برسید تا بتوان پول بیشتری درازایتان بستانم...
اشکهایم سرازیر شد...نمیدانم سرنوشت چه در چنته اش برای ما دوخواهر بینوا دارد... آیا ازهم جدایمان میکنند؟مطمینم اگر ازهم جداشویم لیلا دراولین فرصت حب سمی رامیبلعد وکارخودراتمام میکند,توکل کردم به خدا...ابواسحاق که رفت,دست لیلا راگرفتم وگفتم:ان شاالله خیراست,لیلا جان اینجا نمیشد فرار کرد اماشاید بشود دربازار ویا....فرارکرد.
بازهم حرفی زدم که خوداعتقادی به ان ندارم.
ظرف غذارابازکردم...دختربچه ای کوچک که به همراه مادرجوانش اسیر داعشی ها شده بود ,خیره نگاهم میکرد...بمیرم برایش حتما گرسنه است...ناگاه یادعماد افتادم...الان کجاست؟گرسنه است؟
سالم است؟اصلا زنده است؟
ظرف غذا رابستم وبه سمت دختربچه رفتم,غذا راگرفتم طرفش:بخور حره جان...مال تو...
از خوشحالی لبخندی زیبا زد وظرف رابا دو دستش به خود چسپانید,انگار گنجی بود که بیم از دست دادنش میرفت.
لیلا هم اشتهایی برای خوردن نداشت اما مجبورش کردم چندلقمه بخورد وبرای اینکه حرفم خریدارداشته باشد خودم هم چندلقمه شریکش خوردم....
من ولیلا بایک ظرف غذا سیرشدیم ولی قسمت بیشترغذا برجا مانده بود که نصیب زنان اطرافمان شد....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗پروانه ای در دام عنکبوت💗
قسمت28
نزدیکای عصر عده ای از دختران وزنان ایزدی را با دستان بسته,سوارکامیون کردند وبه مقصدی نامعلوم حرکت کردیم...
به بازار بزرگ حکومت اسلامی داعش رسیدیم.
به لیلا توصیه کردم روبنده اش را برندارد واز نگاه کردن به خریداران اجتناب کند وتاحدممکن زمین رانگاه کند,اخه اینجوری استرسمان کمتر بود.
خدای من ,انگار اینجا ماقبل اسلام است واینان ابوسفیان های دوران وما هم بردگان بی نوا...یک مردداعشی تقریبا ۴۵ساله مامورفروش بردگان بود,بلندگویی دستی به دستش بود وبه ترتیب اولویتها کارش راشروع کرد..اول از دختران ۱۲_۱۳ساله شروع کردوای من اینجا انسانهای مظلوم همانند جنسی مادی با قیمت ناچیز به فروش میرفتند اخر خباثت تاکجااا؟ماهم ادمیم وانسان چرامثل حیوان با ما برخورد میشود؟به چه جرمی باید اینهمه حقارت بکشیم؟ایا این دیوصفتان انسان نما حاضرند برسر نوامیس خودشان هم چنین بیاید؟
بعضی دخترها رابه قیمت ناچیز۱۵دلار به فروش رساندن وخریداران هم همین همشهریهای خودمان بودند که به داعش ایمان اورده بودند
بعد به دختران چشم رنگی رسید ,فروشنده برای تبلیغ کالایش ,چشمان رنگی دختران ودندانهای سفید انان را نشان جمعیت میداد وقیمت مزایده رابالا وبالاتر میبرد,این دختران درچشم بهم زدنی به فروش رفتند انگارهمه ی جمعیت مشتاق داشتن چنین پروانه های زیبایی بود,یکی از زیباترین این دختران به قیمت۳۰۰دلار معامله شد وفروشنده اش ازخوشحالی انگاربال دراورده به اسمان پرواز میکرد...چقدرحقیرند این حرامیان مردنما...
کم کم جلوی ما خالی شد ونوبت رسید به دختران باکره...
از زیر روبنده مردان هوس بازی رامیدیدم که برای شهوت پرستی سیری ناپذیرشان هجوم اورده بودند ودست به جیب شده بودند..
من ولیلا را بایک طناب به هم بسته بودند ,فروشنده به طرفمان امد ودست برد وروبنده هایمان رابالا زد وشروع کردبه تبلیغ....که ناگاه...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗پروانه ای در دام عنکبوت 💗
قسمت۲۹
آه خدای من این ابوعمراست...
ابوعمرروبه طرف فروشنده :ابواسامه ,من این دوکنیز را باهم میخواهم...هردو را...
فروشنده:ابو عمر این دو دختران کم سن وباکره هستند قیمتشان بالاست...
ابوعمر:ابواسامه,هرچه باشد باتخفیف حساب کن من هردو رامیخواهم,اگر جانفشانیهای پسر وامثال پسرمن نبود که الان شما همچین کنیزکانی نداشتی.
فروشنده:ابوعمر ,خدارحمت کند پسر شهیدت را اگر باخرید این کنیزان داغ ازدست دادن پسرت کمی التیام مییابد من تمام سعی ام رامیکنم تا حداکثر تخفیف رابرایت بگیرم...
این چی میگفت؟!یعنی عمر مرده؟به درک واصل شده؟ کشته ی راه دولت داعش؟!!
دست,لیلا رادردستم فشردم وگفتم:دیدی درناامیدی بسی امیداست..الان باهم میریم خونه عمو ,شاید این همسایه دلش رحم امده ویاد نان ونمکی که باهم خوردیم افتاده وفهمیده دراین دنیا جزخدا پناهی نداریم,لیلا جان ناراحت نباش اگرشد ازاین همسایه بامعرفت میخواهم که عماد راهم برایمان پیداکند.من ولیلا ازخوشحالی لبریز بودیم اما نمیدانستیم که چه اتفاقات ناگواری درانتظارمان است واین ابوعمر باکینه ی شتری اش چه خوابها برایمان دیده...
وقتی از افکارم به درامدم که فروشنده میگفت:ابوعمر...ابواسحاق برای هرکدام ازاین دختران۲۰۰دلار میخواهد اما تو هردو را با۲۰۰دلار میخری؟؟
بالاخره بعدازکلی چنه و...۲۲۰دلار بابت ما پول داد واشاره کرد دنبالش برویم.
توقع داشتم ابوعمر,دستان مارا باز کند ,اما اودستانمان را باز نکرد هیچ...ریسمان رابه دستش گرفت ومارا مثل یک الاغ فراری دنبال خودش میبرد.
دلم شکست اما بیشتر نگران لیلا بودم نمیخواستم این نورامیدی که دردلش روشن شده ازبین
نه ماراداشت وهمین باعث میشد بیشتر وبیشتر احساس تألم وغصه کنیم.
داخل زیرزمین هیچ جای خالی نبود,با کمک هم ,دستهایمان راباز کردیم وشروع کردیم وسایل یک طرف را به ان طرف حمل کردن وروی هم انباشته کردن ,بالاخره یک گوشه, اندازه ی خواب دونفر جابازشد واز داخل وسایل زیرزمین تکه حصیری کهنه پیدا کردیم وبه جای,قالی وتشک و..زیرپایمان انداختیم.
خورشید غروب کرده بودومادرتاریکی محض درسکوتی سنگین نشسته بودیم وهرکدام درافکارخودغرق بودیم,بس که این چندروز گریه کرده بودیم,انگار چشمه ی اشکمان خشکیده بود , باید تغییری دراین وضعیت میدادم بلندشدم وبرق زیرزمین را روشن کردم.
لیلا:سلما خاموشش کن ,یه بارمیبینی اومدن وهمین را بهانه کردن ودوباره اذیتمان میکنند...
من:بزار روشن باشه,انگاری یادشان رفته ماهم هستیم.
نزدیک نیمه شب بود هیچ کس به ما سری نزد وما هم میترسیدیم که حتی به توالت برویم..گرچه احتیاجی هم نبود چون آدمی که هیچ نخورده لاجرم به قضای حاجت هم احتیاج ندارد اما من باید نمازمیخواندم.
چون امکان رفتن به توالت نبود,تیمم کردم .
لیلا این چندروزه متوجه شده بود که شیعه شدم ,پس گفت تا هیچ کس نیامده نمازت رابخوان...
سریع شروع به خواندن کردم.
بعدازنماز ,کنارلیلا دراز کشیدم ودیگر چیزی نفهمیدم.
وای کاش میمردم وصبح فردا رانمیدیدم وشاهد حوادث غمبارش نمیشدم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗پروانه ای دردام عنکبوت 💗
قسمت۳۱
من:خاله هاجر منم سلما ,چرا میزنی؟
لیلا هم دیگه هق هقش هوا شده بود.
ام عمر:من خاله ی تو نیستم عفریته,من ام عمرهستم,مادر عمر,همونکه توی چشم سفید دست رد به خواسته ی دلش زدی وبرای انتقام از تو به جنگ تمام ایزدیهای مغرور وکافر به روستاهای ایزدی اطراف, حمله برد ویک ایزدی کافر اورا شهید کرد....ودوباره افتادبه جانم وتا زمانی که خسته نشد ,دست اززدن نکشید.
ابوعمر خنده تمسخرامیزی کردوبه زیرزمین خانه اشاره کرد وگفت:آنجا محل اقامت شماست ,البته پراز خرت وپرت واشغال است ,زود بروید وبرای خودتان جایی باز کنید.
لنگ لنگان در حالی که لیلا دستم راگرفته بود وارد زیرزمین شدیم,معماری خانه های این محله شبیهه به هم بود ,یعنی خانه ابوعمر هم دقیقا نقشه خانه ماراداشت وهمین باعث میشد بیشتر وبیشتر احساس تألم وغصه کنیم.
داخل زیرزمین هیچ جای خالی نبود,با کمک هم ,دستهایمان راباز کردیم وشروع کردیم وسایل یک طرف را به ان طرف حمل کردن وروی هم انباشته کردن ,بالاخره یک گوشه, اندازه ی خواب دونفر جابازشد واز داخل وسایل زیرزمین تکه حصیری کهنه پیدا کردیم وبه جای,قالی وتشک و..زیرپایمان انداختیم.
خورشید غروب کرده بودومادرتاریکی محض درسکوتی سنگین نشسته بودیم وهرکدام درافکارخودغرق بودیم,بس که این چندروز گریه کرده بودیم,انگار چشمه ی اشکمان خشکیده بود , باید تغییری دراین وضعیت میدادم بلندشدم وبرق زیرزمین را روشن کردم.
لیلا:سلما خاموشش کن ,یه بارمیبینی اومدن وهمین را بهانه کردن ودوباره اذیتمان میکنند...
من:بزار روشن باشه,انگاری یادشان رفته ماهم هستیم.
نزدیک نیمه شب بود هیچ کس به ما سری نزد وما هم میترسیدیم که حتی به توالت برویم..گرچه احتیاجی هم نبود چون آدمی که هیچ نخورده لاجرم به قضای حاجت هم احتیاج ندارد اما من باید نمازمیخواندم.
چون امکان رفتن به توالت نبود,تیمم کردم .
لیلا این چندروزه متوجه شده بود که شیعه شدم ,پس گفت تا هیچ کس نیامده نمازت رابخوان...
سریع شروع به خواندن کردم.
بعدازنماز ,کنارلیلا دراز کشیدم ودیگر چیزی نفهمیدم.
وای کاش میمردم وصبح فردا رانمیدیدم وشاهد حوادث غمبارش نمیشدم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗پروانه ای دردام عنکبوت💗
قسمت۳۳
کارمن تمام شده بود که لیلا امدوگفت
ام عمر میگه بیا,نهاررااماده کن....
میدانستم که درخانه ی اینها نهار معمولا یک نمونه غذاست اما امروز نمیدانم ازبخت بد ما یا واقعا وضعشان خوب شده بود که ام عمر روبه لیلا سفازش چندین غذا را داد وخودش رفت کنار شوهرخبیثش وبچه هایی که اززمانی امدیم چشممان به چشمشان نیافتاده بوداما صدایشان رامیشنیدیم,فقط یک بار بکیر را دیدم که زیرچشمی مرا میپایید .
بساط نهار برپاشد ,چون ما کنیز زرخریدشان بودیم,ابوعمرامر کرد که به زیرزمین برویم ,ام عمر انگار بعداز ان کتک مفصلی که به من زده بود ,عقده از دست دادن پسرش التیام یافته بود وبه من هیچ نمیگفت وحتی نگاهی هم نمیانداخت ,انگار که سالهاست با من قهر بود.
شکرخدا اینجوری برای من هم بهتر بود.وقتی میخواستیم برویم پایین,از انهمه غذای رنگ ووارنگی که اماده کرده بودیم,
ابو عمر دوتکه نان خشک مثل کسی که جلوی سگش میاندازد جلویمان انداخت وگفت:بردارید ,این نهارامروزتان,اما اگر کنیزان حرف گوش کن ومودبی بودید جیره ی روزانه تان را چرب تر وبیشتر میکنم
خیلی پست بود ومیخواست بااین کارش مارا حقیر وحقیرت کند...میدانستم نقشه ی شومی درسرش است که میخواهد انقدربر ماسخت بگ
یرد تا ما ذله شویم تاوقتی خواسته اش رامطرح کرد دست رد به سینه اش نزنیم.
بدون توجه به تکه نان از کنارش گذشتم ولیلا هم همین کار راکرد.
ناگهان با صدای فریاد خشمگین ابوعمر خشکمان زد:عفریته های پدر....س...گ ...
به من کم محلی میکنید؟حرف مرا زمین میزنید؟
به سمت من ولیلا یورش برد وناگهان...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗پروانه ای دردام عنکبوت💗
قسمت۳۴
ناگهان باران مشت ولگد بود که برسرورویمان میامد وازاین بدتر اینکه سه دختر ابوعمر وبکیر هم امدند ببینند چه شده وشاهد حرکات وحشیانه ی پدرشان بودند.
بدترین صحنه ی حقارتم همین بود,منی که روزگاری با این دختران دوست وهم بازی بودیم وهمیشه درهمه چیز براین دختران برتری داشتیم ,حالا دراین وضعیت...
ابوعمر با دیدن فرزندانش که شاهد ماجرا بودند,انگار نیرویی مضاعف گرفته بود ومیخواست به انها ثابت کند که مرد است ومردانگی اش رابا ظلم بر دودختر ضعیف وبی پناه به رخ فرزندانش میکشید.
او مارا مجبور کرد که چهاردست وپا شویم وبا دهان لقمه نان را از زمین برداریم..
واقعا چاره ای دیگر نداشتیم ...
با چشمی گریان وبدنی کوفته ودهانی پراز خون وارد زیر زمین شدیم....چهارچشمی لیلا رامیپاییدم که سراغ روبنده اش نرود ,شک نداشتم که دیگر طاقتش طاق شده بود وحق هم داشت,اخر ما ظرفیت اینهمه سختی وخواری وحقارت را نداشتیم.
روبنده اش را که صبح ابوعمر دراورده بود وگوشه ای انداخته بود پیدا کرد...حرکاتش ارام بود ,من هم نگاه میکردم که چه میکند,دیگر توان حرف زدن ونصیحت کردن رانداشتم,بی رمق روی حصیر افتادم.
لیلا هم لنگ لنگان امد وکنارم نشست وگفت:شاهدی که خیلی تحمل کردم ,اما دیگر از حد به درشده,مرا ببخش که تنهایت میگذارم. ...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗پروانه ای دردام عنکبوت💗
قسمت 35
لیلا دستم راگرفت وگفت:خواهش میکنم مانع کارم نشو ,فقط خواسته ای دارم که امیدوارم براورده اش کنی...
لبخندی زدم وگفتم:حرف از جدایی نزن اما خواسته ات رابگو...توجان طلب کن خواهرک عزیزم..
لیلا:از همان بچگی هروقت که محرم میشد وماهم به تماشای هیاتهای سینه زنی شیعیان درمحله ی خاله صفیه, میرفتیم,یک احساس بسیار خوش ایند ویک محبت عمیق بروجودم غالب میشد واین چندروزه که تودر سختی ومخفیانه وبازحمت به دورازچشم بقیه به نماز میایستادی یانشسته وخوابیده عبادت میکردی ,هرزمان که تو عبادت میکردی ,روح وروان من ارام میگرفت ومملو میشد ازهمان حس بچگیهایم...دوست دارم این اخرین لحظات زندگی ام ,سعادتمند شوم وفکرمیکنم سعادت درهمان راهی ست که این داعشیهای خبیث به شدت با ان دشمن هستند,اری سعادت در مذهبی ست که توبرگزیدی چون دیدم چگونه این حیوانات درنده شیعیان مظلوم را تکه وپاره میکردندولذت میبردند.
اگر میشود کاری کن تا من هم مثل تو شیعه شوم...دراین دنیا که رنج را با تمام وجودم کشیدم ,میخواهم دران دنیا راحت باشم وهمنشین بهشتیان...
دستانم رابازکردم وخواهرک مظلوم وپاکم را دراغوش گرفتم وعبارات عشق را درگوشش زمزمه کردم:اشهدوان لااله الاالله, اشهدوان محمدا رسول الله,اشهدوان علی ولی الله...
من گفتم واوتکرار کرد....
مانند طارق که زمانی مسلمان شدم سرم رابوسید,من هم سرلیلا رابوسیدم وگفتم:به جمع شیعیان مظلوم خوش امدی
وروبه لیلا گفتم:عزیزم خوش حالم ازاینکه راه درست ودین حق را با اختیارخودت انتخاب کردی..ولی دراین دین خودکشی عمل ناپسندی است...فعلا از فکر خودکشی به درآی که نقشه هایی دارم...
اگر کمکم کنی,فردا این موقع هردو از شر ابوعمر راحت راحت شدیم.....
لیلا باخوشحالی,انگار نورامیدی بربیابان ناامید جانش درخشیده باشد گفت:جدددی؟؟چه نقشه ای؟؟واقعا ازاد میشویم ؟
ومن بعداز چندین روز فلاکت وبدبختی وگریه...لبخند نمکین لیلا را دیدم.
من:اره عزیزم الان برات میگم...
که درهمین هنگام ناگهان.....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗پروانه ای دردام عنکبوت💗
قسمت۳۶
ابوعمر:ببینم چی توگوش هم پچ پچ میکنین؟!
پاشین ,پاشین بیایین بالا,ام عمرداره میره ,بایدبالا رامرتب کنید وظرفها را بشورید ....
چشمکی به لیلا زدم اهسته وگفتم:شب برای نقشه ام,بهترین وقته....😊
لیلا هم راضی بلندشد ورفتیم بالا....ام عمر داشت میرفت رو به شوهرش:کوچکی را میخوای برای کنیزی نگهداری میتونی ,اما من چشم دیدن بزرگی را ندارم تا مابرمیگردیم از شرش خلاص شو.
این عفریته ی بی چشم ورو واقعا فکرمیکرد که ملکه ی دربار شده وماهم خادمان درگاهش ومرگ وزندگی ما دردستان اوست....با تنفر نگاهم را به او دوختم وارزو کردم که اوهم طعم اسیری رابچشد.
بکیر از داخل ماشین مدام بوق میزد,بالاخره همه شان رفتند.
اووف ,اتاقها بهم ریخته بود واشپزخانه هم مملواز ظرفهای نشسته...:
ابوعمر:لیلا..قلیان من را اتیش کن وبیاور, خودتم بیا اون اتاق,سلما توهم به وضع اشپزخانه رسیدگی کن,حق نداری تحت هیچ شرایطی از اشپزخانه بیرون بیای.
لیلا رنگش مث
ل زردچوبه ,زرد شده بود به طرف زیرزمین رفت تا زغال برای قلیان ابوعمربیاورد.
دلم مثل سیروسرکه میجوشید,این پیرمرد پست وحیوان صفت برای لیلا چه نقشه ای در سر داشت.
مشغول جم کردن اشپزخانه بودم که لیلا قلیان را اماده کرد وبه طرف اتاقی که ابوعمر بود رفت واشاره کرد که میترسد,میخواست من هم همراهیش کنم.
دلم رابه دریا زدم وبه خواسته لیلا تن دادم,البته قبلش چاقویی تیز را زیرلباسم پنهان نمودم ,هنوز به اتاق نرسیده بودیم که ابوعمراز درگاه اتاق سرک کشید وگفت:هی کنیزک چشم سفید..سلما توکجا؟؟
برگرد,لیلا...لیلای زیبا فقط بیاید.
بادستان چروکیده وشیطانی اش دست لیلا راگرفت وبه طرف خود کشید وبا هم داخل اتاق شدند...
در اتاق را بست تا باخیال راحت به هدف شیطانی اش برسد...
چند دقیقه ای نگذشته بود که....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗پروانه ای در دام عنکبوت 💗
قسمت۳۷
چنددقیقه از رفتن لیلا میگذشت که صدای ابوعمر راشنیدم که ازقدوبالای لیلا تعریف میکرد واورا باعناوینی میخواند که ازشنیدنش چندشم میشد...خدایا چه کنم؟؟نمیدانستم این پیرمردهرزه اینقدرحیوان صفت است که تا زن وبچه هایش در راپشت سرشان بستند او برای التیام هوسهایش دست به کارشود,انگار لحظه شماری میکرد تا خانواده اش بروند وانوقت به هدف پلیدش برسدواین صدای لیلا بود اری صدای التماس وخواهشش بلند شد:نه نه عمو ,جان بچه هایت عمو به من دست نزن....
ابوعمر:لیلای زیبا....توکنیز منی دخترک...من عموی تونیستم....تو باید تسلیم من شوی..وظیفه ات این است.
دوباره اشکهایم جاری شد اخربه چه گناهی؟؟به خدا لیلا کشش اینهمه بلا راندارد...خدااااا
وکم کم صدای التماسهای لیلا, تبدیل به فریادهای دلخراش شد و فریاد ابوعمروناسزا گفتن های این حیوان پست وخبیث کل خانه راگرفته بود.
نمیدانستم چه کنم؟درقفل بود ,باید کاری میکردم...خدایا چه کنم؟؟دست پاچه بودم,فکرم کارنمیکرد...
دوباره صدای گریه...و صدای مشت ولگد ابوعمر که حتما بربدن نحیف ورنجورلیلا فرود میامد واینبار لیلا مرا صدا میزد وکمک میخواست...سلماااا.....سلماااا..
خدایا چه کنم؟؟
آهان ,یافتم....باید ازاول همین کار رامیکردم.
باسرعت خودم را به حیاط رساندم.
پایم به جاکفشی جلوی در گرفت وبا سربه زمین خوردم.
اه چه وقت زمین خوردن بود,دست به دیوار گرفتم بی توجه به درد پایم ,بلندشدم,وای من چرا زودتر به فکرم نرسید...لعنت به من.....اگر ابوعمر اسیبی به لیلایم بزند....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗پروانه ای دردام عنکبوت💗
قسمت۳۸
پله های زیرزمین رادوتا یکی کردم,برق راروشن کردم وچشم انداختم...
کجا بود اه....چادر لیلا راتکاندم...اما روبنده اش نبود .
چادرم رابرداشتم آه دیدمش روبنده زیرچادر بود..سریع درز روبنده را پاره کردم وبا احتیاط حب سمی را در اوردم بین مشتم گرفتم وبه سرعت از پله ها بالا امدم.
خودم رابه آشپزخانه رساندم,
حب را کف کاسه ای انداختم با ته استکان خوب خردش کردم .میدانستم که ابوعمر عاشق شربت اب لیموست ان هم همراه قلیان,شیشه ی ابلیمو وبطری اب خنک را ازیخچال دراوردم...اه شکر کجاست...آهان کنارسماور...داخل لیوان اب خنک وشکر اب لیمو ریختم وگرد حب سمی رابااحتیاط اضافه کردم وبا قاشق همزدم تاخوب حل شود دوباره شکر اضافه کردم تا اگر حب مزه تلخ داشت خیلی مشخص نشود.لیوان را داخل سینی گذاشتم ورفتم پشت در...باید با سیاست عمل میکردم که ابوعمر رافریب دهم.
اول سرم راچسپاندم به در...خدای من هیچ صدایی نمی امد...یعنی چه؟؟لیلااااا...نکند بلایی سرش امده...
هیچ صدایی نبود نه صدای ابوعمر ونه لیلا ,نمیدانستم چکارکنم که ناگهان صدای قل قل قلیان ابوعمر بلند شد وزیر لبش ناسزا میگفت....
توکل کردم برخدا ودرزدم..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗پروانه ای دردام عنکبوت💗
قسمت۳۹
ابوعمر:هااا چه میخواهی کنیزک...
من:ارباب ,برایتان شربت اب لیمو اوردم,دررا بازکنید ارباب...
خبری نشد ودوباره ادامه دادم:لیلا را ببخشید ارباب ,هنوز بچه است ,بگذارید من کمی بااو حرف بزنم ,قول میدهم راضیش کنم هرچه شما امرکنید انجام دهد.
همینطور که حرف میزدم صدای چرخش کلید را شنیدم درباز شد وابوعمر با نیشی تا بنا گوش بازشده,پشت دربود.
درحالی که به سمت قلیانش میرفت گفت:من میدانستم که تواز لیلا فهمیده تر وعاقل تری...افرین,زود راه کنیز بودن ومودب بودن وسربه راه بودن رایاد گرفتی...
درحینی که لیوان شربت را بااحترام به طرفش میگرفتم باخود فکر میکردم ,عجب حیوان پست فطرتیست...ان شاالله تا دقایقی دیگر نفس نحسش بریده شود
لیوان رابرداشت وداخل سینی کنارقلیان گذاشت,میخواستم برگردم وجلوی دراتاق بایستم که دستم را چسبید ,از برخورد دستش بادستم چندشی سراسروجودم راگرفت.
باتحکم مراکنار خودش نشاند وگفت:میخواستم تورا به بکیر هدیه دهم اما الان فکرش رامیکنم ,میبینم که توهم زیباتراز لیلا هستی وهم فهمیده تر,اصلا تورا برای خود
م برمیدارم ولیلا رابه بکیرمیدهم...
لیلا دراتاق نبود...کجابود؟؟...اهسته گفتم:ارباب چه خوب که ازمن خوشتان میاید ,من ازبچگی هم دوستتان داشتم,الان هم انتظارداشتم ازمن بخواهی تاخدمتی برایتان انجام دهم..…
نمیدانستم چه بگویم فقط باید کاری میکردم که حواس ابوعمرپرت شود ولیوان شربت راسربکشد وادامه دادم:لیلا رابه خاطر من ببخش قول میدهم من جبران کنم...لیلا کجاست؟
ابوعمر که ازنغمه های عاشقانه من سرازپا نمیشناخت خنده کنان
پکی به قلیان زد ودست برد لیوان شربت را برداشت وبادست دیگرش مرا به سمت خودش کشید....پشتم داغ شد از ترس رعشه گرفته بودم,نکند شربت رابخواهد بامن شریک شود؟نکند شک کرده ومیخواهد شربت رابه خورد من بدهد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗پروانه ای دردام عنکبوت💗
قسمت۴۰
یک هورت بزرگ از لیوان شربت خورد که باعث شدلبخندی روی لبهایم بنشیند
ابوعمر:به به عجب شربت گوارا وشیرینی ,البته به,شیرینی لبخند تونیست...
مردک شیطان صفت....چندشم میشد ازحرکاتش دعا میکردم زودتر شربت رابخورد...
سرش را اورد کنار گوشم واشاره کرد به درحمامی که از داخل اتاق بازمیشد وگفت:لیلا رافرستادم یک دوش بگیرد ولباس شب زیبایی دادم تا بپوشد,برو به اوبگو.بیرون بیاید ,دیگرلازم نیست کاری کند ,به جایش توبرو ولباس هم مال تو....
حیوان کثیف ,فکر همه جا راهم کرده بود,لباس شب!!!هرزه ی هوسران مثلا توپسرت سقط شده,مثلا عزاداری وای من که این حیوانات فقط به خودو نفسانیت سیری ناپذیرشان فکرمیکنند
ابوعمردرحالی که لبخندبه لب داشت وخیره نگاهم میکرد دوباره شربت رابالا برد تا ته سر کشید......بااین کارش خیالم راحت شد تا دقایقی دیگر جانکندش را میبینم
بلند شدم,نگاهی به اوکردم وتفی روی صورتش انداختم وگفتم:ارزوی تصاحب ما رابه جهنم ببر ,ابلیس نجسسسس....وصدا زدم لیلاااا بیا خواهرم بیا وجان دادن این شیطان راببین...
ابوعمر باچشمهایی ازحدقه درامده به سمتم حمله ورشد ومن هم به سمت حمام دویدم عجیب بود بااین صداهای ما ,هیچ صدایی از طرف حمام نیامد ,انگار که لیلا اصلا انجا نیست....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
عَلَى رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً*
*🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹*
*🌹اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹*
*🤲التماس دعا وفرج آقا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف وعاقبت بخیری وسلامتی رهبر معظم انقلاب و تمامی اعضاء و خادمین شما در مجموعه گروههای عاشقان ولایت🇮🇷*
💠💠💠💠💠💠💠💠💠
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
_*دعای هفتم صحیفه سجادیه*_
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
۱ *) یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ، وَ یا مَنْ یفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ،*
*وَ یا مَنْ یلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ.*
(۲) *ذَلَّتْ لِقُدْرَتِک الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِک الْأَسْبَابُ،*
*وَ جَرَی بِقُدرَتِک الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِک الْأَشْیاءُ.*
(۳) *فَهِی بِمَشِیتِک دُونَ قَوْلِک مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِک دُونَ نَهْیک مُنْزَجِرَةٌ.*
(۴) *أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ،*
*لَا ینْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا ینْکشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کشَفْتَ*
(۵) *وَ قَدْ نَزَلَ بی یا رَبِّ مَا قَدْ تَکأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بیمَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ.*
(۶) *وَ بِقُدْرَتِک أَوْرَدْتَهُ عَلَی وَ بِسُلْطَانِک وَجَّهْتَهُ إِلَی.*
(۷) *فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ،*
*وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ* ،
*وَ لَا مُیسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ.*
(۸) *فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِک،*
*وَ اکسِرْ* *عَنِّی* *سُلْطَانَ*
*الْهَمِّ بِحَوْلِک* ، *أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکوْتُ،*
*و أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً،*
*وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِک مَخْرَجاً وَحِیاً.*
*(۹) وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِک، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِک.*
*(۱۰) فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بییا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ به حمل مَا حَدَثَ عَلَی هَمّاً،*
*وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی کشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ،*
*فَافْعَلْ بیذَلِک وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْک، یا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.*
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
*برای پیوستن به یکی از سیصدو سیزده گروه عاشقان ولایت از لینک زیر استفاده کنید👇*
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://wa.me/989304672597?text=join/عضویتدرگروههای_عاشقان_ولایت
خــــواص آیـه الکـــرسی
✨1⃣👈 هنگام خارج شدن از منزل ↯
هفتاد هزار فرشته نگهبان شما خواهند بود
✨2⃣👈هنگام ورود به منزل ↯
قطحی و فقر هرگز به منزل تان نرسد
✨3⃣👈بعد از وضو ↯
هفتاد مرتبه درجه را بالا می برد
✨4⃣👈قبل از خواب ↯
فرشته ها تمام شب محافظ شما باشند
✨5⃣👈بعد از نماز واجب
فاصله بین شما و بهشت فقط مرگ می شود
💠 آیت الکرسی
🎙 با صدای استاد عبدالباسط
119BitR📀2MB⏰Time=1:54
*🤲🌦 دعای فرج « الهی عظم البلا *
*☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️*
*💠 الَهِي عَظُمَ البَلاءُ وَ بَرِحَ الخَفَاءُ*
*🔶 و انكَشَفَ الغِطَاءُ وَ انقَطَعَ الرَّجَاءُ*
*💠 و ضَاقَتِ الأَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ*
*🔶 و أَنتَ المُستَعَانُ وَ إِلَيكَ المُشتَكَى*
*💠 و عَلَيكَ المُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ*
*🔶 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ*
*💠 أولِيالأَمرِالَّذِينَفَرَضتَعَلَينَا طَاعَتَهُم*
*🔶 و عَرَّفتَنَا بِذَلِكَ مَنزِلَتَهُم*
*💠 ففَرِّج عَنَّا بِحَقِّهِم فَرَجا عَاجِلا*
*🔶 قرِيبا كَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَبُ*
*💠 يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ*
*🔶 اكفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ*
*💠 و انصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ*
*🔶 يا مَولانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ*
*💠 الغَوثَ الغَوثَ الغَوثَ*
*🔶 أدرِكنِي أَدرِكنِي أَدرِكنِي*
*💠 السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ*
*🔶 العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ*
*💠 يا أَرحَمَ الرَّاحِمِينَ بحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ*
🎙 با نوای علی فانی
به دعای دل شکسته گان محتاجیم یا صاحب الزمان الغوث الامان 😭😭😭😭😭😭😭😭
این محبت الهی را مدیون شما بزرگواران هستیم و از تمام کسانی که درخواست کرده بودند فایل صوتی به همراه متن دعای فرج را برایشان ارسال کنیم عاجزانه التماس دعا داریم .
https://wa.me/989304672597?text=join/عضویتدرگروههای_عاشقان_ولایت
🌼 ﷽ ⇔ ﷽ ⇔ ﷽ 🌼
💚💚💚دعای توسل💚💚💚
*بِسمِ الله رحمن الرحیم*
اَللّهُمَّ اِنّی اَسئلُکَ وَاَتَوَجَّهُ الَیکَ بِنَبِیِّکَ نَبِیّ الرَّحمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَالِهِ یا اَبَاالقاسِم یا رَسوُلَ اللّهِ یا اِمامَ الرَّحمَةِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه یا آبَاالحَسَنِ یا اَمیرَالمُؤمِنینَ یا عَلیَّ بنَ اَبی طالِبٍ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه یا فاطِمَةُ الزَّهراءِ یابِنتَ مُحَمَّدٍ یا قُرَّ ةَ عَینِ الرَّسوُلِ یا یا سَیِدَتَناوَ مَولاتَنا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکِ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکِ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهَةً عِندَاللّهِ اِشفَعی لَنا عِندَاللّه یااَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه یااَباعَبدِاللّهِ یا حُسَینَ بنَ عَلِیٍّ اَیُّهَا الشَّهیدُیَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه یا اَبَاالحَسَنِ یاعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ یازَینَ العابِدینَ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه یااَبا جَعفَرٍ یامُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ اَیُّهَا الباقِرُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه یا اَبا عَبدِاللّهِ یا جَعفَرَبنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الصّادِق یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه یا اَبَاالحَسَنِ یا موُسَی بنَ جَعفَرٍ اَیُّهَا الکاظِمُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه یااَبَالحَسَنِ یا عَلِیَّ بنَ موُسَی الرِضا یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه یا اَبا جَعفَرٍ یا مُحَمَّدَبنَ عَلیٍّ اَیُّهَا التَّقِیُّ الجَوادُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه یا اَبا الحَسَنِ یا عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الهادیِ النِّقِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّها
یا اَبامُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍ اَیُّهَا الزَّکِیُّ العَسکَرِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه یا وَصِیَّ الحَسَنِ وَ الخَلَفَ الحُجَّةَ اَیُّهَا القائِمُ المُنتَظَرُ المَهدِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه 💚
https://wa.me/989304672597?text=join/عضویتدرگروه_عاشقان_ولایت
*یا سادَتی وَ مَوالِیَّ اِنی تَوَجَّهتُ بِکُم اَئِمَّتی وَ عُدّ
َتی لِیَومِ فَقری وَ حاجَتی اِلَی اللّهِ وَتَوَسَّلتُ بِکُم اِلیَاللّهِ وَاستَشفَعتُ بِکُم اِلَی اللّهِ فَاشفَعُوا لی عِندَاللّهِ وَاستَنقِذُنی مِن ذُنُوبی عِنداللّهِ فَاِنَّکُم وَسیلِتی اِلَی اللّهِ وَ بِحُبِّکُم وَ بِحُبِّکُم وَ بِقُربِکُم اَرجوُ نَجاةً مِنَ اللّهِ فَکُونُوا عِندَاللّه رَجائی یا سادَتی یا اَولِیاءَ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عََلَیهِم اِجمَعینَ وَ لَعَنَ اللّهُ اَعداءَ اللّهِ ظالِمیهِم مِن الاَوَّلینَ وَالاخِرینَ امینَ رَبَّ العالَمینَ*
🕌✅کربلایی شوید ان شاءالله 🌹
*التماس دعای فرج*
*🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹*
*🤲اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🤲*
* خبرهای مهم از رژیم صهیونیستی (غده سرطانی)*
📌رسانههای اسرائیلی: اعلام نتایج سقوط هلیکوپتر شرمآور است
🔹رسانههای اسرائیلی روز سهشنبه اعلام کردند که عجله اعضای کنست اسرائیل برای اعلام نتایج سقوط بالگرد قبل از «ارتش اسرائیل» دیوانگی محض است.
🔹شبکه 13 اسرائیل این موضوع را شرمآور توصیف کرد و با طرح این سوال که با انتشار چنین شایعات و اخبار کذب در "جنگ بعدی" چه اتفاقی خواهد افتاد؟
🔹این کانال آنچه دیروز در رابطه با سقوط هلیکوپتر رخ داد را دیوانگی مطلق و نقض دستورالعمل توصیف کرد.
🔹الی ماروم فرمانده سابق نیروی دریایی رژیم صهیونیستی در گفتگو با شبکه 13 با بیان اینکه تصور این که در مورد سقوط هواپیما چه اتفاقی افتاده دشوار است و ورود به بازی حدس زدن بیهوده است، گفت: همه مقامات دولتی با این هلیکوپتر پرواز کرده اند.
https://english.almayadeen.net/news/politics/israeli-media:-announcement-of-helicopter-crash-results-sham
📌ژنرال صهیونیست: احیای برجام بهتر از شکست مذاکرات وین است
🔹«آهارون هالیوا» رئیس اطلاعات نظامی ارتش رژیم صهیونیستی در جلسه امنیتی کابینه تلآویو گفته «احیای برجام» به مفهوم از بین بردن برنامه هستهای ایران در قبال کاهش تحریمها، برای این رژیم بهتر خواهد بود.
📌موافقت رژیم صهیونیستی با ساخت ۳۵۰۰ واحد صهیونیستنشین در قدس
🔹تلآویو در ادامه بیاعتنایی به اعتراضهای فلسطینی و بینالمللی، با ساخت ۳۵۵۷ واحد صهیونیستنشین جدید در قدس موافقت کرد که در پی آن ارتباط میان محلههای فلسطینی در شرق قدس و بیت لحم قطع میشود.
📌گفتگوی تلفنی وزرای خارجه رژیم صهیونیستی و آمریکا
🔹یائیر لاپید وزیر خارجه رژیم صهیونیستی تلفنی با آنتونی بلینکن همتای آمریکایی خود گفتگو کرد.
🔹شبکه 7 تلویزیون رژیم صهیونیستی اعلام کرد که دو طرف در این تماس تلفنی در مورد مسائل منطقه از جمله تنش بین اوکراین و روسیه و مسئله ایران و مذاکرات هستهای با آن گفتگو کردند.
بلینکن بار دیگر بر پایبندی آمریکا به امنیت رژیم اشغالگر صهیونیستی تاکید کرد.
🔹 اعتراف رئیس پیشین اطلاعات ارتش رژیم صهیونیستی به شکست آمریکا و اسرائیل دربرابر ایران: تحریم، تهدید نظامی سیاستی شکست خورده در قبال ایران است!
https://chat.whatsapp.com/D9fTSjUubuPFTIerk2wCA3
🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐
https://chat.whatsapp.com/BR3t7it5HSm91rg5FxB2Mi
*#مهم*
*برای بهرمندی از کلیپهای بسیار دیدنی و بیشتر از کلیپهای موجود درواتساب و ایتا و اطلاع از اخبار روز ایران و جهان بکانال تلگرامی عاشقان ولایت بپیوندید.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://t.me/Ashagan110
🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐
✅ و آدرس ما در ایتا:
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐
بسمالله الرحمن الرحیم
از کلیه اصحاب مکتب حاج قاسم که چقدر زیبا اربعین حسینی را در دومین سالگردسردار دلها بنمایش گذاشتند تقدیر و تشکر دارم اگر تعداد زیادی هواپیما از آسمان طلا ریخته بود واعلام گردیده بود که مردم برای جمع کردن بیایند این جمعیت با این روحیه وبا این مجاهدتها جمع نمی شدند مزار سردار دلها نمادی از اربعین ابا عبدالله الحسین علیه السلام را به نمایش گذاشت بخصوص از گردان عشایری حاج قاسم وبسیج عشایری که با برافراشتن سیاه چادرهای عشایر ی باند پرواز ومعراج حاج قاسم را خیلی زیبا به نمایش گذاشتند وچقدرعالی نشان دادند که براساس فر مایشات امام خامنهای دام ظله العالی معیارهای اساسی مکتب حاج قاسم صدق و اخلاص ریشه خودراازهمین سیاه چادر وپدرومادری عشایر مشهدی حسن ومشهدی فا طمه اخذ نموده است که تمام وجود آنها صدق و اخلاص پوده است و در مصباح الهدی وسفینه النجاه حسینی و مکتب امام خمینی ره وامام خامنهای دام ظله العالی به انسان کامل تبدیل شد و مکتب حاج قاسم را ایجاد کرد یرای شادی روح حضرت امام ره وجمیع شهدای اسلام بخصوص سردار دلها حاج قاسم سلیمانی فاتحه الاخلاص مع الصلوات
https://chat.whatsapp.com/D9fTSjUubuPFTIerk2wCA3
هدایت شده از کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
᪥࿐࿇🏴࿇࿐ ﷽ ࿐࿇🏴࿇࿐᪥
📗 با عنوان :
فضائل و مناقب حضرت
صدیقه طاهره فاطمه زهرا
سلام الله علیها
📝 پدید آورنده : شب نگار
📖 جلسه : 7⃣1⃣
⏱ هر شب از ساعت :
۱۹ 🕓 الی ۲۱🕘
᪥࿐࿇🏴࿇࿐᪥᪥࿐࿇🏴࿇࿐᪥
هدایت شده از کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
᪥࿐࿇🏴࿇࿐ 🌹 ࿐࿇🏴࿇࿐᪥
↩️ تکمله مبحث : شرط سوم شیعه بودن
▪️لذا امام صادق علیه السلام در مورد آنان می فرماید؛ ... اگر تمام پیامبران مرسل و فرشتگان مقرب خداوندی برای شخص ناصبی و دشمن خاندان رسالت شفاعت کنند، شفاعت آنها پذیرفته نمی شود. (بحار، ج ۸، ص ۴۱).
🔺پس در نهایت شرط سوم این شد که : باید شفاعت شونده شیعه و پیرو امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام باشد.
✅ ۴ - اعتقاد به شفاعت
چهارمین شرط شفاعت شونده، این است که او اعتقاد قلبی به شفاعت داشته باشد و در غیر این صورت مشمول شفاعت قرار نمی گیرد.
(81)💠@montazeranzohooremamasr
᪥࿐࿇🏴࿇࿐᪥🥀᪥࿐࿇🏴࿇࿐᪥
هدایت شده از کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
᪥࿐࿇🏴࿇࿐ 🌹 ࿐࿇🏴࿇࿐᪥
🔹همانطوری که از رسول گرامی اسلام می خوانیم که فرمودند : من لم یومن بشفاعتی فلا اناله الله شفاعتی. (بحار، ج ۸، ص ۵۸).
▫️هر کس به شفاعت من اعتقاد قلبی نداشته باشد شفاعت من به او نمی رسد.
✅ ۵ - نماز را بزرگ بشمارد ؛
🔸پنجمین شرط شفاعت شونده این است که : نماز خود را بزرگ بشمارد و هر کاری را فدای نماز کند چون ان قبلت قبل ما سواها،
▫️اگر نماز مورد قبول خداوند قرار بگیرد بقیهٔ اعمال قبول می گردد و اصطلاح به کار بگوید نماز دارم نه اینکه به نماز بگوید کار دارم.
(82)💠@montazeranzohooremamasr
᪥࿐࿇🏴࿇࿐᪥🥀᪥࿐࿇🏴࿇࿐᪥
هدایت شده از کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
᪥࿐࿇🏴࿇࿐ 🌹 ࿐࿇🏴࿇࿐᪥
▪️همانطوری که ابی بصیر از امام کاظم علیه السلام روایت می کند که پدرم امام صادق در وقت وفاتش فرمود :
▫️یا بنی ان لاینال شفاعتنا من استخف بالصلاة. (وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۱۶)
🔹ای فرزندم شفاعت ما به کسانی که نمازش را سبک بشمارد نمی رسد. در واقع این حدیث ترجمه عن صلاتهم ساهون در سوره ماعون است.
🔺سوال : ساهون کیانند؟ مفسران ساهون را به چند دسته تقسیم نمودند :
▫️اول : کسانی که اوقات نماز بی توجه هستند. مثلا با سهل انکار ی به آخر وقت و بعد ممکنه به قضا منجر شود.
(83)💠@montazeranzohooremamasr
᪥࿐࿇🏴࿇࿐᪥🥀᪥࿐࿇🏴࿇࿐᪥
هدایت شده از کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
᪥࿐࿇🏴࿇࿐ 🌹 ࿐࿇🏴࿇࿐᪥
🔹دوم : به احکام نماز بی اهمیت هستند، آنان کسانی هستند طرز وضو و غسل و قرائت نماز و دیگر احکام آنرا بلد نیستند و نمی روند یاد بگیرند.
▫️سوم : اینکه خضوع و خشوع و حضور قلب ندارند. و یا در صدد جبران آن در صورت قضا شدن بر نمی آیند.
🔸اینها از مصادیق نماز خوان های سهل انکار و از مصادیق استخفاف به نماز مورد اشاره حدیث شریف است.
▫️بنابراین شفاعت نصیب کسانی خواهد شد که نمازشان را بزرگ بشمارند,
🔺و در هر سه زمینه مقید به انجام آن باشند و بی توجهی به نمازشان نداشته باشند.
(84)💠@montazeranzohooremamasr
᪥࿐࿇🏴࿇࿐᪥🥀᪥࿐࿇🏴࿇࿐᪥
هدایت شده از کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
᪥࿐࿇🏴࿇࿐ 🌹 ࿐࿇🏴࿇࿐᪥
▪️و لذا اگر اهل بیت از چنین کسانی شفاعت نکنند که مظهر جود و کرم و سخا و آبرومند در خانه خدا، هستند،
▫️دیگر جایی برای شفاعت دیگران نظیر علما و شهدا و مومنین، باقی نمی گذارند.
✅ ۶ - خیانتکار نباشد :
🔹ششمین شرط شفاعت شونده این است که خیانت به برادران دینی خود نکند و کسی که خیانت به برادران دینی خود نموده امید به شفاعت نداشته باشد.
📝ان شاء الله ما را در جلسات آینده همراهی فرمایید.
(85)💠@montazeranzohooremamasr
᪥࿐࿇🏴࿇࿐᪥🥀᪥࿐࿇🏴࿇࿐᪥
هدایت شده از کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
᪥࿐࿇🌹࿇࿐᪥🍁᪥࿐࿇🌺࿇࿐᪥
📚 پایان هفدهمین جلسه از سلسله
مباحث رشد معنوی ویژه؛
شهادت حضرت زهرا
(سلام الله علیها)
📒 با عنوان : فضائل و مناقب
حضرت زهرا
💐 با تشکر فراوان از مساعدت
و همراهی شما بزرگواران
👤 ارادتمند همگان - شب نگار
᪥࿐࿇🌹࿇࿐᪥🍁᪥࿐࿇🌺࿇࿐᪥
هدایت شده از کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
Recording ۱۱۴۲۱۷-۰۱۰۶۲۲.mp3
30.7M
جلسه پانزدهم سخنرانی مناسبت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
با عنوان : فضائل و مناقب آن حضرت - مبحث اول : فضائل الهی و معنوی حضرت زهرا - مقام شفاعت - مباحث مقدماتی شامل؛ ادامه بحث شرایط شفاعت کنندگان و شوندگان. همراه با ذکر توسل
👤 استاد شب نگار
۱۴۰۰/۱۰/۱۷
🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌈
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
🌹 دربارهٔ توکّل به خدا 🌹
🌸 اگر یک شخص غنی که به او اطمینان و اعتماد داری به تو بگوید نگران نبـــــاش ، غصه بدهیهایت را نخور ، خیالت راحت باشد ، من هستـــــم!
ببین این حرف او چقدر به تو آرامش می بخشد و راحت می شوی😌
🌸 خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است
👈 الیسَ الله بکافٍ عبدَه 👉
آیا خداوند برای کفایت امور بندهاش کافی نیست؟
🌷 یعنی ای بنده من !!
برای همه کسری ها و کمبودهای دنیوی و اخرویت من هستم.
این سخن خدا چقدر انسان را راحت میکند و به او آرامش می بخشد.
لذاست که فرمود :
💠 اَلا بِذکر الله تطمئنّ القلوب ❤️
یادمون نـــــره خیلے از مشکلات جزو آزمایش های الهے هستن...
صبـــــور باشیم
مرحوم حاج محمّد اسماعیل دولابی
✍🏻کانال خبری تحلیلی
عاشقان ولایت
eitaa.com/ashaganvalayat
و ادرس ما در تلگرام👇👇👇👇👇👇
http://t.me/Ashagan110
برای پیوستن به یکی از سیصدوسیزده گروه عاشقان ولایت در فضای واتساب از طریق لینکهای زیر به ما بپیوندید.
https://wa.me/989304672597?text=join/عضویتدرگروههای_عاشقان_ولایت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸