eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
3.9هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
38.6هزار ویدیو
35 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️‌تا پایان تجاوز دشمن خبری از تبادل اسرا نخواهد بود 🔹‌«صالح العاروری» معاون دبیرکل جنبش حماس: موضع رسمی و نهایی حماس و جنبش مقاومت این است که تا پایان کامل و نهایی تجاوزات تروریستی صهیونیستی، تبادل اسرا صورت نخواهد گرفت. 🔹‌نیروهایی که ارتش رژیم صهیونیستی برای حمله به غزه بسیج کرد، یک سوم نیروی زمینی و بیش از یک سوم نیروی هوایی آن است که برای شکست یک کشور کافی است. 🔹‌️با این حال دشمن تصمیم گرفت تنها به یک سوم نوار غزه در شمال حمله کند و به مدت ۵۰ روز موفق به کنترل آن نشده و نخواهد شد. 🔹‌️ما از روز اول گفتیم که بهای آزادی اسرای صهیونیست، آزادی همه اسرا پس از آتش‌بس است. خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌تبادل آتش سنگین میان حزب‌الله و ارتش رژیم صهیونیستی. خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سرلشکر باقری وارد بغداد شد 🔹️سرلشکر محمد باقری رییس ستاد کل نیروهای مسلح کشورمان لحظاتی قبل وارد بغداد شد و مورد استقبال سرلشکر حامد محمد گمر معاون آموزشی رییس ستاد کل ارتش عراق و سفیر جمهوری اسلامی ایران در بغداد قرار گرفت. 🔹️سرلشکر باقری در این سفر سه روزه در خصوص مسایل مشترک ۲ کشور و منطقه گفت و گو هایی با نخست وزیر و رئیس جمهور عراق خواهند داشت. خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
مکرون: نابودی کامل حماس امکان‌پذیر نیست 🔹️امانوئل مکرون رییس جمهور فرانسه در سخنانی در حاشیه نشست تغییرات اقلیمی امارات گفت: مقامات اسرائیل باید اهداف و هدف نهایی خود از حملات به غزه را دقیق‌تر مشخص کنند زیرا به نظر من نابودی کامل حماس امکان‌پذیر نخواهد بود. خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
9.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مقاومت زیادی شد تا واردات خودرو در مجلس تصويب نشود/دولت انصافا برای واردات تلاش میکند قالیباف در برنامه بدون توقف: 🔹اولین تلاش مجلس برای واردات خودرو با مقاومت‌های زیادی روبرو شد اما انحصار را شکستیم و این کار بعد از چند دهه اتفاق افتاد. 🔹متأسفانه واردات به‌کندی انجام می‌شود ولی انصافاً دولت تلاش می‌کند تا بتواند این مشکل را حل کند. خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
         👇تقویم نجومی یکشنبه👇      یکشنبه 👈12 آذر / قوس 1402 👈19 جمادی الاول 1445👈3 دسامبر 2023 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. ⭐️ احکام دینی و اسلامی ❇️امروز روز خوبی برای همه امور خصوصا امور زیر است: ✅خواستگاری عقد و ازدواج. ✅خرید حیوان و چهارپایان. ✅خرید وسیله سواری. ✅صید و شکار و دام گذاری. ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅و مسافرت خوب است. 👼 مناسب زایمان و نوزاد از او خیر انتظار می رود. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز :قمر در برج اسد است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است : ✳️ورود به منزل نو. ✳️خرید خانه و املاک. ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️آغاز به درمان و معالجات. ✳️امور دائمی و همیشگی. ✳️خرید حیوان و چهارپایان. ✳️تعهد گرفتن از رقیب. ✳️و شروع به کار خوب است. 🔵امور کتابت حرز و بستن و نماز آن خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت امشب: مباشرت برای سلامتی مفید و فرزند به قسمت و روزی خود قانع باشد. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث توانگری می شود 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری،باعث رفع درد بدن است 😴 تعبیر خواب... خواب و رویایی که امشب. (شبِ دو شنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 20 سوره مبارکه "طه " است. فالقاها فاذا هی حیه تسعی... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که دلیلی قوی در اختیار خواب بیننده قرار گیرد و کار خود را با آن پیش ببرد و چیزی همانند آن قیاس گردد... کتاب تقویم همسران صفحه 115 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. @taghvimehmsaran ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 📚 منابع مطالب: کتاب تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
         👇تقویم نجومی یکشنبه👇      یکشنبه 👈12 آذر / قوس 1402 👈19 جمادی الاول 1445👈3 دسامبر 2023 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. ⭐️ احکام دینی و اسلامی ❇️امروز روز خوبی برای همه امور خصوصا امور زیر است: ✅خواستگاری عقد و ازدواج. ✅خرید حیوان و چهارپایان. ✅خرید وسیله سواری. ✅صید و شکار و دام گذاری. ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅و مسافرت خوب است. 👼 مناسب زایمان و نوزاد از او خیر انتظار می رود. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز :قمر در برج اسد است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است : ✳️ورود به منزل نو. ✳️خرید خانه و املاک. ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️آغاز به درمان و معالجات. ✳️امور دائمی و همیشگی. ✳️خرید حیوان و چهارپایان. ✳️تعهد گرفتن از رقیب. ✳️و شروع به کار خوب است. 🔵امور کتابت حرز و بستن و نماز آن خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت امشب: مباشرت برای سلامتی مفید و فرزند به قسمت و روزی خود قانع باشد. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث توانگری می شود 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری،باعث رفع درد بدن است 😴 تعبیر خواب... خواب و رویایی که امشب. (شبِ دو شنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 20 سوره مبارکه "طه " است. فالقاها فاذا هی حیه تسعی... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که دلیلی قوی در اختیار خواب بیننده قرار گیرد و کار خود را با آن پیش ببرد و چیزی همانند آن قیاس گردد... کتاب تقویم همسران صفحه 115 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. @taghvimehmsaran ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 📚 منابع مطالب: کتاب تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
30_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir(2).mp3
34.45M
⭕️ شرح و بررسی کتاب « سه دقیقه در قیامت » ✅جلسه سی ام 🛑 فلسفه خلقت آینه چیست؟ 🛑 حقیقت اعمال ما در آخرت چگونه است؟ 🛑 پیغمبر دشمن کسی است که کافری رو اذیت کند! 🛑 بهشت مشتاق چه کسانی است و چه کسانی از بهشت بزرگ ترند؟ 🛑 ثمره آزار نرسوندن چیست؟ 🛑 وقتی کسی ما را آزار میدهد چگونه برخورد کنیم؟
Batool Lashkari: 🌸🌸🌸🌸➖ بزم_محبت پارت81 پدر به سمت کتش رفت و سوئیچ ماشین رو از جیبش برداشت. رو به محمد کرد و سوئیچ رو به سمتش گرفت. محمد نگاهی به پدر و نگاهی به سوئیچ کرد و پرسید - با ماشین شما برم؟ - بله دیگه. مگه ماشینت تعمیرگاه نیست؟ - چرا ... ولی؟ - ولی نداره پسرم. وقتی اینقدر مرد شدی که دوستت ناموسش رو به تو میسپره فکر کردی من ماشین دستت نمیدم؟ محمد با ذوق سوئیچ رو گرفت و خندان خداحافظی کرد. در که پشت سر محمد بسته شد سکینه خانم رو به آقا صادق گفت - شاید این همون دختریه که بخاطرش سمانه رو رد کرد؟ تو چی فکر میکنی؟ - شاید ... باید باهاش حرف بزنیم مارو با دختره آشنا کنه. صدای روشن کردن و حرکت ماشین سکینه خانم رو به سمت پنجره کشوند. گوشه پرده رو کنار زد و به دور شدن محمد چشم دوخت. ** نمازم که تموم شد با خودم گفتم حتما ماهان زود خودش رو میرسونه. چادر و جانمازم رو تو کشو گذاشتم. از گرسنگی و ضعف حالت تهوع بهم دست داده بود ولی ترس نمیذاشت چیزی از گلوم پایین بره. به سمت پنجره حیاط رفتم. تا دست انداختم پرده رو کنار بزنم صدای بوق ممتد ماشینی از کوچه شنیدم. نگاهم به سایه ای افتاد که بالای دیوار تکون خورد. جیغ کوتاهی کشیدم و پرده رو انداختم. نفسی گرفتم و دوباره گوشه پرده رو بالا زدم و به دیوار نگاهی کردم ولی خبری نبود شاید از اضطراب خیالاتی شدم خودم رو به گوشی رسوندم تا با ماهان تماس بگیرم. همون لحظه صفحه گوشی روشن و خاموش شد و اسم محمد روی صفحه افتاد. سریع جواب دادم - الو - فرشته جلوی در خونه تون هستم منتظرم زود بیا. چی؟ چقدر عصبی بود. چرا قطع کرد. گوشی توی دستم بود و من متعجب. یکهو به خودم اومدم و چادرم رو سر کردم. کیفم و سبد غذاهایی که دوباره گرم کرده بودم رو برداشتم. در رو قفل کردم و سریع خودم رو به در حیاط رسوندم. آروم در رو باز کردم و از گوشه در به بیرون نگاه کردم. با دیدن محمد که به ماشینی تکیه داده بود خیالم راحت شد و بیرون اومدم. محمد عصبی داشت به چند جوونی نگاه میکرد که دورتر ایستاده بودند. در رو که بستم محمد متوجه ام شد. سرش رو پایین انداخت و سلام کوتاهی کرد. - زودتر بشین بریم. هنوز لحنش عصبی بود. خودش پشت فرمون نشست و منتظر من موند. ماشین رو از پشت دور زدم و در عقب رو باز کردم. محمد خیلی جدی گفت - وسایلت رو عقب بذار و خودت بیا جلو بشین. با تردید حرفش رو گوش دادم و وسایل رو عقب گذاشتم. دستگیره در جلو رو گرفتم ولی بازش نکردم. مردد مونده بودم که محمد از داخل در رو باز کرد. - عجله کن. هنوز صداش عصبی بود. نشستم و تو سکوت سرم رو پایین انداختم. محمد حرکت کرد. اونم سکوت رو انتخاب کرده بود. از طرز رانندگیش میشد فهمید که داره حرصش رو سر ماشین خالی میکنه. چند بار زیر چشمی نگاهی به اخمش کردم. ولی محمد نگاه از روبروش نمیگرفت. صبرم تموم شد و روم رو برگردوندم سمت پنجره. هنوز ضعف داشتم و حالت تهوع. واقعا خسته بودم و تحمل بی توجهی محمد رو نداشتم. بغضم اشک شد و آروم و بی صدا رو گونه ام غلطید. سرم گیج میرفت. تکیه اش دادم به پشتی صندلی و بی اراده چشم هام رو هم رفت. 💕 نویسنده_غفاری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بزم_محبت پارت82 نزدیک بیمارستان محمد سرعتش رو کم کرد و دنبال جای پارک گشت. خیلی زود جای مناسبی پبدا کرد و ماشین رو سریع پارک کرد. نگاهی به فرشته کرد که روشو برگردونده بود و سرش رو تکیه داده بود. - فرشته ... رسیدیم. فرشته حرکتی نکرد. محمد دوباره صداش کرد ولی جوابی نشنید. با نگرانی خم شد سمت فرشته. چشم های بسته و نیم رخ رنگ پریده اش محمد رو ترسوند. سریع از تو پارک بیرون اومد و جلوی ورودی بیمارستان بوق کوتاهی زد. نگهبان با دیدن حال فرشته اجازه داد محمد تا ورودی اورژانس با ماشین بره. دو تا پرستار همراه تخت اومدن و فرشته رو بردن. - نگران نباشید. شما ماشینتون رو از جلوی اورژانس بردارید. محمد ماشین رو جابجا کرد و سریع برگشت اورژانس. همزمان با دکتر بالای سر فرشته رسید. کنار تخت ایستاد و نگاهی به فرشته کرد. رد اشک روی صورتش مشخص بود. کلافه دستی به صورتش کشید و از دست خودش عصبانی شد. چرا طوری برخورد کرده که فرشته جرات نکنه بهش بگه حالش بده. با فکر درگیر محو چهره معصوم فرشته بود که با صدای دکتر به خودش اومد. - فشارش خیلی پایینه. هم ضعف داره و هم فشار عصبی بهش وارد شده. سرم و تقویتی و آرامبخش مینویسم. تا دو ساعت دیگه میتونن مرخص بشن. ولی تقویتش کنید و چند روزی مواظبش باشید. سرم فرشته رو گرفت و به پرستار داد. از اورژانس خارج شد و با خواهش اجازه گرفت پنج دقیقه ای بره ملاقات مادربزرگ. مادربزرگ با دیدم محمد سلام کرد و با نگرانی گفت - آقای صولتی خبری از فرشته ندارم. نگرانشم. محمد سلامی کرد و با دیدن نگرانی مادربزرگ بیخیال احوالپرسی شد.
حتما بخاطر سکوتم فکر کرده من مرددم. البته کمی تردید دارم ولی فقط بخاطر شرایط مادربزرگه. تو این وضعیت چه خواستگاریی؟ ولی دلم میخواست خوشحالش کنم. - باشه. هرجور شما بخواید. با این حرفم محمد ذوق زده رو کرد بهم و با لبخند گفت - فرشته واقعا قبول کردی؟ وقتی لبخند ملایم و چهره خجالت زده ام رو دید. با ژست پیروزمندانه به صندلی تکیه داد. وقتی ژستش رو دیدم لبهام رو به هم فشار دادم تا خنده ام نگیره. کمی سکوت ادامه پیدا کرد. دکتر و پرستار اومدن و مرخص شدم. دکتر به محمد توصیه کرد که به من بیشتر برسه. محمد هم چشمی به دکتر گفت و پشت سرشون رفت تا من آماده بشم بریم. آماده چادر سرم کردم و همراه محمد از اورژانس بیرون اومدیم. به سمت بخش پا کج کردم که محمد پرسید کجا میرم. - پیش مادربزرگ - اول بیا تو ماشین کمی غذا بخور. - وای راست میگین غذاها موندن تو ماشین. در عقب ماشین رو باز کردم و نگاهی به غذاها کردم. همشون سرد شده بودن و از دهن افتاده بودن. - سرد شدن؟ محمد کنارم ایستاده بود و غذاها رو نگاه میکرد. - آره. باید ببرم ببینم میشه اینجا گرمشون کنم. - نمیخواد. اونا رو ول کن. محمد در رو بست و در جلو رو باز کرد - بشین ... زود باش اونجورم نگام نکن. نگاه سوالیم رو پایین انداختم و سوار شدم. محمد هم سوار شد و حرکت کرد. 💕نویسنده_غفاری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
- نگران نباشید من خودم رسوندمش بیمارستان فقط فشارش پایین بود بردمش اورژانس سرم وصل کردن. اومدم بگم نگرانش نباشید همین جا تو بیمارستانه. - خدا خیرت بده پسرم داشتم از دلشوره میمردم. خواهش میکنم حواستون بهش باشه. دخترم کسی رو نداره دستشو بگیره منم شدم مایه دردسرش. از خواب و خوراک افتاده که به من برسه. محمد سرش رو پایین انداخت و گفت - منم بی تقصیر نیستم. اگه رسما میاومدم خواستگاری میتونستم بیشتر هواشو داشته باشم. اگه اجازه بدید فردا با خانواده ام صحبت کنم خدمت برسیم. لبخند مادربزرگ یعنی موافقه. محمد هم با لبخند از مادربزرگ تشکر کرد و برگشت پیش فرشته. * چشم هام رو که باز کردم متوجه شدم تو بیمارستانم. دورتادورم پرده آبی رنگی کشیده شده بود و سرمی به دستم وصل بود. سرم گیج و سنگین بود. منتظر به روبرو خیره بودم تا محمد بیاد. پرده کنار رفت و پرستاری اومد بالا سرم. لبخند محوی زد و گفت - بهتری؟ سرم رو به علامت بله تکون دادم. - چرا حرف نمیزنی؟ به سختی گفتم - حالت تهوع دارم. - مشکلی نیست تا سرم تموم شه حالت درست میشه. 💕نویسنده_غفاری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸➖ بزم_محبت پارت83 بازم پرده کنار رفت و اینبار محمد وارد شد. تا چشمهای بازم رو دید لبخند زد ولی من دلخور نگاهم رو ازش گرفتم. لبخندش کمرنگ شد و رو کرد به پرستار - حالش چطوره؟ - خوبه. حالت تهوع داره که مهم نیست تا سرم تموم شه بهتر میشه. بلند نشه تا دکتر دوباره بیاد برای معاینه. پرستار که رفت محمد بدون نگاه کردن به من به سمت صندلی رفت و گذاشتش کنار تخت. روش نشست و نگاهش رو دوخت به کفش هاش - الان پیش مادربزرگت بودم. خیلی نگرانت بود. جوابش رو ندادم. سرش رو بالا آورد و نگاهم کرد. ولی من چشم از پرده روبروم نگرفتم. خیلی از برخوردش ناراحت بودم. کمی حواسم رو دادم بهش. مثل کسی که میخواد یه چیزی بگه نا آروم بود. کمی مردد موند وبعد سکوت رو شکست - وقتی رسیدم سر کوچه تون دو تا جوون قلاب گرفته بودم تا از دیوار خونه تون بیان بالا. دستم رو گذاشتم روی بوق و به سمتشون روندم. عصبانی بودم و اگه دیر به خودشون میجنبیدن با ماشین لهشون میکردم. با ترس سرم رو برگردوندم سمت محمد و به صورتش که از عصبانیت سرخ شده بود نگاه کردم. پس سایه ای که روی دیوار دیدم خیال نبود. محمد در حالی که با نفس عمیق سعی میکرد عصبانیتش رو کنترل کنه دستی به صورتش کشید و گفت - اینا رو نگفتم که بترسونمت. خواستم بدونی چرا عصبی بودم و تند صحبت کردم. وقتی هم گفتم جلو بشین میخواستم حساب کار دست اون لاتها بیفته که فکر نکنن تنهایی. جدی نگاهم کرد و گفت - برگردم خونه با پدر و مادرم صحبت میکنم تا فردا بیان پیش مادربزرگت و همه چیز رو رسمی کنیم. از اینکه همیشه باید دورادور حواسم بهت باشه و مدام تو رو معذب میبینم خسته شدم. بخاطر سهل انگاریم از خودم شاکی ام. دیگه دوست ندارم تو رو اینجور تنها و درمونده ببینم. با حرف هاش بغض کردم. چشمام تر شد و محمد رو تار دیدم. پلک زدم و اشکم روی گونه ام غلت خورد. محمد کلافه به اشکم چشم دوخت و بعد سرش رو پایین گرفت با دست چپم که آزاد بود اشکم رو پاک کردم و به روبرو خیره شدم. اگه فردا با خانواده اش میومد باید چکار میکردم؟ باید برم با مادربزرگ حرف بزنم. نگاهی به سرم که نصف شده بود کردم و سرم رو سمت محمد گردوندم. سرش رو بلند کرده بود و به من نگاه میکرد. خجالت کشیدم و نگاهم رو دزدیدم. - حالت بده؟ ... یا هنوز دلخوری که حرف نمیزنی؟ - نه حالم خیلی بهتره ... دلخور هم نیستم ولی خیلی شرمنده ام که بازم به زحمت انداختمتون. محمد دلخور تکیه داد به صندلی - هنوز با من مثل غریبه ها رفتار میکنی. به جای ماهان باید منو خبر میکردی. من که چند سال از ماهان بزرگترم بدون اطلاع خانواده ام نیومدم. چطور توقع داشتی ماهان بیاد کمکت. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بزم_محبت پارت84 محمد دستش رو جلو آورد و گوشه پارچه ملحفه سفید رنگ روم رو تو دستش گرفت - فردا همه رو راضی میکنم که بینمون محرمیت بخونن تا دیگه با من راحت باشی. بجای ماهان حرفت رو به من بزنی. لبهام رو تو دادم و نگاهم رو ازش دزدیدم. مگه میشه تو یکروز هم خانواده اش رو راضی کنه پا پیش بذارن هم بله برون راه بندازه که محرمیت بخونن. محمد ملحفه رو کمی کشید و من حواسم جمع محمد شد - فرشته به من نگاه کن. نگاهم سمت نگاه مهربونش رفت. با لبخند عمیقی گفت - این سکوت یعنی موافقی؟ فردا نگی باید فکر کنم. بذار این همه صبر کردن به نتیجه برسه. دیگه دلم نمیخواد یک روز هم این وضعیت ادامه داشته باشه. یکهو محمد نگاهش کلافه شد و رو ازم برگردوند. به صندلی تکیه داد و گفت - لطفا فردا نه نیار بذار کارم رو بکنم. این همه فاصله رو دوست ندارم.
🌸﷽🌸 ✍ با عرض سلام و صبح بخیر و به امید پیروزی‌ رزمندگان در جبهه‌های حق علیه باطل 🌱ذکر روز یکشنبه🌱          🌺 ياذ الجلال و الاکرام🌺 ⬅️ تاریخ: دوازدهم آذر ماه سال ۱۴۰۲، مصادف با نوزدهمین روز از ماه جمادی الاولی سال ۱۴۴۵ ⬅️ مناسبت ها : 🌿 روز قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران 🌿سالروز رسمیت یافتن قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران درسال۱۳۵۸ 🌿روز جهانی معلولان 🌿سالروز🌹شهادت سردار🌹شهید علی اکبر محمدحسینی فرمانده گردان نیروهای اعزامی از کرمان در عملیات طریق القدس(آزادی بستان) السلام علیک یا امیر المومنین (علیه السلام) السلام علیک یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) ☀️حدیث روز☀️ 🌴امام علی(علیه السلام)فرموده اند: ✍ بدانید آنچه خداوند برای بنده مقدر کرده است، بی کم و کاست به او می رسد، هر چند در چاره اندیشی و پیدا کردن راههای کسب روزی ناتوان باشد و نیز بیش از آنچه خداوند برایش مقدر کرده به او نمی رسد، هر چند بسیار زرنگ و چاره اندیش باشد.💐 📚مسند الامام علی(علیه السلام)ج۶/ص۳۷ ☀️اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِيِّکَ الْفَرَجَ☀️ ✍ جهت شادی ارواح پاک و مطهر جمیع🌹شهداء خصوصا شهدای🌷عملیات طریق القدس و سردار🌹شهید علی اکبر محمدحسینی و🌹شهید علیرضا محمدحسینی و سردار دلها صلوات💐 🤲اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💐 🌹🇮🇷🌹 🆔 برای باخبر شدن از آخرین اخبار و محرمانه ترینها. درگوشی ترینهاو.. کافیست که لمس نمایید.