eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.1هزار دنبال‌کننده
32.9هزار عکس
37.3هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
‭‭‭‭‭‭‭‭/‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭153‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی با صدای در اتاق از خواب بیدار شدم. احمد سینی به دست با لبخند وارد اتاق شد. باد سردی در اتاق پیچید و لحاف را تا گردنم بالا آوردم. احمد کنارم نشست و گفت: سلام خانم خوشگلم. به رویش لبخند زدم و جواب سلامش را دادم. به سینی اشاره کرد و گفت: پاشو برات نون پنیر با چای شیرین آوردم. در جایم نشستم و تشکر کردم. پرسیدم: اذان گفتن؟ احمد سر بالا انداخت و گفت: نه هنوز. تا شما اینو بخوری اذانم میگن. _یعنی تا اذان خیلی مونده؟ احمد سر تکان داد و گفت: آره خوشگل خانم. یک ربعی مونده. بی حواس به آرایشی که از دیشب روی صورتم بود چشمم را محکم و طولانی مالیدم و پرسیدم: پس چرا این قدر زود حاضر شدی بری مسجد؟ احمد به چشمم نگاه کرد و شیرین خندید. به دستم که سیاه شده بود نگاه دوختم و خجالت کشیدم حتما چهره ام مضحک شده بود. احمد پشت پلکم را بوسید و گفت: با حاج آقا یکم کار دارم. احمد از جا برخاست. درحالی که کتش را می پوشید گفت: من بعد مسجد میرم خونه بابام یکم دیر میام نگرانم نشی از جا برخاستم تا بدرقه اش کنم و گفتم: خیر باشه سر صبحی احمد پیشانی ام را و بعد شکمم را بوسید و گفت: خیره خانومی. میخوام برم کتابا و وسایلم رو بیارم بذارم انباری دیگه هی دم به دقیقه نرم اونجا خودم را در بغل احمد جای دادم و گفتم: نه این که فکر کنی دلم نمیخواد وسایلت رو بیاری و وسایلت مزاحمم هستن ولی بذار همونجا باشن تا به هوای اونا هر روزی بری سر بزنی از پدر و مادرت خبر بگیری. احمد دست هایش را به دورم حلقه کرد و گفت: من هر روز میرم دستبوسی شون فقط وسایل رو بیارم این جا کارای خودم راحت تر میشه و شبا زودتر می تونم بیام خونه پیشت باشم. این چند وقته خیلی کم با هم بودیم و قدر تک تک لحظه هاش دلتنگتم. سرم را به سینه احمد چسباندم و گفتم: چه خوب. دلم نمیخواست از نبودنت و کم بودنت غر بزنم ولی منم سختم بود کم خونه بودی. تو تک تک لحظه هایی که نیستی تو این خونه حس غربت دارم. از صبح تا شب چشمم به دره تا کی برگردی. گاهی حتی تو دلم دعا می کنم میگم چی میشه یهویی بیای خونه لبخند زدم و گفتم: حتی فکر این که یهویی و غافلگیرانه بیای خونه هم منو سر ذوق میاره. احمد پیشانی ام را بوسید روی موهایم را نوازش کرد و گفت: قربون دلت برم که همه این تنهایی ها رو تحمل می کنی و گله نمی کنی. از این به بعد سعی می کنم بیشتر خونه باشم. حالا اجازه میدی برم؟ از بغل احمد بیرون آمدم و گفتم: شما صاحب اجازه اید. بفرمایید. التماس دعا احمد صورتم را نوازش کرد و گفت: هوا خیلی سرده خواستی بری صورتت رو بشوری لباس گرم بپوش با این یه لایه لباس نری بیرون یخ بزنی _چشم. لپم را کشید و گفت: قربون چشم گفتنات برم که این قدر شیرینه و از آدم دل می بره. در را باز کرد و گفت: مواظب خودت باش. دوباره چشم گفتم و احمد بارلبخند خداحافظی کرد و رفت. در اتاق را بستم و جلوی آیینه نشستم. با شیر پاک کن صورتم را پاک کردم. شکمم به تازگی کمی برجسته شده بود و کمی چاق شده بودم. به قول مادرم از دو پاره استخوان بودن در آمده بودم و آب زیر پوستم رفته بود. نشستم نان و پنیر و چای شیرینم را خوردم که صدای اذان بلند شد. لباسم را که بی آستین و یقه اش کمی باز بود عوض کردم و لباس گرم پوشیدم. به مطبخ رفتم و صورتم را با آب گرم و صابون شستم. وضو گرفتم و به اتاق برگشتم. نمازم را خواندم، چند صفحه قرآن تلاوت کردم و زیارت عاشورا خواندم. بعد از طلوع آفتاب دوباره به دستشویی رفتم و باز وضو گرفتم. احمد می گفت تمام تلاشم را بکنم در طول روز دائم الوضو باشم. اسپند دود کردم و دور خانه چرخاندم. لباس های کثیف را از حمام آوردم و در تشت ریختم. دو آجر روی هم گذاشتم و نشستم تا لباس بشویم. شیر آب حیاط یخ بسته بود. از مطبخ آب گرم آوردم و روی شیر آب ریختم تا یخش باز شود. کمی هم آب گرم در تشت ریختم و مشغول شستن لباس ها شدم. دست هایم از شدت سرما کبود و کرخت شده بود. تمام صورتم هم از سرما می سوخت. به هر سختی بود لباس ها را شستم آب کشیدم و روی بند پهن کردم. سریع به اتاق رفتم و علاء الدین را روشن و زیادش کردم. دست هایم از شدت سرما می لرزید. دستم را به علاءالدین چسباندم تا زودتر گرم شود که پوست دستم به شدت سوخت.
/‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
/‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭154‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی کف دستم به شدت سوخت و آخم را در آورد. دستم را چندین بار تکان دادم و بعد به حیاط رفتم. دستم را روی یخ حوض گذاشتم تا مگر کمی سوزشش آرام شود. صدای باز شدن در حیاط آمد. به استقبال احمد رفتم و سلام کردم. احمد پرده جلوی در را کنار زد، جواب سلامم را داد و گفت: تو توی حیاط چه کار می کنی؟ سرده برو تو اتاق. سریع چند جعبه بزرگ را آورد و داخل حیاط گذاشت و به کوچه برگشت. دست سوخته ام را بالا گرفته بودم تا با باد سرد سوزشش آرام شود. احمد در را بست و به حیاط آمد. دست هایش را به هم مالید و کلاه بافتنی اش را جلو کشید و گفت: هنوز که این جایی! برو تو یخ زدی نگاهش به لباس های روی بند افتاد و گفت: لباسا رو چرا شستی؟ میذاشتی خودم بعدا می شستم. به رویش لبخند زدم و گفتم: دست شما درد نکنه. لباس شستن که وظیفه شما نیست وظیفه خانم خونه است. دیگه جمع شده بود شستم دیگه. احمد دستش را دور کمرم حلقه کرد و گفت: دستت درد نکنه ولی یادت باشه شما خانومی، ریحانه ای، برگ گلی نباید ازت توقع کار سخت داشت. شما فقط باید بشینی و دلبری کنی. هر کاری توی خونه می کنی لطفه. وظیفه نیست. منت سر شوهرت میذاری. ازت ممنونم. خدا اجرت بده. توجهش به دستم جلب شد و پرسید: دستت رو چرا این جوری گرفتی؟ دستم را مشت کردم پایین انداختم و گفتم: چیزی نیست یکم سوخته. احمد دستم را گرفت. مشتم را باز کرد و گفت: چه کار کردی با خودت؟ تاولم زده دستم را پایین انداختم و گفتم: چیز مهمی نیست. تا فردا پس فردا خوب میشه ان شاء الله. احمد گفت: ان شاء الله. حالا برو اتاق یخ کردی من اینا رو ببرم انباری بچینم. احمد یکی از جعبه را برداشت و به سمت انباری رفت. من هم پشت سرش رفتم. کفش هایش را در آورد و وارد انباری شد. گفتم: این جا کثیف شده بذار جارو بزنم بعد کتابات رو بچین احمد گفت: دستت درد نکنه خودم الان جارو می زنم شما فقط بشین خانومی کن لازم نیست کاری بکنی احمد به حیاط رفت. جارو را کمی خیس کرد و به انباری برگشت. روی موکت را جارو زد و جعبه های کتاب هایش را کنار هم روی زمین گذاشت. شاید هشت جعبه بزرگ چوبی کتاب داشت. سه جعبه را روی زمین گذاشت و بقیه را روی آن ها چید و به شکل کتابخانه در آورد. یکی از کتاب هایش را برداشتم و گفتم: بعضی از این کتابات چه قدر نوشته هاش سخته. من حتی اسمش رو هم نمی تونم بخونم. احمد به رویم لبخند زد که ادامه دادم: اینا در مورد چی ان؟ احمد کتاب دستم را گرفت و گفت: اینا در مورد مکاتب فکری و فلسفی غربن _به چه دردی می خورن؟ برای چی می خونی؟ احمد در حالی که کتاب ها را مرتب می کرد گفت: آدم وقتی میخواد یه راهی رو بره باید هم اون راه رو کامل بشناسه هم بیراهه ها رو بشناسه. این کتابا خود بیراهن. ما یک عقیده حق داریم که دین مونه. برای مبارزه باید هم دین مون رو کامل بشناسیم کسی نتونه عقاید مون رو متزلزل کنه و شبهه وارد کنه هم باید عقاید دشمن و باطل رو بشناسیم که به عقاید اون حمله کنیم پوچیش رو بهش اثبات کنیم. واسه همین من این کتابارو می خونم وگرنه حیف وقت که برای شناخت مارکسیسم و کمونیسم و هزاران ایسم دیگه گذاشته بشه. یکی دیگر از کتاب ها را برداشتم، تورق کردم و گفتم: اینا رو که می خونی می فهمی چی نوشته؟ من که اصلا نمی فهمم چی نوشته احمد خندید و گفت: آره قربونت برم می فهمم. هر جاش رو هم نفهمم یا سخنرانی های حاج آقا بهشتی رو گوش میدم یا میرم از امام جماعت مسجد می پرسم. شمام لازم نیست اینا رو بخونی یه مشت چرندیاته که جز پوچی و باطل چیزی تهش نیست. شما همین کتابای مربوط به دین و مذهب خودمون رو بخون تا بتونی بچه های سالم و صالح و به درد بخور تربیت کنی. خدا وظیفه بزرگی گردن شما خانوما گذاشته. شما مادر میشید و یک آدم رو پرورش میدین. تمام تلاشت رو بکن روی اعمال دینی ات کار کن، قرآن بخون، دعا بخون، کتاب های مفید و احادیث بخون تا بتونی آدمای خوبی رو پرورش بدی و بفرستی تو جامعه که هم خودشون خوب باشن هم به بقیه خوب بودن رو یاد بدن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 این بمب گذاری قرار بود ۴۳ بار در ایران انجام بشود / فیلمی از بمب گذاری دیروز سوریه دیروز در سوریه، یک عملیات تروریستی صورت گرفته که فیلم آن از دوربین مدار بسته را می بینید. یک بمب گذار هم در عراق بازداشت شده است. یک هفته قبل هم یک بمب گذار با ۴۳ بمب در ایران بازداشت شد. شبکه ی تیم تروریستی تحت امر این فرد ۱۸۰ ماده ی انفجاری در فارس و تهران ذخیره کرده بود. بنا بر این بوده که جنایات سوریه و عراق در ایران هم رقم بخورد. خدا را شکر که تیر دشمنان به سنگ خورد. 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینها دختران ایران هستند کولاک دهه هشتادی ها دختران دهه هشتادی ایران با قرآن هایشان به میدان آمدند 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 | ۶ مردادماه ۱۴۰۲ 💫 : در زندگی حسین‌بن‌علی علیه‌السّلام، یک نقطه‌ی برجسته، مثل قله‌ای که همه‌ی دامنه‌ها را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد، وجود دارد و آن است. 🗓 ۱۳۷۱/۱۱/۰۶ 🆔 @ashaganvalayat
49.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔗 غم انگیزترین روایت مقاومت/ ۸۰ هزار خمپاره روی سر ما ریختند /غیورترین جوانان را داشتیم اما... 🎙 غم انگیزترین و تلخ‌ترین مسئله ی رخ داده در جغرافیای در سال‌های اخیر / بانویی که از به ایران آمده: ۸۰ هزار خمپاره روی سرمان ریختند، ما دلیرترین جوان ها را داشتیم، اما دیگر راهی و سلاحی برای دفاع نداشتیم... 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤ما مولایمان حسین ع را ندیدیم اما شیعیان و مردان پولادینی که راهش را رفتند را به چشم خود دیدیم، من به قربان قدمهایت شوم سردار دلها.. 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 ایستگاه صلواتی و عزاداری امام حسین در گرجستان! 🔹‌ عشق به حسین تمومی نداره...❤️ 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥خاطره صادق آهنگران از حاج قاسم 🔹من شهید شدم برام سنگ تموم بذاریا... 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🚨‌ شهدای دهه اول ماه محرم نیروی انتظامی! 🔹‌ انشاالله همنشین خورشید کربلا خواهند بود. لعن بر کسانی که شما را کشتند و یا اسباب قتل شما را فراهم کردند! 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🚨اقامه نماز ظهر عاشورا در تهران 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨حضور پرشور عزاداران در شهرک المهدی جبرئیل هرات🖤 🔹مراسم عاشورای حسینی با حضور پرشور عزاداران در شهرک المهدی جبرئیل هرات به صورت باشکوه برگزار شده است. 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
صلی‌الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه‌السلام عاشورای حسینی تسلیت باد 🏴🏴🌴🏴🌴🏴🖤🏴https://eitaa.com/joinchat/3733389420C5d6b41295d🏴🏴🏴🏴
🌹اولین تصویر از شهید امنیت استوار علی شوقی آلیکوهی که در درگیری در منطقه دیناران به درجه رفیع شهادت نائل آمدند 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎥 من رو می خوای بترسونی از دوتا گلوله؟ فرق بین سربازان حسین بن علی با سربازان شیطان 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥تک تیرانداز پلیس در حال مراقبت از عزاداران در کرمان 🏴یه تشکر کنیم از بچه‌های فراجا که امنیت عزادارن حسینی رو تامین میکنن خدا قوت 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
4_5969755042494809736.mp3
7.23M
به سمت گودال از خیمه دویدم‌من .... 😭 حاج محمود کریمی التماس دعا،
28.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸سه ساعتی از روز عاشورا که هیچ کسی طاقت دیدن آن را ندارد 🏴🏴 صلی‌الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه‌السلام شب شام غریبان حسینی تسلیت باد 🏴🖤 التماس دعای مخصوص https://eitaa.com/joinchat/3733389420C5d6b41295d🏴🏴🏴
صلی‌الله علیک یا صاحب العصروالرمان عج الله فرجه الشریف 🏴اجرک الله فی مصیبت جدک 🖤یاحجت الله 🏴🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر آن گریبان های چاک شده سلام بر آن لب های خشک شده سلام بر آن سرهاىِ بالا رفته (بر نيزه) سلام بر آن بانوانِ بيرون آمده (از خيمه) سلام بر آن دورافتادگان از وطن سلام بر آن دفن شدگان بدون کفن سلام بر آن سرهای جدا شده از بدن "اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَيْنِ https://eitaa.com/joinchat/3733389420C5d6b41295d🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هَروَلۀ قمی‌ها در عزای شهدای کربلا لبیک یا امام خامنه ای لبیک یا حسین ع است🏴🏴🌴🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺️ مراسم عاشورا کنار کاخ سفید يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️ صحبت های جالب استاد رائفی پور در مورد طوسی و ماجرای رئیس ارشاد گیلان 🔺 چرا شفاف نمی کنید؟ ایا صحت دارد یا ندارد؟ در ماجرای اقای طوسی ایا درست بود یا غلط ؟ اگر درست بود دو برابر باهاش حساب باید می کردید. 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حمله وحشیانه فتنه گران روز عاشورای 88 به چند جوان بسیجی 🗓ایام هتک حرمت عاشورای حسینی در سال 88 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj