eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.3هزار دنبال‌کننده
32.6هزار عکس
36.8هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 | آیا امام خمینی(ره) وعده آب و برق رایگان داد؟ لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 یه کلیپ خفن و گنگ از مقام معظم رهبری لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴 اگه تنگه هرمز بسته شود چه اتفاقاتی میفتد‍؟ لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 ایستگاه شارژ روح و روان 🔹 با چنین رهبری شما برحق و پیروز میدان هستید لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟥 اگر از صدام بگذريم، اگر مسئله قدس را فراموش کنيم، اگر از جنايت های امريکا بگذريم از آل سعود نخواهيم گذشت . امام خمینی(ره) لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💠لوکس نشینان و لوکس سواران در سال ۱۴۰۱ چقدر مالیات داده اند؟ 🔹️| چند سالی است که براساس قانون بودجه چند پایه مالیاتی جدید به پایه‌های مالیاتی افزوده شده است. از جمله این موارد مالیات بر خودروهای گران قیمت و مالیات بر خانه‌های لوکس است. نکته اساسی در مورد این پایه‌های مالیاتی اینجا است که طی سال‌های اخیر در عین شناسایی خانه‌های لوکس و خودروهای گران‌قیمت میزان تحقق آنها بسیار پایین بوده است. 🔹️با توجه به آمارهای ارائه شده از جانب سازمان امور مالیاتی، مجموع مالیات تشخیصی برای خانه‌های لوکس در سال ۱۴۰۱ برابر ۲ هزار میلیارد تومان و خودروهای لوکس ۲۲۰۰ میلیارد تومان بوده که از این رقم به ترتیب ۶ و ۲۰ میلیارد تومان وصول شده است. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴 توافق اوپک بر تولید ۴۰ میلیون بشکه‌ نفت 🔹‌ در نشست امروز اوپک پلاس در وین بر سر سطح تولید به میزان ۴۰.۴۶۳ میلیون بشکه در روز از یک ژانویه ۲۰۲۴ تا ۳۱ دسامبر ۲۰۲۴  توافق شد. 🔹‌ وزیران نفت و انرژی اوپک‌پلاس همچنین تصمیم گرفتند کاهش عرضه مصوب کنونی روزانه ۲ میلیون بشکه‌ای و کاهش عرضه داوطلبانه روزانه یک میلیون و ۶۶۰ هزار بشکه‌ای را که از یکم ماه مه از سوی برخی اعضا آغاز شد، ادامه دهند. 🔹‌ عربستان سعودی هم اعلام کرد که از ژوئیه ۲۰۲۳ میلادی به‌صورت داوطلبانه روزانه یک میلیون بشکه از تولید خود می‌کاهد، در عین حال روسیه هم متعهد شد که به کاهش تولید داوطلبانه روزانه ۵۰۰ هزار بشکه‌ای خود ادامه دهد. 🔹‌ ایران هم‌اکنون در کنار کشورهای لیبی و ونزوئلا به‌دلیل تحریم از توافق کاهش عرضه نفت اوپک‌پلاس مستثنی است. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴نخستین طلایی تاریخ تکواندوی دختران ایران: 🔹مزد همه‌ی تلاشهایم را گرفتم 🔹هدف اصلی من المپیک پاریس است لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تیم فوتبال Deportivo Palestino که در لیگ برتر شیلی با چفیه وارد زمین میشه تا حمایتش از مردم فلسطین رو نشون بده. 🔹جایگاه اسقاطیل در بین تمام مردم جهان در حال از بین رفتنه و همه دارن به جنایتی که علیه فلسطینیان هست پی میبرن .. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روستای پلکانی ژیوار در دل کوهستان ایران - کردستان .لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♨️ قطر و آلمان مقدمات نخستین گفت‌وگوی استراتژیک را بررسی کردند ⭕️ «خالد الخاطر»، مدیر اداره برنامه ریزی سیاست‌های وزارت خارجه قطر با «توبیاس لندر»، وزیر مشاور آلمان و «مایکل شتارفسویردت»، مدیر اداره برنامه ریزی سیاست‌های وزارت خارجه آلمان دیدار کرد. ⭕️ «آنالینا بربوک»، وزیر خارجه آلمان و «محمد بن عبدالرحمن»، وزیر خارجه قطر، توافقنامه برگزاری گفت وگوی استراتژیک بین دو کشور را امضا کردند. ✍ هدف از این توافقنامه تقویت روابط بین دو کشور و هماهنگی و تشدید تلاش‌های دوجانبه است. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🟥 انفعال در برابر رژیم سفاک سعودی 🔸در سوء استفاده رژیم سفاک سعودی از توافق و سکوت محور مقاومت در برابر جنایت های آل سعود در قبال شیعیان مظلوم حجازی و بحرینی و اعدام اخیر سه نفر دیگر در روز جاری نکاتی قابل توجه وجود دارد: 🔸 بعد از رسمی شدن توافق و با حضور هیات سعودی در تهران برای بازگشایی سفارت اولین اعدام ها اتفاق افتاده است . 🔸 این اعدامی ها از میان شیعیان انتخاب شده اند و با سکوت معارضین سنی نیز همراه بوده است . 🔸 اعدام ها بر خلاف قبل که در لیست های ۴۷، ۳۷ و ۸۱ نفره بود که صدای مجامع بین المللی حقوقی را در آورده بود، به شکل فردی، دو یا سه نفره می باشد که صدایی را بلند نکرده است. 🔸اعلام جرم بر اساس اقدام علیه امنیت ملی، تروریسم، حمل سلاح و ... بوده تا انگیزه دفاع را پایین بیاورد. 🧐در همین راستا متاسفانه عدم فهم صحیح از توافق شامل درخواست عربستان و نیاز عربستان به آن، ذوق زدگی سیاسیون و نوع نگاه ضدمنافع ملی رسانه های اصلاح طلب به توافق، فهم غلطی را ایجاد کرده که موجب سردرگمی و انفعال در برابر چنین جنایاتی از عربستان شده است. 🔸اگرچه در توافق آمده است رسانه های رسمی دو طرف موضع ضدیت نداشته باشند، اما کم کاری ما در رسانه های وابسته به محور مقاومت مشهود می باشد . (این رسانه ها وابستگی رسمی و اعلامی به جمهوری اسلامی ندارند) . حتی رسانه های انقلابی و سلبریتی های انقلابی که وابستگی رسمی هم به حکومت ندارند نیز سکوت اختیار کرده اند ! 🧐 برای فهم دقیق تر کافی است به اقدامات رسانه وابسته به سعودی یعنی اینترنشنال در بعد از توافق نگاهی بیندازیم که از ضدیت با جمهوری اسلامی کاسته نشده است و در همین حال هیچ موقع هم اعلام نکرده است که وابستگی رسمی به رژیم سعودی دارد . لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟥 پیروزی انصارالله و غنائم برجای مانده از عقب نشینی ائتلاف سعودی-آمریکایی در استان الضالع لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🚨 پروازهای جمهوری آذربایجان به ایران به حالت تعلیق درآمد پروازها باکو به تهران از امروز - 14 خرداد - بدون اطلاع عمومی به طور کامل متوقف شده است. برخى رسانه‌هاى باكو خبر دادند: مسافران شرکت آزال که پیش خرید کرده اند و قرار بود روزهای آینده به ایران سفر کنند، مبلغ بلیت هواپیما به آنها بازگردانده می شود. بدین ترتیب، به جز گذرگاه محدود نخجوان بین آذربایجان و ایران، تمامی راه ها اعم از زمینی و هوایی به طور کامل مسدود است. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
التماسی که شنیده نشد... شاید اگر به این فریاد های امام عمل میکردیم ، امروز وضعمون این نبود. بلایی که غربزده ها سر کشور آوردن مغولها نیاوردن. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ «امام تحریف شده» 🔗 قسمت دوم لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ " هـدف از انــقــلاب " جایگاه انقلاب ایران از دیدگاه دشمنان... لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌷 : حقی که این رهبر عالی‌قدر بر شما دارد اگر تا روز به سپاس و شکرانه‌اش برخیزید از عهده بیرون نیامده‌اید، چون شما مرده بودید او زنده کرد. ملت قیام کرد؟ ملت زحمت کشید؟ این‌ها همه حرف است، جز اراده و عزم قویم ایشان هیچ‌کس کار نکرد، به دلیل این‌که ملت همیشه بوده است ولی تا روح در ملت پیدا نشد، جان نگرفت، حرکت نکرد. 📚 وظیفه فرد مسلمان در احیای حکومت اسلام، ص۴۳۴
حضرت امام تا روزهای پایان عمر شریفشان نه تنها از دستور دادن به همسرشان پرهیز می کرد، بلکه تا حد امکان مقید بود کارهایش را به دیگران تحمیل نکند. در خاطرات آقای حمید روحانی در این خصوص آمده است: «‌‌امام مقید بودند تا آنجا که امکان دارد کار خود را بر دیگری تحمیل نکنند و کار خودشان‌‎ ‎‌را خودشان انجام بدهند. در نجف گاهی اتفاق می افتاد که امام روی پشت بام متوجه‌‎ ‎‌می شدند که چراغ آشپزخانه یا دستشویی روشن مانده؛ به خانم و دیگران که طبقه بالا‌‎ ‎‌بودند دستور نمی دادند که بروند چراغ را خاموش کنند. خود راه می افتادند و سه طبقه را‌‎ ‎‌در تاریکی پایین می آمدند و چراغ را خاموش می کردند و بازمی گشتند. گاهی قلم و کاغذ‌‎ ‎‌می خواستند که در اتاق طبقه دوم منزل بود؛ به هیچ کس، حتی به فرزندان مرحوم حاج‌‎ ‎‌آقا مصطفی دستور نمی دادند که برای او بیاورند. خودشان برمی خاستند از پله ها بالا‌‎ ‎‌می رفتند و کاغذ و قلم برمی داشتند و بازمی گشتند. (سرگذشت های ویژه از زندگی امام خمینی (س)، جلد ۱، صفحه ۱۱۷) 🖤🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ امام‌رضا در زِندان (دوربین مخفی) 🔸به زِندانی که هیچ کَس و کاری نداره میگن: یک نفر ضامنت شده. زندانی با تعجب جواب میده: من که هیچ کَسیو ندارم🌷🌷 🍃🌹اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🌹🍃 ✨💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠✨ ❇️ فقط مطالب نباشید، هم باشید تا همه مطلع شوند.
🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت383 آن قدر حالم بد بود که فقط می‌خواستم از این شرایط بیرون بیایم. گوشی‌ام را از روی پاتختی برداشتم و نالیدم. –به هلما زنگ می زنم بیاد آمپولم رو بزنه، حالم خیلی بده. درست نفهمیدم به هلما چه گفتم و فوری تماس را قطع کردم. چون صدای علی را هم می‌شنیدم که اعتراض آمیز چیزهایی می‌گفت. با احساس سنگینی روی سینه‌ام و تنگی نفس و تکان های سرم چشم‌هایم را باز کردم. علی در حال مرتب کردن روسری‌ام بود. دیگر نمی‌توانستم درست نفس بکشم لب زدم: –چیکار می کنی؟ با ناله گفت: –زنگ زدم آمبولانس بیاد، بری بیمارستان بهتره. چشم‌هایم گرد شدند. –چرا؟ من آمپولم رو بزنم بهتر می شم، هلما نیومد؟ –اونو ولش کن. تو بیمارستان بهتر بهت می رسن. هر بار که انگشت هایش با گونه‌ام برخورد می‌کرد سرد بودن دست هایش را حس می‌کردم. حال خودش هم چندان تعریفی نداشت و این دلم را می‌سوزاند. رنگ لب هایش به سفیدی می زد و معلوم بود استرس زیادی را تحمل می‌کند. استرسش به جان من هم افتاد. دلم برای آن علی آرام تنگ شد. نزدیکم بود ولی دلتنگش بودم. مانتوام را آورد و کمکم کرد تا بنشینم. –اینو بپوش بعد دوباره دراز بکش. دراز که کشیدم دستش را گرفتم: –علی. خیره به چشم‌هایم ماند. –جانم، آب دهانم را قورت دادم و نفس گرفتم. –اگه از بیمارستان نیومدم حلالم کن. ماتش برد و برای چند لحظه بی‌حرکت ماند. بعد اخم ریزی کرد و کلافه گفت: –این چه حرفیه؟ تو که چیزیت نیست. فقط چون اینجا خوب بهت رسیدگی نمی شه می خوام بری... نگاهم را از چشم‌هایش گرفتم و با بغض گفتم: –من بیشتر نگران توام، من نباشم کی بهت می رس؟ لبخند تلخی زد. –دوماد سرخونه واسه این جور وقتا خوبه دیگه، تا تو بیای می رم بالا تلپ می شم. بالاخره یکی پیدا می شه یه غذایی به من بده، تو نگران نباش. شایدم رفتم خونه مامان خودم. –نه اون جا نرو، مامانتم می گیره. دستش را روی گونه‌ام کشید. –خیالت راحت باشه، تا خدا نخواد هیچ اتفاقی نمیفته، خودت رو بسپار بهش. تو تنفست مشکل پیدا کرده، نیاز به کپسول اکسیژن داری، اگه خودم حالم خوب بود دستگاه اکسیژن رو میاوردم خونه، ولی نمی‌تونم، اصلا شاید خودمم اومدم بستری شدم. زمزمه کردم: –خدا نکنه. صدای زنگ آیفن دلهره‌ام را بیشتر کرد. دلم نمی‌خواست از کنار علی بروم. با او تحمل کردن بیماری برایم راحت تر بود. علی پیشانی‌ام را بوسید. –اومدن. دو نفر با لباس های سفید وارد شدند و بعد از معاینه‌ی جزیی گفتند که باید سریع بستری شوم. پدر سراسیمه از پله‌ها سرازیر شد و پرسید: –علی آقا چی شده؟! علی دستش را جلو برد. –بابا جان نیاید جلو، چیز مهمی نیست گفتم یه چند روزی بره بیمارستان اونجا بهش برسن، من خودمم مریضم نمی‌تونم... پدر حرفش را برید. –من خودم بهش می رسم، مگه نگفتم بیاید بالا، چرا بره بیمارستان؟ دکتر اورژانس رو به پدر گفت: –آقا دخترتون نیاز به اکسیژن و مراقبت های ویژه داره تو خونه نمی شه. اکسیژن خونش خیلی پایینه. همین که وارد آمبولانس شدم ماسک اکسیژن را روی صورتم گذاشتند و همین باعث شد خیلی بهتر نفس بکشم و حس بهتری پیدا کردم. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 برگرد نگاه کن پارت384 همین که خواستیم حرکت کنیم. هلما خودش را به بالای سرم رساند و با بغض نگاهم کرد. –ببخشید که دیر اومدم. آخه امروز مراسم مامانم بود تا از بهشت زهرا بیام اینجا طول کشید. همین که زنگ زدی راه افتادم. چشم هایم را روی هم فشار دادم. –کاش بهم می گفتی و نمیومدی. ببخش من اصلا حواسم نبود امروز سوم مامانته. بازم شرمنده م کردی، تو رو خدا حلالم کن. سرش را تکان داد. –اصلا مهم نیست. الان سلامتی تو مهمه، من باهات میام بیمارستان. صدای علی را شنیدم که کنار آمبولانس ایستاده بود. –خانم بیاید پایین، باید زودتر بریم. هلما نگاهی به علی انداخت و با لکنت گفت؛ –من...من...اگه اجازه بدید من همراهش برم، شما حالتون خوب نیست. علی اخم کرد و نگاهش را به گوشی دستش داد. –نیازی نیست خودم هستم. شما بفرمایید. هلما به طرف من برگشت و با بغض گفت: –من پشت سر آمبولانس با ماشینم میام. دیگر منتظر جواب من نشد خواست که برود دستش را گرفتم. –ممنون که اومدی. خودت رو به زحمت ننداز. بدون حرف رفت. آمبولانس که حرکت کرد رو به علی گفتم: –کاش اون جوری باهاش حرف نمی زدی، اون به خاطر من مراسم مادرش رو ول کرده اومده. علی نگاهش را چرخاند. –تو نگران اون نباش، آخه تو این کرونا کی می ره مراسم؟ احتمالا خودش با خودش مراسم گرفته بوده. –اصلا خودش تنها هم بوده، بالاخره ول کرده اومده، این یعنی من براش مهم بودم که تا تلفن کردم هر جا بوده خودش رو... سرفه امانم نداد. علی سرش را تکان داد. –باشه باشه، الان وقت این حرفا نیست.
ساعت ها بود در قسمت اورژانس روی تخت مانده بودم. علی مدام در رفت و آمد بود. هلما هم کنارم ایستاده بود و دلداری‌ام می‌داد. چشم‌هایم را باز کردم. –هلما، تو برو خونه، با موندن تو اینجا، تو بخش جا باز نمی شه که، اگه تخت خالی شد خودشون من رو می‌برن دیگه. یه وقت خدایی نکرده توام مریض می شی. هلما نگاهی به اطراف انداخت و پرسید: –الان نسبت به قبل بهتری؟ نگاهم را به کپسول اکسیژن دادم. –آره فقط گاهی یه احساس سنگینی تو بدنم می کنم. با تعجب نگاهم کرد و چیزی زیر لب خواند و به اطراف فوت کرد و گفت: –من می رم خونه، هر وقت علی آقا رفت دوباره میام پیشت. فقط سعی کن ذکر زیاد بگی، سوره توحید هم به شش جهت بخونی و فوت کنی. در آن حال لبخند زدم. –دو جهت دیگه رو از کجا آوردی؟ ما که چهار جهت بیشتر نداریم. با لحن شوخی گفت: –چهار جهت مال قبلنا بود که شیطونا این قدر به روز نبودن. تو جهت‌های جلو و عقب هم جدیدا مستقر شدن باید حواسمون به اونا هم باشه، بعد خم شد و پچ پچ کرد: –به علی آقا هم بگو بخونه. بعد هم زود خداحافظی کرد و رفت. بالاخره علی به طرفم آمد و بالای سرم ایستاد و زمزمه کرد. –بالاخره تشریفشون رو بردن؟‌ چی می خواست وایساده بود بالا سرت؟ –بیچاره فکر می‌کرد فوری می ریم بخش، می‌گفت بخش زنان بیاد پیشم تنها نباشم. علی نوچی کرد. –اصلا نمی ذارن کسی بره داخل، بعدشم مگه می خوای بری پیک نیک بیاد تنها نباشی. کروناست‌ها. لبخند زدم. او هم لبخند زد و گفت: –گفتن یه تخت خالی شده، می برنت بخش. ماسک اکسیژن را از روی دهانم برداشتم. –علی توام برو، رنگت پریده، می‌ترسم بیفتی. ماسک را از من گرفت و روی صورتش گذاشت. –این چطوره؟ فکر کنم منم کمبود اکسیژن دارم بذار امتحان کنم. به چشم‌هایش زل زدم. –علی نگرانتم. امروز اصلا چیزی خوردی؟ ماسک اکسیژن را از روی صورتش برداشت. –چی بخورم؟ خانم قشنگم که ناخوشه، نمی‌تونه چیزی برام درست کنه، منم فقط دلم دست پخت تو رو می خواد. بغض کردم. –الهی بمیرم. این مریضی اصلا مهلت نداد یه بار غذا تو خونه‌ی خودمون درست کنم. با انگشت شصتش انگشتانم را نوازش کرد. –خدا نکنه، خوب که شدی اون قدر وقت هست واسه این کارا. ماسک اکسیژن را روی صورتم گذاشت و با غم نگاهم کرد. –قول بده زود بیای خونه. سعی کردم بغضم را قورت بدهم. ولی موفق نشدم. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت385 محیط بیمارستان آن قدر آزار دهنده و استرس زا بود که ناخداگاه گریه‌ام می‌گرفت. علی اشک هایم را از روی گونه‌‌هایم پاک کرد. –رفتی بخش، یادت باشه یکی هر لحظه دلش پیش توئه و قلبش همین جا کنارت روی تخت مونده. نکنه گریه کنی یا غصه بخوریا خانم خانما من می فهمم. کمی سرفه کردم و بعد گفتم: –دعا کن زود برگردم خونه. دعا کن دوباره مثل اون موقع‌ها بشه که کرونایی نبود و مردم از همدیگه فرار نمی‌کردن. یعنی یه روز این کرونا تموم می شه؟ هر روز این همه آدم دارن می میرن. نگاهی به اطراف انداختم و دنباله‌ی حرفم را گرفتم: –اینجا انگار کسی امید به زندگی نداره خیلی استرس زاست. با لحن مهربانی گفت: –کرونا هم تموم بشه یه چیز دیگه شروع می شه، همیشه یه مشکلی بوده و خواهد بود. اگه خیلی‌ها مُردن سرنوشت شون بوده که از بیماری بمیرن، به جای فکر کردن به این چیزا، به اين فکر كن كه همین الان ميليون ها سلول تو بدنت هستن و به تنها چيزي كه اهميت مي دن سلامتی توئه و برای این هدفشون صبح تا شب دارن تلاش می کنن. این فکرای تو انرژی اونا رو می گیره و خسته شون می کنه. واسه همین استرس می گیری. با انگشت سبابه‌اش چند ضربه روی پیشانی‌ام زد. – به خاطر تلاش میلیونها جانداری که تو بدنته این فکرای تضعیف کننده رو از اینجا بریز دور و خودت رو بسپار دست خدا. این کارت نیروی اون سلولا رو هزار برابر می کنه. از این تعبیرش لبخند به لبم آمد و زمزمه کردم: –با دلتنگیم چیکار کنم؟ دستم را گرفت. –مگه کجا می خوای بری؟ من هر روز میام بهت سر می زنم، زنگ می زنم، این قدر اذیتت می کنم که می گی ولم کن بذار یه کم بخوابم. دستش را فشار دادم. –باورت می شه به این زودی دلم واسه خونه مون تنگ شده. با انگشت هایش شروع به نوازش دستم کرد و سرش را تکان داد. –آره باورم می شه، چون منم دلم تنگه، سختی کار این جاست که باید تنهایی برگردم خونه و دلم هر لحظه اینجا... بغضش گرفت و بقیه‌ی حرفش را خورد. صدای زنگ گوشی‌ام نگاهم را به طرفش کشاند. علی گوشی را دستم داد. –مامانته، تصویری زنگ زده. گوشی را گرفتم. –می دونی چندمین باره زنگ می زنه؟ می‌خواست پاشه بیاد، نذاشتم. بیچاره اونم خیلی نگرانه. چشم‌هایش را باز و بسته کرد. –پس به سلولای بدن اونم کمک کن و از نگرانی بیرون شون بیار. لبخند زدم و تلفن را جواب دادم. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت386
به جز من پنج نفر دیگر هم در اتاق بودند و صدای سرفه‌های گاه و بیگاه شان از خواب بیدارم می‌کرد. ولی گاهی آن قدر خسته بودم که هیچ صدایی بیدارم نمی‌کرد. شب شده بود و از این که مدام باید به تلفن های پر از استرس خانواده‌ام جواب بدهم و بگویم که اوضاع خوب است خسته شده بودم. علی هم چند بار تماس تصویری گرفته بود و بار آخر قسمش دادم که دیگر زنگ نزد و سعی کند که استراحت کند. پدر خیالم را راحت کرد و گفت که علی را به طبقه‌ی بالا برده و خودش به او رسیدگی می کند. پاسی از شب گذشته بود و در خواب عمیق بودم که با شنیدن سر و صدایی چشم‌هایم را باز کردم. از بیرون اتاق صدای گریه و ناله می‌آمد. یکی از هم اتاقی هایم که بیدار بود و با بغل دستی‌اش حرف می زد گفت: –یه نفر دیگه هم مُرد. حالا کی نوبت ما برسه خدا می‌دونه؟ شنیدن این حرف آن هم در آن شرایط باعث شد روحیه‌ام را از دست بدهم. نگاهم را به سقف دادم و اشک هایم یکی پس از دیگری روی گونه‌هایم ریخت.. از ته دل از خدا سلامتی خودم و تمام بیماران را خواستم. نگاهم را به صفحه‌ی گوشی‌ام دادم ساعت نزدیک اذان صبح را نشان می داد. باید برای نماز آماده می شدم. کاش پرستاری می‌آمد و کمکم می‌کرد. بندگان خدا آن قدر خسته می‌شوند که آدم دلش نمی‌آید درخواستی از آنها داشته باشد. در همین افکار بودم که پرستاری وارد اتاق شد و به همه با خوش رویی سلام کرد و بعد به طرف تخت من آمد. با دیدن هلما که گان پوشیده بود ماتم برد. جلو آمد و ماسک را از روی صورتم برداشت. –یه سره نباید روی صورتت باشه‌ها، ریه‌هات تنبل می شن. چند دقیقه که زدی برش دار. با دیدنش آن قدر خوشحال شدم که دستش را گرفتم و با خوشحالی گفتم: –هلما جان! تو اینجا چیکار می‌کنی؟! چطوری گذاشتن بیای داخل؟! چشم‌هایش خندید. از این که با محبت صدایش کرده بودم ذوق کرد و با لحن مهربانی گفت: –قربون تو برم، من که گفتم میام. همین الان اومدم. همون موقع که تو توی اورژانس بودی، منم رفتم درخواست کمک دادم و اسمم رو طبقه‌ی پایین اینجا نوشتم و به کمک همون دوست پرستارم که تو بیمارستان مامانم باهاش دوست شدم، مدارکم رو آوردم و مشغول به کار شدم. با حیرت نگاهش کردم. –تو به خاطر من اومدی این جا؟! چرا خودت رو این قدر تو خطر انداختی؟ نگاهش را زیر انداخت. –به خاطر تمام کارایی که در حق تو و خونواده ت کردم، باید جبران کنم. –ولی من که گفتم بخشیدمت. سرش را تکان داد. –می دونم، این کمترین کاریه که می تونم برات انجام بدم. بعد نگاه عمیقی به چشم‌هایم انداخت. –نبینم رفیقم چشماش ابری شده باشه. بغض کردم. –آخه چند دقیقه پیش گفتن یکی مرده، خیلی استرس گرفتم. پوزخندی زد. –توکل به خدا کن. بعد رو به بقیه بلندتر صحبتش را ادامه داد: – اینا ترفندای شیطانه، خوب میشناسمش و می دونم الان ترفندش اینه که به همه تون استرس بده و تو دلتون رو خالی کنه، اگه اسیرش بشید مریضی تون پیشرفت می کنه، حرفاش رو گوش نکنید، اون می خواد امیدتون رو ازتون بگیره، این جور وقتا موبایلاتون رو بردارید و قرآن بخونید اگر حالش رو ندارید صوتش رو گوش کنید. حدیث کسا بخونید و گوش کنید. حتی یک لحظه ارتباطتون رو با خدا قطع نکنید. پرستاری وارد اتاق شد و از هلما پرسید: –شما داوطلبی؟ –بله. –زود بیاید اتاق چهار کمک کنید. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگرد نگاه کن پارت387 خانمی که با حرف هایش به بقیه استرس داده بود بعد از رفتن هلما پوزخندی زد و گفت: –چطوری شیطان رو این قدر خوب می شناخت؟! کنار تختی‌اش گفت: –اگر نشناسه که نمی دونه چطوری باید جلوش دربیاد. اونم مثل ما استرس می گرفت. دیگری گفت: –خوب جلوش در اومده که الان پا شده اومده این جا کمک کنه دیگه، وگرنه من اگه جای اون بودم عمرا میومدم این جا خودم رو مریض کنم. که چی بشه؟ مگه خُلم. –آره بابا، یه خورده هم انگار خُل و چل می زد. دختری که تختش در انتهای اتاق بود نالید. –بگیرید بخوابید بابا، شانس آوردیم مریضید نصف شبی این قدر حرف می زنید. بعد زمزمه کرد: –این زنا رو به مرگم باشن اون قدر حرف می زنن که روی مرگ رو هم کم می کنن. صدای اذان که از گوشی‌ام بلند شد هم زمان هلما وارد اتاق شد، یکی از بیمارها اعتراض کرد. –صدای اون اذان رو قطع کن خوابمون میاد. هلما رو به من پچ پچ کرد. –صداش رو کم کن ولی قطع نکن، تو بیمارستانا واجبه که صدای اذان و قرآن پخش بشه. به شوخی گفتم: –مگه مراسم ختمه؟ اینجوری که بیشتر آدم استرس میگیره. –واسه اینه که ما فقط تو مراسم ختمهامون قرآن میزاریم. برای همین شرطی شدیم و با شنیدنش اخساس حزن می‌کنیم. بعد نایلونی روی زمین پهن کرد برای این که نماز بخواند و رو به من گفت: –عزیزم اگه کاری داری یا چیزی می خوای بهم بگوها یه وقت تعارف نکنی. من به خاطر تو اومدم این جا نماز بخونم که پیش تو باشم. قدر شناسانه نگاهش کردم.
–ممنون. می‌خواستم وضو بگیرم، وقتی بلند می شم چشمام سیاهی می ره، می تونی کمکم کنی؟ ماسک اکسیژن را از روی صورتم برداشت. –اگر سختته بطری آب بیارم همین جا وضو بگیری؟ با خجالت گفتم: –آخه دستشویی هم می‌خواستم برم. –پس یه دقیقه صبر کن. با عجله از اتاق بیرون رفت و با یک ویلچر وارد شد. –بیا بشین رو ویلچر ببرمت، این جوری راحت تری. روی تخت به طور نشسته نمازم را خواندم و برای تعقیبات دراز کشیدم، همین دو رکعت نماز خیلی خسته‌ام کرد که نتوانستم بیشتر از آن بنشینم. هلما بعد از نمازش به سجده رفت و خیلی طولانی به همان حال ماند درست مثل علی. وقتی نایلون را جمع کرد پرسیدم: –تو واقعا دیگه شاگرد نداری؟ یعنی کلا همه چی رو رها کردی؟ نگاهش را پایین انداخت. –رها که نکردم. هنوزم صفحه‌ی مجازیم برقراره، به همه‌ی شاگردام یا همه‌ی کسایی که حالا دیگه خودشون استاد شدن دارم روشنگری می کنم. نمی خوام اونا اشتباه من رو تکرار کنن. با تامل پرسیدم: –یعنی اونا هم حرفات رو قبول می‌کنن؟! سرش را تکان داد. –نه، تعداد خیلی کمی قبول می کنن، بعضیا توهین می کنن و تهمت می زنن که باهاشون دعوات شده داری انتقام می گیری و حرفات دروغه، بعضیا هم می گن ما موندیم این وسط کی راست میگه. مخصوصا کسایی که با این کارا مشکلاتشون برطرف شده نمی خوان برگردن. ولی من تلاشم رو می کنم و بقیه‌ش رو هم می سپرم دست خدا. به اونام حق می دم، چون خودم قبلا جای اونا بودم درکشون می کنم. لبخند زدم. –پس الان بر علیه اونا کار می کنی؟ اون وقت چه پُستایی می ذاری؟ ازشون فیلم و عکسی چیزی داری؟ لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 | ۱۵ خردادماه ۱۴۰۲ 💫 : نکته‌ای که در قضیه‌ی وجود داشت این بود که در مقابل این کشتار بیرحمانه‌ هیچ نهادی از نهادهای دنیا، از این سازمانهای به‌اصطلاح حقوق بشر، زبان به اعتراض نگشودند. 🗓 ۱۳۹۲/۰۳/۱۴ 🆔 @ashaganvalayat