋❤️😍❤️😜❀✿┅ لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️سَیِّئَةٌ تَسُوءُکَ، خَیْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُکَ‏. 🟤گناهی که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکی است که تو را به خود پسندی وا دارد. 📘 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
♦️پسر شهیده معصومه بدرآبادی بعد از انفجار اول به مامانش پیام میده حالشو بپرسه، مامانش به شوخی میگه من شهید شدم و دارم از بهشت پیام میدمپنج دقیقه بعد در انفجار دوم همراه دخترش زینب به شهادت میرسه انفجار اول ۲:۵۰ و انفجار دوم ۳:۱۵ رخ داد. 🕊 (همه اعضا کانال می توانند وصیت نامه شهدا و خاطرات شهدای و جانبازعزیز را ارسال کنند تا در کانال با دیگر دوستان به اشتراک بگذاریم) 👆👆👆👆👆👆👆👆👆 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌