احمد خودش را جلو کشید. با دو دستش صورتم را قاب گرفت و پیشانی ام را محکم و طولانی بوسید و گفت:
یک ذره هم شک ندارم با تو همیشه حالم خوبه و زندگیم پر از آرامش و حال خوبه
کاش زودتر می دیدمت
کاش زودتر وارد زندگیم می شدی
از دیشب تا حالا به یقین رسیدم جات تو تک تک لحظه های زندگیم خالی بوده
همه بیست و سه سال عمرم یه طرف این لحظه ها از دیشب تا حالا یه طرف
به صندلی اش تکیه داد. نفس عمیقی کشید و با همه وجودش الهی شکر گفت.
هر چند همه احساسات درونی ام به غلیان افتاده بودند اما ترجیح دادم سکوت کنم که دوباره با حرف هایم گند نزنم.
کمی جلوتر احمد به یک جاده خاکی پیچید و کم کم از دور روستایی نمایان شد.
به سمت باغ ها و زمین های کشاورزی راند و بعد از کلی بالا و پایین شدن ماشین در مسیر خاکی کنار درخت های توت که مشرف به گندم زارهای طلایی رنگ بودند توقف کرد.
از ماشین پیاده شد و گفت:
بیا قربونت برم
اینم یه جای دنج و خلوت برای خودم و خودت.
از ماشین پیاده شدم و در اطراف چشم چرخاندم.
هیچ بنی بشری به چشم نمی آمد.
احمد صندوق ماشینش را باز کرد و یک حصیر و دو بالشت بیرون آورد.
خنده ام گرفت.
انگار در صندوق عقب ماشینش همه چیز داشت.
حصیر را پهن کرد و گفت:
هر چیزی که یک ماه پیش گذاشتم پشت ماشین برم تبریز امروز به کارم اومد.
هی زیور خانم می گفت نمیری وسایلاتو از تو ماشین بیار هی می گفتم نه فردا میرم
بالشت ها را گذاشت و روی حصیر دراز کشید و گفت:
بیا بشین قربونت برم.
کفش هایم را در آوردم و کنار او نشستم.
دست بر روی پیشانی اش گذاشت و ادامه داد:
فردا که می شد می گفتم برم حرم یه بار دیگه به امام رضا رو بزنم بعدش میرم
می رفتم حرم روم هم نمی شد باز تو رو از آقا بخوام
نهایتش می گفتم آقا ما یه بار حرفامونو به شما زدیم
منتظر کرم و عنایتت می مونم
می دونم زیاد معطلم نمی کنی
خندیدم و گفتم:
واقعا از امام رضا این جوری حاجت می خواستی؟
لبخند زد و دستم را در دست گرفت و گفت:
جور دیگه روم نمی شد.
نه غیرتم اجازه می داد اسم ناموس کسی رو به زبون بیارم
نه وجدانم اجازه می داد تو حرم بهت فکر کنم
خیلی سخته یه چیزی که مال تو نیست و برات ممنوعه رو با همه وجود بخوای
ما تا دیروز به هم نامحرم بودیم و هیچ صنمی با هم نداشتیم
تو متعلق به من نبودی که بخوام راحت بهت فکر کنم یا راحت در مورد خودم و خودت خیالبافی کنم
به آقا گفتم دلمو زنجیر می کنم افسارشو به دست می گیرم سمت ناموس حاجی معصومی نره دیگه
شمام یا این دخترو روزیم کن یا کاری کن فراموشش کنم یادم نیاد هم چی دختری بوده و چشمم بهش افتاده و دلم براش لرزیده
خیلی سخت بود
این بیست و چند روز انگار وسط خود برزخ بودم
_پس اینا که چند ساله عاشقن چی می کشن
پس این مجنون واقعا حق داشته از عشق لیلی دیوانه بشه
_من نمی دونم واقعا چی می کشن
برای خودم سخت ترین روزای عمرم بود که فکرم و دلمو نگه دارم سمت کسی که دلم براش لرزیده و براش به تمنا افتاده نره
خدا رو شکر امام رضا تو رو بهم داد و از ای برزخ منو گذاشت وسط بهشت.
به رویش لبخند زدم و به دست های در هم گره خورده مان چشم دوختم.
احمد لپم را کشید و گفت:
عروسک خانم شما قصه لیلی مجنون رو از کجا می دونی؟
نگاهم را به او دوختم و با لبخند گفتم:
آقاجان هر وقت بتونه برامون کتاب شعر می خونه
شعراش که من زیاد نمی فهمم ولی آقاجان خودش بعدش برامون میگه این شعرا چی میگه
آقاجانم کتاب زیاد داره
کتاب شعرای خیلی شاعرای قدیمی رو هم داره
بعضی وقتا شاهنامه می خونه
گاهی وقتا گلستان
بعضی وقتا کتابای نظامی، مخزن الاسرار و ....
از همه قصه هاش لیلی مجنونو بیشتر دوست داشتم
_دلت می خواست جای لیلی باشی؟
ابرو بالا انداختم و نچ گفتم.
احمد با خنده پرسید:چرا؟
_لیلی زشت بوده دلم نمیخواد لیلی باشم
به جاش دلم می خواست مجنون باشم
_چرا مجنون؟
_به نظرم این که یه نفرو خیلی بخوای از جون خودتم بیشتر خیلی قشنگه
البته آقاجان می گفت مجنون اگه جای لیلی عاشق خدای لیلی می شد این همه سوز و گدازو برای خدا می داشت لیلی که سهله خدا کل دنیا و لیلی های دنیا رو بهش می داد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت36
زسعدی
احمد نشست و به صورتش دست کشید و گفت:
آقاجونت درست میگن.
از قدیمم گفتن با خدا باش و پادشاهی کن بی خدا باش و هر چه خواهی کن.
به ساعتش نگاه کرد و گفت:
پاشو بریم یکم راه بریم.
به کفش هایم چشم دوختم.
آخر این چه کفشی بود خانباجی به من داد.
نگاه احمد هم به کفش هایم افتاد و پرسید:
با این کفشا اذیتی؟
سر تکان دادم و گفتم:
بله ... تا حالا از اینا نپوشیده بودم.
خانباجی گفت یه مدت بپوشی عادت می کنی
ولی فکر کنم پشت پام از صبح تا حالا تاول زده خیلی درد می کنه و می سوزه.
احمد نوازشوار به صورتم دست کشید و گفت:
شرمنده نمی دونستم اذیتی وگرنه این همه راه نمی بردمت
به اطراف نگاه کرد و گفت:
کاش همون اول صبح بعد حرم میومدیم همین جا
اشتباه کردیم رفتیم اونجا
_اشکال نداره خاطره شد
توی عمرم اون همه حیوون مختلف ندیده بودم
فقط حیف طفلیا تو قفس بودن
_تو قفس نباشن که میان سر وقت مون
لبخند زدم و گفتم:
نه نمیگم تو شهر آزاد باشن
کاش همه شون تو جنگل و بیابون خونه خودشون بودن نه که تو قفس باشن ما آدما بریم تماشاشون کنیم
بالاخره اونام جون دارن حق شون این نیست به خاطر کیف کردن ما آدما زندانی بشن
احمد سر تکان داد و گفت:
راست میگی
تا حالا بهش فکر نکرده بودم.
چشم هایش را فشرد و گفت:
کاش بساط چایی همراه مون می بود
خیلی خوابم گرفته
_خوب یه چرت بزنید.
به ساعتش نگاه کرد و گفت:
نه بهتره کم کم بریم دیگه
دلم نمیخواد پیش حاجی معصومی بد قول بشم
بریم که قبل اذان برسیم
_خوب شما خوابت میاد می تونی رانندگی کنی؟
یه چرت کوچیک بزنید یکم استراحت کنید بعد بریم
احمد به ساعتش نگاه کرد. ساعتش را از دور دستش باز کرد و به دستم داد و گفت:
باشه خوشگل خانم
این ساعتو بگیر دستت نیم ساعت دیگه منو بیدار کن.
بالشت ها را برداشت و کنار درخت گذاشت و گفت:
پاشو اینجا بشین
مگر نمی خواست بخوابد؟ پس چرا بالشت ها را برای تکیه زدن من گذاشته بود؟
بی حرف از جا برخاستم و به خواسته او به درخت تکیه زدم.
پاکت آجیل را از داخل ماشین آورد و با لبخند گفت:
اینم برای این که بیکار نباشی.
پاهاتم دراز کن راحت باشی.
با خجالت پاهایم را دراز کردم.
احمد سرش را روی پایم گذاشت و چشم بر روی هم گذاشت.
او زیادی راحت بود یا من زیادی خجالتی بودم؟
آن قدر خسته بود که تا چشم بست به خواب رفت.
من هم خسته بودم همه اش فاصله اذان تا طلوع را خوابیده بودم اما تمام تلاشم را کردم خوابم نبرد.
با خوردن آجیل سعی کردم خودم را بیدار نگه دارم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت37
زسعدی
به صورت غرق خوابش چشم دوختم.
آهسته به روی موهای مرتبش دست کشیدم.
می ترسیدم موهایش بهم بریزد اما نمی توانستم جلوی خودم را هم بگیرم.
چند باری دستم را روی موهایش کشیدم و دوباره سرم را به خوردن آجیل گرم کردم.
ساعت هنوز 11 و نیم بود.
چشم هایم را به هم فشردم و به گندم زارهای روبرویم خیره شدم.
کاش سرش روی پایم نبود و می توانستم چند قدمی راه بروم.
کم کم پایم هم درد گرفت ولی نمی توانستم پایم را حرکت دهم یا از زیر سر او بردارم.
دوباره به ساعت بند چرمی او چشم دوختم.
یک ربع بود خوابیده بود.
صدای پرنده هایی که روی شاخه های درخت ها نشسته بودند یا در حال پرواز بودند تنها صدایی بود که شنیده می شد.
کمی آجیل در دهانم گذاشتم.
تشنه ام هم شده بود.
جوی آبی که از کنار درخت توت رد می شد بی آب بود.
به ته ریشش دست کشیدم.
از لمس صورتش لبخند روی لبم آمد.
حس می کردم کار خلافی انجام داده ام. کار خلافی که بسیار شیرین هم بود.
دستم که دوباره صورتش را لمس کرد احمد از خواب بیدار شد.
لب گزیدم و سریع دستم را عقب کشیدم.
احمد به رویم لبخند زد و نشست.
به صورتش دست کشید و گفت:
عجب خوابی رفتم.
ساعتش را به سمتش گرفتم و گفتم:
هنوز نیم ساعت نشده.
احمد ساعتش را گرفت و به مچ دستش بست و گفت:
همینم نباید می خوابیدم ولی وقتی گفتی بخواب نتونستم نه بگم.
با دست به پای خواب رفته ام چند ضربه آرام زدم و گفتم:
خسته شده بودین باید می خوابیدین. راه دوره با این وضع چه جوری می خواستین رانندگی کنید.
احمد یا علی گویان از جا برخاست.
پیراهنش را مرتب کرد و به سراغ صندوق ماشینش رفت.
کلمن آبش را بیرون آورد و چند بار مشتش را از آب پر کرد و به صورتش پاشید.
از جا برخاستم و چادرم را روی سرم مرتب کردم و گفتم:
میشه یکم آب بدین تشنه مه
احمد لیوان کلمن را بیرون آورد و گفت:
به روی چشم ولی آبش گرم و البته مونده اس
_اشکالی نداره خیلی تشنه ام
لیوان را پر کرد و به دستم داد.
تشکر کردم و کمی از آب نوشیدم.
احمد وسایل را جمع کرد و پرسید:
بریم؟
_بریم.
صندوق عقب ماشین را بست و سوار ماشین شدیم.
مسافت طولانی بود و چون دیر شده بود کمی پر سرعت رانندگی می کرد.
اذان ظهر که تمام شد ماشین سر کوچه مان توقف کرد.
از او خداحافظی و پیاده شدم.
داخل کوچه شدم و در حیاط را کوبیدم.
سر کوچه منتظر مانده بود تا وارد خانه شوم.
برادرم محمد حسین در را باز کرد.
برای احمد دست تکان دادم و وارد حیاط شدم.
از محمد حسین سراغ مادر را گرفتم و گفت همراه خانباجی و راضیه در مهمانخانه نشسته اند.
چادرم را در آوردم و به مهمان خانه رفتم و جلوی در به همه سلام کردم.
مادر کنار خودش برایم جا باز کرد و گفت:
بیاتو دخترم.
خوب بود؟ خوش گذشت؟ زیارتا قبول.
بین مادر و راضیه نشستم و با خجالت گفتم:
ممنون آره خوش گذشت.
خانباجی کمی هندوانه در پیش دستی گذاشت و تعارف کرد بخورم.
پیش دستی را گرفتم و تشکر کردم.
مشغول خوردن شدم و به صحبت های مادر و خانباجی گوش می دادم که راضیه آهسته در گوشم گفت:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت38
زسعدی
به قیافه ات میاد حالت خوبه و مثل دیروز ناراحت و سر در گم نیستی
درست میگم؟
با خجالت سر به زیر انداختم و در تایید حرفش سر تکان دادم.
آهسته پرسید:
احساست چیه؟ راضی هستی؟
با راضیه مگو نداشتم. برای همین آهسته گفتم:
حق با تو بود...
شاید بی شرمی باشه اینو بگم
ولی از دیشب تا الان واقعا عشق رو تجربه کردم همونی که تو گفتی
من از این که این اتفاق افتاده و من زن این مرد شدم خیلی راضی ام
صورت راضیه از شادی شکفت و گفت:
خدا رو شکر
از دیشب تا الان خیلی نگرانت بودم.
مادر که متوجه من و راضیه شد پرسید:
شما دو تا چی با هم پچ پچ می کنین؟
راضیه به دیوار تکیه زد و با لبخند گفت:
هیچی مادر جان داشتم حالش رو می پرسیدم.
خانباجی با خنده و کنایه گفت:
حالش پرسیدن نداره
رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ درون
نمی بینی آب زیر پوستش رفته رنگ و روش حسابی باز شده
مادر و راضیه خندیدند و من از خجالت آب شدم.
مادر گفت:
خدا رو شکر که بچه ام حالش خوبه و شوهرش رو پسندیده
الهی همیشه تو زندگیش خوب و خوش باشه رنگ غم و ناراحتی نبینه
خانباجی دست هایش را بالا آورد و الهی آمین گفت.
مادر از جا برخاست و از بالای طاقچه کیسه ای برداشت، به دستم داد و گفت:
بیا دخترم
این کیسه طلاهاته
ببر تو اتاق بذار تو صندوق گم نشه.
کیسه را از دستش گرفتم و تشکر کردم.
مادر جعبه ای دیگر از بالای طاقچه برداشت و به سمتم گرفت و گفت:
اینم مال توئه
با تعجب پرسیدم:
مال من؟!
در جعبه را باز کردم.
پر از لوازم آرایش و کرم و پودر و ... بود.
مادر نشست و گفت:
اینو دیروز مادر شوهرت داد گفت خود احمد آقا رفته بازار اینا رو واسه تو خریده.
راضیه با خنده گفت:
این احمد آقا چه کارا می کنه.
خانباجی گفت:
لابد بین خانواده خودش این چیزا عادیه و بد نمی دونن
خیلی خجالت کشیدم.
مادر گفت:
اینا رو ببر اتاقت از این به بعد هر وقت اومد چند قلمش رو بمال به صورتت
راضیه گفت:
چند تاشم بذار تو کیفت همیشه که اگه جایی رفتی مثلا مهمونی یا خونه مادر شوهرت اونجام آرایش کنی.
نگاهم به درون جعبه بود.
خیلی از محتویات درون جعبه را نمی دانستم چیست و به چه کار می آید.
اصلا مگر من بلد بودم آرایش کنم؟
راضیه کمی در جایش جا به جا شد و از مادر پرسید:
معلوم نشد تا چند وقت قراره عقد بمونن؟
_من نمی دونم
دیشب از آقاتان پرسیدم گفت حاجی صفری گفته احمد بره و برگرده میاییم زمان عروسی رو معلوم می کنیم.
_پس زیاد نباید باشه
کی میرین جهیزیه بخرین؟
مادر پاهایش را روی هم انداخت و به قطار النگوهایش دست کشید و گفت:
نمی دونم. به من باشه از فردا میرم بازار
ولی دیشب مادر احمد آقا یه حرفی زد موندم چه کنم
جرأت هم نکردم به حاجی بگم.
راضیه پرسید:
مگه چی گفت؟
_گفت احمد آقا گفته که از ما بخواد برای رقیه جهیزیه نخریم.
گفته خودش در حد توانش برای خانومش همه چی می خره.
خانباجی با حیرت دست زیر چانه اش زد و گفت:
وا؟! خانم جان مگه میشه دخترو بی جهیزیه بفرستیم بره خونه بخت؟
_منم دیشب همینو به مادرش گفتم.
بهش گفتم خدا رو شکر ما دست مون به دهان مون میرسه
به دخترای دیگه مون دادیم به رقیه هم با جون و دل جهیزیه میدیم ان شاء الله
ولی مادرش گفت می دونن ما کم نمیذارین و واسه جهیزیه دخترا سنگ تموم میذاریم.
حتی گفت می دونن حاجی هر سال برای چند تا عروس بی بضاعت جهیزیه میده ولی گفت احمدآقا دوست داره خودش برای خانومش جهیزبه بخره و به شدت روی این حرفش اصرار داره.
من جرات نکردم به حاجی بگم چون می دونم ناراحت میشه
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت39
زسعدی
مادر دوباره چهار زانو نشست و گفت:
میخوام امشب به مادرش بگم از قول ما به احمد آقا بگه دستش درد نکنه ما جهیزیه دخترمونو کم یا زیاد خودمون می خریم.
احمد آقا اگه اصرار به خرید جهیزیه دارن همونو بخرن بدن به یه خانواده بی بضاعت که دختر دم بخت دارن
خانباجی در حالی که پوست هندوانه را می تراشید گفت:
کار خوبی می کنی خانم جان
حتما بگو
قصد احمد آقا هرچند که خیر باشه ولی مردم بعدا پشت سر رقیه حرف در میارن سرکوفتش می زنن
درسته دهان مردم رو نمیشه بست ولی بهونه هم نباید دست شون داد یه عمر دخترمون عذاب بکشه
مادر آستین های لباسش را بالا زد و رو به من گفت:
پاشو مادر نمازت رو بخون بیا نهار بخوریم
چشم گفتم و به حیاط رفتم.
لب حوض وضو گرفتم و به اتاق رفتم.
اتاق بوی عطر احمد می داد و ناخودآگاه لبخند روی لبم آمد.
لباس هایم را عوض کردم و نماز خواندم.
به مطبخ رفتم و وسایل سفره را آماده کردم و کم کم به مهمانخانه بردم.
آقاجان و محمد امین و محمد حسن از سر کار آمدند.
محمد امین لباس عوض کرد و برای نهار به خانه پدر خانمش رفت.
با این که خیلی خسته بودم اما سفره را جمع کردم و کنار حوض ظرف ها را شستم و به مطبخ بردم.
به اتاق رفتم و بدن خسته ام را کش و قوس دادم.
خواستم دراز بکشم که تقه ای به در خورد و راضیه صدایم زد:
رقیه آبجی
تعارف زدم و گفتم:
بیا تو آبجی.
نفس نفس زنان به اتاق آمد و به رویم لبخند زد.
روزهای آخر بارداری اش بود و حسابی نفسش سنگین شده بود.
چادر رنگی اش را از دور کمرش باز کرد و به پشتی تکیه زد و گفت:
آقا جان می خواست چرت بزنه اومدم مزاحم خواب شون نباشم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان جالب مدح امیرالمومنین (علیهالسلام) توسط خواهر عَمر
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
🌸 کاروان بزرگ #عید_غدیر 🌸
✅ با همکاری ناحیه مقاومت بسیج ،منطقه انتظامی،راهنمایی و رانندگی و انجمن صنفی رانندگان شهرستان مهریز
و تشکر ویژه از هئیت محترم ثارالله و همچنین معاون سیاسی امنیتی فرمانداری شهرستان
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جولان سارقان مسلح و راهزنی در روز روشن در اهواز!
☫معلومه دستهای پشت پرده می خواهد امنیت را مورد ضربه قرار دهد.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📷ایشون معلم آموزش و پرورش هستن! گویا دیگه گزینشی نیست!
☫اگر مدرسه و دانشگاه را جولانگاه غرب گدا و غرب پرست و بی دین و غیر اعتقادی قرار دهیم،همه چیز را میبازیم
🇮🇷برای ایران ۳۷۰ هزار جوان خون داده اند تا حجاب و عفاف و خانواده و امنیت و تمامیت ارضی و همه داشته های خوب ما حفظ شود چرا اینگونه می خواهید آینده ایران را تباه و خون ایشان را تباه کنید🇮🇷
#غیرت
#گزینش دینی
#وزارت آموزش و پرورش اسلامی
#وزارت آموزش عالی ایرانی اسلامی
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 ببین تا حالت خوب شه
کار قشنگ دختر شهید مدافع حرم❤️ 😍
👈این ویدئو مال قبل است
#عید_غدیر
#مبلغ_غدیر_باشیم
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی عمهات معلمته!😂
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی صبح روز تعطیل من زودتر از بقیه بیدار بشم😂😁
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 یاوهگویی کارشناس اسرائیلی در حمایت از نیروهای اشغالگر رژیم صهیونیستی صدای مدیر شبکه لسآنجلسی را هم درآورد!
🔹"دست انداختن منشه امیر توسط شهرام همایون"
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجموعه آبشارها #تنگه_تامرادی
تنگه تامرادی در استان #کهکیلویه_و_بویر احمد قرار دارد.
#ایران زیبا
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برای رفع عطش و گرمازدگی در روز های گرم این روز ها دوغ بنوشید !
👈دوغ تازه بنوشید که برای درمان گرمازدگی، خستگی و عطش، آب روی آتش است. برخلاف نوشابه که پوکی استخوان ایجاد میکند، برای پیشگیری از پوکی استخوان مصرف دوغ به صورت روزانه توصیه میشود.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
✅ سخنرانی سید عبدالملک الحوثی به مناسبت عید بزرگ غدیر
💠 رهبر جنبش انصارالله و انقلاب یمن به مناسبت عید غدیر به شرح ولایت الله و ولایت طاغوت پرداختند
💠 سید عبدالملک بدرالدین الحوثی، رهبر انقلاب یمن در سخنرانی به مناسبت عید بزرگ غدیر تاکید کردند که اصل ولایت است که از اخلاص و آگاهی تا مقابله با طاغوت و ابزارهای او از کافران و منافقان، امت را اعتلاء می بخشد. وی افزود: ولايت الهي، ما را از ولايت طاغوت محفوظ ميدارد و براي ما تضمين ميکند كه ظالم و ابزارش ما را به بردگي نگيرد.
💠 سید عبدالملک توضیح داد که پیروان طاغوت می خواهند بشریت را به بدترین درجه انحطاط برسانند و بشر را از سطح انسانی خود تنزل دهند تا با از دست رفتن ارزشهای انسانی، کاملاً او را تحت کنترل گیرند.
💠 سید عبدالملک بدرالدین الحوثی در بخش پایانی سخنان خود به مناسبت عید بزرگ غدیر بر اهمیت آگاهی و بصیرت نسبت به فتنه ها و علل آن تاکید کرد، به نحوی که به مردم کمک کند تا موضع درستی اتخاذ کنند و هنگامی که حقیقت با باطل مخلوط و تفکیک آن سخت می شود، فریب نخورند.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رئیسی: براساس گزارش وزارت بهداشت، ۱۰ درصد تختهای بیمارستانی در دولت سیزدهم بهرهبرداری شده است
🔹 رئیس جمهور در آیین افتتاح کلان بیمارستان غدیر: گزارش وزیر بهداشت درباره اقداماتی که در حوزه سلامت انجام شده است، گزارش قابل توجهی بود.
🔹 براساس گزارش وزیر بهداشت، ۱۰ درصد تختهای بیمارستانی در این دولت بهرهبرداری شده است.
🔹 رهبری معظم انقلاب در ۱۴ خرداد فرمودند امروز ۲ رکن در جامعه ما اساسی است؛ نخست ایمان و دوم امید. امید فقط به بیان نیست مردم باید ببینید در عمل و اجرا چه اتفاقی افتاده است.
🔹 مدیران و دست اندرکاران عملکردهای دولت را برای مردم تبیین کنند.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بازتاب حضور ایران در پیمان شانگهای؛ اذعان رسانههای عربی به نیاز شانگهای به ایران!!
🔹 واکنش رسانههای عربی به پیوستن ایران به پیمان شانگهای:
🔹 شبکه سعودی "الشرق": تقویت جایگاه این سازمان پس از پیوستن ایران به آن!
🔹 شبکه "المشهد": گسترش دامنه فعالیت شانگهای به توسعه زیرساختها و محافظت از ثبات!
🔹 شبکه "فرانس 24": خروج اقتصاد جهان از سلطه آمریکا و شکست احتکار غرب!
🔹 شبکه صهیونیستی "i24": یک دستاورد بزرگ برای ایران!
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔷اینجا بیمارستان کارولینسکا سوئد نیست، بیمارستان زوریخ سوئیس هم نیست
🔹اینجا ایران خودمونه، بیمارستان غدیر با افتخار ساخت ایران🇮🇷
«علی فرحزادی»
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از دلتنگی های عید غدیر.....❤️
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
امام صادق: شگفتا که شخصی با آوردن دو شاهد حقش را میگیرد اما علی بن ابیطالب با دها هزار شاهد حقش ضایع شد
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔺 نمونه ای دقیق از یک تیتر زرد و غلط انداز توسط رسانه های معاند👆
استفاده از کلاه؟ خیر ایشون هم همراهی با دشمنان داشتن و هم کشف #حجاب کردن و چندین بار تذکر گرفتن اما باز هم کارشون رو ادامه دادن و دهن کجی علنی کردن به قانون
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ابوعبیده: قسام هر لحظه آماده پاسخ به جنایات دشمن است
سخنگوی گردانهای شهید عزالدین قسام شاخه نظامی جنبش حماس بر آمادگی دائم این گردانها و دیگر گروههای مقاومت برای پاسخ به هرگونه جنایت دشمن صهیونیستی در هر نقطه از سرزمین فلسطین و مقدسات آن تأکید کرد.
ابوعبیده شامگاه روز پنجشنبه در پیامی تلگرامی نوشت: وقتی گردانهای قسام اعلام میکند که جنین تنها نیست، خوب میداند که چه میگوید و عملیات شهید مهند شحاده و شهید خالد صباح دو مبارز قسامی در شهرک عیلی، بهایی بود که دشمن اشغالگر باید به خاطر تجاوز ماه گذشته به جنین پرداخت میکرد.
وی افزود که عملیاتهای قسام به عنوان پاسخی سریع به جنایت چند روز پیش علیه اردوگاه جنین با عملیات شهید عبدالوهاب خلایله در قلب تل آویو و پس از آن عملیات مبارز قسامی شهید احمد یاسین غیظان در شهرک کدومیم ادامه یافت تا تاکیدی باشد بر آمادگی دائمی قسام و مقاومت برای پاسخ به هرگونه جنایت دشمن در هر نقطه از این سرزمین و مقدسات آن.
●🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچههای ارتش به مناسبت عید غدیر دارن در مناطق کمبرخوردار طبخ غذای گرم میکنن؛ چه صفایی داره وقتی میبینی همدلی در تک تک نیروهای وفادار انقلاب رسوخ کرده و پای کار این مردم و انقلاب هستن.
دم ارتش مکتبی گرم
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 #روزشمار | ۱۶ تیرماه ۱۴۰۲
💫 #رهبر_معظم_انقلاب:
#شیعه باید به #ولایت افتخار کند و غیر شیعه هم سعی کند آن را بشناسد.
🗓 ۱۳۷۴/۰۲/۲۸
#تقویم۱۴۰۲ #عید_غدیر #غدیر
🔇🔊🔉 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید. 🦋
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال اربعین عاشقان ولایت 🏴 👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3733389420C5d6b41295d
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
❇️ همه یکتاپرستان باید شیعه امیرالمؤمنین علی علیه السلام باشند.
( به مناسبت عید ولایت و امامت امام علی علیه السلام )
🔺۱۲۴ هزار پیامبر آمدند و خداوند حکیم، به استعداد و ظرفیت امت آنها شریعت و کتاب فرستاد.
🔺پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هم، در آخرین روزهای عمر با برکت شان در حجة الوداع، امامت و ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را از جانب خداوند متعال( مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ) در غدیر خم و در حین برگشت حجاج از خانه خدا، به مردم اعلان فرمودند.
🔺وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امر خدا را ابلاغ نمود، آن وقت آیه نازل شد: " اَلْیوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ " (۵ مائده ) امروز دین شما را ( با ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام) کامل کردم.
🔰 با این مقدمه اعتقاد محور دین گرایانه؛
اولا) وقتی که دین کامل تر نسبت به دین قبلی از سوی خداوند ابلاغ شد همه یکتا پرستان باید تابع دین جدید باشند.
ثانیا) دین اسلام که با فرمان خداوند متعال، به عنوان دین کامل ابلاغ شد، همه یکتا پرستان باید الزاما این دین کامل یعنی اسلام را بپذیرند و مسلمان شوند.
ثالثا) تداوم نبوت را خدای پیامبران، با امامت امیرالمومنین علی علیه السلام در خطبه غدیر، مشخص کرد. پس همه یکتا پرستان باید شیعه علوی باشند.
⬅️ با این حال ما با کسی دعوا نداریم ولی آنها باید در عدم پذیرش دین اسلام و امامت امیرالمومنین علی علیه السلام، بین خود و خدای شان حجت داشته باشند.
عید غدیر، عید امامت و ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام مبارک باد.
✍ محمدعلی برزگر
🆔 @ashaganvalayat