🔴«کاملا هریس» برای گرفتن جای بایدن اعلام آمادگی کرد
🔹بعد از شدتگرفتن نگرانیها در آمریکا از صلاحیتنداشتنِ بایدن برای ماندن در سمت ریاستجمهوری بهدلیل افت کارکردهای ذهنی، حالا «کاملا هریس» معاون او برای تصدی این سمت اعلام آمادگی کرده است.
🔹هریس در گفتگو با والاستریتژورنال در پاسخ به اینکه متقاعدکردن رأیدهندگان برای جایگزینی او با بایدن دشوار است گفت: «من آمادهام خدمت کنم، هیچ تردیدی در این خصوص وجود ندارد.»
http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ترامپ خطاب به اعضای ناتو: از روسیه در حمله به شما حمایت خواهم کرد!
🔹ترامپ: اگر پول ندهید از شما در برابر روسیه محافظت نخواهم کرد علاوه بر این، اگر روسیه بخواهد به شما حمله کند، از روسیه حمایت می کنم.
http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فقط حسین آی دنیا...
🔹میلاد امام حسین(ع) و روز پاسدار مبارک
http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هشدار درباره پیامکهای جعلی با موضوع یارانهها
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🔴شهادت یک مامور پلیس در همدان
🔹سرهنگ محمود خداداد در حین تعقیب و گریز برای دستگیری یک قاتل متواری در ملایر، بر اثر اصابت گلوله مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان به شهادت رسید.
🔹قاتل فراری در این عملیات دستگیر شد.
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🔴عامل آزار و اذیت کودکان اراکی دستگیر شد
🔹️درپی مراجعه و اعلام شکایت چند شهروند اراکی مبنی بر اذیت و آزار فرزندشان توسط یک مرد پس از انجام تحقیقات فنی و اطلاعاتی، مخفیگاه متهم شناسایی و در یک عملیات ضربتی دستگیر و فرد آزارگر با تشکیل پرونده تحویل مراجع قضایی شد.
https://ble.ir/ashaganvalayat
🔴 واکنش پنتاگون بعد از گذشت 121 روز از جنگ و به شهادت رسیدن بیش از 28 هزار نفر از اهالی غزه :«ما نمی خواهیم شاهد هیچ گونه رنج انسانی اضافی برای ساکنان غزه باشیم!»
https://ble.ir/ashaganvalayat
13.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥در یک مناظره مطرح شد
🔹قیمت اتوبوسهای برقی ایرانخودرو ۲۹۰هزار یورو است، در حالی که واردات اتوبوسهای چینی با استانداردهای روز دنیا ۲۲۰هزار یورو نهایی شده است.
http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
ولادت باسعادت کشتی نجات بشریت، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام مبارک باد.💐
فطرس که نوشته شده، یاحسین علیهالسلام رو پراش 🪶
💌 پیغام منو میبره، تا به کرببلاش
😍 الحمدلله الذی خلق الحسین، مِن نور...
🆔کانال عاشقان ولایت اعیاد شعبانی را تبریک می گوید
(ما را به دوستان خود معرفی کنید)
http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
فاتح خیبر، اسدالله علی، لعنت الله به بدگوی تو
#شعبانیه
🆔ماه پربرکت شعبانیه،ماه رزق گرفتن از اولیا الله
(کانال عاشقان ولایت را به دوستان و آشنایان توصیه کنید)
رمان های مذهبی...🍃:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بی_سیم_چی_عشق
پارت_بیست_و_ششم
سرم را روی شانهاش میگذارم. دستش را دور شانهام میاندازد
!میگم خوبه که اینوقت شب کسی نمیاد بالای پشت بوم... وگرنه به عاقل بودنمون شک میکردن -
!خب عاقل نیستیم -
!خیلی مچکر -
.عاقل نیستیم... عاشقیم -
.الهی من قوربونِ خانمِ شاعرم برم -
*
این کتاب در سایت نگاه دانلود ساخته و منتشر شده است
.خدا نکنهی آرامی میگویم
:چند لحظه سکوت برقرار میشود و دوباره این مهدی است که سکوت را با صدایِ آرامش میشکند
.کاش زودتر پاییز بیاد -
!چرا پاییز؟ -
.پاییز که بیاد، میریم قدم میزنیم... صدای خش خش برگها زیر پامون قشنگ میشه -
:لبخندی روی لبهایم مینشیند
.شاعری سرایت کرده ها -
...بدجور -
میگم مهدی؟ -
!جانِ مهدی؟ -
اگه یه روز بچهدار شدیم، اسمش رو چی بذاریم؟ -
.الهی من قوربونِ فنچ بابا برم -
:اخم میکنم
!اسم رو بگو -
.حسود! همیشه دوست داشتم دختردار که شدم اسمش رو بذارم زینب -
.یکی از قشنگترین اسمهاست...پسر هم محمد... یا علی -
پاشو که رفتیم تو رویا... پاشو خانم من فردا باید برم سرکار، شما تا ظهر میگیری میخوابی! غذا هم -
...که
!غذا هم که چی؟ -
!املت -
.کاش نور مهتاب، همیشه شاهدِ خندهها و خوشیهایمان باشد
*
آخرین عروسک را هم با کمک زهرا کادو میکنیم. لبخندی میزنم و کادوها را در پلاستیکها و گوشهای
میگذارم. از الان برای وقتی که به مرکز بهزیستی برویم کلی شوق دارم. دوست دارم بروم و کلی با بچهها
:بازی کنم و خوشحالشان کنم
چای میخوری زهرا؟ -
.آره، بذار من میریزم -
.نه دیگه خودم میریزم -
به آشپزخانه میروم، استکانها را از کابینت برمیدارم و کنار سماور میگذارم، قوری را برنداشتهام و
هنوز چای را نریختهام که با شنیدن صدایی مثل انفجار بمب، دستهایم را محکم روی گوشهایم
.میگذارم
.صدا آنقدر بلند و وحشتانگیز هست که چشمهایم را روی هم فشار بدهم
حس میکنم شیشههای پنجرهها در حال تکه تکه شدن هستن. چند دقیقه که میگذرد و صدا قطع
میشود، خودم را دوان دوان به زهرا که گوشهی هال از ترس با دست گوشهایش را گرفته میرسانم. به
:زور و با لبهای خشکیده از ترس میگویم
چی... چی شده... زهرا؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بی_سیم_چی_عشق
پارت_بیست_و_هفتم
:مات نگاهم میکند
...نمیدونم... نمیدونم -
***
:عمو و مهدی نگاهی به هم میاندازند... عصبی میشوم
میگین چی شده یا نه؟ -
:مهدی تند و سریع میگوید
.اعلام جنگ از سمت عراق -
!گیج نگاهش میکنم. حرفهایش در ذهنم میچرخند؛ اما معنیشان را درک نمیکنم
:ادامه میدهد
...اوضاع شهرهای جنوبی خیلی بدتره... زیرِ بمب و موشکن -
:با ترس و لکنت میگویم
مـ...ما...مامان اینها... خانمجون...عـ...عمو اینها... حالشون خو...خوبه؟ -
:عمو کلافه بین موهایش دست میکشد
.تلفنها قطعه... خبری نداریم -
:زهرا با صدای آرامی میگوید
حالا چی میشه؟ -
.میجنگیم تا ایمانمون، ناموسمون، انقلابمون و خاکمون بمونه -
سرم را با شدت بلند میکنم و به مهدی که این حرف را زده نگاه میکنم. حرفهای شب خواستگاری همه
!و همه میان ذهنم خودی نشان میدهند... کابوس شبهایم واقعیت یافت
:نامطمئن میگویم
!چی؟ ببینم... نگو... نگو که میخوای بری؟ -
.از جایش بلند میشود، میرود کنار پنجره میایستد. سکوتش جانم را ذره ذره میگیرد
مات میمانم! وقتی به خودم میآیم که عمو و زهرا به خانهی خودشان رفتهاند. انگار که تازه معنی
.حرفهای مهدی را فهمیده باشم، بلند میشوم
میروم و پشت سرش میایستم. تمام انرژیام را جمع میکنم و با صدایی که انگار از ته چاهی عمیق
:میآید میگویم
...من... من نمیذارم مهدی... من از دستت نمیدم... من نمیذارم بری -
!به سمتم برمیگردد. چشمهایش برق میزند. نکند برق اشک باشد؟
:دستم را میگیرد و میگوید
نمیشه هانیه... نمیشه... نبین الان خودمون رو... شهرهای جنوبی زیر بمب و موشکن... هانیه من گفته -
بودم بهت، یادته؟ گفتم شاید یه روزی نباشم... یادته هانیه؟
...یادمه -
زیر قولت زدی؟ -
اشکهایم سرازیر میشود. زانوهایم خم میشود. روی زمین میافتم و هقهق گریهام بلند میشود.
:همانطور با گریه میگویم
من نمیدونستم... نمیدونستم اینقدر دوستت دارم... من نمیدونستم قراره اینقدر وابستهات بشم... -
.مهدی من نمیتونم... نمیتونم نبودنت رو تحمل کنم
همینطور اشکهایم میریزند. کنارم روی زمین مینشیند. با دستهایش اشکهایم را پاک میکند، با
:صدای خشداری میگوید
گریه نکن خانمم... باشه؟ اشکهات داغونم میکنن هانیه... فقط هانیه... نمیخوای که من شرمندهی -
خدا بشم؟ نمیخوای که شرمندهی امام حسین «علیه السلام» بشم؟ مگه نه هانیه؟
طاقت نمیآورم، خودم را در آغوشش میاندازم و دوباره صدای گریهام بلند میشود. همانطور که سرم را
:در آغوشش پنهان کردهام با گریه میگویم
...ما همهش سه ماهه مالِ همیم... همهش سه ماهه -
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بی_سیم_چی_عشق
پارت_بیست_و_هشتم