💎بسته تحلیلی خبری محور مقاومت 《《صبحانه》》
🎥فریاد کودک فلسطینی بر سر نظامیان صهیونیست: "اینجا خاک من است"
🔹کاربران شبکه های اجتماعی ویدیویی را از یک کودک فلسطینی منتشر کردهاند که در آن کودک بر سر یکی از نظامیان صهیونیستی سرتاپا مسلح فریاد می زند که اینجا "خاک من است".
🔹این ویدیو واکنش گسترده کاربران شبکه های اجتماعی را به دنبال داشته است. محل این اتفاق دقیقا مشخص نیست اما به احتمال زیاد در یکی از مناطق کرانه باختری رخ داده است.
🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩
🔻عربستان هتک حرمت قرآن کریم در دانمارک را شدیدا محکوم کرد
وزارت خارجه عربستان سعودی:
🔹اخیراً یک گروه تندرو در دانمارک اقدام به هتک حرمت قرآن کریم و سردادن شعارهای نژادپرستانه علیه اسلام و مسلمانان در برابر سفارت عراق در کپنهاگ، کرده است.
🔹عربستان سعودی، با شدیدترین عبارات، این اقدامات را که باعث ایجاد خشونت و نفرت میان ادیان میشود، محکوم میکند. تکرار چنین اقداماتی که نقض آشکار قوانین و عرفهای بین المللی است، احساسات میلیونها مسلمان در سراسر جهان را خدشه دار میکند.
🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲
🔻قطع همکاری ۱۰ هزار نظامی ذخیره با ارتش اسرائیل!
🔹درحالی که قرار است لایحه اصلاحات قضایی تا دوشنبه به تصویب کنست برسد، ۱۰ هزار نیروی ذخیره ارتش رژیم اسرائیل از تعلیق همکاری خود خبر داده و در نامه ای خواستار توقف «اقدامات دیکتاتورمأبانه» دولت نتانیاهو شدند.
🔹این سطح از نافرمانی در میان نظامیان اسرائیلی بی سابقه است و رژیم صهیونسیتی را در آستانه بحران جدیدی قرار داده است.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🔻هشدار مهم نصرالله به دولت سوئد
🔹«سیدحسن نصرالله» دبیرکل حزبالله لبنان به دولت سوئد هشدار داد که از کارشناسان فقهی کمک بگیرد تا پیام رهبر انقلاب را بفهمد و به بخش تقبیح اهانتکنندگان به قرآن بخصوص جمله «آرایش جنگی» را مشاهده کند.
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
افتتاح گذرگاه مرزی جدید میان ایران و اقلیم کردستان
🔹وزیر اقتصاد دولت اقلیم کردستان عراق صبح امروز(یکشنبه) از راه اندازی گذرگاه مرزی زمینی جدید میان ایران و عراق خبر داد
🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲
🔴 حذف وثیقه خروج از کشور سربازان برای اربعین
🔹رئیس سازمان وظیفه عمومی: تمامی مشمولانی که غیرغایب باشند و بخواهند درمراسم اربعین حسینی شرکت کنند بدون پرداخت وثیقه از اول محرم تا اخر ماه صفر میتوانند از طریق اپلیکیشن پلیس من برای خروج از کشور درخواستشان را ثبت کنند.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🎥 نتانیاهو در بیمارستان معترضان همچنان کف خیابان
در حالیکه بحران در رژیم صهیونیستی بیداد میکند این اوضاع به قلب نتانیاهو هم منتقل شده و او را برای دومین بار راهی بیمارستان کرده این در حالیست که معترضان در تازهترین اقدامشان مقابل صحن براق و ساختمان کنست در قدس اشغالی ایستادهاند.
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🔻خشم جهان اسلام از بیحرمتی به قرآن
اتحاد مسلمین پررنگتر از امپراطوری شیطان شد
🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩
🔴قبایل عربی سوریه: مقاومت لبنان الهامبخش ما در مبارزه با اشغالگران آمریکایی است
🔹قبایل و عشایر عربی منطقه جزیره یا کانتون جزیره در سوریه اعلام کردند: «تجربه مقاومت مردمی علیه نیروهای اشغالگر آمریکایی در سوریه را میتوان بر اساس موفقیتهای مقاومت در لبنان و الهام گرفتن از تجربه و اراده بنا نهاد به خصوص که همه در چارچوب محور مقاومت فعالیت میکنند، ما نیز بر مقاومت مردمی علیه این نیروها تاکید داریم و مطمئنیم ارتش عربی سوریه در نهایت پیروز شده و اراضی (اشغال شده) را به حاکمیت سوریه بازخواهد گرداند.»
🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲
🔴ماکرون به نشست گروه بریکس دعوت نشد
🔹امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه به رغم تمایل، از آفریقای جنوبی دعوت نامهای برای حضور در نشست ماه آتی گروه بریکس دریافت نکرده است.
🔹وزیر امور خارجه فرانسه تایید کرده بود که ماکرون از رئیس جمهور آفریقای جنوبی درخواست کرده است تا به وی فرصت شرکت در نشست گروه بریکس در ژوهانسبورگ را بدهد.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🔻اردوکشی خیابانی حامیان اصلاحات قضایی
🔹همزمان با تشدید اعتراضات مخالفان اصلاحات قضایی گروههایی از هواداران این اصلاحات نیز در تلآویو و قدس تجمع کرده و در حال شعار دادن به نفع این اصلاحات هستند.
🔹همچنین نتانیاهو پس از به پایان رساندن فرایند درمانی خود با تشکر از حمایت عمومی! اعلام کرد شخصاً برای تصویب لایحه اصلاحات به کنست میرود و به این لایحه رأی مثبت میدهد!
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هدایت شده از اللهم صل علی فاطمه و ابیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸کارشناس آذربایجانی:
🎥 واکنش ایران کاملاً قابل درک است زیرا وقتی ایران مالک جزایر سه گانه بود اصلاً اماراتی روی زمین نبود و چنین کشوری وجود نداشت
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🖋 استاد انصاریان
▪️ حضرت سیدالشهدا(ع) در راه کربلا با خدا معامله نکرد، یعنی جانش را با بهشت یا در مقابل مقام معامله نکرد، بلکه خونش را و تمام هستی و دارایی و وجودش را در راه خدا بخشید آنهم بدون هیچ چشم داشتی.
🏴🏴http://eitaa.com/joinchat/3733389420C5d6b41295d🏴🏴
هدایت شده از اربعینمعلی عاشقانولایت🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 عزاداری تماشایی شیعیان بحرین
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع🏴🏴🌴🌴🏴🏴🌴🌴🏴🏴http://eitaa.com/joinchat/3733389420C5d6b41295d🌴🏴
Batool Lashkari:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت127
ز_سعدی
در حیاط را بستم.
تا به آن موقع شب در خانه تنها نبودم.
زیر لب آیه الکرسی خواندم و با کلید در اتاق را باز کردم.
چراغ گردسوز را روشن کردم و لباس هایم را عوض کردم.
رختخواب پهن کردم و قرآن را برداشتم و مشغول تلاوت شدم.
می خواستم تا آمدن احمد بیدار بمانم.
هم می ترسیدم هم دلم نمی خواست وقتی او می آید خواب باشم اما هر چه منتظر ماندم خبری از احمد نشد.
تا اذان صبح بیدار ماندم اما نیامد.
بعد از نماز چای دم کردم و به اتاق بردم تا اگر آمد چای بنوشد و خستگی اش در برود.
کم کم چشم هایم سنگین شد و خوابم برد.
نزدیک ظهر از خواب بیدار شدم.
با خودم گفتم حتما برگشته ولی برای این که من بیدار نشوم به اتاق نیامده است.
به مطبخ، مهمانخانه، انباری و زیر زمین حتی حمام سر زدم اما هیچ نشانه ای از این که او آمده باشد و بعد رفته باشد نبود.
نهار ساده ای آماده کردم و منتظرش ماندم تا بیاید اما شب شد و باز هم نیامد.
حرکت عقربه های ساعت که نیمه شب را نشان می داد بر اضطراب و ترسم می افزود.
مدام آیه الکرسی و صلوات می فرستادم که اتفاق بدی برای احمد نیفتاده باشد.
از ترس در اتاق را قفل کرده بودم و پرده را هم کشیده بودم.
گاهی از ترس زیر ملحفه می خزیدم ولی به جای آرامش بر ترسم افزوده می شد.
از ترس به گریه افتاده بودم.
چرا احمد نمی آمد؟
چرا کسی نمی آمد خبری از او بدهد؟
اگر می دانست نمی آید چرا از برادرش خواست مرا به خانه بیاورد؟
کاش به خانه برادرش رفته بودم.
دو شبانه روز بود که از احمد خبری نبود و من در خانه تنها بودم.
کارم گریه و دعا شده بود.
گریه از ترس و دعا برای رسیدن احمد و یا حد اقل یک خبر از او.
از طرفی دلم می خواست از خانه بیرون بروم و از احمد خبری بگیرم،
از طرف دیگر می ترسیدم بروم و احمد از راه برسد و نگران و یا عصبانی شود که چرا من در خانه نیستم.
نزدیک ظهر بود که در خانه کوبیده شد.
سریع چادر پوشیدم و پشت در رفتم.
با صدایی لرزان پرسیدم کیست؟
آقاجان بود.
در را که باز کردم از دیدن صورت سرخ و ورم کرده ام بهت زده شد.
چند لحظه ای ماتش برد و بعد قدمی به داخل گذاشت و پرسید:
چی شده بابا؟
در را که بست خودم را در آغوشش انداختم و با صدای بلند زیر گریه زدم.
آقا جان محکم مرا بغل گرفت و سرم را به سینه اش فشرد.
آغوش مهربان و مردانه اش مرهمی شد برای تمام ترس های این دو روزم.
هرچند مثل قبل با آقاجان راحت نبودم و کمی از او خجالت می کشیدم ولی به این آغوش و به بازوهای مردانه ای که دورم پیچیده بود و حس امنیت به من می داد نیاز داشتم تا آرام شوم.
آقاجان مبهوت و در سکوت موهایم را که از زیر چادر و چارقد عقب رفته ام بیرون زده بود را نوازش می کرد.
گریه ام که آرام شد آهسته پرسید:
چی شده بابا؟
خودم را از آغوشش جدا کردم.
اشکم را پاک کردم و با هق هق گریه گفتم:
احمد ... احمد ... دو روزه خونه نیومده ...
_برای چی بابا؟
چیزی شده؟
/07
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت128
ز_سعدی
بینی ام را بالا کشیدم و گفتم:
نمی دونم آقاجان ...
بعد ضیافت حاج علی برادرش منو رسوند خونه
گفت احمد عمه اش رو برده چناران برسونه خونه اش تا آخر شب بر می گرده
ولی هنوز نیومده ...
هیچ خبری ازش ندارم....
دو روزه تو خونه تنهام و منتظرم برگرده ولی ....
دوباره گریه امانم را برید.
آقاجان مرا در آغوش گرفت. سرم را بوسید و گفت:
آروم باش بابا جان ...
میرم از حاج علی خبرش رو می گیرم.
فعلا برو حاضر شو برین خونه ما ...
دیگه نباید این جا تنها بمونی.
از آغوش آقاجان بیرون آمدم و قدمی عقب رفتم.
به دیوار تکیه دادم و گفتم:
دست تون درد نکنه ولی ترجیح میدم این جا بمونم.
شاید احمد بیاد ببینه من نیستم نگران بشه.
آقاجان سر تکان داد و گفت:
باشه بابا ... نگران نباش.
میرم میگم محمد حسن بیاد پیشت خودمم میرم از حاج علی بپرسم از احمد خبر داره یا نه
زود بر می گردم.
گریه هم نکن با گریه که چیزی درست نمیشه.
آقاجان رفت و من به اتاق برگشتم ولی بعد تصمیم گرفتم با انجام کارِ خانه سرم را گرم کنم.
مشغول جارو کردن حیاط بودم که در کوبیده شد.
محمد حسن بود.
نمی دانم آقاجان چیزی به او گفته بود یا نه
چیزی نپرسید فقط جارو را از دستم گرفت و نگذاشت ادامه دهم.
خودش حیاط را جارو کرد.
محمد حسن خیلی مهربان بود.
اخلاقش شبیه آقاجان و احمد بود.
درک و شعور و مهربانی اش از سن خودش بیشتر بود.
با آمدن او به مطبخ رفتم. برایش چای دم کردم و نهار گذاشتم و بعد از دو روز پر از اضطراب و ترس کنار او و مهربانی هایش توانستم چند لقمه ای غذا بخورم.
بعد از ظهر بود که آقاجان و حاج علی به خانه مان آمدند.
حاج علی کلافه و نگران بود.
او هم بی خبر بود.
من در اتاق پیش آقاجان و حاج علی نشستم و محمد حسن رفت تا چای بیاورد.
حاج علی کلافه دستی به ریش کوتاه و جوگندمی اش کشید و گفت:
شرمنده ام دخترم که این دو روز تنها بودی.
اصلا فکرشم نمی کردم تو تنها باشی و احمد نباشه.
فکر می کردم سرش شلوغه که دو روزه بهم سر نزده.
گفتم امشب میام ازتون خبر می گیرم.
وقتی حاجی اومد سراغ احمدو گرفت و گفت دو روزه خونه نیومده دلم می خواست از شرم آب بشم برم تو زمین.
زنگ زدم به مخابرات روستای خواهرم گفت احمد اونو رسونده و سریع برگشته.
به مدرسه محمد هم زنگ زدم .
گفت گویا شب مهمونی یکی از دوستای احمد اومده سراغش ولی زود رفته.
گفت فقط احمد بهش گفته میره عمه رو برسونه و زود بر می گرده و ازش خواسته شما رو برسونه خونه. همین!
به چند تا از دوستاش که با هم سَر و سِرّ داشتن سر زدم ولی کسی ازش خبر نداشت.
حالا الان محمد بیاد میریم با هم به بیمارستانا سر می زنیم شاید تو راه تصادفی چیزی کرده.
صدای حاج علی لرزید و اشک در چشمم جوشید.
حاج علی چشمانش را فشرد و استکان چایش را به یک باره سر کشید.
تسبیح عقیقش را در جیب کتش گذاشت و از جا برخاست.
به احترام او برخاستم.
حاج علی در حالی که سرش را پایین انداخته بود گفت:
تو هم این جا نمون.
برو خونه حاجی خبری شد میام اونجا بهت میدم.
m/7
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت129
ز_سعدی
اشکم را با انگشتم پاک کردم و گفتم:
اگه اجازه بدین ... دوست دارم این جا بمونم.
شاید احمد بیاد خونه.
حاج علی سری تکان داد و گفت:
باشه بابا جان.
پس اگه خبری شد میام این جا.
بازم شرمنده دخترم.
به سمت در رفت که آقاجان گفت:
صبر کن حاج علی منم میام.
آقا جان و حاح علی رفتند.
تا شب نیامدند.
سعی می کردم جلوی محمد حسن آرام باشم و اشک نریزم.
گوشه اتاق کز کرده بودم و مدام صلوات می فرستادم.
محمد حسن هم مثلا سر خودش را با کتاب گرم کرده بود ولی مشخص بود کلافه است.
سر شب سفره پهن کردم تا با محمد حسن شام بخوریم ولی هر دو بی اشتها بودیم و فقط چند لقمه به زور خوردیم.
هنوز سفره پهن بود که صدای در آمد.
محمد حسن در را باز کرد و آقاجانم و حاج علی یا الله گویان وارد شدند.
حاج علی سر به زیر گفت:
شرمنده دخترم.
من و حاجی به همه بیمارستانای مشهد سر زدیم.
محمد هم رفت چناران ولی خبری نبود.
هیچ جا نبود.
به پاسگاه ها و کلانتری ها هم سر زدیم ببینیم تصادفی چیزی شده ولی باز هم خبری نبپد
می دونم که در جریانی احمد یک سری فعالیت های ضد حکومتی داره
واسه همین بیشتر از این نمی تونم پرس و جو کنم.
احتمال داره ساواک گرفته باشدِش.
با امام جماعت مسجدتون صحبت کردم قرار شد پرس و جو کنه بفهمه کی اون شب اومده بوده در خونه ما و به احمد چی گفته.
حاج آقا گفت تا فردا صبح خبرش رو میده.
فعلا جز این کاری ازم بر نمیاد.
فقط دعا کن ساواک نگرفته باشش.
حالام این جا نمون
شب برو خونه حاجی معصومی.
هر خبری شدمیام بهت میدم.
نگران نباش خدا بزرگه.
قطره اشکی را که در چشم حاج علی درخشید را دیدم.
کلافگی و نگرانی در کلام و رفتارش مشهود بود.
برای همین چیزی نگفتم و جلوی خودم را گرفتم تا گریه نکنم.
فقط چشم گفتم و رفتم تا لباس بپوشم.
نگرانی اش برای احمد بس بود و نمی خواستم نگران من هم باشد.
کیفم، آلبوم عکس های ملن را برداشتم.
چراغ را خاموش کردم و در را قفل کردم و بدون هیچ حرفی سوار ماشین آقا جان شدم.
حاج علی را رساندیم و بعد آقاجان به سمت خانه راند.
آقاجان سر کوچه توقف کرد. به سمت من برگشت و گفت؛
بابا جان من به مادرت و خانباحی چیزی نگفتم که نگران نشن.
فقط گفتم احمد رفته جایی کار داشته اگه کارش طول بکشه تو تنهایی شاید شب بیای پیش ما.
ان شاء الله که اتفاقی نیفتاده باشه و احمد سالم باشه
ازت میخوام قوی و محکم باشی. باشه باباجان؟
سری تکان دادم و چشم های خیس اشکم را فشردم.
آقاجان رو به محمد حسن کرد و پرسید:
باباجان از تو هم خیالم جمع باشه دیگه. درسته؟
محمد حسن خودش را جلو کشید و گفت:
خیالت راحت باشه آقاجان.
من دهانم قرصه.
رو به من کرد و گفت:
آبجی نگران نباش.
شده همه شهرو به هم بریزیم و بگردیم احمد آقا رو پیداش می کنیم.
به روی برادرم لبخند زدم.
دلم می خواست همان طور که او تلاش کرد با حرفش مرا آرام کند من هم با حرف هایم از مردانگی و حمایتش تشکر کنم.
برای همین گفتم:
ممنونم داداش. تا تو و آقاجون رو دارم نگران نمیشم.
می دونم حرفت حرفه
آقاجان ماشین را پارک کرد و پیاده شدیم
/9407
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت130
ز_سعدی
محمد علی در را به روی مان باز کرد.
به او سلام کردم. جوابم را داد و پرسید:
خوبی آبجی؟
در جوابش سر تکان دادم.
رو به آقاجان پرسید:
خبری نشد؟
آقا جان مرا به داخل خانه هدایت کرد و گفت:
ان شاء الله به زودی خبری میشه.
در را بست و پرسید:
به مادرت و خانباجی که چیزی نگفتی؟
محمد علی به پشت گردنش دست کشید و گفت:
نه نگفتم.
ولی رقیه رو با این قیافه ببینن حتما شک می کنن می فهمن یه چیزی شده.
آقاجان رو به من گفت:
برو یه آب به صورتت بزن بعد بیا شام.
زیر لب چشم گفتم و به دستشویی رفتم.
شیر آب روشویی را باز کردم و چند مشت آب به صورتم زدم و با چادرم صورتم را خشک کردم.
محمد علی بیرون دستشویی منتظرم ایستاده بود و آقاجان و محمد حسن رفته بودند.
محمد علی جلو آمد و دست روی شانه ام گذاشت و گفت:
فکر و خیال نکن آبجی.
احمد آقا حتما میاد. سالمم میاد
ان شاء الله طوریش نشده.
نبینم غمگین باشی و اشک بریزی.
به رویش لبخند زدم و هم قدم با او به مهمانخانه رفتیم.
سختم بود عادی رفتار کنم، بگویم و بخندم انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده است.
انگار که همه چیز عادی است و من به مهمانی آمده ام.
به زور چند لقمه شام خوردم. تشکر کردم و خواب را بهانه کردم.
محمد علی گفت به اتاق قبلی ام برود و خودش برای خواب به اتاق محمد حسن و محمد حسین رفت.
صبح زود آقاجان از خانه بیرون زد.
سرم را به انجام کارهای خانه بند کردم تا تنها باشم و مجبور به نشستن و صحبت با مادر و خانباجی نشوم.
زیر لب صلوات می فرستادم تقدیم امام زمان می کردم و از ایشان می خواستم که عزیزم را هر جا که هست سالم و سلامت نگه دارد و خبری از او به من برسد.
دم ظهر آقاجان به خانه آمد.
لبخند به روی لب داشت.
نمی دانستم واقعی است یا دارد جلوی مادرم و خانباجی ظاهر سازی می کند.
آقاجان رو به من گفت:
باباجان احمد برگشته.
حاضر شو ببرمت خونه ات.
دلم مثل سیر و سرکه می جوشید.
قلبم به شدت به تپش افتاد.
آقاجان که اهل دروغگویی نبود ولی آیا الان هم راست می گفت؟
با این که دنیایی سوال در ذهنم می چرخید بی حرف جوراب ها و چادرم را پوشیدم. از مادر و خانباجی خداحافظی کردم و همراه آقاجان از خانه خارج شدم.
سر کوچه از آقاجان پرسیدم:
چی شده آقاجان؟
از احمد خبری شده؟
آقاجان به رویم لبخند زد و گفت:
گفتم که.
احمد برگشته.
بیا ببرمت پیشش.
اشکم چکید. پرسیدم:
کجاست الان؟ سالمه؟
آقاجان دستش را پشت کمرم گذاشت و مرا به سمت ماشین هدایت کرد و گفت:
آره سالمه ...
خونه منتظرته.
در ماشین را باز کرد تا سوار شوم.
حرکت که کرد گفت:
با حاج علی رفتیم مسجد که از امام جماعت خبر بگیریم دیدیم رسید.
حاج علی بنده خدا هم از دیدنش خوشحال شد هم عصبانی.
رفت جلو یکی محکم خوابوند تو گوشش.
احمد هم که انگار حال باباشو می فهمید سر بلند نکرد.
خم شد دست باباشو بوسید و معذرت خواهی کرد.
الانم خونه منتظر توئه.
دلم برای احمدم سوخت.
چه استقبال گرمی از او شده بود.
خواستم بپرسم این چند روز کجا بوده که آقاجان گفت:
الان رفتی خونه خودش برات توضیح میده کجا بوده.
چند لحظه بعد آقاجان ماشین را جلوی در خانه مان متوقف کرد.
رو به آقاجان پرسیدم:
شما نمیایین؟
آقاجان به رویم لبخند زد و گفت:
نه باباجان باید برم دنبال کارام.
یه وقت دیگه میام زحمت تون میدم.
الانم احمد خسته است.
خواستم پیاده شوم که آقاجان گفت:
رقیه بابا ... باهاش اوقات تلخی نکن.
سر به زیر انداختم و آهسته گفتم:
چشم.
از آقاجان تشکر و خداحافظی کردم.
کلید انداختم، در را باز کردم و وارد خانه شدم.
قلبم به شدت می تپید.
از دالان که رد شدم دیدم احمد سر به زیر انداخته و لب حوض نشسته است.
کتش روی پایش بود و آستین های لباس سفیدش را تا زده بود.
خستگی از سر و رویش می بارید.
مرا که دید از جا برخاست.
لبخند می خواست صورتش را بپوشاند که با شرم سر به زیر انداخت.
می توانستم قهر کنم، سرش داد بزنم و تلافی این روزهای تنهایی و بی خبری و دلشوره را در بیاورم ولی همین که سالم بود، همین که خجالت زده روبرویم ایستاده بود باعث شد فرمان از سمت قلبم صادر شود.
m/07
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت131
ز_سعدی
دویدم و خودم را در آغوشش انداختم. سر به سینه اش فشردم و با صدای بلند گریستم.
احمد با کمی تردید و شاید خجالت دست هایش را بالا آورد و بعد از چند ثانیه بازوان مردانه اش دورم پیچید و مرا محکم در آغوش کشید
صورتش را روی سرم گذاشت و همان طور چند دقیقه ای ایستاد تا آرام شوم.
خوب که گریه کردم تخلیه شدم.
هر حرفی و سوالی به ذهنم می آمد تا بپرسم را مسکوت گذاشتم.
می دانستم اگر دهان باز کنم ممکن است لَحنَم کمی عصبانی باشد و همین کمی مرد مرا خرد کند.
ترجیح دادم سکوت کنم تا خودش به وقتش بگوید.
همین که سالم بود و آغوشش مأمنی برای دلم، برایم کافی بود.
خودم را از آغوشش جدا کردم و چند بار خدا را شکر گفتم.
چشم هایس پر از رگه های قرمز و نیمه باز بود.
یقه لباس سفیدش چرک مال شده بود و موهای همیشه مرتبش کمی به هم ریخته بود.
آهسته گفتم:
چقدر خسته به نظر میای!
برم برات چای بذارم.
احمد دستی به چشم هایش کشید و گفت:
سه روزه نخوابیدم.
از تعجب چشم هایم گرد شد ولی قبل از آن که چیزی بگویم دستش را دور شانه ام حلقه کرد و مرا با خود به سمت مطبخ برد.
سریع سماور روشن کردم و در قوری چای ریختم.
آب سماور کم بود و چند دقیقه ای جوش می آمد.
احمد نشسته بود و روی کتش دست می کشید.
روبرویش نشستم.
نگاه خسته اش را به من دوخت، لبخند زد و سر به زیر انداخت.
ته ریشش هم کمی بلند و پُر تر شده بود.
احمد آهسته گفت:
شرمنده این سه روز اذیت شدی، نگران شدی، تنها موندی
از حالت چهره و لحن صدایش دلم به رحم آمد.
لبخند زدم و گفتم:
هر چی بود گذشت.
مهم اینه که الان پیشَمی ... سالمی
اشک به چشمم دوید و با بغض گفتم:
اگه برات اتفاقی میفتاد من می مردم!
احمد دست هایم را گرفت و مرا در آغوش خود کشید.
چانه اش را روی سرم گذاشت و گفت:
خدا نکنه عزیزم.
الهی من قربون دل کوچیکت بشم که به خاطر من به درد اومد
گریه نکن. با گریه کردنات منو بیش از این شرمنده خودت نکن.
اشکم را پاک کرد و سرم را بوسید.
نفسش را با صدا بیرون داد و گفت:
یه شرایطی پیش اومد مجبور شدم یه دفعه برم.
اون شب عید فطر یکی از دوستام اومد سراغم.
گفت یکی از بچه ها شناسایی شده و قبل از این که ساواک بتونه برای شناساییش اقدام کنه از مشهد خارج شده و رفته قوچان.
از من خواست برم سراغش و مدارکی که همراهش بوده ازش تحویل بگیرم.
به هوای رسوندن عمه مریم رفتم چناران بعدم رفتم قوچان سراغ دوستم.
واقعا قصد داشتم شب برگردم خونه
واسه همین از محمد خواستم تو رو برسونه
باور کن اگه می دونستم یا احتمال می دادم که کارم این قدر طول می کشه ازش می خواستم تو رو ببره خونه خودش یا حداقل خونه مادرت
وقتی پیش دوستم رسیدم گفت فهمیده ردش رو زدن و ازم خواست ببرمش ایلام تا از مرز اون جا بره عراق.
گفت مدارک و اطلاعاتی همراهشه که اگه دست ساواک بیفته برای خیلی از علمای مشهد بد میشه.
برای همین چاره ای نبود.
همون شبانه حرکت کردیم
ولی باور کن همه اش دلم پیش تو بود.
وقتی به ایلام رسیدیم با دوستایی که اون جا داشت تونست قاچاقی رد بشه بره عراق.
تمام این سه روز پشت فرمون بودم و یه کله ماشین روندم.
یه لحظه هم پلک روی هم نذاشتم و فقط برای نماز توقف کردم تا کارم زود تموم بشه و برگردم پیشت.
همه اش نگرانت بودم نکنه تنها مونده باشی، نکنه بترسی نگران بشی
m/7
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت132
ز_سعدی
به ته ریش بلند احمد دست کشیدم و گفتم:
خودتو ناراحت نکن.
هر چند خیلی سخت و بد بود ولی گذشت.
دیگه مهم نیست.
مهم اینه که الان این جایی و وجودت باعث آرامشم میشه.
احمد پیشانی ام را بوسید و گفت:
تو خیلی خوبی رقیه.
خیلی فهمیده ای.
ممنون که به روم نمیاری چقدر اذیت شدی.
هر کی دیگه بود حداقل یکم سرم غز می زد و گله گی می کرد.
به رویش لبخند زدم و از جا برخاستم تا چای دم کنم.
در همان حال گفتم:
غر زدنم یه جور ابراز دلتنگی و علاقه اس ولی هم خیلی غیر مستقیمه هم طولانیه
چه کاریه
جای این که دو ساعت به جونت غر بزنم ناله و نفرینت کنم یه کلمه میگم دلم برات تنگ شده بود.
استکان ها و قندان را در سینی گذاشتم و به اجاق گاز تکیه زدم و نگاه به احمد دوختم.
با شیطنت نگاهش کردم و گفتم:
می دونستی حتی وقتی این جوری شلخته هستی باز هم خوش تیپی؟
احمد یک لحظه از حرفم جا خورد و بعد صدای خنده اش در مطبخ پیچید.
واقعا از برگشتنش، از سالم بودنش خوشحال بودم و خدا را شکر می کردم.
وقتی می توانستم لحظاتم را در کنار او به عشق سپری کنم دیگر دلیلی برای تلخی نمی دیدم.
احمد چایش را که خورد برخاست و گفت:
من برم اتاق لباسم رو عوض کنم.
در حالی که برای نهار نیمرو آماده می کردم گفتم:
فایده نداره باید بری حمام.
احمد کنار در ایستاد و پرسید:
یعنی این قدر کثیف و بد بو شدم؟
با شیطنت نگاهش کردم و گفتم:
نه اونقدرا
فقط من حسابی دلتنگت شده بودم.
❤❤️❤️❤️️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
از سر شب درد عجیبی داشتم.
دلم، کمرم درد می کرد.
در خواب مدام به خودم می پیچیدم و آرام نداشتم.
برای این که احمد از تکان خوردن هایم اذیت و بیدار نشود با فاصله از او خوابیدم.
احمد بعد نماز مغرب به خواب رفته بود.
آن قدر خسته بود و بی خوابی کشیده بود که عمیق به خواب رفته بود و اصلا تکان هم نمی خورد.
دلم نمی خواست مزاحم خوابش شوم اما این درد امانم را بریده بود.
از شدت درد خودم را مچاله کرده بودم و نمی توانستم از جایم تکان بخورم.
بارها سرم را در بالشت فرو کردم که صدایم خواب احمد را به هم نزند.
دم صبح تازه خوابم برده بود که احمد بیدار شد.
هنوز اذان صبح نشده بود و ترجیح دادم بخوابم هر چند درد نمی گذاشت خواب آرام و شیرینی داشته باشم.
بعد از اذان بود که احمد برای نماز بیدارم کرد.
از شدت درد به حالت سجده خوابیده بودم.
احمد آهسته گفت:
چیزی شده عزیزم؟
چرا این جوری خوابیدی؟
چشم باز کردم.
از درد صورتم هم جمع شد.
آهسته گفتم:
نه فقط یکم کمرم و دلم درد می کنه
بخوابم خوب میشه.
احمد به بیرون اشاره کرد و گفت:
وقت نمازه ... از کِی درد داری؟
نمی توانستم دروغ بگویم. گفتم:
از دیشب دردش شروع شده
_چرا بیدارم نکردی؟
_خسته بودی ... دلم نیومد.
خوب میشه ... یکم بخوابم فقط.
_عزیزم اگه می خواست خوب بشه از دیشب تا حالا شده بود.
میخوای ببرمت درمانگاهی بیمارستانی جایی؟
_نه ... نه ... دکتر نمی خواد می دونم خودش خوب میشه.
احمد چادر رنگی ام را از سر جالباسی برداشت و گفت:
بلند شو بشین اینو ببندم دور کمرت شاید گرم بگیریش دردش آروم بشه
132/07
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هدایت شده از اربعینمعلی عاشقانولایت🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در محضر ولایت۴۸۷
روایت رهبر انقلاب از ماجرای شهادت حضرت قاسم بن الحسن(علیهالسلام)
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
🌴🏴🌴🏴 صلیالله علیک یا اباعبدالله الحسین علیهالسلام 🏴
1⃣پارت ۱
💎بسته تحلیلی خبری صبحانه《《ایران و جهان 》》
🔷 تصریح معاون اول قوه قضائیه به نداشتن خلاء قانونی در زمینه حجاب
🔰حجت الاسلام والمسلمین محمد مصدق، معاون اول قوه قضائیه:
" قوانین ما در حوزه حجاب بسیار #دقیق و #کامل است و ما امروزه در این حوزه خلاء قانونی نداریم، در حال حاضر باید قوانین را به میدان عمل بیاوریم و این در حالیست که دستگاههای مختلف در این زمینه باید ایفای نقش کنند. " / خبرگزاری میزان
✍پ.ن:
👈 همچنین در ماه های گذشته نیز بارها این موضوع از سوی خواص انقلابی مطرح شد که ما در زمینه حجاب و عفاف نیاز به قانون جدید نداریم.
نکته قابل تامل اینکه وقتی همه ی مسئولان اذعان به عدم خلا قانون دارند چرا در اجرای قانون اهمال و سهل انگاری و تغافل صورت میگیرد؟؟ چه کسانی از اجرای قانون سرباز می زنند؟؟
🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄
🔷 مواظب شیعیان آلبانی نشین با اکانت های فیک و جعلی باشیم!
🔹 با یه اکانت فیک مزخرفات ساختگی مذهبی خودشون رو به ذهن مخاطبان و به خصوص قشر جوان و نوجوان مذهبی وارد می کنند.
منافقین از همون اول پیدایش راههای کثیفی رو برای مقابله با دین انتخاب میکردند و البته در هر زمان تغییراتی در شیوه های تقابلشان با دین ایجاد می کنند
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
👇👇👇👇🚨🚨👇👇👇
🔷صندلیهای ۱.۵ میلیاردی دانشگاه!
🔹 فروش صندلی پزشکی شاید پدیده نو ظهوری نباشد، اما چند سالی است موسسهها و حتی افراد مختلف با ادعای قبولی ۱۰۰ درصدی متقاضیان در دانشگاههای برتر مانند شهید بهشتی به معنای واقعی صندلی دانشگاه را میفروشند!
🔹 گروه اجتماعی تبیان در بررسیهایی که داشت با افراد مختلفی در این حوزه صحبت کرد، افرادی که به راحتی درشبکههای اجتماعی دست به تبلیغ میزنند.
🔹 این موسسهها توضیح میدهند که قیمت صندلیها، نرخ ثابتی ندارد و بر اساس سهمیه، نوع رشته و دانشگاه فرق میکند. مثلا صندلی پزشکی در دانشگاه آزاد ۶۰۰ میلیون و در دانشگاه دولتی با قیمت ۷۵۰ میلیون تومان به فروش میرسد و رشتههای پیراپزشکی در دانشگاه آزاد ۳۰۰ میلیون و دولتی، ۴۵۰ میلیون هستند
🔹 در این بین هم به گروهی رسیدیم که با گرفتن ۱ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان، نوع رشته و دانشگاه را به انتخاب خود فرد میگذارند، برای اعتمادسازی هم در ابتدا از فرد کنکوری، بیعانه میگیرند و باقی پول به بعد از دریافت کارت دانشجویی موکول میشود.
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
♦️ امروز فراجا در خاش ۴ شهید مظلوم داشت که هرکدام از یک استان بودند: مازندران، فارس، اصفهان و خراسان شمالی.
🔹 نام همه شهدا هم به نام معصومین بود: محمدرضا، حسن، رضا و مهدی.
🌷 خوشا به سعادتشان که در ماه عزای سیدالشهداء و در حال انجام وظیفه به اربابشان پیوستند.
🔴 تروریستها تاوان این جنایتشان را پس خواهند داد.
🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩
👆 هنجارشکنی گسترده در مراسم رونمایی از پوستر جشنواره فیلم کوتاه ایسفا
برابر اعلام روابط عمومی وزارت ارشاد بدلیل هنجارشکنی صورت گرفته و پخش تیزر و بنر از خانم بی حجاب برگزاری جشنواره متوقف شد.
جناب آقای وزیر ارشاد این فیلم گویای اراده این جماعت برای مبارزه علنی با قانون هست. لغو نمودن چشنواره حداقل کار ممکن است و باید این افراد به مبادی قضایی معرفی و با آنها برخورد لازم صورت بگیره.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🎥دختر عراقی که پاسپورت سوئدی خود را اتش زد
🔹در پی اهانتهای اخیر صورت گرفته به قرآن کریم در سوئد، یک دختر عراقی پاسپورت سوئدی خود را مقابل دوربین آتش زد.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔴 ذوق زدگی رسانه تروریستی اینترنشنال از حضور هنجارشکنان هرزه بی حجاب در دسته جات عزاداری در شیراز !
🔹یه سوال از عزیزان محترم صورتی:
علت ذوق زدگی همزمان شما و اینترنشال از حضور ولنگاران و بی حجابان و تشویق به عدم واکنش به حضور ولنگاران در مراسمات مذهبی و عزاداری ها چه معنی داره؟؟ جز اینکه شمارسماً دارید نقشه دشمن را در کشور پیاده می کنید؟؟
🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄
▪️اون احمقایی که گیر میدن که چرا پولایی که خرج #هیات میکنید رو نمیدید به نیازمندا نمیدونن تنها شبایی از سال که نیازمند و بینیاز، با شکم سیر میخوابن همین شبای محرمِ امام حسینه!
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🔷 عصر امروز ساختمان اداری دیجیکالا بهطور موقت توسط اماکن فراجا پلمپ شد
🔹دلیل این اتفاق، عدم رعایت حجاب و پوشش اسلامی عنوان شده است.
🔹روابط عمومی این شرکت اعلام کرده فروشگاه اینترنتی دیجیکالا همچنان فعال است و تمام بخشها در حال خدمترسانی و انجام تعهدات خود به مشتریان و مرد
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امر بمعروف و نهی از منکر توسط دو روحانی در رودسر که در اوج مظلومیت دارند جور مسئولین مصلحت اندیش و نهادهای بودجه بگیر بیخاصیت و مفت خور و مسئولین بی غیرتش را میکشند.
ببینید این زنان ولنگار در برابر تذکر مودبانه ی دو روحانی دغدغه مند چطور وقیحانه و بی ادبانه واکنش نشان دهد
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ذوق زدگی رسانه تروریستی اینترنشنال از حضور هنجارشکنان هرزه بی حجاب در دسته جات عزاداری در شیراز !
🔹یه سوال از عزیزان محترم صورتی:
علت ذوق زدگی همزمان شما و اینترنشال از حضور ولنگاران و بی حجابان و تشویق به عدم واکنش به حضور ولنگاران در مراسمات مذهبی و عزاداری ها چه معنی داره؟؟ جز اینکه شمارسماً دارید نقشه دشمن را در کشور پیاده می کنید؟؟
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
▪️اون احمقایی که گیر میدن که چرا پولایی که خرج #هیات میکنید رو نمیدید به نیازمندا نمیدونن تنها شبایی از سال که نیازمند و بینیاز، با شکم سیر میخوابن همین شبای محرمِ امام حسینه!
👤مهدی حاجی پور
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دستگیری مرتبطین با شبکه های معاند در کاشمر توسط نیروهای امنیتی
🔸افرادی که به صورت سازمان یافته در شهر کاشمر بی حجاب بودند توسط نیروهای امنیتی و نظامی دستگیر شدند
🔹این افراد ضمن تبلیغ و رواج بی حجابی عکس و فیلم آمران به معروف را برای شبکه های خارجی ارسال میکردند
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔷 تصویری از پلمپ درب ورودی ساختمان اداری دیجی کالا.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔷اینا همون مرفهین بی دردی هستند که صبحونه اشون رو با استیک مزین به روکش طلا میخورن و اینطور وقیحانه مانور تجمل میدن و به اون افتخار می کنند و اصلا هم تو این مواقع یاد فقرا نیستند.
🔹️اما اگه یه نفر یه پرچم امام حسین رو نصب کنه جلوی در خونه اش و نذری بده اونم به فقرا و مستمندان و... میگن به جای اسراف به فقرا کمک کنید و میشن سینه چاک دفاع از فقرا و مستمندان.
چقدر شما وقیح هستید.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اقدام سریع و به موقع قوه قضاییه و فراجا برای شناسایی و بازداشت کسانی که به آمر به معروف حمله کردند.
برخورد با متخلفان ادامه دارد...
به زودی فیلم بازداشت سایر هنجارشکنان هم منتشر خواهد
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر تونستی یه چهار رکعت نماز بخون
از اول تا آخرش حواست به خدا باشه
2⃣پارت۲
💎بسته خبری تحلیلی صبحانه《《ایران و جهان 》》
🔷 ️یازدهمین رزمایش اقتدار هوایی فدائیان حریم ولایت آغاز شد
🔹 مرحله اصلی و فاز عملیاتی یازدهمین رزمایش اقتدار هوایی فدائیان حریم ولایت ۱۴۰۲، با اعلام رمز یا «یاحسین (ع)» توسط فرمانده نیروی هوایی ارتش در منطقه عمومی اصفهان آغاز شد.
🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩
🚨 دلاور مردان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به طور رسمی در یک عملیات دوربرد با ۹۲ هواگرد بمباران شبانه یک منطقه در فاصله دو هزار کیلومتری را تمرین کرده است...
دوست و دشمن پیام آنچه گفته شد و آنچه رخ داد را به خوبی میفهمند.
ما برای سیلی زدن به محورِ شر و پایان دادن به بساط پر مدعاترین، گستاخ ترین و ضد ایرانی ترین بخش آن بیشتر از همیشه آماده ایم...
دست مریزاد ویژه به دلاورمردان ارتش قهرمان💪💪
🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲
🔷 مشاور علی لاریجانی:
آمریکایی ها جلوی آدم های قوی مثل عراقچی و ظریف کم میآوردند..
🔹 کم آوردن آمریکایی ها از نظر علی لاریجانی :
🔹 خارج شدن آمریکا از برجام
🔹 افزایش صد درصدی تحریم ها علیه ایران
🔹 تهدید های گاه و بیگاه ایران
🔹 سیمان ریختن در قلب راکتور اراک
🔹 اوجش هم اونجا بود که وندی شرمن دو قطره اشک تمساح ریخت عراقچی از حق ایران عقب نشینی کرد!
🔹 اگر این قدرت است ملت ایران این چنین قدرتی را از هیچ دولتی نخواسته و نخواهند خواست.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🎥 اقدام سریع و به موقع قوه قضاییه و فراجا برای شناسایی و بازداشت کسانی که به آمر به معروف حمله کردند.
برخورد با متخلفان ادامه دارد...
به زودی فیلم بازداشت سایر هنجارشکنان هم منتشر خواهد شد
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🎥آمادگی کامل نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
♦️رزمایش نیروی هوای ارتش با پرواز جنگنده های ارتش و انهدام اهداف با پهپاد های انتحاری از دقایقی پیش آغاز شد
🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄
🎥 گریه نماینده پارلمان رژیم صهیونیستی از ترس فروپاشی اسرائیل: اسرائیل هرگز با چنین بحرانی مواجه نشده است
🔹 اوریت فرکاش هاکوهین در حلسه کنست:
🔹 اسرائیل آتش گرفته این کابینه، هرج و مرج طلب است. این چنین ویرانی، سابقه نداشته است.
🔹 باور نمیکنم چه اتفاقی دارد می افتد. وزرایی که ما از سیاست هایشان بیزاریم و نخست وزیری که دست از دروغ گفتن برنمی دارد برای تضعیف نظام و قانون، قانونگذاری می کنند.
🔹 برخی از آنها متهم به جنایت هستند. من از این حقیقت که این حوادث ما را به نقطه اوج وحشت می رساند می ترسم. شما کشور را ویران کردید
🔹 وقتی ما از پیش بینی رهبر عزیزمون حرف میزنیم این مسائل رو میبینیم .
الان جا داره بگیم اسقاطیل به پایان سلام کن.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🔺سیستان و بلوچستانی که پس از اعدام ریگی، یک دهه روی آرامش را به خود دیده بود، امروز توسط مولوی عبدالحمید، بعنوان رهبر تازه به دوران رسیده 《راه دموکراسی》، برای بازگشت به دوران ترور و وحشت، تهییج میشود!
▪️میگویید نه؟! مواضع شیخ در قبال گروهکهای تجزیه طلب، مهاجرین غیرقانونی افغان در مدرسه مکی و ترور اخیر مرزبانان و پلیس راهداری را ببینید!!
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🅰پارت اول
💎حکایات صبحانه:
🌷امام حسین (علیهالسلام) :
اگر کسی در گوش راستم مرا دشنام دهد و در گوش چپم عذرخواهی کند ، گذشت میکنم ؛ به این دلیل که پدرم علی (ع) از جدم رسول خدا (ص) روایت کرده که : کسی که عذرخواهی دیگران را نپذیرد ، چه عذرش موجّه باشد چه ناموجّه ، بر حوض کوثر وارد نخواهد شد ، و به شفاعت من نمیرسد .
📚 احقاق الحق ، ج ۱۱ ، ص ۴۳۱ .
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
بوی اسپند عزایش به مشامم میرسد
باز هم چشم به راهم که محرم برسد
💠امام على عليه السلام
در وصف قرآن كريم :
جَعَلَهُ اللّه ُ ريّا لِعَطَشِ العُلَماءِ ، و رَبيعا لِقُلوبِ الفُقَهاءِ ، و مَحاجَّ لِطُرُقِ الصُّلَحاءِ، و دَواءً ليسَ بَعدَهُ داءٌ ، و نورا ليسَ مَعهُ ظُلمَةٌ .
خداوند، قرآن را مايه فرونشاندن عطش دانشمندان و بهار دلهاى فهميدگان و شاهراه درستكاران قرار داد و دارويى كه با وجود آن ديگر دردى باقى نمى ماند و نورى كه با آن ظلمتى همراه نيست.
( نهج البلاغة :الخطبة ۱۹۸ )
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🔅 #پندانه
✍ خداوند طلب علم را در وُسع همگان قرار داده است
🔹پیرمردی به خرابات نزد نیازمندان آمد و قرص نانی از کیسه خویش درآورد و به نیازمندی داد.
🔸رندی او را تمسخر کرد و گفت:
این راه طولانی را تنها برای قرصی نان آمدهای؟!
🔹پیرمرد گفت:
حضرت صمد در آخرت از انفاق ما در قبال وُسعی که در دنیا از او گرفته بودیم، سؤال خواهد کرد. اما درباره اعمال ما چنین نخواهد کرد و عذری از ما برای گناهانمان بهخاطر جهلمان نخواهد پذیرفت. چون طلب علم را در وسع همگان قرار داده بود.
🔸خداوند مرا بهخاطر کم یا زیاد بودن قرص نانی که بخشیدهام مؤاخذه نخواهد کرد. ولی تو را برای تمسخری که کردی بیتردید مؤاخذه خواهد کرد. چون من بر اساس وسع خویش شاید عمل کرده باشم. ولی تو بر اساس وسع خویش علمی نیاموختی و در جهل سخن بر زبان راندی.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸هر کاری، به دست هرکسی صورت نمی گیرد🔸
با خودتان فکر نکنید که ما مثلاً کوچک هستیم، چطور می توانیم این کارهایی که بزرگان کردند را بکنیم؟
👈 این حرف را نزنید. اگر مخلص باشید، خدا کار را می دهد به دست شما. 👌
🍃چرا ما می گوییم وقتی که حجرالاسود بعد از سیل از جایش کنده شده بود و می خواستند سر جایش بگذارند، هرکس حجر را می گذاشت می افتاد تا اینکه پیغمبرمان توانست آن را سر جایش بگذارد؟ این معنایش چیست؟
💯 معنایش اینست که هر کاری، به دست هرکسی صورت نمی گیرد.
💯برای هر کاری، اهلی ساخته اند.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🌹 #پندانه
عالمی مشغول نوشتن با مداد بود
کودکی پرسید: چه می نویسی؟
عالم لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم، می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی
پسرک تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید
عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را بدست آوری
اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکنی دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست
دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنج مداد می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می بري از تو انسان بهتری می سازد
سوم: مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاکن استفاده کنی ، پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست
چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست ،مهم مغز مداد است که درون چوب است،پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید
پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد،پس بدان هر کاری در زندگی ات میکنی ،ردی از آن به جا میماند،پس در انتخاب اعمالت دقت
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
حقیقت گناه!
با جوانان شهر، پای کوهی بازی میکردیم. در بین بازی که به استراحت نشسته بودیم، یکمرتبه دوستم مرا صدا زد و گفت بهرام بیا! جلو رفتم و دیدم تعدادی تخم کبوتر را در داخل قوطی حلبی جمع میکند. این تخمهای پرنده مرا به هوس انداخت و از حسین خواستم که از آنها به من هم بدهد که گفت نه! حتی یک عدد هم نمیدهم و این تنگنظری او موجب بههمخوردن دوستی ما شد. پس از چندی باخبر شدیم که خانهٔ حسین در خطر هجوم مارها واقع شدهاست. مأموران شهرداری بررسی کردند و متوجه شدند منشأ این مارها همان قوطی حلبی بود و معلوم شد که آنها تخم مار بودند، نه تخم کبوتر!
گناهانی که امروز برای انسان جاذبه و شیرینی دارند، صورت برزخی آنها مار و افعی است و انسان در قیامت با شدت تمام آرزو خواهد کرد ای کاش این گناه در اختیار من قرار نمیگرفت و گرفتار این بدبختی نمیشدم! آری، جاذبههای گناه، مطلوب و خوشایند است ولی صورت برزخی آن بسی کریه و بدمنظر است.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺انهدام سامانه پدافند هوایی NASAMS اوکراین توسط پهپاد انتحاری سری لنست روسی
#شاهد۱۳۶
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸