eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4هزار دنبال‌کننده
33هزار عکس
37.5هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰روز سه شنبه روز زیارتی 🌸امام زین العابدین علیه السلام 🌸امام محمدباقر علیه السلام 🌸امام جعفرصادق علیه السلام دعا 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 دوستان بزرگوار در صورت امکان این کلیپ رو ببینیم ... و اگر ممکن شد، چند بار ببینیم...!!! شاید با یکبار دیدن، به عمق محتوای آن پی نَبریم...!!! 🔷گفت‌وگویی است با برادرمان آقاسید ابوالفضل کاظمی (فرمانده دلآور گردان میثم و راوی کتاب کوچه نقاش‌ها) ... که چندی قبل به رفقای شهیدش پیوست... (رحمه الله علیه و حشره الله مع اولیائه و اوصیائه). ببینیم که افق و نگاهِ دیروز کجا؟، و برخی کُنش ها و رفتارهایِ صادره امروز کجا؟!! 🌹هنرمندی و نگاهِ زیبایِِ انسانهای بزرگی همچون شهید چمران بود که در مکتبِ تربیتی حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه )، آدمهای مختلف را متحول نمود، و از آنان مجاهدان راستین و شهیدان والآمقام ساخت. ⚪ یک دوره جذب، انسان‌سازی، کارآمدی، مُزَین به تلاش مضاعف و خستگی ناپذیر و فدآ‌شدن برای اسلام عزیز و انقلاب توحیدیِ و اصیلِ خمینی کبیر "رضوان تعالی علیه". سلام و درود خدا بر "شهیدان" و "امام شهیدان" - حضرت روح الله - 🆔@ashaganvalayat ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داستان ایران و کره‌جنوبی به این سادگی به پایان نخواهد رسید. اقدام رئیس جمهور این کشور در سفر به امارات و شکرخوری در مورد جزایر سه‌گانه، بیش از آنکه تلاشی از طرف اماراتی‌ها برای وادار کردن طرف کره‌ای جهت همسویی در مورد یک ادعای مسخره باشد، ناشی از سوزش عمیق و شدید رئیس‌جمهور کره از پرواز پنج فروند پهپاد بر فراز خاک این کشور، از جمله کاخ ریاست‌جمهوری بود. این پهپادها باوجود آنکه مدت زمان زیادی در آسمان سئول پرسه زدند، عکس گرفتند و چرخیدند، بدون هیچ آسیبی به پایگاه‌های خود در شمال مرز بازگشتند. این اقدام رفیق کیم برای دولت و ارتش کره‌جنوبی یک بی‌آبرویی تمام عیار رقم زد، هر چند در رسانه‌های ما چندان به این مساله اشاره نکردند، اما حضور «یون سوک یول» در جمع 100 نظامی کره‌ای مستقر در ابوظبی و اظهارنظر در مورد جزایر سه‌گانه در واقع پاسخی به پرواز پهپادها بوده است. حدث می‌زدم که در سئول سر این مساله جنجال درست شود، اما این میزان سوزش را نمی‌توانستم حدس بزنم. به هر حال، تنگه هرمز خیلی تنگ است و دست ما هم باز.... 🆔@ashaganvalayat 🚀🚀🚀🚀🚀🚀🚀🚀🚀🚀🚀🚀
🔴 رسوایی اخلاقی افسر پلیس انگلیسی خبرساز شد 🔹یک افسر پلیس لندن به ۴۹ مورد سو استفاده جنسی و تجاوز به زنان در طول ۱۷ سال گذشته اعتراف کرده است. دیوید کریک ۴۸ ساله به مجموع ۴۹ اتهام مربوط به ۱۲ قربانی، از جمله ۲۴ مورد تجاوز جنسی بین سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۲۰ میلادی اعتراف کرده است. 🔹اکنون پلیس لندن ضمن عذرخواهی اعلام کرده که باید پیش از این، موارد سوء استفاده را شناسایی می‌کرد. این پرونده یکی از جنجالی‌ترین موارد تجاوز جنسی در انگلیس در ۱۷ سال گذشته است. کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴سردار قاآنی در محل شهادت فرماندهان پیروزی حضور یافت 🔹سردار اسماعیل قاآنی در سفر به بغداد در محل شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و یاران آنها در مسیر فرودگاه بین المللی بغداد توسط تروریست‌های آمریکایی حاضر شد. 🔹سردار قاآنی همچنین به منظور تسلیت، در مراسم یادبود درگذشت همسر آیت الله شهید سید محمد باقر حکیم حضور یافت. کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴توجیه سئول به اتهام‌زنیِ رئیس‌جمهورش علیه ایران 🔹یک مسئول در وزارت خارجه کره‌جنوبی: اظهارات یول حین تشویق نظامیان سئول و برای توضیح وضعیت امنیتی پیچیده منطقه بیان شده. دولت کره تمایل دارد روابط دوجانبه دوستانه با ایران را بیش از پیش توسعه دهد. 🔸رئیس جمهور کره جنوبی شامگاه دوشنبه طی سخنرانی برای نظامیان کشورش در امارات گفته: «امنیت کشور برادر ما امنیت ماست. دشمن امارات، تهدیدآمیزترین کشور یعنی ایران است و دشمن ما کره شمالی است. ما با امارات در وضعیت مشابهی قرار داریم». کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴تداوم عصبانیت و اکنش هیستریک و عصبی لندن در پی اجرای حکم اعدام اکبری؛ کلورلی: از ایران حساب می‌کشیم 🔹وزیر امور خارجه انگلیس در نشست ویژه پارلمان انگلیس در خصوص اعدام اکبری در ادامه واکنش‌های عصبی مقام‌های این کشور ادعا کرد: جهان شما را زیر نظر دارد و پاسخگو خواهید بود. کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♻️ بعد از سه ماه فحاشی علیه نظام توسط چند هزار نفر مزدور در داخل، ببینید مردم چگونه پاسخشان را داده‌اند! تازه این ملت هنوز به استقبال خودِ سیدعلی نیامده... السلام علیک یا ابا صالح مهدی: کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♻️ مراحل امر به معروف و نهی از منکر از زبان شهید بهشتی کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
سوخو _ ۳۵ در برابر رقبا السلام علیک یا ابا صالح مهدی: کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
☀️مقام معظم رهبری در یکی از فرمایشات خود در تاریخ ۱۳۷۶/۱۱/۱۴ در مورد "شهید نواب صفوی" اشاره دارند که: "من شاید پانزده یا شانزده سالم بود که مرحوم "نواب صفوی" به مشهد آمد، مرحوم نواب صفوی برای من خیلی جاذبه داشت و به کلی مرا مجذوب کرد. از بس پرشور و با اخلاص، پر از صدق و صفا و ضمنا شجاع و صریح و گویا بود... به مبارزه سیاسی به معنای حقیقی، از زمان آمدن مرحوم نواب که بعدها با شهادتش غوغایی در دل جوانان بوجود آورد، علاقه مند شدم..." شهید نواب صفوی(ره): مرجعیت باید بیدار، آگاه و شجاع باشد و به وظایف ذاتی خود به موقع عمل نماید!. 🌷 اگر با کاشتن گندم بر پشت بام خانه ها، میتوانی رفع احتیاج از بیگانه کنی، بهتر است بر این کار، اقدام کنی... تا اینکه دست گدایی بسوی دشمنان اسلام دراز کنی... 🌷خواب امام حسین (ع) رودیدم؛ حضرت بازوبندی روی دست راستم بستند که روی بازوبند نوشته شده بود: (فدائیان اسلام)... به همین دلیل اسم گروهمون شد، فدائیان اسلام‌... ☀️تصویب کاپیتولاسیون، تبعید حضرت امام خمینی و... به عنوان نخستین گام اجرای روش او در اداره کشور محسوب می شد. در ساعت 10 صبح روز اول بهمن 1343 هنگامی که حسنعلی منصور با غرور تمام قصد پیاده شدن از اتومبیل در جلوی درب ورودی مجلس شورای ملی را داشت، هدف گلوله شهید محمد بخارایی از اعضاء شاخه اجرایی هیئت مؤتلفه اسلامی قرار گرفت و چند روز بعد به هلاکت رسید. می گویند وقتی در دادگاه از محمد بخارایی سؤال می کنند که با دو گلوله اول منصور زنده نمی ماند ولی چرا سومین گلوله را به گلوی او شلیک کردی؟ آن جوان رشید در پاسخ گفت: حنجره ای که از آن به روحانیت اهانت شده، باید دریده شود... ☀️ امام خامنه‌اي درباره اين شهدا فرموده‌اند: شايد اين تعبير درباره شهدای چهارگانه (اماني، هرندي، نيك نژاد، بخارائي) درست باشد كه بگوئيم نورالله في ظلمات الارض. به هرحال اينها ستارگان و برجستگاني بودند كه در راه خدا رفتند. راهي را انتخاب كردند و نتيجه اين شد كه مشاهده مي كنيد يعني حاكميت اسلام در دوران سيطره كفر و استكبار بر عالم چيزي كه به افسانه شبيه است. اين شهداي چهارگانه حقيقتا در دوران ظلمات نور خدا بودند كه درخشيدند، فضا و دلها را روشن كردند، راه را به خيلي ها نشان دادند... شهیدان نواب صفوی، اماني، هرندي، نيك نژاد، بخارائي ،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار فدوی: در اغتشاشات اخیر کسانی که باطن شان خراب بود، خود را لو دادند جانشین فرمانده کل سپاه: 🔹هیاهوی باطل خیلی زیاد است. یک از اهداف هیاهوی زیاد جبهه باطل این است که حق جویان را از جبهه حق منصرف و منحرف کند. 🔹فتنه‌ها خوب است چون سره را از ناسره و منافق را از مومن مشخص می کند. 🔹آنهایی که باطن شان خراب است به محض اینکه هیاهوی باطل بلند می شود خودشان را لو می دهند در این ۱۲۰ روز دیدیم که در ایران چه کسانی خودشان را لو دادند.
💠🔹🔸 چند عمل ساده برای چند صد برابر كردن ثواب نمازها ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔹 ۱- گفتن أذان و إقامه باعث می شود دو صف از فرشتگان ، پشت سر مؤمن نماز بخوانند. 📚 ثواب الأعمال صدوق ص٧٢ 🔸 ۲- ركوع كامل باعث نداشتن وحشت قبر می شود. 📚 ثواب الأعمال صدوق ص٧٣ 🔹 ۳- انگشتر عقيق دو ركعت نماز با عقيق ، معادل هزار ركعت بدون آن است. 📚 عدة الداعي ابن فهد حلي ص٢٢٠ 🔸 ۴- مسواك زدن دو ركعت نماز با مسواك ، بهتر از هفتاد ركعت نماز بدون مسواك است. 📚 من لايحضره الفقيه - شیخ صدوق 🔹 ۵- خواندن سوره قدر خواندن سوره قدر در يكی از نمازها ، باعث آمرزش گناهان می شود. 📚 ثواب الأعمال ص ٢٦٧ 🔸 ۶- استنشاق و مزه مزه کردن آب در وضو ، باعث آمرزش و غلبه بر شيطان است. 📚 ثواب الأعمال صدوق ص٤٣ 🔹 ۷- استعمال عطر باعث می شود ، ثواب نماز هفتاد برابر شود . 📚 ثواب الأعمال ص ١٢٠ 🔸 ۸- تسبيحات حضرت زهرا (س) بهتر از هزار ركعت نماز ، نزد حضرت صادق (عليه السلام) است. 📚 فلاح السائل ص ۱۵۵
🔴يك لقمه و فروختن دين 🏷فضل بن ربيع گفت : روزي شريك بن عبدالله نخعي بر مهدي عباسي سومين خليفه بني العباس وارد شد . مهدي گفت : بايد يكي از اين سه كار را بپذيري : يا منصب قضاوت را قبول كني يا اولاد مرا تعليم دهي و يا از غذاي ما بخوري . شريك فكر كرد كه تعليم فرزندان خليفه مشكل و امر قضاوت سخت است ، خوردن غذا آسان است ، لذا سومي را انتخاب كرد . مهدي عباسي به آشپز دستور داد چند نوع غذاي لذيذ از مغز استخوان شكر سفيد تهيه كند . وقتي غذا حاضر شد ، نزد شريك آوردند و او به مقدار كافي خورد . متصدي آشپزخانه به خليفه گفت : اي امير اين شيخ بعد از اين غذا خوردن هرگز رستگار نخواهد شد . فضل بن ربيع گفت : بخدا سوگند شريك پس از آن طعام مجالست و هم نشيني با بني العباس را اختيار نمود و قضاوت و تعليم اولاد ايشان را هم پذيرفت . روزي حواله اي براي شريك از بابت حقوقش به صرافي نوشتند ، شريك به صراف مراجعه كرده سخت مي گرفت كه بايد نقد بپردازي . آن مرد گفت : كتان و لباس قيمتي نفروخته اي كه اين قدر سخت مي گيري . شريك در جواب او گفت : بخدا قسم از كتان با ارزشتر يعني دينم را فروخته ام . 📚پند تاریخ ج۴ ص۸۶ 📚مروج الذهب ج ۳ ص۳۲۰ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج: دردام_عنکبوت خانم ط_حسینی ۶۱ 🎬 فیصل:خاله پس غذا کی حاضرمیشه؟ از فکر پاسپورتها درامدم وسفره را انداختم ولقمه لقمه غذا دهن فیصل وعماد کردم،ذهنم سخت مشغول بود.اصلا نفهمیدم چی خوردم وچگونه ظرفها راشستم وجم وجورکردم. بچه ها دوباره مشغول بازی شدند وفیصل از خرگوش فرارییش برای عماد میگفت وعماد هم با دهان باز فقط گوش میکرد،برای اینکه کمی ذهن درگیرم را ارام کنم قران را برداشتم وباز کردم وشروع به خواندن نمودم الحق که کلام خدا ارامش بخش است. بچه ها بعداز ساعتی بازی خسته شدند,فیصل سرجایش خوابید وعماد هم به اغوش من پناه اورد وهرسه خوابیدیم. با صدای ناریه ازخواب بیدارشدم.. همه جا تاریک بود وبچه ها هم مثل من انگار روزها بود که نخوابیده بودند,درخواب نازبودند. ناریه کلیدبرق رافشارداد وباروشن شدن برق ,فیصل وعمادهم بیدارشدند. ناریه:به به سلام برلشکریان اسلام,میبینم که مجاهدان درحال خوابند؟ولبخندی به روی فصیل زد وفیصل هم به اغوش مادرش پرید. ناریه چندظرف غذا را روی کابینت گذاشت وگفت:حتما خیلی گرسنه هستید بیاییدتاگرم است حسابشان رابرسیم ودرهمین حال چادرش را دراوردمشغول پوشیدن لباس خانه شد. بدقت حرکاتش را زیر نظر داشتم,به ناریه بیشتراز ۲۲_۲۳سال نمیامد تقریبا هم قد وبالای من بود وهردولاغر وزیبا😊 ناریه:چی شده سلما؟خوردیتم هااا اگر یک مرد مجاهد بودی میگفتم الان قصدداری زن جهادیت بشوم😁 با دست پاچگی به من ومن افتادم وگفتم:راستش تا الان بادقت چهره ات راندیده بودم,خوشگلی هاااا,بهت نمیاد بیشتراز ۲۵داشته باشی,بااین سن کم یکی ازنیروهای پرتلاش دولت اسلامی شدن ,هنر میخواهد. یه چیزی ته ذهنم راقلقلک میداد,دوست داشتم سراز راز ناریه واون پاسپورتها دربیاورم,بنابراین به حیله ای که درزنان موثراست رواوردم,اخه هرزنی که اززیباییش تعریف کنی,محاله خودش رالوندهد وازمفاخر دیگرش حرف نزند وباحرف ناریه فهمیدم که به هدف زدم. ناریه:هی خواهر,این جمال زیبا راباقسمت وتقدیر زشت ,میخواهم چه کنم؟؟ باتعجب گفتم:تقدیرزشت؟؟! یعنی از بودن در.... نگذاشت حرفم راتمام کنم وگفت:اگر تصمیمت برماندن باشد ,وقت زیاداست,برای درد دل,من هم تابه حال برای کسی واگویه نکردم,توسنگ صبورم میشوی واگر بخواهی که بروی دیگر هیچ.... بااشاره به بچه ها گفت:بذار غذا بخورند ,شما هم که خوابتان تکمیل شده.. .شب دراز است ومن وتوهم باهم خخخخ😁 بازهم باخودم گفتم:یعنی چه چیز باعث جذب این زن مهربان به سمت داعش شده؟؟؟ .. _است. 🆔 @ashaganvalayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ خانم ط_حسینی 🎬 غذا راخوردیم وبه ناریه گفتم:ببین من فکرهام راکردم,گرچه چیزی از گذشته من نمیدانی ,اما بایدبگم بیرون این اردوگاه کسی منتظر من نیست,همانطور که همسرم شهیددولت اسلامی شد,منم میخوام به این دولت خدمت کنم,پس میمانم ,امیدوارم کمکم کنی که بودنم مفیدباشه. ناریه لبخندی زد وگفت:اگر تصمیمت واقعا ازته دل این باشه,خوشحالم که پیش خودم بمونی وسرش را تکانی داد وادامه داد ومفیدخواهی بود انهم چه فایده ای بزرگ... ازاین حرف ناریه احساس بدی بهم دست داد,عمق وجودم میگفت زیر این چهره ی زیبا ومهربان چیزی هست که باید ازش ترسید. نمازم رامخصوصا جلوی ناریه به سبک داعشیان داخل سوله ها خواندم تاهیچ شکی به من نبرد وطوری رفتارمیکردم که من شیفته ی دولت اسلامی عراق وشام(داعش)هستم اما نمیدانستم همین حرکاتم باعث به خطرافتادن جان خودم وعمادمیشود. برای هرکدام یک تشک نرم یک نفره انداختیم,من وناریه کنارهم وفیصل ان طرف ناریه وعمادهم کنارمن خوابید. نمیدانم به خاطر خواب عصربود یا به خاطرذهنم که درگیرحرفها وکارهای ناریه بود ,خوابم نمیبرد. بچه ها خوابیدند,نگاه کردم به ناریه دیدم بیداراست,دوست داشتم سرصحبت راباز کنم ,بنابراین گفتم:خوابت نمیبره انگار؟!! ناریه:اره ذهنم درگیره اینده است.... من:آینده؟؟اینده که از آن دولت اسلامی ست خیالت راحت.. ناریه:اینجوری که پیش میره,نمیدونم واقعااا,درسته که ازلحاظ اعتقادی روی مجاهدان خیلی کار میشه وخیلیا مصمم میشن که حمله انتحاری کنند وخودشون رانابود کنند اما تعداد این افرادکمه ,میدونی چرا؟؟من فکرمیکنم بی ریشه است ,یه جورتلقینه که اگر همین مجاهد انتحاری به دست یک شیعه اسیربشه وکارهایی که ما به سر اسیران میدهیم یکصدمش رابه سراین مجاهد بدهند,دین واعتقادخودش را انکار میکند هیچ,حتی پدرومادرش هم انکارمیکند,سلما تواین چندسالی خدمت به داعش کردم اسیران شیعه ای را دیدم که تا پای جان روی اعتقاداتشان ایستادند,باورت میشه زنده زنده پوستشان کردیم اما حاضرنشدندیک ذره از اعتقاداتشان دست بکشند,اگر دربین مجاهدان ما ده نفرازاین نمونه افراد بود کل دنیا را به تصاحب خودمان درمیاوردیم,حیف که تما
م قدرت داعش از حمایتهای دولتهایی است که باتشییع دشمنی دارند واعتقادات مجاهدان به نظرمن پوچ وبی ریشه است... تعجب کردم از طرز حرف زدن نا ریه...دنیای حرفهایش با کارهای روزانه اش تفاوت داشت,برای همین پرسیدم: اگر الان همچی اعتقادی داری چرا باز هم ادامه میدی؟اصلا چی شد جذب داعش شدی؟بعدشم چه طوری یک روز نیست بامن اشنا شدی ,راحت اینجور از داعش صحبت میکنی,نمیترسی من جاسوس باشم؟ لبخندی زد ورویش راکاملا به طرفم کردوگفت:خوب یکی یکی میپرسیدی تاجواب بدم. جواب سوال اولت که چرا کارم را ادامه میدهم به زودی,ظرف چندروز اینده خودت بهش میرسی... سوال دومت رابزار اخرجواب بدهم واول سوال سومت راجواب میدم که پرسیدی چرا بهت اعتماد کردم,ببین سلما جان ,من یک زن هستم ,درسته هرروز بارها وبارها کشته دیدم ومیبینم,اما عواطف زنانگی واحساساتم پابرجاست,صبح ازهمان باراول که جلویت ترمز کردم,ترس وجودت را دیدم,داخل پایگاه مسجدجامع وحتی اردوگاه ترس را داخل چشمات دیدم,من مطمینم تورازی داری که از داعشیها میترسی,کسی که این جوره نمیتونه جاسوس باشه,تو میخوای من نردبان ترقیت داخل اردوگاه باشم ومنم کاری میکنم که به درجه خودم برسی.....فهمیدی؟؟ باخودم گفتم:عجب زبله هااا,پس منم باید راز توراکشف کنم ناریه جااااان... من:بازم ممنون که به من اعتماد کردی,این رابدان من نه جاسوس هستم نه دشمنت,توبه من کمک کردی ومن هیچ وقت به شما خیانت نمیکنم. لبخندی زد وگفت:میدونم.. میخوام داستان زندگیم را برای اولین بار برای توبگم .....دوست داری بشنوی؟ من:اره,اره,حتما... ناریه اینجورشروع کرد.... ... _است. 🆔 🆔 @ashaganvalayat ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 من ناریه دختر اخری ابوعمید از عشیره ی بنی ساعد بودم,مادرم زن دوم ابوعمید بود,پدرم علاقه ای زیادی به مادرم داشت ومن چون ازلحاظ صورت وسیرت به مادرم شبیه بودم ودختر اخری ،گل سرسبد ابوعمیدبودم ,پدرم ازدل وجان مرادوست داشت وگاهی اوقات این محبت باعث رشک وحسادت دیگرخواهرانم وحتی زن دیگر پدرم میشد. من ۱۹سال داشتم ودر دل خاطرخواه جبران پسرعمویم شده بودم ومیدانستم که این علاقه دوطرفه است اما هیچ کس,حتی پدرومادرم ازاین علاقه بویی نبرده بود. عشیره ی بنی ساعد از گذشته های خیلی دور ,دشمنی خیلی شدیدی با عشیره ی بنی عمران داشت,میدانی که اعراب خصوصا اعراب عربستان,دشمنی هایشان خیلی کینه توزانه وبسیارخونبار است،سالی نبود که خونی از مانریزند ودرعوضش خونی ازانها میریختیم ،تااینکه بزرگان نجد(منطقه ای که ما زندگی میکردیم)دور هم جمع شدند وخواستند,چاره ای بیاندیشند برای این دشمنی دیرینه وخونبار...از بخت بد من که انگار گلیم بخت من را با خون بافته باشند،تصمیمی اتخاذ شد که آینده مرا تباه کرد وارزوی همسری جبران را بر دلم نهاد بعداز ان ,صدبار درعمرم ارزو کردم کاش من دختر دردانه ابوعمید نبودم.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌ ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 بزرگان نجد تصمیم گرفتند که ازدواج من با پسر,ابوعدنان(بزرگ عشیره بنی عمران)وجهه المصالحه قرار دهند ودراین قرارداد قید شد اگر گزندی به جان هریک ازما وارد شود،طرف مقابل رامقصر قلمداد میکردند وانوقت دوباره روز ازنو وروزی ازنو ,خون درمقابل خون,جان درمقابل جان... هرچه که به پدرم التماس کردم,راضی نشد,انگار سنگ شده بود درمقابل دختر عزیزکرده اش,فقط توصیه میکرد درست رفتارکنم وبارفتارم باعث دوستی بین دوعشیره شوم . وقتی گریه میکردم وزارمیزدم باچشم خودم خنده خواهران دیگر ونگاه پیروزمندانه ی زن پدرم رامیدیدم،تنها کسی که ازجان ودل درغمم شریک بود, فقط مادربیچاره ام بودکه کاری هم جز گریه از دستش برنمیامد... بالاخره هم کارخودشان را کردند وناریه دختردردانه ی ابوعمید شد عروس خاندان بنی عمران،روز عروسی نگاه عشیره ی بنی عمران به من ,نگاه به عروس نورسیده نبود,انگار قاتل تمام کسانی راکه از گذشته تا حال ازدست داده بودند،میدیدند...روز عروسی عمق بدبختی خود را دیدم اما از ان بدتر زمانی بود که با عدنان(ابوفیصل)تنها شدم... .. 🆔 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 🆔 @ashaganvalayat ای در دام عنکبوت خانم ط_ حسینی 🎬 تازه متوجه شدم که من هم عروس اجباری خانه ی عدنان بودم وعدنان هم هیچ علاقه ای به ازدواج بامن نداشت وازسراجبار این تصمیم راپذیرفته بود.زندگی کسالت بار من شروع شده بود که اخباری از دولت اسلامی عراق وشام به گوشمان خورد،چون از زندگی خودم دلسرد بودم ودنبال راه فراری ازاین مخصمه میگشتم,اخبار داعش را دنبال میکردم,درابتدا سخنانشان واهدافشان بسیار زیبا ورویایی وآرمانی بود،حرف از تاسیس حکومت اسلامی بامحوریت عراق وشام بود وتبلیغ ورواج
این دولت به تمام دنیا...دولتی که دم از اسلام ورسول اخرین خدا حضرت محمدص میزد,دم از عدالت واحکام فراموش شده ی اسلام میزد,دولتی که این دنیا را به مثابه ی بهشت میکرد ومجاهدان این دولت مانند فرشتگانی که مامور رحمت خدا به بندگانش بودند. خلاصه,انقدر حرفهای قشنگ قشنگ میزدند که من باتمام وجود عدنان را ترغیب میکردم که به داعش بپیوندیم وبیشترتلاشم برای این بود که از ان محیط خفقان اور وحشت انگیز فرارکنم.. عدنان هم شروع به جمع اوری اطلاعات راجب داعش کرد وبعداز یکهفته ,خودعدنان پیشنهادداد که به داعش بپیوندیم،عدنان درنوع خودش نخبه بود مدرک پزشکی داشت وقراربود برای گرفتن تخصص امتحان دهد اما باتبلیغات اتشینی که برای دولت اسلامی عراق وشام کرده بودند ,عدنان سرازپانشناخته حاضرشد درسش را ترک کند وراهی شام برای پیوستن به داعش شویم. به صورت اینترنتی ما ثبت نام شدیم که ای کاش نمیشدیم ,ای کاش دربین عشیره ی بنی عمران کنیزی میکردم اما روزگارم چنین نمیشد. ناریه بااین حرف ,اشکهایش راپاک کردوگفت:برای امشب کافی ست,بهتراست بخوابیم که فردا خیلی کارداریم. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎ ای در دام عنکبوت خانم ط _حسینی 🎬 با فکر به سرنوشت ناریه به خواب رفتم,نزدیکیهای اذان صبح بود که باگریه ی عماد ازخواب بیدارشدم,لرزشی تشنج مانند کل بدنش راگرفته بود, چندجرعه اب به خوردش دادم ومحکم به بغلم چسپاندمش وموهایش را نوازش کردم ,میدانستم که احتمالا به خاطرصحنه های وحشتناکی ست که دیده,انقدر نازونوازشش کردم تا ارام گرفت ,ناریه بیدارشده بود واماده میشد به مسجد برود وفیصل با چشمان باز دراز کشیده بود وبه مادرش گفت:سلام مادر,من امروز نمیام مسجد ،پیش خاله سلما میمونم.ناریه لبخندی زد وگفت:مراقب خودتون باشین ,تا مراسم جهادی بخوادشروع بشه,منم خودم رامیرسانم,میخوام امروز,اوج جهاد زنان رانشانت بدهم سلماجان.... بعداز رفتن ناریه بلند شدم ووضوگرفتم,فیصل هم خواب افتاده بود ومن باخیال راحت مثل یک شیعه نمازم راخواندم وقران راگشودم وشروع به خواندن کردم..... وقتی قران میخواندم از دور واطرافم بیخبر میشدم ومحو معنای زیبایش,به ایاتی رسیده بودم که از قدرومنزلت زنان حرف میزد ,حتی برای زنی که ازشوهرش جدا میشد,چهارماه عده مشخص کرده بود ودراین چهارماه هیچ مردی حق تعرض به حریم این زن رانداشت,حتی نفقه زن دراین دوران برعهده شوهرسابقش بود واین اوج احترام به شخصیت یک زن است,چه زیباست کلام خداوچه زیباتر احکام دین رابیان کرده.... با صدای عماد که ازخواب بیدارشده بود ودنبال اغوشم بود از دنیای قران بیرون امدم,قران رابوسیدم داخل کوله ام گذاشتم.عماد را دراغوشم کشیدم,باید اینقدر احساس امنیت میکرد,شاید کابوسهای شبانه اش کمترمیشد,همینجور که عمادرا دربغل گرفته بودم به حرف ناریه فکرمیکردم...مراسم جهادزنان؟؟؟این دیگرچه مراسمیست؟؟خیلی دلم میخواست زودتر بفهمم این حیوانات کثیف چه عمل قبیحی را به اسم جهادزنان,نخشخوارکرده وبه خورد این زنان ازهمه جا بیخبر میدهند. .. . 🆔 @ashaganvalayat 🦋ای دردام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 بالاخره ناریه امد ،صبحانه ای باهم خوردیم وناریه روبه بچه ها:اگه پسرای,خوبی,باشید یه سورپرایز براتون دارم. فیصل سریع گفت:مادربه خدا من گریه نکردم ,بهانه ام نگرفتم,غذاهم خوردم . عمادهم خیره خیره نگاه میکرد..بمیرم برای برادر زبان بسته ام,خدالعنت کندداعش وداعشیان وحامیان این حیوانات درنده را... ناریه بیرون رفت وبا قفسی که داخلش دوخرگوش کوچلو بود برگشت. فصیل ازخوشحالی گونه مادرش رابارها بوسید وعمادهم که انگارخیلی ذوق زده بود به قفس اشاره میکرد وبه من نگاه میکردوتلاش میکردم اسمم راصدا بزند که صداهای نامفهومی ازگلویش خارج میشد. ناریه:خوب ,حالا تا ما باهم میریم بیرون شما باخرگوشها بازی کنید,گریه وزاری...نه...بیرون اومدن چی؟؟ فیصل:نه نداریم .... از عمادپرسیدم من برم؟اول راضی نمیشد با ایما واشاره میگفت کنارش باشم اما چشمش به خرگوش که داشت به نان دست فیصل ناخنک میزد,افتاد ,رضایت دادکه بروم. ناریه:روبنده ات رابیانداز پایین,تعدادی زن را که دریک صف ایستاده بودندوروبنده هایشان بالابود وروبرویشان هم مجاهدان داعشی ایستاده بودند رانشانم داد وگفت:الان شروع میشه,ففط به زنان نزدیک نشیم ,چون یه بار فکر میکنن ماهم جز اونا هستیم. با تعجب داشتم نگاه میکردم که با پیچیدن صدای,الله اکبرولااله الاالله یک همهمه ی عظیمی همراه باگرد وخاک فراوان برپاشد ,صحنه ای راکه درجلوی چشمانم میدیدم قابل باور نبود،مردها دقیقا مثل گله ای گاو وحشی به سمت زنان حمله بردند وهرکسی که زودتر به زنی میرسید وقبل ازدیگری الله اکبر میگفت,صاحب ان زن نگون بخت میشد واین بود جهادزنان یاهمان جهادنکاح!!! یعنی هر زن درهرشب میتوانست شوهرش راعوض کند واین ع
مق فحشا وفساد بود که به اسم اسلام به خورد جهان میدادند. یاد ایات قران که صبح خوانده بودم افتادم...به خداقسم این دین نوظهور اسلام نیست...به خدا دراینجا شیطان خدایی میکند ونتیجه ی جهاداین زنان ,به دنیا امدن صدها حرامزاده است برای تربیت در لشکر شیطان....اری اینان طلایه داران لشکر ابلیس هستند که به زودی به دست الهی حجت خدا ازبین خواهند رفت... از دیدن این صحنه ها حالت تهوع به من دست داد... ناریه:مثل اینکه حالت خوب نیست؟؟ من:نه چیزی نیست,میشه بریم ناریه:بیا بریم ,یه برنامه برات چیدم وبه سمت ماشین حرکت کرد. .. 🦋ای در دام عنکبوت خانم ط_ حسینی 🎬 همراه ناریه سوار ماشین شدیم ,به طرف شهرحرکت کردیم,داخل شهرشدیم,مثل اینکه کل این شهر زمانی برای ورود داعش جشن وسرور برپا کرده بودند,الان پشیمان از کردارخودشان هر کدام به گوشه ای درسوراخ خود خزیده بودند,شهر عاری از روح وسرزندگی بود. ناریه چندجا سرک کشید,وای خدای من,مسیری را که میرفت خوب میشناختم,به سمت سوله های ورودی شهر موصل بود,قلبم به شدت میتپید,دعا میکردم ناریه مسیرش راعوض کند با ترس گفتم:کجا میرویم ,داریم از شهر خارج میشیم که... ناریه:یه اردوگاه دیگه این طرف هست مختص زنان اسیر دولت اسلامیست,امروز برای اولین بار ازمن خواستند به اونجا سری بزنم,مثل اینکه بعضی زنها مشکلاتی دارند و... با تعجب گفتم:مگه چه کاره ای؟میری امربه به معروف کنی؟ زد زیرخنده وگفت:نه من اچارفرانسه ام خخخخ,میرم ویزیت کنم. من:مگه دکتری؟؟ ناریه:اگه به جنگ دولت اسلامی نخورده بودم ,الان دکتری هم گرفته بودم,اخه میدونی وقتی با عدنان ازدواج کردم ,اون دوست نداشت زنش عامی باشه,باتشویق عدنان رشته پزشکی رفتم ویکسال هم خوندم که دیگه خورد به پیوستن به داعش...البته بگم وقتی اومدیم سوریه درسم را زیرنظر عدنان که واقعا پزشک حاذقی بود ادامه دادم وهرچی یادم داد فراگرفتم,الانم درحد خودم ویزیت میکنم,تازه عدنان بیچاره حتی مدرک پزشکی افتخاری هم برام گرفته بود. پیش خودم گفتم پزشکی افتخاری دیگه چه صیغه ای هست،حالا باچیزایی که تواین مدت کوتاه از داعش دیده بودم،پزشکی افتخاریش را راحت تر قبول میکردم... وای رسیدیم سوله ها،من چه کنم؟اگه کسی منو ببینه وبشناسه چی؟؟چکارکنم خدایا؟؟؟ بازهم توکل برخداکردم و... .. . 🆔 @ashaganvalayat 🦋ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 نزدیک ورودی سوله ها نگهبان ایست داد ,ناریه ایستاد. وای خدای من ,این که ابواسحاق بود,خداراشکرکردم که روبنده دارم ودر دل دعا میکردم تا هیچ کس مرا نشناسد. ابواسحاق:بفرما خواهرمجاهد،چه میخواهید؟ ناریه:برای ویزیت امدم,مثل اینکه خانمی اینجا حالش خوب نبود,زنگ زدند به من... ابواسحاق:اوه اوه,اون دخترک ایزدی...دیشب ,اخرشب تمام کرد....دیرامدی خانم دکتر وخنده ی زشتی کردوگفت:بفرمایید گلویی تازه کنید,چای عراقی,قهوه ترک ....نوشیدنی خنک...هرچه میلتان است ,فراهم میکنم. ناریه روبنده اش رابالا زدوباخشم نگاهی به ابواسحاق کرد وگفت:مجاهد به وظیفه ات برس,نگهبانی بده,مابرای میهمانی نیامده ایم ودور زد که برگردیم. نفسم راکه داخل سینه حبس کرده بودم ,بیرون دادم وگفتم:چه باتحکم برخورد کردی,نمیترسی برایت مزاحمتی ایجادکنند؟ ناریه:گفتم که با مجاهدان باید اینگونه برخوردکرد وگرنه صاحبت میشوند,درثانی,خیلی بیجا میکنند که بخواهند برای من مشکل ایجاد کنند,من وهمسرم جز اولین مجاهدینی بودیم که به دولت اسلامی پیوستیم,با ریختن خون امثال شوهرمن اینان جان گرفتند... باخودگفتم:باریختن خون مظلومان,باسربریدن بی پناهان وباجوانمرگ شدن لیلا وامثال لیلاها شما حیوانات خونخوار جان میگیرید ,نام مجاهد برای شما وامثالتان خیلی زیادی بزرگ است. ناریه بدون اینکه حرفی بزندماشین را نگه داشت...نگاهی به اطرافم کردم ودیدم همه جا بیابان است وتاورودی شهر فاصله,داریم,یک لحظه ترسیدم وگفتم,نکند افکارم رابرزبان اوردم وناریه میخواهد... که ناریه در بغل من رابازکرد وگفت:پاشو برو اونطرف بشین,میخوام ازت یه راننده بسازم. من:قبلا چندسری پشت ماشین نشستم. ناریه بالبخندی:نه میخوام ببینم دست فرمانت چطوره وقتی این حرکات ناریه رامیدیدم,باورم نمیشد که این زن داعشی,هست,اما همیشه یه چیزی ته قلبم میگفت ازاین مار خوش خط وخال بترس.. نشستم پشت رول وحرکت کردم,اخه طارق خیلی وقتا ماشینش را به دستم میداد وبه قول خودش مشق رانندگی میکردیم. آه طارق.....کجایی برادرم..... علی,علی.....توکجایی؟؟خدااااا من کجام؟؟من اینجا وسط این حرامیان چه میکنم؟؟خداااااا .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ 🦋ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 قبل از اذان برگشیم اردوگاه ,اخه خیلی دلم شوربچه ها رامیزد وناریه هم ماشین رابرداشت تا به نماز وامربه معروفش برسد. بچه هابا دیدنم خوشحال
شدند وعمادکه انگار گریه کرده بود از شادی بالا وپایین میپرید,به خودم قول دادم دیگه لحظه ای تنهاش نگذارم,با این سن کمش دردهای بزرگی تحمل کرده,من باید مرهمی باشم بردردهایش تا شایدزبان الکنش بازشود. هنگام خواب دوباره ناریه رابه حرف گرفتم تا ادامه ی داستان زندگی اش راتعریف کند,هنوز راز پاسپورتها را کشف نکرده بودم. ناریه بعدازاینکه مطمین شد بچه ها خوابند ادامه داد... چی بگم برات از زندگی پرمشقتم،وقتی که من وعدنان به خانواده هایمان اعلام کردیم که به داعش پیوستیم وامروز وفرداست که راهی شام شویم,پدر من باکمال افتخار موافقت کرد وپدر عدنان سختگیرانه مخالفت کرد ومعتقدبود من وعدنان باید تحصیلاتمان درطب را ادامه دهیم,باید یک توضیح کوچک هم بدهم ,درسته که هم عشیره ی ما وهم عدنان اهل سنت بودیم اما دراعتقادات کمی باهم متفاوت بودیم اعتقادات ما که ناشی از پیروی ازمحمدبن عبدالوهاب بود مثل حکومت سعودی ،وهابی بود یعنی مثلا ما به زیارت اهل قبوراعتقادنداشتیم اما عشیره ی عدنان که حنفی بودند معتقدبه این سنت بودند,ما زیارت رفتن ومقبره وضریح ساختن برای علما وبزرگان رابدعت دردین ومرده پرستی میدانستیم اما انها این اعمال را احترام به بزرگان مینامیدند,ما یاعلی ویامحمد و..گفتن را شرک به خدا وکمک ازغیرخدا میدانستیم اما انها یامحمد گفتن را کمک ازواسطه وحجت حق میدانستند ,هرچه که ما به علی ,خلیفه ی چهارم وفرزندانش بغض وکینه داشتیم انها برای علی وفرزندانش احترام وعزت قایل بودند,خلاصه اینکه اعتقادات ما مبنی براعتقادات دولت اسلامی داعش بود اما ازانها باما تفاوت داشت... اما بااین احوالات ومخالفتهای,ابوعدنان،من وعدنان راه خودرا رفتیم وابوعدنان محرمانه ودورازچشم عدنان به من اخطار داد که پیوستن عدنان به داعش را ازچشم من میداند واگر کوچکترین چشم زخمی به عدنان واردشود,من تقاص پس خواهم داد وکاش وای کاش همان موقع از تصمیمان برگشته بودیم ,اما... .. ‎‌‌‌‌‌ 🆔 @ashaganvalayat 🦋ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 بالاخره دوراز چشم ابوعدنان وبا خداحافظی مفصل پدرم راهی شام شدیم.... برای ما دوره های فشرده اموزش نظامی وعقیدتی گذاشتند،دوره های نظامی راگذراندم اما برای دوره های عقیدتی ,حالم اصلا مساعدنبود ومتوجه شدم که باردارم,با مشورت عدنان ,تصمیم گرفتیم تا به دنیا امدن فیصل اموزش عقیدتی را ترک کنم واستراحت کنم،برای تولد فیصل,عدنان اصرار داشت که به عربستان مراجعت کنم وبعداز به دنیا امدن بچه,اورا به دایه ای تحت سرپرستی ابوعدنان بسپرم وخودم برگردم،اما درست است که ازابتدا با این ازدواج مخالف بودم اما باگذشت زمان به عدنان علاقه مند شده بودم وازطرفی هم به شدت تحت تاثیرشعارهای دولت اسلامی داعش قرارگرفته بودم ومیخواستم خودم فرزندم رابزرگ کنم ودوست نداشتم که ازعدنان ودولت اسلامی جداشوم.... طبق پیش بینی فرماندهان، ما ظرف مدت کوتاهی عراق وشام را تحت تصرف خودمان درمیاوردیم اما ما به همه چیز فکر کرده بودیم وهرچیزی راپیش بینی میکردیم جز شجاعت وشهادت طلبی شیعیان...اگر متخصصان وروانکاوان داعش به زور به مجاهدان میقبولاندن که کشته شدن در راه دولت اسلامی مساوی باورودبه بهشت است اما درمقابل ما رزمنده هایی بودند که بدون شستشوی مغزی,ازجان ودل ایمان داشتند که کشته شدن درجنگ با داعش برابر با بهشت برین است وهرکس درمیدان میخواست گوی شهادت را ازدیگری برباید وهمین ایمان رزمندگان مقابل داعش,باعث شد پیش بینیها غلط از اب دراید وداعش درخیلی جاها شکست بخورد.... فیصل درمیان جنگ وخون قدکشید وتازه وارد سه سالگی شده بود که ان اتفاق وحشتناک به وقوع پیوست. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦 . 🆔 ‎‌‌‎‌‎‌‌ 🆔 @ashaganvalayat 🦋ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 یک روز که فارغ از اتفاقات اطرافم مشغول بازی با فیصل بودم,عدنان امد وازلحظه ورودش متوجه شدم ,رفتارش کاملا متفاوت است،مثل کسی میماند که مسافراست ومجبوربود خانه وعزیزانش راترک کند،موعظه ام میکرد،سفارش فیصل رامیکردومیگفت:فیصل مردجنگ است,مجاهدبارش بیاور,به زودی تلاشهای دولت اسلامی مثمرثمرمیشود,میخواهم زمانی که فیصل بزرگ شد یکی ازارکان دولت اسلامی باشد و.. حرفهایش بوی مرگ میداد یابهتربگویم خودکشی. با نگرانی کنارعدنان نشستم ودستش را دردستم گرفتم وگفتم:راستش رابگو چه درسر داری؟حرفهایت بوی جدایی میدهد. دستانم را محکم فشارداد وگفت:ان شاالله فرداشب شام را سرسفره ی حضرت محمدص دربهشت میخورم... عرق سردی بر تمام بدنم نشست...عدنان نگو...یعنی میخواهی انتحار.. ؟؟ عدنان:نگو انتحار....مولوی عبدالله، بهشت را بااین عملم برایم تضمین کرده... با پرخاش گفتم:مولوی اشتباها راه جهنم را به اسم بهشت نشانت داده،اخه عدنا
کردم ... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ 🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎ . 🆔 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🦋ای دردام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 میدونستم الان وقت خداحافظی ست,الان طارق واحمدوعباس بین داعشیان گم میشن ودیگه نمیدونم ایا دوباره میتونم طارق راببینم یانه...عماد محکم بغل طارق راچسپیده بود وازش جدا نمیشد... اهسته سرم رابردم کنارگوشش وگفتم:بزارطارق بره ,عمادم....من هستم....طارق میخواد ابواسحاق راتنبیه کند ....اگه ولش نکنی شاید به خطربیافته...تااین حرف رازدم...عماد بغل طارق را رها کرد...دلم میخواست زار بزنم...اخه خدااا چرااااا به چه گناهی... همه شان پیاده شدند..ابواسحاق تشکر کرد ورفت تا به جشن برسد ومن دیدم طارق وعباس واحمد,سایه به سایه اش رفتندوتا زمانی که درتاریکی گم شدند ,نگاهم به رد رفتنشان خیره ماند,با صدای فیصل به خود امدم:خاله بریم دیگه دارن اتیش بازی میکنن..... کلی جمعیت امده بود مردمی که به داعش پیوسته بودند برای تماشا امده بودند.. بچه ها جلویم جست وخیز میکردند ومن درافکار خودم غرق بودم ایا طارق ودوستانش رفتند؟ایا داخل اردوگاه کسی ازفرارشان مطلع شده؟ ذهنم انچنان مشغول بود که نفهمیدم کی جشن تمام شد ظرفی غذادست فصیل وظرفی دست عمادبود من:عماد ,فیصل کی بهتان غذا داد؟ که یک دفعه یکی از پشت به من زد... سلما... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦 . 🆔 ‎‌‌‎‌‎‌ 🆔 @ashaganvalayat
ن تونخبه ای,درس خوانده ای,پزشکی چگونه حرفهای بی سروته اینان را باورمیکنی,من که این چندسال شاهدبودم,این مولویها ودولتهای حامی ما,از کشته شدن وانتحار ما پلی میسازند برای رسیدن خودشان به مال ومقام ودیگراهدافشان ,اخه توچطور...چطور....باورنمیکنم میخواستم به هرطریقی شده عدنان را منصرف کنم که گفت:ناریه ,به توحق میدهم که چنین حرف بزنی اخه تو درکلاسهای عقیدتی دولت اسلامی شرکت نکردی ونمیدانی بایک انتحار چگونه هم دنیابه کامت است وهم اخرت... خنده تمسخرامیزی کردم وگفتم:اخرت راخبرندارم اما تو کام دنیا را درتکه تکه شدن وجزغاله کردن خود واطرافیانت میدانی؟ عدنان:اشتباه نکن ناریه,من میمیرم وهمین امشب قبل ازمرگم به من قول دادند که بعدازمن زندگی تو وفیصل ازلحاظ مادی ومعنوی تامین شودوتو یکی از مهره های کلیدی شوی وفیصل هم دراینده یکی از مسوولین دولت,این میشود دنیایم واخرت هم میدانم ,کافیست یک رافضی(شیعه)رابه درک واصل کنم انوقت است محمدص در ورودی بهشت با اغوش باز منتظر من است... ازاینهمه حماقت عدنان لجم گرفته بود وخواستم باترفندی دیگر که واقعیتی انکار ناپذیر بود ,منصرفش کنم.پس گفتم: ... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦 . ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🦋ای در دام عنکبوت خانم ط _حسینی 🎬 گفتم:عدنان,توخوب میدانی که ازدواج ما وجه المصالحه بوده پس اگر توانتحارکنی,یعنی مرا کشتی ,چون پدروعشیره ات مرگ تورا از چشم من میدانند وبی شک دشمنی ها دوباره شروع میشود وقصاص خون تو میشود ریخته شدن خون من وجوانان عشیره ی بنی ساعد... عدنان:زور الکی نزن ناریه ,من بهشت را میخواهم ,بعدش دولت اسلامی عراق وشام ومجاهدانش,امنیت تورا تضمین میکنند همانطور که قصرزیبای مرا دربهشت تضمین کرده اند.... وای من, که چگونه مغز همسرنابغه ام را شستشوداده اند...انوقت بود که ازکرده ی خودم از عمق جان پشیمان شدم وارزو میکردم کاش زمان به عقب برمیگشت.... هرچه کردم که منصرفش کنم نشد که نشد وروز بعد خبر حمله ی انتحاری قهرمان ومجاهد ازجان گذشته ی دولت اسلامی درهمه جا پیچید....احترام به من وفیصل صدبرابر شده بود...مدرک پزشک ویژه به من داده شد وخیلی کارهای دیگر اما غم از دست دادن عدنان برایم خیلی سنگین بود وبااین کارها قابل جبران نبود.. تااینکه صبح روز بعداز انتحار عدنان ,پدرم با من تماس گرفت...تماسی که سراغاز اوارگیم شد.... اینجا که رسید,اشکهایش را که با به خاطراوردن اتفاقات تلخ زندگیش,جاری شده بود پاک کردوگفت:سلماجان,بخواب, بقیه اش باشد برای فردا شب.... شبت خوش... درفکر نخودمغزانی بودم که باریسمان پوسیده ی مولویهای داعشی به عمق چاه جهنم نزول کردند که به خواب رفتم.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦 . 🆔 🆔 @ashaganvalayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🦋ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 هم اکنون هفت روز است که در اردوگاه تموز مستقرشده ام,این روزها ناریه راخیلی کم میبینم,وقتی هم که باماست اغلب درفکراست وکم حرف میزند گاهی فکرمیکنم مشکل جدی برایش پیش امده وبعضی وقتها فکرمیکنم دارد تصمیم مهمی میگیرد وامروز به سرم زده نکند درفکر نقشه ای برای من وعماداست؟؟ نه نه امکان ندارد من که جزبامحبت بااووفصیل برخوردنکردم وبارها وبارها برایش از ارادتم به دولت داعش گفته ام تا به شیعه بودنم شک نکند....هرچه هست ,سخت کارمیکند واغلب داخل شهراست وبچه ها پیش من خوشند ومنم پیش عمادم,از کانکس خیلی کم بیرون میروم,مگربرای گذاشتن قفس خرگوشها کنار کانکس...... امروز ناریه نهار رابا ماخورد وهمانطور که غذا میخوردگفت:دیشب مجاهدان حمله ی غافلگیرانه ای به روستاهای اطراف موصل کرده اند وچندتا از روستاهایی را که نیروهای حشدالشعبی عراق ازدستشان دراورده بودند دوباره تحت تصرف خود گرفته اندوچندتایی هم اسیرگرفتند وامشب به همین مناسبت مجلس جشن ونورافشانی درپایگاه کنار مسجد برقراراست..من امشب جایی کاردارم و نمیرسم بروم,اگر تودوست داری,ماشین رابرایت میگذارم بچه ها راببر وخوش باشید.... فیصل:اخ جون دوباره اتیش بازی...بریم....بریم ... خیلی دلم میخواست بفهمم ناریه کجا میرود اما جرات پرسیدن نداشتم وبرای همین گفتم:باشه,اگه فیصل دوست داره بریم ,میبرمش. نهار را که خوردیم ,ناریه ساعتی استراحت کرد,سویچ ماشین رابه من داد وکلی سفارش فیصل راکرد وگفت:سلما جان ,احتمالا تا وقت خواب نمیایم,فعلا.... ناریه که رفت ,بچه ها هم اجازه گرفتند تا بیرون کانکس با خرگوشهاشون بازی کنند ومن ازعماد وفیصل قول گرفتم تاازیک متری کانکس دورتر نروند وبرای همین با چوبی روی خاک اطراف کانکس محدوده ای را مشخص کردم تا ازاین محدوده دورتر نروند وخودم امدم داخل کانکس ودوباره پناه اوردم به ایات قران. مشغول خواندن قران بودم که عم
اد به شدت در را بازکرد وبا فریادهای نامفهومی دستم را میکشید انگار میخواست چیز مهمی بگوید,چادرم رامرتب کردم وهمراهش بیرون رفتم وبه جایی که عماداشاره میکرد نگاه کردم ,وای خدای من باورم نمیشدازانچه که میدیدم... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦 . 🆔 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🦋ای دردام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 خدای من درست میدیدم؟؟!!نفس درسینه ام حبس شد وخم شدم واهسته درگوش عماد گفتم:برو داخل کانکس ممکنه ابواسحاق,تورا بشناسد...عماد وفیصل را هل دادم داخل کانکس به بهانه ی اوردن قفس خرگوشها به ابواسحاق که گویا سه اسیر اورده بود نزدیکترشدم ودرست خیره شدم،حقیقتا درست میدیدم بله این طارق بود,برادر بزرگم،انگار ابواسحاق وارد داعش شده بود که خانواده ی مرا بکشد وبه اسیری ببرد،تمام وجودم راهیجان گرفته بود,ابواسحاق داشت بایک مردداعشی دیگرصحبت میکرد گوشهایم راتیز کردم تا ببینم چه میگویند. مردداعشی:برادر ,اینجا جایی برای نگهداری این اسیران کافرنداریم,چه کسی گفته اینها رابه اینجا بیاوری؟ ابواسحاق که نیشش تابنا گوش بازشده بود گفت:میدانم...لازم نیست خیلی نگران باشی,این رافضی ها تا طلوع افتاب بیشتر میهمانت نیستند,قراراست به مناسبت این پیروزی اخیر فردا صبح اینها راقربانی کنیم وباسرشان فوتبال بازی کنیم. مردداعشی اشاره ای به طرف یکی از چادرها کردوگفت:دست وپاهایشان رامحکم ببندداخل ان چادر بیاندازشان,چون جای خالی نداریم دوتا مجاهد هم برای نگهبانی جلوی چادر بگذار,البته لازم نیست چون اینجا ازهمه طرف نگهبان دارد که اگرموفق به بازکردن خودشان بشوند باز موفق به فرار نخواهندشد..... دردی عمق قلبم رافراگرفت,خدای من,طارق، برادرم فردا قربانی میشود...باید کاری کنم....باید نجاتش دهم حتی اگر به قیمت ازدست دادن جانم تمام شود. امشب درشهرموصل اتش بازی دارند,احتمالا اردوگاه کمی خلوت ترمیشود. فکری به خاطرم رسید وبه سرعت خودم رابه کانکس رساندم. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦 . 🆔 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🦋ای در دام عنکبوت خانم ط _حسینی 🎬 داخل کانکس دنبال یک چاقو بودم...اره دیدمش ,چاقوهای مجاهدان معمولا خیلی تیزوبرنده بود،باید تااذان مغرب صبر میکردم وقتی داعشیها به نماز میرفتند بهترین زمانش بود باید دست وپاهایشان رابازمیکردم وبه شکلی که توجه کسی راجلب نکند از اردوگاه خارجشان میکردم,اما چطور؟؟ اره درسته باچادر.......درسته که فرار با چادر خوشایندیک رزمنده ی شجاع نیست اما حفظ جان واجبتراست،چمدان بزرگ لباسی را دیده بودم که ناریه داخل ان چادرهایش رامیگذاشت... چمدان راباز کردم ,پنج,شش تا چادربود ,همینطور که میخواستم سه تاچادر انتخاب کنم ،دیدم زیرچادرها قاب عکسی بود که احتمالا متعلق به ابوفیصل است ..... خدایا شکررررت،زیر قاب عکس,لباسهای مردانه ای مرتب وتازده بود,لباسهای سیاهرنگی باشالهای سیاه که نشانه ی خونخواران داعشی بود... احتمالا این لباسها هم متعلق به ابوفیصل است حتما برای یادگاری نگهداشته ,مثل من که چادرلیلا وشال مادرم را باخودم اوردم. سه دست لباس کامل باسربندهایی که نشان میداد طرف داعشی است,برداشتم. چمدان رامرتب کردم ودرش رابستم وبه انتظار نشستم تا غروب شود... وای یادم رفت...ناریه دوتا اسلحه داشت یک اسلحه کوچک کمری که همیشه همراهش بود ویک اسلحه بزرگتر که نمیدانم اسمش چه بود اما بارها وبارها پشت رختخوابها دیده بودمش,نگاه کردم به بچه ها ببینم حواسشان به من هست یانه؟ فیصل مشغول بازی با خرگوشها وغذا دادنشان بود اما عماد کاملا معلوم بود که حواسش به من است ونگرانی ازصورتش میبارید,چشمکی بهش زدم ورفتم طرف رختخوابها,بااحتیاط اسلحه رابرداشتم وداخل لباسها پنهانش کردم وهمه را داخل شال عربی مادرم گذاشتم تا چیزی مشخص نشود. اینقدنگران طارق بودم که اصلا برایم اهمیت نداشت اگرناریه میفهمید که اسلحه گم وگورشده ویا لباسهای شوهر بیچاره,اش ناپدیدشده,چه چیزی باید جوابش میدادم صدای اذان بلند شد روبه بچه ها گفتم:من میرم بیرون,بچه های خوبی باشید تا امدم باهم میریم مراسم اتش بازی... چاقورا زیرلباسم پنهان کردم وبقچه ای راکه بسته بودم برداشتم وبااحتیاط بیرون امدم. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦 . 🆔 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🦋ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 درست حدس زده بودم,محوطه خاکی اردوگاه تقریبا خلوت بود همه به سمت چادربزرگ برای نماز رفته بودند،بدون اینکه جلب توجه کنم ودرحالی که زیرلب ایاتی ازقران را زمزمه میکردم به سمت چادری که طارق را برده بودند رفتم...جلوی چادر یک داعشی بود که داشت سیگارمیکشید ,راهم راکج کردم وپشت
چادر رفتم,پشت این چادر ,عقب چادردیگری بود به قسمت وسط چادررسیدم چاقورا از زیرلباسم دراوردم ومشغول بریدن چادرشدم,خیلی محکم بود اما چاقوی من هم تیزبود,اندازه ای که بتوانم ردشوم چادرراشکافتم وخیلی آرام خودم را داخل چادرکشیدم،بااینکه چادرتاریک بود اما سنگینی نگاه طارق ودواسیر دیگر را روی خودم حس میکردم تا داخل شدم یکی از اسیرها گفت:یابسم الله...عباس,طارق,این دیگه کیه؟ محکم گفتم :هییییس ورفتم طرف طارق دستها وپاهاش راباز کردم,چاقورا دادم دستش تا دستهای ان دوتا همرزمش رابازکند. طارق:ممنون خواهر ,توکی هستی؟ درحالی که داشتم لباسها را بیرون میاوردم گفتم:هیس,چکارداری من کیم ,زودباش دست بقیه راباز کن... طارق که دست عباس رابازکردوچاقورا دادعباس وامد طرفم وگفت:صبرکن ببینم,صدات چقداشناست،کی هستی؟ روبنده ام رابالا زدم ولباس را دادم دستش.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦 . ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🦋ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 طارق:خدای من ,سلماست...عباس...احمد...این خواهرم سلماست..سلما اینجا چکارمیکنی... من:داستانش مفصله...زود لباسهاتون رابپوشید,با شالها روی صورتتان رابپوشانید ,دورسری هایی که علامت داعش داره بپوشید ،تفنگ ناریه رادادم دست طارق وگفتم:دنبال من بیاید.... ازهمون راهی که اومده بودم این بار چهارنفری برگشتیم,از ترسم جرأت نکردم جلوی چادررانگاه کنم ,نماز تمام شده بود وجمعیت تک وتوک بیرون امده بودند,به کانکس رسیدیم,ماشین جلو کانکس پارک بود,اشاره کردم به طارق وگفتم برین داخل ماشین ,من الان میام. سریع داخل کانکس شدم,رفتم سراغ کوله,قران طارق را دراوردم وبغل گرفتم وبه بچه ها گفتم ,بریم جشن واتش بازی... فصیل رفت کابین عقب کنارعباس واحمد,عمادرااوردم جلو روپاهای طارق نشاندم ,چون روی طارق بسته بود,عماد نشناختش,ولی میدیدم طارق ,عمادراغرق بوسه کرده بود,قران راگذاشتم توبغلش و روکردم عقب وگفتم:فیصل جان این مجاهدها هم باما میخوان بیان جشن...نفس راحتی کشیدم ,تااینجا که خوب پیش رفته بود،سوویچ را چرخاندم که ماشین را روشن کنم,یکدفعه دیدم,ابواسحاق با دومردداعشی به طرفم اشاره میکنند.....میخواستند تا من حرکت نکنم..... تمام تنم داغ شد...نمیدونستم چکارکنم ..... توکل کردم و.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧💦 . 🆔 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی 🎬 زیرلب بسم الله گفتم وروبه طارق:خیلی عادی برخورد کنید مسیرش ازطرف چادر نمازهست,احتمالا کاردیگه ای دارد. ابواسحاق:ببینم مجاهدین,خواهر مجاهد به طرف شهر میرید؟جشن؟؟ من بدون کلامی سرم راتکان دادم. ابواسحاق:من واین دومجاهدهم میخواهیم برویم جشن ,مشکلی نیست ماهم سوارشویم؟ اشاره کردم به عقب ماشین تا کنارتیربارسوار بشن واونا هم سوارشدن. نفسم را به شدت بیرون دادم واهسته به طارق گفتم:به دوستات بگو سر پسره راگرم کنن تا ازحرفهای ماچیزی نفهمه,طارق اشاره ای به احمد کرد واوناهم مشغول خوش وبش بافیصل شدند. اروم به عمادگفتم:عماد, روی بغل طارق نشستی برادرکم... عماد ناباورانه نگاهی به بالای سرش کرد وخودش رادربغل طارق جا کرد. طارق اهسته سوال کرد:تواینجا چه میکنی سلما؟؟ عقده دلم واشد وهمراه گریه گفتم:پدرومادر راسربریدند جلوی چشم ماااا,عماد راببین لال شده بعداز چندین روز اسارت پیداش کردم,من ولیلا اسیرشدیم وعمادرا ربودندواوردند اینجا....ابوعمر من ولیلا رابرای کنیزی خرید وچشم طمع به ما داشت,لیلا طاقت نیاورد وخودش راکشت....من ابوعمر رامسموم کردم وکشتم وخودم فرارکردم,یه زن داعشی,مادرهمین فیصل کمکم کردعماد راپیدا کنم و....هق زدم وگفتم...اشک ریختم وگفتم و.. طارق اهسته دستش را روی دستم که روی دنده بود گذاشت ونوازش کرد وگفت:فدات بشم خواهر...توشیرزنی شیرزن...ازاین به بعد تنهات نمیگذارم.... گفتم:نه نه ...من از پس خودم برمیام ,جام پیش ام فیصل امن امنه,توودوستات زودتر فرارکنید....همین ابواسحاق پدرومادرمون راسربرید ومارااسیرکردو... طارق عقب نگاهی کرد وگفت:اگر امشب نکشمش مرد نیستم... من وتو عماد باهم میمونیییم.... ازخدام بود که باطارق باشم,اما موقعیت جوری بود که اگرباهم میبودیم احتمال کشته شدنمان زیادبود واگر ازهم جدا میشدیم,احتمال نجات همه مان بیشتربود.... من:طارق،برادرم،عزیزم،از تمام خانواده ام فقط تووعماد رادارم نمیخوام شماراازدست بدهم,من جام تواردوگاه امنه,شما هم بااین لباسا ودانستن راه دررو راحت میتونید خودتون رانجات بدید ,باوجود فیصل وعماد من گاو پیشونی سفیدهستم ,این داعشیا زنان راخیلی میپایند وهمراهی من وعمادباشما مساوی بامرگ هرسه مان است..... طارق دستم رافشار داد...دیگه نزدیک مسجد بودیم...ایستادم...ماشین راپارک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماز جماعت مجاهدین خلق😂 🔹یاد نماز لشکر یزید افتادم 🔹وضوی نمازشون رو هم با خون ١٧هزار شهید گرفتند🔺 فیلمی که از نماز گروهک منافقین در شبکه های اجتماعی در مسجدِ فتنه ای که در تیرانا ساخته اند در حال دست به دست شدن است... عجب نمازی میخوانند. احتمالا در قنوت نمازشان آن موقع که در عراق بوده اند میگفتند: اللهم احفظ امامنا وقائدنا صدام... حالا هم میگویند: اللهم احفظ امامنا وقائدنا سیدنا مولانا بن سلمان ... جماعت وطن فروش ، اگر دلقک بازیتان تمام شد بگویید: فرض محال اگر یک روز پایتان به ایران برسد و بر سر قدرت با چاهزاده رضا ربع پهلوی دعوایتان شود قرار است چه کنید؟ دوباره میخواهید دنبال یک صدام بگردید و علیه میهن با آن متحد نمیدونم
🔺همکاری مردم استان‌های شمالی تا سه میلیون مترمکعب کسری سوآپ گاز از ترکمنستان را جبران کردند مدیر منطقه ۹ عملیات انتقال گاز کشور: 🔹قطع سوآپ گازی از سوی ترکمنستان پایداری جریان گاز را برای استان های گلستان و مازندران به مخاطره انداخته است. 🔹خوشبختانه با همکاری مردم در مصرف بهینه و مشارکت صاحبان واحد های صنعتی و تولیدی در استفاده از سوخت دوم سبب شد تا گاز خانگی استان های شمالی تا این لحظه قطع نشود. 🔹خوشبختانه صرفه جویی و مدیریت مصرف سبب شد تا افت فشار و قطعی گاز در شهرهای آمل ، بابل و قائمشهر رخ ندهد./ http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ⭕️آمریکا از عملیات الحشد الشعبی علیه فرماندهان و عناصر داعش جلوگیری کرد 🔺یک مقام امنیتی عراقی گفت که ارتش آمریکا مانع عملیات نیروهای الحشدالشعبی در استان الانبار علیه فرماندهان و عناصر داعش شده است. 🔸به گفته این مقام امنیتی این عملیات قرار بود در منطقه «وادی حوران» در غرب استان الانبار و در نزدیکی مرزهای سوریه انجام شود و اطلاعات دقیقی از تحرکات فرماندهان و عناصر داعش جمع‌آوری شده بود. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔸وزیر خارجه سوریه: برای عادی‌سازی روابط با ترکیه، اشغال باید پایان یابد. فیصل مقداد، وزیر خارجه سوریه روز شنبه گفت که برای عادی‌سازی روابط کشورش با ترکیه، این کشور باید به اشغال سوریه پایان دهد. او بعد از ملاقات با حسین امیرعبداللهیان که به دمشق سفر کرده است، گفت: «ما نمی‌توانیم بدون پایان دادن به اشغال، روابط عادی‌مان را از سربگیریم.» از آغاز اعتراض‌های سوریه در سال ۲۰۱۱، ترکیه یکی از کشورهایی بوده که از رفتن بشار اسد حمایت کرده و حامی برخی نیروهای تکفیری بوده است. در حال حاضر، ارتش ترکیه مانع اصلی حمله دولت مرکزی سوریه به مخالفان دولت در اطراف حلب است. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔴رشته توییت عجیب نخست وزیر سابق قطر و هشدار درباره حمله به تاسیسات اتمی ایران حمد بن جاسم نخست وزیر سابق قطر و از متنفذین قطری در میان کشورهای غربی و عربی در رشته توییتی عجیب که تعجب تحلیلگران را در پی داشته نسبت به حمله احتمالی به تاسیسات اتمی ایران و بهم خوردن وضعیت خاورمیانه هشدار داد. حمد بن جاسم نوشته است: وضعیت در منطقه خلیج [فارس] ما مملو از خطرات شده است و همه را می‌طلبد که در پیش‌بینی هر احتمالی توجه مداوم داشته باشند. غرب به رهبری آمریکا هنوز به توافقی نرسیده است که توافق هسته‌ای با ایران را زنده کند. ما می‌دانیم که اسرائیل برای به دست آوردن تجهیزات و تسلیحاتی که به او امکان می‌دهد اهداف ایرانی را که تهدید بزرگی برای خود می‌داند، بمباران کند، سخت فشار می‌آورد. با این حال، طرف آمریکایی تاکنون تمایلی به تامین این تسلیحات به اسرائیل نداشته است و اگر طرفین به توافق هسته‌ای جدید با ایران نرسند و ایالات متحده تسلیحات مورد نیاز اسرائیل را در اختیار اسرائیل قرار دهد، خدای ناکرده اقدام نظامی صورت خواهد گرفت که ممکن است امنیت و ثبات را در منطقه ما متزلزل کند و اقتصاد ناگواری داشته باشد؛ پیامدهای سیاسی و اجتماعی. بنابراین امیدوارم که ما در منطقه خلیج فارس از همه مجاری ممکن خطر هرگونه تشدید نظامی و لزوم برخورد مسالمت آمیز با مشکلات موجود را برای آمریکا و غرب توضیح دهیم، زیرا ما اولین بازنده خواهیم بود. با علم به اینکه به احتمالات دستیابی به توافق بین غرب و ایران بسیار خوشبین بودم، اما اکنون کمتر خوشبین هستم، اما تعجب نمی‌کنم و تحول مثبتی را که توافق هسته‌ای را احیا می‌کند و خطرات ناشی از آن را در امان می‌دارد، منتفی نمی‌دانم. 🔸 عبدالباری عطوان تحلیلگر مطرح جهان عرب در این خصوص نوشت: ما نمی‌دانیم دلیل نوشتن این توییت‌ها چیست اما آنچه می‌دانیم این است که این مرد از نظر تئوریک قدرت را ترک کرد اما همچنان یکی از برجسته‌ترین تصمیم‌گیرندگان در قطر است و روابط قوی با امریکا و غرب و سرویس‌های امنیتی آنها داشته که او را قادر می‌سازد بسیاری از اسرار و تصمیمات اتاق‌های بسته و تاریک را بداند http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔸الفرات نیوز:روزنامه آمریکایی وال استریت ژورنال در خبری اعلام کرد محمد شیاع السودانی، نخست وزیر عراق، تصمیم دارد هیاتی را برای گفتگو با مقامات آمریکایی به این کشور بفرستد. براساس خبر وال استریت ژورنال، موضوع گفتگوی دو کشور در این سفر حضور نیروهای آمریکایی و نیروهای ائتلاف بین المللی در عراق است http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔸ادعای نمایندگان پارلمان آذربایجان علیه نقش ایران در منطقه نمایندگان پارلمان جمهوری آذربایجان در نامه‌ای به نمایندگان کنست ادعایی را علیه روابط تهران-باکو و نق 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔸چین: اسرائیل اقدامات تحریک آمیز را متوقف کند. وزیر خارجه چین از رژیم صهیونیستی خواست تا اقدامات تحریک‌آمیز علیه فلسطینی‌ها به ویژه در شهر اشغالی قدس را به منظور جلوگیری از وخامت اوضاع در منطقه متوقف کند. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔸رسانه عبری هشدار داد؛ تسلط نیروهای رضوان حزب‌الله بر مرز لبنان روزنامه عبری اسرائیل الیوم ضمن هشدار درباره تحرکات نیروهای ویژه حزب‌الله، در یادداشتی نوشت: با وجود آرامش نسبی حاکم بر مرز شمالی اسرائیل با لبنان، محافل ارتش اسرائیل مدعی شدند که در ماه‌های اخیر شاهد افزایش ۴۲۰ درصدی حوادث در حصار مرزی بوده‌اند. این اولین بار نیست که اعضای حزب‌الله برای رصد آشکار فعالیت‌های ارتش می‌آیند چرا که هر روز با دوربین اتفاقات مرزی را ضبط می‌کنند. چند ماه پیش ده‌ها تن از اعضای حزب‌الله که از نیروهای ویژه رضوان بودند، از روستای کیلا به سوی مرکز سازمان ملل در شرق المطله اقدام به عرض اندام و انجام تمرینات نظامی کردند؛ به همین دلیل بیم افزایش تنش در این مناطق وجود دارد. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔸عراق: بیش از ۶۰۰۰ نیرو در مرزهای ایران و ترکیه مستقر کردیم. عبدالامیر الشمری، وزیر کشور عراق در گفتگو با شبکه العربیه گفت که بغداد برای کنترل مرزهایش با ایران و ترکیه اقداماتی اتخاذ کرده است و مرزهای عراق خط قرمز ما است که در کنترل آن سهل انگاری نخواهیم کرد. وی گفت که برای این امر مبالغ مالی اختصاص داده شده و پاسگاه‌ها و دوربین‌های حرارتی و برجک‌هایی تاسیس شده است. وی خاطرنشان کرد که بیش از ۶۰۰۰ نیرو در مرزهای عراق با ایران و ترکیه در اقلیم کردستان عراق مستقر شده‌اند. هماهنگی‌ها با اقلیم کردستان ادامه دارد و نیروهای پیشمرگه بخشی از عملیات کنترل مرزها هستند. بر اساس این گزارش اخیرا محمدکاظم آل صادق، سفیر جمهوری اسلامی ایران در بغداد با قاسم الاعرجی مشاور امنیت ملی عراق دیدار کرد و دو طرف درخصوص تامین امنیت مرزها تبادل نظر کردند. گفتنی است ترکیه در شمال خاک عراق پایگاه نظامی دایر کرده است. ایران نیز از حضور نیروهای تروریستی ضدایرانی در خاک عراق ابراز نگرانی دارد http://eitaa.com/ashaganvalayat 🛑پوشش یگان ویژه زنان تاییدیه کارشناسان را کسب کرده / افراد مخرب و لیدرها را دستگیر می‌کنیم سرهنگ حیدری، فرمانده یگان ویژه زنان: 🔺درمورد لباس زنان یگان ویژه باید بگویم که ماموران ما در زمان‌های معمولی از مانتو، شلوار، مقنعه و چادر استفاده می‌کنند؛ همان لباس‌های طرح دیجیتالی. 🔺 اما در مواجهه با اغتشاش‌گران باید قاطعانه در صحنه حاضر شد و درصورت لزوم برخورد کرد. در آن صورت از لباس‌های مشکی ضدضربه مخصوص رزم استفاده می‌کنیم؛ پوششی که تاییدیه کارشناس‌های مختلف مرتبط را کسب کرده است. 🔺دستگیری متهمان زن توسط زنان یگان ویژه به‌صورت هدفمند است و این‌گونه نیست که از روی احساسات یا تحت تاثیر شرایط و به‌صورت ناگهانی برای دستگیری افراد اقدام شود. دستگیری‌ها فقط شامل افراد مخرب و لیدرهاست. http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴 بازداشت تبعه آلمان حین عکاسی از تاسیسات نفتی 🔹یک تبعه آلمانی حین عکسبرداری از تاسیسات نفتی امیدیه بازداشت شد. امیدیه۹ در استان خوزستان واقع است و میدان نفتی آغاجاری در محدوده این شهر قرار دارد. کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⭕️ نایب قهرمانی زنان و مردان هاکی ایران 🔹تیم‌های ملی هاکی روی یخ زنان و مردان ایران در مسابقات کشورهای اسلامی نایب قهرمان شدند. 🔹مردان ایران ۷-۳ به تاتارستان باختند و زنان هم با تاتارستان ۵-۵ مساوی شدند اما در ضربات پنالتی‌ بازی را واگذار شد کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⭕️ وزیر اطلاعات: ‌‌طراحی‌های دنباله‌دار دشمن ‌خنثی شد خطیب: 🔹با وجود همه تلاش‌های دشمنان برای براندازی نظام، برای چندمین بار با شکست مواجه شدند و برای آنها مسجّل شد که هیچ جایگاهی بین مردم ما ندارند. 🔹این بار هم با همکاری مردم و هم‌افزایی نیرو‌های نظامی، انتظامی، قضایی و امنیتی تحت تدابیر حکیمانه رهبر معظم انقلاب شاهد شکست دشمن هستیم. کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸