eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.3هزار دنبال‌کننده
32.6هزار عکس
36.8هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دو شهید بر اثر حمله نیروهای اشغالگر به کرانه باختری ‌‌‌ کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آمریکا اعتراف کرد...!!!! 🎙رحیم پور ازغدی : در اسناد لانه جاسوسی آمریکا بیان شده امام خمینی(ره) نخستین کسی بود که به جهانیان یاد داد علیه آمریکا می توانید بایستید ، حتی شوروی هم نمی توانست چنین بکند. کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سرباز روسی یک پهپاد FPV اوکراین را با کیسه‌ای در دست سرنگون کرد کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
🛑 سخنگوی نیروهای مسلح یمن ضمن تایید سرنگونی هواپیمای پیشرفته آمریکایی، از هدف قرار دادن یک نفتکش انگلیسی نیز خبر داد. کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 «بگذار نماز بخوانند» 🔻دانشجویان و مردم برای مراقبت از نمازگزاران از دست پلیس وحشی آمریکا زنجیره انسانی تشکیل دادند و شعار «بگذار نماز بخوانند» سر میدادند کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
🎥 حاوی تصاویر دلخراش | بمباران بامدادی مرکز و جنوب غزه/ ۹ فلسطینی به شهادت رسیدند 🔸در پی بمباران مناطق مرکزی و جنوبی نوار غزه توسط جنگنده‌های دشمن صهیونیستی دست‌کم ۹ فلسطینی شهید و ۳۰ غیرنظامی دیگر زخمی شدند. 🔸رژیم صهیونیستی ساعاتی پیش یک خانه مسکونی را در النصیرات بمباران کرد که بر اثر آن، ۵ نفر شهید و دست‌کم ۳۰ تن دیگر زخمی شده‌اند. 🔸همچنین در بمباران یک منزل مسکونی در غرب شهر رفح، واقع در جنوب نوار غزه توسط رژیم صهیونیستی دستکم ۴ نفر به شهادت رسیدند و در میان شهدا یک کودک نیز به چشم می‌خورد. ‌‌‌ کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار رادان: شهادت می‌دهم که رئیس جمهور و رئیس قوۀ قضائیه در حمایت از طرح حجاب و عفاف مردانه کنار ما بوده‌اند کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حسینی معاون امور مجلس رئیس‌جمهور: تعطیلی پنج‌شنبه یا شنبه در صحن مجلس پیگیری می‌شود. کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
# خبر# از مجلس# شورای# اسلامی ✅نماینده مجلس: دولت جدیت لازم برای استفاده از افراد توانمند را نداشت/ چالش‌هایمان بیشتر خواهد شد 🔸مهدی باقری عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس: دولت ضعف‌هایش را انکار نکند، مهمترین ضعف دولت این است که نتوانست از افراد خیلی قوی استفاده کند درحالی که برای حل مشکل نیاز است به سراغ افراد توانمند برویم. 🔸پیش بینی من از آینده این است که قطعا روزهای بهتر اما چالش های بیشتری هم خواهیم داشت. 🇮🇷 اخبار مجلس شورای اسلامی 🎥حسینی معاون امور مجلس رئیس‌جمهور: تعطیلی پنج‌شنبه یا شنبه در صحن مجلس پیگیری می‌شود. 🇮🇷 اخبار مجلس شورای اسلامی ✅نماینده مجلس: ۳۸ هزار دروغ در زمینه اعتراضات و مهسا امینی ایجاد شد 🔸زهره سادات لاجوردی، نماینده تهران در مجلس گفته در سال ۱۴۰۱ دیدیم که ۳۸ هزار دروغ تنها در زمینه اعتراضات و اغتشاشات مهسا امینی ایجاد شد. تمام مستندات این دروغ‌ها موجود است اما متاسفانه گاهی تا دروغ این رسانه‌ها اثبات شود؛ آثار و لطمات زیادی را برای جمهوری اسلامی به وجود آورد 🔸اگر کم کاری کنیم و نتوانیم به خوبی روایت کنیم دشمنان برای ما خواب‌ها دیده است اگر یک بار شکست خورده باشد؛ اما روز و شب در فکر راه‌اندازی شبکه‌های ضد انقلاب و معاند است. شبکه‌های تبلیغاتی که ۲۴ ساعته یک جنگ ترکیبی را به راه انداخته است. 🇮🇷 اخبار مجلس شورای اسلامی ✅ بالاخره یک نماینده مجلس به فکر تغذیه و سموم غذایی افتاد 🔸 نمایندگان در نشست علنی (سه‌شنبه 4 اردیبهشت ماه) با ارجاع گزارش نهایی کمیسیون کشاورزی در مورد تحقیق و تفحص وزارت جهاد کشاورزی در خصوص عملکرد سازمان حفظ نباتات در ممانعت از تولید سموم کشاورزی داخلی و واردات نمونه خارجی به قوه قضائیه با 167 رأی موافقت کردند 🔸علیرضا نظری سخنگوی کمیسیون کشاورزی در جریان قرائت این گزارش در صحن علنی گفت: سازمان حفظ نباتات به طور مستقیم و غیرمستقیم با ایمنی غذایی و سلامت مردم و ایجاد بیماری‌های مردم اعم از جهش ژنتیکی، نقص جنین، مشکلات تنفسی ارتباط داشته و عوارض سموم شیمیایی و به تبع آن عوارض زیست محیطی و جانوری از اهمیت زیادی برخوردار است 🔸وی با اشاره به ضرورت اصلاح قانون حفظ نباتات در صحن مجلس گفت: قطعاً بدون این تغییرات و تحول اساسی استمرار وضعیت گذشته و فعلی بر وخامت بیشتر به ویژه در افزایش امراض انسانی و به تبع آن افزایش هزینه‌های درمانی جامعه قطعی خواهد بود 🔸این نماینده مردم در مجلس یازدهم در خاتمه مستنداً بر اساس ماده 214 آیین‌نامه داخلی مجلس به منظور رسیدگی به تخلفات احرازی گزارش برای رسیدگی به قوه قضائیه و مرجع رسیدگی به تخلفات اداری ارسال گردد. 🇮🇷 اخبار مجلس شورای اسلامی ✅ دوره دوم انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی در روز جمعه ۲۱ اردیبهشت ماه برگزار خواهد شد 🔸مرحله دوم انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی در ۲۱ حوزه با رقابت برای ۴۴ کرسی از ۲۹۰ کرسی مجلس شورای اسلامی برگزار خواهد شد. 🇮🇷 اخبار مجلس شورای اسلامی 📸 انتقاد مصطفی میرسلیم از دکتری افتخاری یک دانشگاه فرعی پاکستان به رئیس جمهور: اعطای دکتری افتخاری دانشگاه فرعی به دست معاون دانشگاه چه افتخاری دارد؟ 🇮🇷 اخبار مجلس شورای اسلامی کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
🚨 ناوگروه یواس‌اس دوایت آیزنهاور آمریکا دریای سرخ را ترک کرد 🥷🧑‍🎨 ☑️ دو شهید بر اثر حمله نیروهای اشغالگر به کرانه باختری 🔻دقایقی پیش ارتش دشمن صهیونیستی به کرانی باختری یورش برد و پس از درگیری با دو جوان آن ها را به شهادت رساندند ‌‌‌ 🥷🧑‍🎨 ☑️ انصارالله: یک کشتی نفتی انگلیسی را در دریای سرخ با موشک‌های مناسب هدف قرار دادیم. 🥷🧑‍🎨 🚨حملات روسیه به قطار باری ناتو. 🚫بسته حمایتی جدید آمریکا و ناتو که از طریق مسیر ریلی درحال ورود به کیف بود منهدم شد. 🥷🧑‍🎨 🛑 بیانیه نیروهای مسلح یمن در مورد عملیات هدف قرار دادن یک کشتی نفتی انگلیسی (ANDROMEDA STAR) در دریای سرخ و عملیات سرنگونی هواپیمای آمریکایی (MQ9) نیروی دریایی ارتش یمن با استعانت از خداوند متعال یک کشتی نفتی انگلیسی (اندرومدا استار) را در دریای سرخ با تعدادی موشک مناسب نیروی دریایی هدف قرار دادند که منجر به اصابت مستقیم این کشتی شد. نیروهای پدافند هوایی نیروهای مسلح یمن روز گذشته موفق شدند یک فروند هواپیمای MQ9 آمریکایی را در حریم هوایی استان صعده در حالی که در حال انجام ماموریت های خصمانه بود سرنگون کنند و با موشک مناسب مورد هدف قرار گرفت. نیروهای مسلح یمن به همه مردم عزیز یمن به دلیل پاسخ اعتقادی آنها به رهبر مجاهد عبدالملک بدرالدین الحوثی رحمت الله علیه در تعامل بزرگ و بی سابقه در حمایت از برادران مظلوممان در نوار غزه و در تأیید حمایت و پشتیبانی نیروهای مسلح در عملیات نظامی علیه دشمن اسرائیلی و در برابر تجاوزات حامی آمریکایی-انگلیسی بحرین، اقیانوس سرخ و عربی و اقیانوس هند. صنعا، 17 شوال 1445 ق مربوط به 26 آوریل 2024 میلادی 🥷🧑‍🎨 🛑 سخنگوی نیروهای مسلح یمن ضمن تایید سرنگونی هواپیمای پیشرفته آمریکایی، از هدف قرار دادن یک نفتکش انگلیسی نیز خبر داد. 🥷🧑‍🎨 ☑️ وزارت خارجه چین: ناتو مسئول بحران اوکراین است وانگ ونبین، سخنگوی وزارت خارجه چین امروز جمعه گفت، ناتو مسئول بحران اوکراین است و باید درباره نقش خود در بروز آن به خوبی تامل کند. 🥷🧑‍🎨 ☑️ حمله موشکی به یک کشتی در سواحل یمن 🔹سازمان تجارت دریایی انگلیس: یک کشتی در ۱۴ مایل دریایی واقع در جنوب غربی المخا یمن هدف دو موشک قرار گرفت و خسارتهایی به آن وارد شد. 🥷🧑‍🎨 ☑️ یکی از رهبران ارشد حماس: امروز حماس پاسخ رسمی اشغالگران به موضع خودش را که چند روز پیش به میانجی‌ها ارائه کرد، دریافت کرد 🔸خلیل الحیه: حماس این پیشنهاد را بررسی خواهد کرد و پس از اتمام بررسی، پاسخ خود را به میانجیگران مصر و قطر خواهد رساند. ‌‌‌ 🥷🧑‍🎨 📣 اردوغان: نتانیاهو قصاب غزه است رئیس جمهور ترکیه: 🔺ما باید تلاش کنیم تا فجایع علیه برادران خود در غزه را نادیده نگیریم و اسرائیل را در برابر قانون پاسخگو کنیم. 🔺حفاظت از قدس وظیفه ماست و ما تلاش می‌کنیم تا قدس را به خانه صلح برای همه بشریت تبدیل کنیم. 🔺نتانیاهو مانند جنایت‌کاران قبل از خود است و نامش به عنوان قصاب غزه در تاریخ ثبت شده است. 🔺آنکارا به قطع روابط تجاری با این رژیم ادامه خواهد داد و ممکن است بقیه روابط را قطع کند. 🥷🧑‍🎨 🔴ایران: مقامات آمریکا شایستگی اظهارنظر دربارۀ حقوق بشر و آزادی بیان را ندارند 🔹سخنگوی وزارت خارجۀ ایران: انتشار تصاویر تأسف‌بار از برخورد خشن پلیس آمریکا با اساتید دانشگاهی حامی فلسطین و معترض به سیاست حمایتی آمریکا از رژیم صهیونیستی، فاصله بین شعار و عمل در رفتار دولت آمریکا را در معرض قضاوت جهانی قرار داده است. 🔹مقامات آمریکا شایستگی اخلاقی اظهارنظر درخصوص حقوق بشر، حقوق زنان و آزادی بیان را ندارند. 🥷🧑‍🎨 🔻خبرگزاری کی‌سی‌ان‌ای کره شمالی: پیونگ‌یانگ در حال اعزام یک هیئت همکاری به ایران است. کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
☑️ بودجه دفاعی آمریکا به یک تریلیون دلار رسیده است 🔹به گزارش نشریه هیل، بودجه پنتاگون در سال ۲۰۲۴ حداقل ۹۵۳ میلیارد دلار خواهد بود. یک تریلیون برای خدمت سربازی دیگر یک شکل گفتاری نیست، بلکه تقریبا یک واقعیت است. آمریکایی‌های معمولی از این موضوع راضی نیستند، اما نمی‌توانند در برابر لابی‌گران مجتمع نظامی-صنعتی کاری انجام دهند. 🔹شرکت های اسلحه سازی میلیاردها دلار برای رشوه دادن به نمایندگان کنگره هزینه می کنند. در همین حال، ۶۲ درصد از آمریکایی‌ها برای زندگی وابسته به حقوق آخر ماه هستند بدون اینکه بتوانند پس اندازی کنند، ۳۶ درصد برای تامین هزینه‌های معمول خانواده و ۲۳ درصد برای پرداخت قبوض انرژی خود با مشکل مواجه هستند. کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 📙رمان امنیتی شهریور قسمت 79 با قدم‌های بلند، از مسعود فاصله می‌گیرم. احساس خوبی به جمله‌اش ندارم؛ بیشتر شبیه تهدید بود تا هشدار. از تصور این که بخواهد دستگیرم کند، لرز به تنم می‌افتد. به صرافت می‌افتم و در ذهن دنبال راهی برای فرار می‌گردم؛ یا حداقل خودکشی... دنبال یک راهی که گیر مسعود و امثالش نیفتم. میان قبرهای قدیمی راه می‌روم و دور و برم را با چشم می‌پایم تا کسی تعقیبم نکند؛ ولی حسی در درونم می‌گوید دیگر برای این زرنگ‌بازی‌ها دیر شده. احساس می‌کنم در یک دام بزرگ افتاده‌ام و بخاطر بزرگی‌اش، تا الان نفهمیده‌ام که شکار شده‌ام. حتما شکارچی‌ام هم با آرامش نشسته و دارد به سردرگمی‌ام می‌خندد. از جایی همین نزدیک، صدای خنده‌اش را گنگ و محو می‌شنوم. یک نفر دارد نگاهم می‌کند... دارد دنبالم می‌آید... صدای قدم‌های لعنتی‌اش را می‌شنوم. انقدر راه می‌روم و میان قبرها می‌پیچم که پاهایم بی‌حس شوند و شکارچی خسته. واقعا یکی دارد دنبالم می‌کند. خودش را از من پنهان می‌کند، پشت درخت‌های کاج. ناشی ست. اینجا خلوت است، صدای پایش را می‌شنوم. شاید هم می‌خواهد بفهمم. می‌خواهد بترساندم. بدون این که برگردم، زیرچشمی پشت سرم را نگاه می‌کنم. مرد است یا زن؟ مهم نیست. باید گیرش بیندازم. می‌رسم به یک اتاقک آجری که درش باز است؛ یک مقبره خانوادگی. از این مقبره‌ها در تخته‌فولاد زیاد پیدا می‌شود. سریع می‌روم داخلش و خودم را به دیوارِ کنار در می‌چسبانم. بعید است انقدر احمق باشد که خودش را گیر بیندازد اینجا؛ مگر این که پشتیبانی داشته باشد و بخواهد دستگیرم کند. هوای اتاقک گرفته است و از پنجره‌های کوچک اطرافش هم نور زیادی به داخل نمی‌رسد. تنفسم را آرام می‌کنم تا بتوانم صداهای اطراف را بشنوم. یک نفر دارد روی ریگ‌های تخته‌فولاد قدم می‌زند. تندتند نفس می‌کشد و آرام قدم برمی‌دارد. نزدیک‌تر می‌شود... و نزدیک‌تر... نفس‌هایش را از آن سوی دیوار، پشت سرم می‌شنوم. در مقبره چشم می‌چرخانم به امید پیدا کردن وسیله‌ای که بشود به عنوان سلاح از آن استفاده کرد. جز چند قبر قدیمی با نوشته‌های رنگ و رو رفته، چیزی اینجا نیست. ناگاه نوک کفش مردانه‌ای را در آستانه در اتاقک می‌بینم. نمی‌دانم گیر آدم احمق افتاده‌ام یا خطرناک؟ قبل از این که پای دیگرش را داخل اتاقک بگذارد، پایم را می‌گیرم پایین چارچوب در. کفش مرد به پایم گیر می‌کند و با صورت، روی قبرها می‌افتد. سریع به‌جای او، در آستانه در می‌ایستم تا راهم برای فرار باز باشد و براندازش می‌کنم. صدای آه و ناله‌اش بلند شده. بدبخت. جثه و نیم‌رخش آشناست. آرام می‌گویم: آرسن؟ با تکیه به دستانش، صورت از زمین برمی‌دارد و همان‌جا می‌نشیند. صورتش از درد جمع شده و از بینی‌اش خون می‌آید: چرا اینطوری می‌کنی؟ منم! آرسن! - فقط تو می‌تونی انقدر احمق باشی. چطور پیدام کردی؟ دستش را روی بینی و صورت متورمش می‌گیرد و نگاهم می‌کند: نگرانت بودم. کاش تا در قبرستان هستیم، فرصت زنده به گور کردنش را پیدا کنم. قدمی جلو می‌روم و آرسن کمی خودش را عقب می‌کشد. جیغ خفه‌ای می‌کشم: تو بی‌خود نگرانم بودی. کی بهت گفت من اینجام؟ -بابای هم‌اتاقی‌ت بهم زنگ زد... گفت که چی شده. نگرانت شدم. ترسیدم حالت بد بشه. معسودِ فضول... رفته آمارم را کامل درآورده و آرسن را پیدا کرده. آرام به جلو قدم برمی‌دارم: نگرانم بودی؟ آره؟ نگرانم بودی؟ رسیده‌ام بالای سرش. کوه آتشی که درونم بود، دوباره گُر گرفته و آماده است که آرسن را خاکستر کند. چشمان آرسن لبریز از ترس شده‌اند و دستانش بر صورت خشکیده‌اند. می‌گویم: اون موقعی که توی لبنان تنها موندم و هیچ‌کس نبود به دادم برسه، نگرانم نشدی؟ چنگ می‌زنم و یقه‌اش را می‌گیرم. دستانش از روی صورتش کنار می‌روند و آن را به عقب تکیه می‌دهد. مقاومت نمی‌کند؛ حتما خودش را مستحق مجازات می‌داند. سرش را پایین می‌اندازد و آرام می‌گوید: به خدا اگه می‌تونستم کاری برات بکنم می‌کردم. همه تلاشمو کردم که یه کاری بکنم... به خدا نتونستم. -خدا؟ خدا؟ خدا؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان امنیتی شهریور 🌾 قسمت 80 با هربار گفتن، صدایم بالاتر می‌رود و یقه‌اش را با ضرب رها می‌کنم. جیغ می‌کشم: خدایی که می‌گی دقیقا کدوم گوریه؟ چرا به دادم نرسید؟ من مسخره‌ش بودم؟ چرا نشست نابود شدنم رو نگاه کرد؟ من رو آفریده که آروم‌آروم زجرم بده و نابودم کنه؟ آره؟ خدای تو اینه؟ هرکس که دوست دارم رو ازم می‌گیره و می‌ذاره توی بدبختیام غرق بشم؟ انقدر بلند سرش جیغ زده‌ام که چشمانش را بسته و سعی دارد خودش را بیشتر عقب بکشد؛ ولی به دیوار خورده و راه نجات ندارد. آرام‌تر زمزمه می‌کند: منو ببخش. می‌دونم خیلی اذیت شدی. حق داری. تقصیر منه.
دوباره دست بر گلویش می‌گذارم؛ این‌بار به قصد کشتن و خفه کردن: نمی‌دونی. تو اصلا نمی‌دونی چی به سرم اومد. تو اصلا نمی‌دونی... نفسش به شماره افتاده زیر فشار دستم. بی‌صدا لب می‌جنباند: آریل... آریل... رهایش نمی‌کنم. واقعا می‌خواهم بکشمش. من که چند قدمیِ مرگم، بگذار با آرسن با هم برویم آن دنیا. آن وقت فرصت دارم آن دنیا هم تا می‌خورَد بزنمش. فشار دستم را بیشتر می‌کنم و آرسن بیشتر تقلا می‌کند. می‌گویم: همه‌تون وقتی نیاز داشتم ولم کردین... بغضی که در گلویم بود، می‌ترکد و دستم ضعف می‌رود. نمی‌توانم گلوی آرسن را نگه دارم. دستم شل می‌شود و آرسن که داشت خفه می‌شد، خودش را از دستم می‌رهاند. هوا را با ولع می‌بلعد و سرفه می‌کند. سریع اشک‌هایم را پاک می‌کنم و دوباره یقه آرسن را می‌گیرم. آرسن گیج است و هنوز دارد سرفه می‌کند. می‌گویم: این بار دومه که دارم بهت می‌گم دور و بر من پیدات نشه. دفعه بعد مطمئن باش می‌کشمت. آرسن به خودش می‌پیچد و به دیوار تکیه می‌دهد. از جا بلند می‌شوم: شنیدی چی گفتم یا نه؟ سرش را تکان می‌دهد و با صدای خش‌دارش زمزمه می‌کند: نه! می‌خوام... جبران کنم. -دیگه نمی‌تونی کاری بکنی. اون موقع که باید می‌بودی نبودی. الان فقط مزاحمی. از اتاق بیرون می‌روم؛ با شکی که به جانم افتاده. نکند مسعود همه‌چیز را می‌داند و به آرسن گفته باشد؟ نه... حماقت است. آرسن هیچ‌کاری نمی‌تواند بکند. فقط گند می‌زند به هر برنامه‌ای که نیروهای امنیتی ایران دارند؛ مگر این که نقشه‌ای غیر از آنچه من فکر می‌کنم در ذهن داشته باشند و این تنم را می‌لرزاند. -آریل... صدای شکسته آرسن است که هنوز دست از سرم برنمی‌دارد. روی برآمدگی یکی از سنگ‌ قبرها، سکندری می‌خورم و به سختی تعادلم را حفظ می‌کنم. برمی‌گردم و جیغ می‌کشم: چی می‌گی؟ آرسن که به در مقبره تکیه کرده و هنوز نفس می‌زند، از جیغم جا می‌خورد و نگاه ترسانش را اطرافمان می‌چرخاند. هیچ‌کس نیست. با این حال، انگشت اشاره‌اش را روی بینی می‌گذارد: هیس... می‌خواهم بروم که دوباره صدایم می‌زند: می‌دونم کم گذاشتم؛ ولی حالا که می‌تونم، نمی‌خوام مثل قبل بشه. پوزخند می‌زنم به سادگی و بچگی‌اش. چند قدم عقب می‌روم: نه تو، نه خدای تو، نه هیچ‌کس دیگه نمی‌تونه کمکم کنه. آرسن تکیه از دیوار مقبره می‌گیرد و خاک لباسش را می‌تکاند. دست بر گردنش می‌کشد که از فشار دستم سرخ شده و اخم می‌کند: چه قبول کنی چه نه من هنوزم برادر بزرگ‌ترتم. و دیگه ولت نمی‌کنم، حتی اگه بخوای خفه‌م کنی. سرفه می‌کند. لحنش تحکم‌آمیز و ترسناک شده. همیشه وقتی روی کاری اصرار می‌کند و اینطوری حرف می‌زند، باید از او ترسید. تا وقتی خودش را در موضع ضعف می‌گذارد، می‌شود جمعش کرد. ولی وقتی تصمیمش برای کاری جدی می‌شود، دیگر کنترل‌پذیر نیست مگر با یک گلوله در مغزش. همین‌طور هم شد که راهش را از خانواده جدا کرد، زد به سرش، مسلمان شد و آمد ایران. کم نمی‌آورم. باز هم عصبی می‌خندم و فرار می‌کنم. * 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان امنیتی شهریور 🌾 قسمت 81 * عصبانی بود؛ اما نه از دردی که از ساق پایش در تمام تن پخش می‌شد. آن درد هرچقدر هم که جان‌سوز و طاقت‌فرسا بود، نمی‌توانست از پا درش بیاورد. مشکل اینجا بود که آن درد، دائماً به او یادآوری می‌کرد که الان کدهای ژنتیکی‌اش دست ایرانی‌هاست. گلوله به استخوان نرسیده بود، فقط گوشت را شکافته بود و او خودش از پس درآوردن گلوله برآمده بود. شاید اگر یکی دو روز دیگر استراحت می‌کرد، می‌توانست راحت‌تر راه برود. دردش هم با یک مسکن آرام می‌شد؛ اما مشکل خیلی عمیق‌تر از زخم گلوله بود. فاصله زیادی با تبدیل شدن به یک مهره سوخته نداشت. زخمی شدن در برنامه بی‌نقصش نبود. وای که اگر بالادستی‌ها می‌فهمیدند... و از آن بدتر، این بود که سوختنش به سوختن آریل منجر شود. این دیگر کابوس محض بود. فکر کردن به آریل، باعث شد احساس کند کسی به قلبش پنجه می‌کشد. تمام اعضای بدنش بی‌تابی می‌کردند که از آریل خبر بگیرد؛ اما تسلیم این حماقت نشد و به عقل روی آورد: تمام ارتباطات مجازی‌اش و حساب‌ها و شماره‌هایش را مسدود کرد. محو شدن از بستر اینترنت غیرممکن بود؛ اما تا جایی که توان داشت، آثارش را کم‌رنگ کرد. مدارک هویتی قبلی را باید سربه‌نیست می‌کرد و با چهره و هویت جدید، به کارش ادامه می‌داد. نمی‌خواست نقشه‌اش بهم بخورد. *** -سلام خواهرجونم. چون می‌دونم می‌خوای تنها باشی بهت زنگ نزدم. فقط لطفا زودتر برگرد، نگرانتیم. پیام آوید است. جوابش را نمی‌دهم. خودم هم نمی‌دانم کجا هستم. هوا تاریک شده و من از صبح تا الان، فقط بی‌هدف چرخیده‌ام. سوار تاکسی و مترو شده‌ام، پیاده‌روی کرده‌ام و ضدتعقیب زده‌ام، بدون این که چیزی خورده باشم یا استراحت کرده باشم. هر بدبختی که دنبالم بود، تا الان باید از خستگی مُرده باشد.
ساعت همراه را که می‌بینم، دوباره زمان را پیدا می‌کنم؛ هفت و نیم شب. نمی‌دانم کجا باید بروم. حوصله خوابگاه و نگاه‌های ترحم‌آمیز را ندارم و گزینه دیگری جز خیابان برای صبح کردن این شب طولانی نیست. روی نیمکت‌های کنار زمین بازی یک پارک می‌نشینم. بغض گلویم را قلقلک می‌دهد؛ اما نمی‌خواهم تسلیمش شوم. دیگر نه در دریای آرامش غوطه‌ورم، نه کوه آتشی درونم زبانه می‌کشد. الان یک کویرم. یک کویر خشک؛ بدون حتی بوته‌های خار. چند خانواده در پارک نشسته‌اند تا ساعت‌های بعد از افطارشان را دور هم بگذرانند. صدای خنده و گفت‌وگوی سرخوشانه‌شان سرم را پر کرده. هیچ‌کس حواسش به من نیست. بچه‌ها دارند میان تاب و سرسره‌ها می‌دوند و جیغ شادی می‌کشند. لبم را جمع می‌کنم و چشمانم را می‌بندم. -خودتو جمع کن دختر. وای به حالت اگه بازم گریه کنی. حالمو بهم زدی. گوش می‌سپارم به صدای بچه‌ها. آن‌ها که کوچک‌ترند، با مادرشان آمده‌اند. مادرها کنار زمین بازی ایستاده‌اند و حواسشان به بچه‌هاست. دوست دارم بچه بشوم و از سرسره‌های مارپیچی سر بخورم. سوار تاب بشوم، با بالاترین سرعت تاب بخورم و تصور کنم که درحال پروازم. یک مرد، دختر کوچکش را روی تاب نشانده، هلش می‌دهد با هربار هل دادن، شعر می‌خواند: تاب تاب عباسی... خدا منو نندازی... اگه منو بندازی... بغل بابا بندازی... معنایش را درست نمی‌فهمم؛ اما شنیدن نام عباس در شعر، گوشم را تیز می‌کند. زیر لب، شمرده‌شمرده تکرارش می‌کنم تا بفهمم منظورش چیست و عباس وسط تاب‌بازی بچه‌ها چکار دارد؟ باید یکی از آن شعرهای فولکلور ایرانی باشد. مرد یک دور دیگر شعر را می‌خواند و تندتر تاب را هل می‌دهد. دخترک از خوشحالی جیغ می‌کشد و با زبان کودکانه، همراه پدرش می‌خواند: تاب تاب عباسی... خدا منو نندازی... اگه منو بندازی... بغل بابا بندازی... چشمانم همراه تاب‌بازی دخترک این‌سو و آن‌سو می‌روند. موهای بلند و سیاهش را سپرده به باد، سرش را به عقب خم کرده و می‌خندد. خودم را جای دخترک تصور می‌کنم. باد به صورتم می‌خورد، می‌خندم و میان خنده‌های مستانه‌ام، از عباس می‌خواهم تندتر هلم بدهد... -اگه منو بندازی... بغل بابا بندازی... جیغ دخترک، رویای شیرینم را تمام می‌کند. پدرش می‌خواهد تاب را متوقف کند که دخترک زودتر خودش را از حصار ایمنی آزاد می‌کند و بر زمین می‌افتد؛ زمینِ شنی و نرم زیر تاب. با این حال، گریه می‌کند و جیغ می‌کشد. پدرش بلافاصله، زانو می‌زند روی زمین و بغلش می‌کند. تندتند می‌پرسد: چی شد بابا؟ خوبی؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان امنیتی شهریور 🌾 قسمت 82 به سر و صورت دخترک دست می‌کشد تا مطمئن شود آسیب ندیده. دخترک هم خودش را چسبانده به پدرش و نمی‌خواهد آرام شود؛ نه بخاطر این که درد دارد، می‌خواهد خودش را برای پدرش لوس کند. قبل از این که تسلیمِ بغضِ در گلویم شوم، نگاه ازشان می‌گیرم. اگر عباس بجای پدر دخترک بود، حتما زودتر از این که بخورد زمین می‌گرفتش. همان‌طور که من را قبل از این که زمین بخورم یا روی تله انفجاری بروم، از زمین قاپید و در چشم بهم زدنی، کنار خیابان گذاشت. پوشه عکس‌هایی که روی همراهم از عباس دارم را باز می‌کنم؛ آن‌ها که دانیال فرستاده بود. یکی از عکس‌هایش در سوریه که همان جاسوس بی‌هوا گرفته. عباس و یک جوان همسن خودش پشت جیپ نشسته‌اند. جوان آشناست. فکر کنم او را همراه عباس دیدم؛ همان روز اول. دور سرش چفیه را مثل عرقچین بسته و پشت فرمان نشسته است. عباس یک نقشه دستش گرفته و با اخم‌های درهم نگاهش می‌کند. فقط یک بار اخمش را دیدم؛ همان روزی که نجاتم داد. چشمانم را می‌بندم و آن روز را به یاد می‌آورم. بعد از این که آرام شدم، بغلم کرد و به سمت خانه‌مان رفت؛ همان خانه‌ای که با پیرزن و دخترش در آن زندگی می‌کردیم. همان خانه‌ای که مادر در باغچه‌اش دفن شده بود. دوستش هم داشت سمت همان خانه می‌رفت؛ دنبال صدای جیغ‌ها. عباس پرسید: هاد بیتک؟ (این خونه شماست؟) با حرکت سر تایید کردم. دوستش چندبار بلند یاالله گفت و وارد شدند. صدای جیغ پیرزن و گریه نوه‌اش می‌آمد. عباس آرام سرم را روی شانه‌اش گذاشت: لاتخافی روحی.(نترس عزیزم.) هرچه نزدیک باغچه می‌شدیم، من بیشتر می‌لرزیدم. سرم را محکم چسباندم به شانه عباس و چشمانم را بستم که باغچه را نبینم. بوی بدی که حیاط را برداشته بود، زد زیر بینی‌ام؛ بوی مرگ، بوی سر بریدن، بوی وحشی‌گری. عباس من را گوشه حیاط روی زمین گذاشت؛ شاید می‌ترسید من را ببرد داخل خانه‌ای که موج انفجار، پایه‌اش را سست کرده بود. گفت: انا قادم.(الان میام.)
گرد و خاک و بوی تعفن، صدای گریه و جیغ و سرفه عباس... عباس و دوست ایرانی‌اش داشتند به زبان غریب فارسی با هم حرف می‌زدند. یک قدم رفتم جلو و گردن کشیدم که ببینم چکار می‌کنند. صدای جابه‌جا کردن آجر و خاک می‌آمد. صدای گریه واضح شد و عباس گفت: انتو زین؟(شما خوبین؟) درست نمی‌دیدم داخل خانه را؛ تنها حرکات مبهمی می‌دیدم و صدای جیغ و گریه. زن ضجه ‌زد: وین ابنی؟(بچه‌م کجاست؟) صدای گریه نوزادش می‌آمد. کمی آرام‌تر شد. شاید بچه‌اش را دادند دستش. انقدر همه‌چیز سریع اتفاق می‌افتاد که از تحلیلش عقب می‌ماندم. فقط منتظر عباس بودم. انگار تنها کسی که می‌شناختم، او بود. روی پنجه پایم می‌ایستادم که ببینمش. هرچه تلاش می‌کردم از باغچه فاصله بگیرم، انگار خود باغچه داشت فریاد می‌کشید و می‌گفت که بدن بی‌سر من را هم مثل مادر خواهد بلعید. زیرچشمی نگاهش می‌کردم و آرام‌آرام از آن فاصله می‌گرفتم. خون‌های مادر لب باغچه، قهوه‌ای شده بودند. انگار صدای جیغ‌های مادر داشت از زیر خاک می‌آمد. این چند روز، بارها به این فکر کرده بودم که بروم خاک‌ها را کنار بزنم، سر و بدن مادر را بیرون بکشم و با یک راهی،آن‌ها را به هم بچسبانم یا بدوزم، شاید زنده شود؛ ولی هربار که چشمم به باغچه می‌افتاد، ترس روی سرم سایه می‌انداخت و نمی‌توانستم جلو بروم. صدای آژیر آمبولانس شنیدم و دونفر با لباس‌های سپید و سرخ هلال احمر، به حیاط خانه آمدند. انگار من را ندیدند. نزدیک بود بخورند به من. خودم را عقب کشیدم و روی زمین سکندری خوردم. بغض دوباره در گلویم جمع شده بود. چرا عباس نمی‌آمد؟ از امدادگرها هم ترسیده بودم؛ از رنگ تند لباسشان. در خودم جمع شدم که نبینندم و خوش‌بختانه کسی حواسش به من نبود. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 📙رمان امنیتی شهریور 🌾 قسمت 83 پیرزن و دخترش از خانه بیرون آمدند؛ خاک‌آلود و آشفته. ترسناک‌تر از قبل. ترسیدم پیرزن سرم داد بکشد و باز هم من بشوم مقصر همه‌چیز. تا چشمم به عباس افتاد، دویدم به سمتش و پاهایش را گرفتم. صورتم را به ساق پایش چسباندم و چشمانم را محکم بستم؛ تا نه چشمم به پیرزن بیفتد و نه به باغچه‌ای که مثل یک هیولای ساکت، منتظر شکارم نشسته بود. منتظر بودم پیرزن بیاید، دستم را نیشگون بگیرد و داد بزند؛ ولی نه. حالش خراب‌تر از این‌ها بود. عباس مقابلم زانو زد و به دختر پیرزن اشاره کرد: هیدی ماما؟(این مامانته؟) مغزم کار نمی‌کرد. سایه سنگین حضور پیرزن، مثل یک وزنه بر زبانم افتاده بود و نمی‌گذاشت تکان بخورد. فقط نگاهش کردم و سعی کردم با تمام وجود داد بکشم: من را پیش این هیولا تنها نگذار. اگر عباس من را برمی‌گرداند به پیرزن، دوباره روزگارم سیاه می‌شد. هرچه فکر کردم چطور باید التماسش کنم که نرود، کلمه‌ای به ذهنم نرسید. زبانم از کنترلم خارج شده بود. نمی‌چرخید. عباس دوباره از زمین بلندم کرد و به دوست ایرانی‌اش چیزهایی گفت که نفهمیدم. بعد من را از خانه بیرون برد و لبه آمبولانس نشاند. دست بر سرم کشید: کم عمرک روحی؟(چند سالته عزیزم؟) نگاهش کردم. نمی‌دانستم چند ساله‌ام. فقط یادم می‌آمد از وقتی خودم را شناخته‌ام، در بدبختی و ترس غوطه خورده‌ام. هرچه از نام و نشان خودم و خانواده‌ام پرسید، فقط با سکوت پاسخ دادم. نه این که نخواهم... همه نیرویم را در دهانم و پشت لب‌هام جمع کردم. بازشان کردم و به حنجره‌ام فشار آوردم؛ اما صدایی خارج نشد. لب‌هایم روی هم چفت شده بودند. بغضم در آستانه ترکیدن بود. فکر کردم الان است که عصبانی شود و کتکم بزند، مثل پیرزن. عباس اما، لبخند زد و درستش را دراز کرد تا دست بدهد. - اسمی حیدر. بدیت ان تکون صدیقی؟(اسم من حیدره. می‌خوای با هم دوست بشیم؟) آهنگ صدایش، بوی خشم و دعوا نمی‌داد. مهربان بود. آن لحظه به این فکر کردم که اگر او کنارم بماند، پیرزن دیگر نمی‌تواند بزندم. پدر هم دیگر دستش به من نمی‌رسد. سرم را تکان دادم. عباس دستم را گرفت: انا مو بعرف اسمک. شو اسمک؟(من اسمتو نمی‌دونم. اسمت چیه؟) باز هم تلاش کردم نام سلما را بر زبان بچرخانم؛ اما نتوانستم. زبانم را به سقف دهانم دوخته بودند و تلاش من برای جدا کردنش بی‌فایده بود. این‌بار به‌جای ترس، احساس خجالت کردم که نمی‌توانم اسمم را بگویم. یکی از دوستان عباس صدایش زد. گفت: انا قادم.(الان میام.) گذاشت من همان‌جا بنشینم. نگاهم، عباس را دنبال کرد که همراه دوستش رفت داخل خانه. نمی‌دانم چقدر گذشت؛ ولی زمان کش آمده بود. صدای بم انفجار و تیراندازی را هنوز در دوردست می‌شنیدم؛ مبهم و درهم. مثل آثار جامانده از یک کابوس، بعد از بیداری.
بالاخره عباس از خانه بیرون آمد و من باز هم احساس امنیت کردم. چهره‌اش درهم بود. اخم کرده بود. فکر کردم شاید می‌خواهد دعوایم کند؛ به دلیلی که نمی‌دانستم. الان که فکر می‌کنم، احتمال می‌دهم ماجرای مرگ مادرم را فهمیده بوده. اخمش بدجور ترسانده بودم. در خودم جمع شدم. منتظر شدم مثل پدر داد بکشد و یک چیزی پیدا کند برای زدنم. چه اخمی داشت... وقتی ابرو در هم می‌کشید، تمام اجزای صورتش انگار فریاد خشم سرمی‌دادند. دوستش هم پشت سرش آمد، از عباس گذشت و خودش را به من رساند. او هم چهره درهم کشیده بود؛ ولی چشمش که به چشم من افتاد، لبخند زد: مرحبا روحی! اشلونک؟ (سلام عزیزم! حالت چطوره؟) به عباس نگاه کردم. او هم ردپای خشم را از چهره پاک کرده بود و می‌خندید. چندبار میان عباس و دوستش چشم چرخاندم. شبیه هم بودند؛ هم لباس‌هاشان، هم لبخندشان و کمی هم چهره‌شان. تنها تفاوتشان این بود که دوستش چفیه به سر بسته بود. عباس دست دور شانه‌های دوستش انداخت و او را به خودش چسباند: هاد صدیقی. نحنا ایرانیین.(این دوستمه. ما ایرانی هستیم.) دیگر دلیلی برای ترسیدن نبود؛ چون آن مرد دوست عباس بود و دوستان شبیه هم‌اند. جمله دومش را نفهمیدم. اولین بار بود که واژه «ایران» به گوشم می‌خورد. اصلا نمی‌دانستم کشور چیست و ایران چیست؛ فقط این را فهمیدم که «ایرانیین» مهربانند؛ مثل عباس و رفیقش. می‌خواستم حرفی بزنم. درباره ایران بپرسم و اسمم را بگویم؛ ولی نتوانستم. دوست عباس، آرام سرم را نوازش کرد و چیزی گفت که متوجه نشدم. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان امنیتی شهریور 🌾 قسمت 84 هردو چرخیدند که بروند و من تا این را فهمیدم، ته دلم خالی شد. اگر عباس می‌رفت، باز هم همه‌چیز ترسناک می‌شد. به سویش دست دراز کردم، هرچه نمی‌توانستم به زبان بیاورم را در چشمانم ریختم و تمام زورم را به کار گرفتم تا حنجره‌ام تکانی به خودش بدهد. تنها یک ناله بی‌رمق از دهانم درآمد که شبیه صدای همیشگی‌ام نبود؛ ولی برای متوقف شدن عباس کافی بود. برگشت و نگاهم کرد. از صورتش خستگی می‌بارید و عرق روی شقیقه‌هایش برق می‌زد. گفت: لازم اروح عزیزتی... (باید برم عزیزم...) و بند اسلحه را روی شانه‌اش جابه‌جا کرد. شانه‌اش حتما زیر بار اسلحه و تجهیزاتش درد گرفته بود. دوباره به حنجره‌ام فشار آوردم و باز هم صدایی نخراشیده و ناله‌مانند از آن در آمد. باز هم ایستاد و نگاهم کرد. دوستش صدایش زد و سر عباس دوباره به سمتش چرخید. هول کردم. از ترس این که برود، بازویش را محکم گرفتم. یک امدادگر هلال احمر، آمده بود و می‌خواست ببردم. خودم را عقب کشیدم و صورتم را چسباندم به بازوی عباس. هرچه دست امدادگر بیشتر به سمتم دراز می‌شد، بیشتر خودم را عقب می‌کشیدم. عباس و دوستش چند جمله به فارسی با هم صحبت کردند و من در دل خداخدا می‌کردم آخر این گفت‌وگو، به نفع من باشد. آخر هم همان شد که می‌خواستم. عباس در آغوشم گرفت و با من سوار ماشین هلال احمر شد. برایم مهم نبود کجا می‌رویم. عباس من را به جای بدی نمی‌برد. او مهربان بود، کتک نمی‌زد، داد نمی‌زد، دعوایم نمی‌کرد. مثل مادر حرف می‌زد؛ مهربان. بعد از مادر، تنها کسی بود که من را «روحی» و «عزیزتی» خطاب می‌کرد؛ و همین کافی بود. -خانم... خانم بفرمایید... صدای ظریف و دخترانه‌ای به دنیای واقعی برم می‌گرداند. یک دختر بچه، مقابلم ایستاده و ظرفی با چند برش کیک را مقابلم گرفته. فکر کنم هشت، نُه سالی داشته باشد. روسری فیروزه‌ای سرش کرده و چادری با لبه‌های سنگ‌دوزی شده. چند تار مو از کناره‌های روسری‌اش بیرون زده. گیج نگاهش می‌کنم: چی شده؟ با چشم به ظرف اشاره می‌کند: بفرمایید. شیرینیِ روزه‌اولی بودنمه. -شیرینیِ چی؟ -امسال اولین سالیه که روزه می‌گیرم. این کیک رو هم خودم با مامانم پختم. بفرمایین. ظرف را جلوتر می‌آورد. بوی کیک خانگی را که می‌فهمم، تازه یادم می‌افتد چقدر گرسنه‌ام. زیر لب تشکر می‌کنم، یکی برمی‌دارم و نصفش را با یک گاز بزرگ، نجویده می‌بلعم. منتظرم دختر برود؛ اما کنارم می‌نشیند، روی نیمکت. کودکانه می‌پرسد: چرا گریه می‌کنی؟ جا می‌خورم و به صورتم دست می‌کشم. خیس است. لعنتی. قرار بود دیگر گریه نکنم. حالم دارد بهم می‌خورد از خودم. حواسم یک لحظه پرت شد، بغضم فرصت رهایی پیدا کرده. کیک را کامل به دهان می‌گذارم و کمی حالم بهتر می‌شود. دختر می‌گوید: دیدم داشتی گریه می‌کردی، خواستم خوشحالت کنم. دوست دارم سرش جیغ بکشم: چرا خواستی خوشحالم کنی؟ به تو چه ربطی دارد که من خوشحالم یا غمگین؟ مگر من را می‌شناسی؟ اصلا چه سودی به تو می‌رسد؟ چرا شما ایرانی‌ها فقط دنبال نجات این و آنید؟ چرا نگران کسانی می‌شوید که هیچ نسبتی با شما ندارند؟ چرا یک نفرتان مثل عباس، هزاران کیلومتر آن‌طرف‌تر از کشورش می‌جنگد برای مردمی که اصلا نمی‌شناسدشان؟ شما ایرانی‌ها را اگر رها کنند، دنبال نجات همه دنیایید...
چرا سرتان را در لاک خودتان نمی‌برید و دنبال یک نفر می‌گردید که کمکش کنید؟ حرف‌هایم را می‌خورم و تندتند اشک‌هایم را پاک می‌کنم. آرام می‌پرسم: منو خوشحال کنی؟ -آره دیگه. بیا یکی دیگه بردار. خیلی خوشمزه‌س. از خدا خواسته، یک برش دیگر هم برمی‌دارم. دخترک می‌گوید: اسم من بارانه. اسم تو چیه؟ با دهان پر می‌گویم: آریل. -چه اسم عجیبی! کیک را قورت می‌دهم و می‌گویم: اسم یه فرشته ست. -قشنگه. کیک باعث شده حالم بهتر شود و مغزم بهتر کار کند. می‌پرسم: چند سالته باران؟ -ده سال. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
☑️ سفیر سابق آمریکا در ناتو: حمله ایران به اسرائیل تاییدی بر وابستگی تل آویو به واشنگتن بود 🔹ایوو دالدر، نماینده دائم سابق آمریکا در ناتو گفت، حمله ایران به رژیم اسرائیل در شامگاه شنبه 13 آوریل نشان دهنده وابستگی اسرائیل به ایالات متحده و سایر متحدان در تامین امنیت خود است. کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
🚨 آژیر های خطر در منطقه شومیرا در سرزمین های اشغالی به صد درامدند کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
☑️ تجمع دانشگاهیان دانشگاه تهران در حمایت از خیزش دانشجویان دانشگاه‌های آمریکا 🔹اعضای هیئت علمی، دانشجویان و کارکنان دانشگاه تهران امروز در حمایت از خیزش دانشجویان بیدار دانشگاه‌های آمریکا و اروپا و محکوم کردن اقدام پلیس آمریکا در ضرب و شتم دانشجویان، مقابل سردر اصلی دانشگاه تهران تجمع می‌کنند. 🔹نمازگزاران مسجد دانشگاه تهران پس از اقامه نماز ظهر و عصر، به جمع تجمع‌کنندگان می‌پیوندند. 🔹بسیج دانشجویی دانشگاه تهران، بسیج اساتید، بسیج کارکنان، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه تهران، معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه و سایر تشکل‌های دانشگاه تهران از دانشگاهیان برای حضور در این تجمع دعوت کردند. کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
☑️ فرانسه برای امنیت المپیک سامانۀ موشکی قرض می‌گیرد 🔹در حالی‌که ۳ ماه به بازی‌های المپیک پاریس باقیمانده، مقامات فرانسوی رسماً خواستار قرض گرفتن سیستم دفاع هوایی یونان برای بازی‌های المپیک شدند. 🔹براساس گزارش‌های روزنامۀ یونانی «کاتیمرینی»، فرانسوی‌ها به‌طور خاص درخواست انتقال سامانۀ موشکی زمین به هوای کوتاه‌برد کروتال را از نیروی هوایی یونان کرده‌اند. 🔹️پیش از این اپراتور فرودگاه‌های پاریس اعلام کرده آسمان منطقۀ پاریس برای مراسم افتتاحیه ۶ ساعت بسته خواهد شد. کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
📸 نیویورک تایمز:وزیر خارجه آمریکا طی چند روز آینده به عربستان سفر می‌کند. کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زن فلسطینی خانه ویران‌شده‌اش را جارو می‌کند 🔹ویدیو زن فلسطینی که اخیرا به خانه ویران شده‌اش بازگشته و علی رغم ویرانی، آن را تمیز و جارو می‌کند، توجه رسانه‌ها و افکار عمومی در شبکه‌های اجتماعی را جلب کرده است. کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
☑️ حماس: پاسخ اشغالگران را دریافت کردیم خلیل الحیه معاون رئیس جنبش حماس : 🔸 امروز پاسخ رسمی رژیم صهیونیستی به موضع جنبش حماس در مورد مذاکرات را دریافت کردیم که در ۱۳ آوریل (۲۵ فروردین ماه) به میانجیگران قطری و مصری تحویل شد. 🔸 حماس این پیشنهاد را بررسی و پاسخ خود را از طریق میانجیگران اعلام می‌کند. کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
📣اخبار محورمقاومت ««کانال عاشقان ولایت»» 🔴وزیر تندرو اسرائیلی تصادف کرد؛ بن‌گویر روانه بیمارستان شد 🔻رسانه‌های اسرائیل گزارش داده‌اند خودروی دولتی ایتمار بن‌گویر، وزیر امنیت داخلی اسرائیل تصادف کرده است. 🔻او زخمی شده و به بیمارستان منتقل شده است. 🇮🇷🇮🇷 🔴پهپاد صهیونیست ها خودرویی را در جاده میدون در بقاع غربی لبنان هدف قرار داد. 🇮🇷🇮🇷 🔴کنعانی: مقامات آمریکا شایستگی اخلاقی اظهارنظر در خصوص حقوق بشر، حقوق زنان و آزادی بیان را ندارند 🔻سخنگوی وزارت امور خارجه امروز با اشاره به برخورد خشن پلیس آمریکا با دانشجویان و اساتید حامی فلسطین در دانشگاه‌های این کشور گفت: مقامات آمریکا شایستگی اخلاقی اظهارنظر در خصوص حقوق بشر، حقوق زنان و آزادی بیان را ندارند. 🇮🇷🇮🇷 🔴 رسانه های عبری ‌‌: 🔺 در ماه های اخیر گزارش تخلفات رانندگی توسط خودروی بن گویر چند برابر شده است. به گفته یکی از شاهدان عینی چندی پیش او از چراغ قرمز عبور کرد. ✍حق دارد،اگر یک لحظه متوقف شود مجاهدین اسلام مانند عقاب بالای سرش ظاهر خواهند شد،از ترس حتی یک لحظه توقف نمیکند.. 🇮🇷🇮🇷 🔴دفتر بن گویر: در این حادثه علاوه بر مجروحیت وزیر، دختر وی و راننده و همراه شخصی وی نیز مجروح شدند. 🇮🇷🇮🇷 🔴 حمله پهپادی به میدان گازی کورمور 🔻میدان گازی کورمور در منطقه چمچمال کردستان عراق که تحت مدیریت شرکت اماراتی دانه گاز قرار دارد، هدف حمله پهپادی عوامل ناشناس قرار گرفت که طی آن ۴ نفر زخمی شدند. تاکنون گروهی مسئولیت این حمله را برعهده نگرفته است. 👈این اولین حمله راکتی به میدان گازی کورمور در سال ۱۴۰۳ و هفتمین حمله از ابتدای سال ۱۴۰۱ می‌باشد. با گذشت بیش از دو سال از اولین حمله راکتی به این میدان گازی، تا این لحظه به طور دقیق مشخص نشده است که چه گروهی در پشت این حملات قرار دارد. 🇮🇷🇮🇷 🔴المیادین از شهادت مسئول گروه اسلامی نیروهای الفجر بر اثر حمله پهپادهای رژیم صهیونیستی در منطقه بقاع خبر داد. 🇮🇷🇮🇷 🔴رسانه های اسرائیلی: حدود 30 موشک از لبنان به سمت منطقه کوه هرمون شلیک شد. 🇮🇷🇮🇷 🔴ده‌ها موشک از لبنان شلیک شد. 🔺صدای انفجار در جلیل علیا و جولان اشغالی سوریه به صدا درآمد 🇮🇷🇮🇷 🔴بن گویر به درخواست خودش به بیمارستان هداسا در قدس منتقل خواهد شد و فعلا بستری میمونه 🔺دنده های بن گویر خورد شده 🇮🇷🇮🇷 🔴 تحلیلگر آمریکایی: دانشجویان، نیروهای نیابتی ایران هستند 🔻 جاناتان گرینبلات، سیاستمدار و مشاور اوباما مدعی شد: ‏همانگونه که ایران نیروهای نیابتی نظامی مانند حزب‌الله دارد، گروه‌های دانشجویی یهودی و فلسطینی [حامیان فلسطین] نیز نیروهای نیابتی ایران در دانشگاه‌ها هستند 🇮🇷🇮🇷 🔴المسیره: عربستان مناطق مرزی یمن را هدف حمله موشکی و توپخانه‌ای قرار داد 🔻شبکه المسیره یمن جمعه شب گزارش داد که عربستان، روستاهای مرزی در شمال یمن را هدف حملات موشکی و توپخانه ای قرار داده است. 🇮🇷🇮🇷 🔴مردم ایسلند نیز در دفاع از مردم غزه به خیابانها ریختند 🇮🇷🇮🇷 🔴رییس جمهور لهستان: این ما نیستیم که باید از درگیری با پوتین بترسیم ، بلکه برعکس‌‌ پوتین است که باید از درگیر شدن با ناتو و لهستان بترسد. 🇮🇷🇮🇷 🔴یک مقام آمریکایی سرنگونی پهپاد MQ9 آمریکا توسط انصارالله یمن را تأیید کرد. 🇮🇷🇮🇷 🔴فرانسه: تظاهرات دانشجویان در حمایت از آرمان فلسطین به مؤسسه علوم سیاسی شهر پواتیه سرایت کرد 🇮🇷🇮🇷 🔴آژیر خطر در سراسر اوکراین بصدا درآمد. 🇮🇷🇮🇷 🔴 وزیر دفاع آمریکا تخصیص شش میلیارد دلار برای تسلیحات جدید برای نیروهای کی یف را تایید کرد. 🔻لوید آستین، وزیر دفاع آمریکا، پس از نشست کشورهای اهداکننده کمک نظامی به اوکراین در روز جمعه تایید کرد که پنتاگون قصد دارد تسلیحات جدید به ارزش 6 میلیارد دلار به اوکراین ارائه دهد. 🇮🇷🇮🇷 🔴زمین لرزه‌های شدید۶.۱ریشتری تایوان را لرزاند 🇮🇷🇮🇷 🔴دقایقی پیش مقاومت عراق با استفاده از پهپادهای انتخاری یک هدف حیاتی در حیفا اشغالی را هدف قرار داد. 🇮🇷🇮🇷 🔴 کشتی مورد هدف در نزدیکی یمن یک نفتکش با پرچم پاناما بود ظاهراً مالک آن تغییر مالکیت داده وقبلا در نوامبر 2023 متعلق به یک نهاد انگلیسی بود. 🇮🇷🇮🇷 🔻 ناوگروه یواس‌اس دوایت آیزنهاور آمریکا دریای سرخ را ترک کرد 🇮🇷🇮🇷 🔴یک پهپاد دیگر آمریکایی MQ9 در سواحل سقوط کرد. 🇮🇷🇮🇷 🔴موشکهای مافوق صوت کینژال از جنگنده میگ 31 به سمت غرب اوکراین شلیک شدند. ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ http://eitaa.com/ashaganvalayat ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈