eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4هزار دنبال‌کننده
33.2هزار عکس
37.7هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏍 با این حجم از موتور تو کشور تایوان واقعا آدم برگاش از نظم و حوصله‌ی این مردم میریزه! 😯 کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣 جواب محکم آقای موزون به شبهات پیرامون برنامه زندگی پس از زندگی کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️چه کسانی دغدغه‌ی مستضعفین دارند؟! 🔹هر سال اواخر اسفند که می‌رسد، چشم خیلی‌ها به اخبار تعیین است. خبرهایی از چانه زنی‌های تکراری در ؛ بین کارگران از یک سو و کارفرماها و دولتی‌ها از سوی دیگر! 🔺اما اگر شاخصی که اینجا می‌گوید رعایت می‌شد، و معیاری می‌شد برای انتخاب تصمیم‌گیران، آن‌وقت احتمالا داستان خیلی فرق می‌کرد! 🔸تا وقتی که این حرف آقا روح‌الله زمین بماند، آش همان آش است و کاسه همان کاسه! کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻بغض دختر نابینا حافظ کل قرآن موقع صحبت درباره مادرش در برنامه محفل 🔹بهترین آدمی که تو دنیا دیدم مادرمه کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی زیبا در برنامه سحرنشینی از زنانی که به اندازه‌ی تمام شهدا اجر می‌برند کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عبدالکریم حسن قبل از اذان افطار کرد ستاره مسلمان قطری پرسپولیس با غروب آفتاب روزه خود را باز می‌کند. کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ازعشق_تاپاییز 🍄قسمت ۴۲ من و علیرضا این قدر منتظر موندیم تا بالاخره درب بقیع باز شد. و ما لا به لای قبور قدم می‌زدیم. همه در بقیع دنبال گمشده‌ای میگشتند. انگار اینجا کسی و گم کرده بودند یکی اروم گریه میکرد و زیرلب نام حضرت زهرا رو می‌برد. یکی هم مداحی نماز عشق را خواندم به پشت درب این خانه رو میخوند نزدیکای ۹ صبح بود که علیرضا برای خوردن صبحانه به هتل برگشت. من و مهرداد و مصطفی قرار گذاشته بودیم سه روز در مدینه رو روزه بگیریم. به همین خاطر بچه‌ها رو سر میز شام میدیدیم. روایت داریم هرکسی سه روز در مدینه رو روزه بگیرد هر حاجتی داشته باشد برآورده میشود. اون سال به خیلی از خواسته هام رسیدم بعضی‌هاشون فوری و به بعضی‌هاشون با کمی صبر و حوصله. سر میز شام نشسته بودیم مهرداد و مصطفی کنار من بودند. مهرداد کله مبارکشو آورد نزدیک من و گفت - راستش و بگو فاطمه کیه یاد خواب دیشبم افتادم لبخندی زدمو گفتم -هیشکی چطور؟ -اخه دیشب تو خواب مدام میگفتی فاطمه فاطمه فاطمه -میخوای امشب خواب تو رو ببینم و صدات بزنم مهرداد مهرداد مهرداد مهرداد لبخندی زد و گفت -فکر خوبیه مصطفی که مشغول خوردن بود گفت -شما دو تا چتونه در گوشی حرف میزنید مهرداد- دیشب اسماعیل..... پریدم وسط حرف مهرداد و گفتم -چیزی نیست مصطفی جان، مهرداد، حرف زیاد میزنه توجه نکن مصطفی که فهمیده بود نمیخوام چیزی بفهمه با تلخی گفت -حالا ما غریبه شدیم باشه خدای ما هم بزرگه -چرا مغلطه میکنی این مسئله چه ربطی به بزرگیه خدا داره مگه نه مهرداد؟ مهرداد که پسر زرنگی بود جور دیگه ای موضوع رو عوض کرد و خطاب به مصطفی گفت -میدونی چیه مصطفی خر ما از کرگی دم نداشت و تا جایی که یادمه بخت با اسماعیل یار بوده میگی نه از پرتقالی که براش گذاشتند بپرس که قد کله‌ی شترمرغه خندم گرفت و گفتم -دیگه این قدرام مبالغه نکن ولی خب من حاضرم میوه خودمو با میوه شما عوض کنم ولی دست از سرم بردارید اقای «باقر بیک» که از خنده ما کلافه شده بود اومد سمت ما و گفت -شما سه تا مثلا روزه‌ بودین خوب بخورید که فردا کلی جا باید بریم با خستگی و تشنگی و گرسنگی بهتون خوش نمیگذره خدا خیر بده اقای باقر بیک و فتنه‌ای رو که مهرداد شروع کرد و تموم کرد. بعد از خوردن شام رفتم تو اتاقم و پشت پنجره نشستم و دوباره محو عظمت مسجدالنبی و غربت بقیع شدم. مهرداد و مصطفی هم اومدند پیش من و هر کدومشون با دیدن بقیع که خاموش و ساکت بود یه چیزی بار آل‌سعود و وهابیا میکردند یاد خواب دیشبم افتادم اونجایی که میگفت برو سراغ پاییز. اما من که یه بار جواب رد شنیده بودم. چطور میتونستم پا پیش بذارم. علاوه بر اون، مادرم عمراً اگه قبول کنه دوباره بره خواستگاری. با خودم کلنجار رفتم که چطور و از کی بخوام که با من همراه باشه تو فکر بودم که بهترین گزینه به ذهنم رسید. زن‌داداشم.....اون شاید بتونه کمکم کنه گوشیو برداشتم و شمارشو گرفتم تماس این بارم یکم با اختلال مواجه شد. ولی به هر بدبختی بود از زن‌داداش خواستم بره با پاییز صحبت کنه اما جوابش هرچی بود به من نگه تا برگردم ایران. سفر ما دوهفته طول کشید. تو این مدت همش تو فکر بودم که جواب پاییز چی میتونه باشه. اما تمام سعیمو میکردم که ذهنمو کنترل کنم که مبادا فکر پاییز به زیارتم لطمه بزنه 🍄 نویسنده؛ آقای اسماعیل صادقی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ازعشق_تاپاییز 🍄قسمت ۴۳ تمام مکانهای مقدس در مدینه رو رفتیم و گشتیم. یه سفر روحانی و عرفانی با بچه‌هایی که یکی از یکی دیگه بهتر بودند واقعا میچسبید. تو طول سفری که در مدینه بودیم سراغی از پاییز نگرفتم. راست شو بخواین مدینه یه شهر غمزده بود که انسان حتی خواسته های خودشو فراموش میکرد. با اون همه ظلمی که به اهلبیت شده بود آدم خجالت میکشید چیزی جز تعجیل در فرج دعا کنه. روز آخر فرا رسید و با چشمانی اشک‌بار با مدینه و قبر پیامبر وداع کردیم. یادمه دیدار آخر اتوبوس در نقطه‌ای دور توقف کرد. سمت راستمو که نگاه کردم مسجدالنبی رو دیدم که از دور میدرخشید. چند لحظه‌ای اتوبوس توقف کرد تا کمی با پیامبر مهربانی‌ها حرف بزنیم. اتوبوس راه افتاد و کم‌کم گنبد سبز از نظرها ناپدید شد. برای مُحرِم شدن مستقیم رفتیم مسجد شجره. و به عبارتی دیگر مسجد «ذُوالحُلَیفَه». بعد از احرام تقریبا بعد از نماز مغرب و عشاء به سمت مکه راه افتادیم. نیمه‌های شب رسیدیم هتلی که واقع بود در خیابان «أُمُ القُریٰ». ام‌القریٰ تداعی بهترین و شیرین ترین خاطرات زندگیم بود. در واقع من هنوز مهمان ام‌القرام
قرار شد بعد خوردن صبحانه برای انجام مناسک حج به سمت مسجدالحرام حرکت کنیم. خیلی اعمال حج سخت بود. و این سختی با وجود وسواسی که من داشتم چند برابر شده بود. یادمه همش از کاروان عقب میموندم بس که آروم و بااحتیاط اعمالم انجام میدادم. حجرالاسود، مقام ابراهیم، رکن یمانی، حجر اسماعیل مکان‌هایی بودند که یادآور ارزشهایی هستند که اگر نبودند شاید اثری از این مناسک نبود. حجر اسماعیل بنا بر روایاتی محل زندگی حضرت اسماعیل و هفتاد نفر از انبیای الهی میباشد. علاوه بر آن دور تا دور خانه‌ی خدا محل دفن انبیای الهی‌ست از جمله حضرت یعقوب که روبروی درب خانه خدا دفن بودند. یادمه وقتی وارد مسجدالحرام شدیم پُر بود از آدم هایی که با پارچه‌های سفید شبیه فرشته‌ها شده بودند. همه سفید پوش بودند و آماده شده بودند برای انجام بافضیلت‌ترین اعمال یادمه وقتی چشممون برای اولین بار به خانه‌ی خدا افتاد همه به سجده افتادیم و خدا رو بابت این نعمت بزرگ شکر کردیم. با اولین نگاه اولین دعایی که به ذهنم رسید دعا برای ظهور امام زمان بود. اصلا باورم نمیشد در مقابل کعبه قرار گرفته باشم. قبل از اون فقط تو تلویزیون دیده بودمش اما الان داشتم لمسش میکردم زیباتر از اونی که میشه تصور کرد. یه لحظه همه چی از ذهنم پاک شد و فقط نگاه عاجزانه‌ی من بود به کعبه. یه خانه‌ی مکعبی که هنگام طواف حس میکردی اون هم داره باهات طواف میکنه. خواسته هامو، نخواسته هامو، گفته هامو، نگفته هامو همه رو خلاصه کردم تو یه نگاه و چند قطره اشک و تقدیم کردم به پاک‌ترین و معصوم‌ترین جای روی زمین 🍄 نویسنده؛ آقای اسماعیل صادقی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ازعشق_تاپاییز 🍄قسمت ۴۴ بعد از اتمام مناسک حج خسته و مونده برگشتم هتل. بقیه کاروان سه ساعتی زودتر مناسکشون تموم شده بود و من همچنان درگیر بودم. و بخاطر وسواسی که داشتم کمی دیرتر از احرام دراومدم. طواف خانه خدا، لمس حجرالاسود، سعی صفا و مروه، تقصیر کردن و طواف نساء، هرکدوم بیانگر یه مسئله‌ی تاریخی‌اند که طراوتش هنوزم که هنوزه سالیانه چندین میلیون نفر به سمت خودش میکشونه. با انجام نماز طواف نساء از احرام اومدم بیرون. ولی دلم میخواست لباس احرام هنوز تنم باشه. با اون لباس حس بهتری داشتم. بعد از انجام مناسک و خواندن نماز ظهر به سمت هتل رفتم. وارد هتل که شدم علیرضا از مهمانسرا اومد بیرون با دیدن من با تعجب و کمی دلهره گفت -اومدی اسماعیل اصلا معلوم هست کجایی؟ _سلام حسابی خسته شدم بقیه کجان؟ -آخر این وسواست کار دستت میده _مصطفی و مهرداد اومدن؟ -آره دیر وقته دارن ناهار میخورن بعد از جدایی از علیرضا رفتم به اتاقمو بعد از شستن دست و صورتم به مهمانسرا رفتم. با اینکه خسته بودم و میل به غذا نداشتم اما ممکن بود تا شب گرسنه بشم و نتونم برم زیارت. وارد رستوران شدم و مهرداد که انگار منتظر من بود با دیدنم از جاش بلند شد. و دستی تکون داد تا توجه من و به خودش جلب کنه. با اشاره مهرداد رفتم پیششون و کنارشون نشستم _سلام بچه‌ها خوبین قبول باشه مهرداد گفت -اصلا معلومه کجایی مصطفی گفت -رفتی با خدا خلوت کنی ولی فکر نمی‌کردی این قدر طول بکشه نگاهی به مصطفی انداختم و گفتم -نه بابا خلوتم کجا بود. این قدر شلوغ بود که سمت حجرالاسود نرفتم ترسیدم به خانما بخورم مصطفی که داشت نوشابشو سر میکشید گفت -پس ان‌شاءالله امشب باهم میریم منم نرفتم بس شلوغ بود مصطفی داشت حرف میزد که مهماندار رستوران یه سینی پر از برنج که زیرش یه ماهی کامل گذاشته بودند با ظرف زیتون و نوشابه و ماست و سوپ گذاشت جلوم -اووووعه کی میخوره این همه رو با اینکه طرف عرب بود اما شکسته بسته بهش فهموندم که همه رو ببره و فقط کاسه سوپ و یه دونه سیب درختی برام بذاره مصطفی گفت -چرا نمیخوری تا الان باید حسابی گرسنت باشه _گرسنم که هست ولی بیشتر از گرسنگی خوابم میاد همین سوپم کافیه تا شام نگهم میداره با خوردن سوپ و سیب‌، یه نفری رفتیم تو اتاقمون. این قدر خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد. نزدیکای غروب با صدای تلفن از خواب پریدم. با صدای خواب‌آلود موبایلمو برداشتم -الو بفرمایید -سلام اسماعیل ببخشید مثل اینکه خواب بودی بیدارت کردم -زن داداش شمایی؟ جانم درخدمتم -تماس گرفتم بگم رفتم پیش پاییز و باهاش صحبت کردم با شنیدن اسم پاییز با هیجان پتو رو کنار زدم و گفتم -خب چی گفت تونستی قانعش کنی؟ _قانع که آره ولی.... -ولی چی؟؟ زن داداش نصف عمرم کردی چیزی شده؟؟ -نه نه اصلا فقط پاییز گفت دوباره نیاز به فکر داره _نگفت کی جواب میده؟ -گفت وقتی از سفر برگردی _یعنی یه هفته دیگه؟؟ -شایدم دیرتر _منظورت چیه زن داداش؟؟
-ببین اسماعیل پاییز و خانواده‌ش در مورد تحقیق کردند و از هر کی پرسیدن جز خوبی جوابی نشنیدن این و من نمیگم پاییز میگفت. اما یه مسئله‌ی دیگه هم هست که پاییز برای پاسخ دادن نیاز به فکر داره و تو هم نباید عجله کنی و در اخر گفت اگه روز برگشتت به ایران اومد فرودگاه به استقبالت یعنی بله و هیچ مشکلی با ازدواج نداره اما اگه نیومد این نیومدنش یعنی باید فراموشش کنی و بری سراغ زندگیت با اینکه حرفهای زن داداش دو پهلو بود اما ته دلم یه حسی بهم اطمینان میداد که دلم قرص باشه. لباسامو پوشیدمو با مصطفی و مهرداد و علیرضا به سمت کعبه راه افتادیم. چون وقت تنگ بود با اتوبوس رفتیم وگرنه دلمون میخواست پیاده تا خانه خدا راه بریم. خیابونای مکه و خونه هاش یکی از یکی خوشگل تر و ماشیناشون یکی از یکی مدل بالاتر پیکان و پراید هم که اونجا در حکم دوچرخه تو ایران بود. با تمام اینها دلم پر میزد برای کشور خودم و عقاید خودمون. تو مکه حق اینکه با مهر نماز بخونیم رو نداشتیم و گاها بابد تقیه میکردیم. اما من کله‌شق تر از اینا بودم. یادمه یه بار که تو حیاط کعبه داشتم نماز می‌خوندم یکی از پلیسای عربستان وقتی دید به سبک شیعیان نماز میخونم منو هل داد و نمازمو شکوند. من که هیچ کاری از دستم برنمیومد فقط با نفرت نگاش کردمو زیارت نامه رو از رو زمین برداشتم. و روبروی خانه خدا نشستم. اون پلیسه از اینکه محلش نذاشتم عصبی شد یه چرت و پرتایی گفت و رفت. دلم میخواست اون عرب خپل و بی‌ریخت و با دستام خفش کنم اما مگه از جونم سیر شده بودم. ترجیح دادم بسپرمش به صاحبخونه که حقشو بذاره کف دستش روز بعد که برای طواف مستحبی اومدم کعبه دیدم اون پلیسه با پای چلاق شده و گچ گرفتش مثل عنکبوت چسبیده بود به پرده خونه خدا. خندم گرفت و برای درآوردن لجش رفتم نزدیک و گفتم -کیف حالک اونم با چشمای مثل کرکسش لباشو بهم فشرد و یه چیزایی گفت که معناشو نفهمیدم 🍄 نویسنده؛ آقای اسماعیل صادقی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ازعشق_تاپاییز 🍄قسمت ۴۵ یه شب تو اتاقم تنها بودم مهرداد و مصطفی برای طواف مستحبی به خونه‌ی خدا رفته بودند. صدای کوبیدن در بلند شد. با بفرمایید ِ من علیرضا وارد اتاق شد -سلام خوبی؟ تنهایی؟ _سلام علی چه خوب که اومدی، آره تنهام بچه‌ها رفتن زیارت -هوای بیرون خیلی گرمه اصلا نمیشه کولر و خاموش کرد پاشدم و پرده‌ی رو پنجره کنار زدم با اینکه شب بود اما دَم گرما هنوز وجود داشت. به علیرضا گفتم _میدونی یکی از فانتزیام چیه؟ اینکه هنگام طواف بارون بیاد و من و خدا عاشقانه باهم خلوت کنیم. من زیر بارون حرف بزنم و قدم بزنم. و هر قطره از بارون نمادی از حضور خدا کنارم باشه علیرضا لبخندی زد و گفت -چه خیال‌پرداز ! تو این گرما بارون کجا بود اونم عربستان با این حرف هردومون خندیدیم کتاب حافظ از جیبم برداشتم و گفتم _بیکار نباشیم بیا چند تا شعر از حافظ برات بخونم با استقبال علیرضا کتاب حافظ و باز کردم اولین غزلی که اومد غزل شماره ۱۴ بود. به نام خدا درد عشقی کشیده‌ام که مپرس زهر هجری کشیده‌ام که مپرس گشته‌ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده‌ام که مپرس آنچنان در هوای خاک درش میرود اشک دیده‌ام که مپرس من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنیده‌ام که مپرس سوی من لب چه میگزی که مگوی لب لعلی گزیده‌ام که مپرس بی تو در کلبه‌ی گدایی خویش رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس هنوز یک بیت از این غزل زیبا مانده بود که بغض امانم نداد. کتاب و بستم صورتمو برگردوندم و های های زدم زیر گریه. علیرضا که میدونست دلداری دادن فایده نداره دستشو گذاشت رو شونمو منتظر موند تا حالم بهتر بشه. الان دیگه واقعا دلم بارون میخواست بعد اینکه حسابی گریه کردم حس کردم یه دنیا سبک شدم. اشکامو پاک کردم و به علی گفتم -فکر میکنی بارون میاد؟ علی لبخندی زد و گفت -خداکنه بیاد علی اون شب رو تا صبح کنار من بود بعد از نماز صبح برای زیارت به خونه‌ی خدا رفتیم. از هتل که اومدیم بیرون هوا گرگ و میش بود. ستاره‌ها به وضوح تو اسمون دیده میشدند. علی پرسید -اسماعیل به نظرت هوا ابری نیست؟ نگاهی به آسمون انداختم و گفتم _الان که هوا تاریکه چیزی معلوم نیست علی با قاطعیت گفت -به نظر من که هوا ابریه بعد با یه ذوق خاصی گفت -وای اگه بارون بیاد چه قشنگ میشه -آره قشنگ تر از اونی که فکرشو کنی با پیشنهاد علی پیاده تا کعبه رفتیم. تا رسیدیم مسجدالحرام هوا روشن شده بود. علی راست می‌گفت هوا ابری بود. اون قدر که خورشید به زور دیده میشد. بعد از اینکه تجدید وضو کردیم مشغول طواف شدیم. هنوز دور اولم تموم نشده بود که حس کردم صورتم با قطرات بارون خیس شد. سرمو بالا گرفتم و به آسمون خیره شدم علی با صدای بلندی توام با خوشحالی بود گفت -اسماعیـــل...‌ بارووون
چیزی نگذشت که بارون شدت گرفت اون قدر شدید بود که خیلیا طواف و رها کردند و به سایبون‌های مسجد پناه بردند. فانتری من رنگ واقعیت گرفته بود. از خوشحالی گریم گرفت. سرمو بالا گرفتم تا صورتم بهتر بارون رو لمس کنه. اشکام با قطرات بارون قاطی شده بود. به طوافم ادامه دادم. و برای هرکی که تو ذهنم بود دعا میکردم. یاد پاییز افتادم زیر بارون یه قراری با خدا گذاشتم. ازش خواستم اگه این ازدواج به صلاحمونه انجام بشه. در غیر اینصورت به من قدرت فراموش کردن پاییز و حل مسائل رو بده. نمیدونم چیشد که این تصمیمو گرفتم پیش خودم گفتم یه چادر عروس از مکه میخرمو متبرکش میکنم به خونه‌ی خدا که اگه قسمت شد با پاییز ازدواج کنم هدیه بدم بهش تا برای عقدمون سرش کنه. نماز و با جماعت خوندیم امام جماعت درسته یه وهابی از خدا بی‌خبر بود. اما روایت امام صادق علیه‌السلام که فرمودند اگر به نیت وحدت پشت شیوخ عرب نماز بخوانید ثواب نماز هفتاد برابر میشود. ما هم به نیت وحدت و اتحاد نمازمون رو به جماعت میخوندیم. بعد از نماز برای زیارت اشرف ترین مخلوق خدا یعنی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و اله و سلم) وارد حرم شدیم. باورم نمیشد انگار بهشت خلاصه شده بود در این مکان بین منبر و خانه‌ی پیامبر نماز خوندم. اصلا دلم نمی‌خواست دعا کنم دلم میخواست به ضریح پیامبر(صلی‌الله علیه و آله و سلم ) خیره بشم تا خود حضرت از نگاهم حرف دلم رو بفهمه. و از روی ارادت دست گذاشتم رو سینمو شروع کردم به گریه کردن. دلم میخواست سجده برم و خدا رو بخاطر بخاطر این نعمت بزرگ شکر کنم. اینکه عربها چقدر ما رو اذیت کردند بماند بعد از زیارت و صرف شام به اتاقمون رفتیم. مهرداد رفت رو تخت من نشست و قرآن خوند. من که خیلی خوابم میومد ترجیح دادم بخوابم. اون شب خواب عجیبی دیدم خواب دیدم در حال طواف خانه خدام که یکدفعه فاطمه دختر عمم جلوم ظاهر شد. بهش سلام دادم. اما جواب نداد. شروع کرد طواف کردن و من هم دنبالش دویدم اما هرچه میدویدم بهش نمی رسیدم. خیلی صداش زدم فاطمه فاطمه فاطمه.... اما جواب نداد با صدای مهرداد از خواب پریدم -چی شده اسماعیل انگار خواب میدیدی سرم بدجور درد گرفته بود. پرسیدم -ساعت چنده؟ مهرداد نگاهی به ساعت انداخت و گفت -دو و نیم شبه مهرداد کنارم نشست و گفت -تو خواب حرف میزدی و مدام یه نفر و صدا میزدی یاد فاطمه افتادم باهاش خداحافظی نکرده بودم. یعنی روی خداحافظی رو نداشتم. اما به یکی از دخترای فامیل سپرده بودم از طرف من ازش خداحافظی کنه. و بگه حلالم کنه. صبح همون روز بعد از نمازصبح به گوشی فاطمه تماس گرفتم. حدس میزدم برای نماز بیدار شده باشه. خدا خدا میکردم که اختلالی تو تماس ایجاد نشه. چون من عربستان بودم و اون ایران. چند تا بوق که خورد گوشیو جواب داد. اما چون شماره جدیدی که از مدینه خریده بودم ناشناس بود صحبت نکرد. _سلام دخترعمه منم اسماعیل فاطمه که انگار شوکه شده بود با من‌ومن کردن گفت +شمایید آقا اسماعیل؟ زیارتتون قبول به یاد ما هم باشید. از مژگان شنیدم رفتید سفر، پیغاماتون هم به من رسوند. _چشم حتما اون که صد درصد، به یاد شما ویژه خواهم بود. و به آرومی گفتم _اگه لایق باشم، ببخشید خواب که نبودید +من عادت ندارم بین‌الطلوعین بخوابم _بله یادم نبود عذر می‌خوام فاطمه با ناراحتی گفت +اشکال نداره من به بی‌وفایی شما عادت کردم _اینجوری نگو فاطمه خودت میدونی بهت علاقه داشتم فاطمه حرفمو برید و گفت +پس چرا تلاش نکردی؟؟ چرا جلوی پدر مادرت وای نستادی _چون تو دوستم نداشتی فاطمه، یادته هروقت خواستم باهات صحبت کنم طفره میرفتی و بهونه میاوردی؟ من صدبار گفتم بهت علاقه مندم اما تو همیشه درجوابم میگفتی هرچی قسمت باشه. از رفتارای تو که نشون بده من و دوست داری نبود. تو مغرور بودی فاطمه، مغرور، فاطمه با لحن تندی گفت +زنگ زدی اخلاق گندمو به رخم بکشی؟؟ _نه من همچین قصدی ندارم، فقط تماس گرفتم بپرسم من و بخشیدی؟؟ فاطمه مکثی کرد و گفت +نبخشمت چی کار کنم.... اما یه شرطی داره _چه شرطی؟؟ +اینکه دوباره بری سراغ پاییز، دوباره ازش خواستگاری کن. اگه این کار و کردی میبخشمت وگرنه تا عمر دارم نفرینت میکنم با اسم پاییز بدنم یخ شد و با آرومی و با لرز صدا گفتم _تو پاییز و از کجا میشناسی؟؟ +وقتی شنیدم عاشق شدی کنجکاو شدم بدونم اون فرشته‌ی خوشبخت کیه که فالش گره خورده به اسم تو، از مژگان پرسیدم و با یه کوچولو زحمت تونستم ردی از پاییز پیدا کنم وقتی دیدمش پیش خودم گفتم، الله اعلم حیث یجعل رسالته، انگار شما دوتا آفریده شدین برای همین من مطمئنم تو با پاییز خوشبخت میشی. یادت باشه اسماعیل من در صورتی میبخشمت که بری سراغ پاییز فاطمه این و گفت و بدون خداحافظی گوشی و قطع کرد ☘ادامه دارد.... 🍄 نویسنده؛ آقای اسماعیل صادقی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
✍شهیدی که دوبار تشییع شد و دو سنگ مزار دارد شهید عباس برهان نژاد طبق روایت آقای رضا برهان نژاد پدر شهيد... 🔹سه روز از سقوط هواپیما می گذشت مقداری از تكه های بدنش را كه داخل كيسه ای بودند آوردند و بدون آنكه به ما اجازه نگاه كردن به آنها را بدهند تشييع كردند و به خاک سپردند. 🔸دلم آرام نمی گرفت نمی توانستم خودم را راضی كنم كه كنار قبری بنشينم و فاتحه بخوانم كه تقريباً خالی بود نمی توانستم خودم را راضی كنم كه كنار آن قبر بنشينم و بگويم متعلق به شهيد من است. 🔹دوازده روز بعد از سقوط هواپيما ماه محرم فرا رسيد در روستای ما يک هيئت عباسی وجود دارد كه در ايام محرم كفن می پوشند و عزاداری می كنند عباس هم عضو اين هيئت بود. 🔸يک روز در حال عزاداری در اين هيئت بودم كه دلم شكست و اشكم جاری شد رو به سمت كربلا كردم و گفتم آقا جان يا عباس مددی كن تا بقيه بدن عباسم پيدا شود تا دلم راضی شود و آرام بگيرد. 🔹هفده روز بعد از مراسم تشييع و خاكسپاری اول بدن او را در يک دره زير بال هواپيما پيدا كردند برای ديدن بدنش به معراج شهدای كرمان رفتم فقط يک دست و يک پا در بدن داشت و بدون سر بود اتكت روی لباسش كه نامش در آن درج شده بود هنوز سالم بود. 🔸او را با كفنی كه از كربلا آورده بودم كفن كرديم و برای دومين بار در مراسمی باشكوه تر از قبل تشييع كرديم چون اجازه نبش قبر نداشتيم و اين كار بايد تنها با اجازه مرجع انجام می شد بدن او را در كنار قبر اولی به خاک سپرديم اين گونه دلم آرام گرفت و خيالم آسوده شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیک یخچالی هرمی مواد لازم برای کرم 1پاکت خامه صبحانه(200ml) 2بسته پودر کرم  شانتی(همان پودر خامه است و هر پاکت حاوی 75 کرم است) نکته:به جای کرم شانتی و خامه میتوانید نیم کیلو خامه قنادی فرم گرفته استفاده کنید 200گرم پنیر لبنه یا ماسکارپونه یاخامه ای 1پاکت وانیل(5گرم یا مقدار کمی وانیل شکری) یک بسته بیسکوییت پتی بور طرز تهیه برای کرم همه مواد به جز بیسکوییت را با همزن برقی به اندازه ۵ دقیقه بزنید. در یک سطح صاف سلفون  را باز کرده و یک ردیف بیسکوییت چیده و یک لایه کرم  روی بیسکوییتها بزنید و صاف کنید و با  این روش سه لایه بیسکوییت بچینید و روی آنها خامه بمالید. موز ها را وسط مواد گذاشته و دوباره روی آنها کمی خامه بزنید. مانند  ویدئو به کمک سلفون دو طرف بیسکوئیت ها را بالا آورده و تا بزنید و به هم برسانید تا کیک به شکل مثلث شود و با  سلفون  روی آنها بپوشانید و در یخچال بمدت 6تا 8  ساعت بگذارید تا خنک و سفت شود .در آخر روی کیک بیسکوییتی را با خامه باقی مانده پوشش دهید و با شکلات آب شده و توت فرنگی تزیین کنید 🔅🔅🔅🔅🔅🔅 🎥 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj http://eitaa.com/ashaganvalayat 🎥 🔅🔅🔅🔅🔅🔅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ⭕️ خواننده ولزی: تا آخرین نفس برای ایستادن کنار فلسطینیان می‌جنگم خواننده ولزی شارلوت چرچ: "آنچه در غزه اتفاق می افتد بسیار وحشتناک است. ما باید در ازای جهنمی که در آن زندگی می کنند برای آنها بهشتی بر روی زمین بسازیم. من تا آخرین نفس برای ایستادن در کنار آنها می جنگم و آماده هستم که همه چیز را از دست بدهم. کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
⭕️ داستان اون شتر مرغ را شنیدید؟ که وقتی میگویند، تخم بگذار، میگوید من شترم. می‌گویند سواری بده، می گوید من مرغم. حالا شده حکایت آدمهایی که مسلمان نیستند و دغدغه مسلمانانی دارند. 🔹می گوییم حجاب. میگویند بروید اقتصاد را درست کنید، باید بروز باشید. هیچ زنی ناموس کسی نیست، ما بی ناموسیم، از غرب یاد بگیرید. 🔹میگوییم نظارت با دوربین مثل غرب؛ میگویند، غیرتتان کجا رفته، مگر شما ناموس ندارید، این کار حرام است، خجالت نمی‌کشید از ناموس مردم فیلم می گیرید؟ تکلیف را مشخص کنید شما شتر هستید یا مرغ؟ کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
⭕️ یه روز رضاخان به مازندران سفر میکنه و قصد میکنه تو بابل توقف کنه. اونجا خیلی از مردم بخاطر اینکه شاه املاکشون رو مصادره کرده بود به گدایی افتاده بودند. شهردار بخاطر اینکه رضاخان این گداها رو نبینه؛ اونارو جمع می‌کنه و تو حموم شهر زندانی می‌کنه تا رضاخان از شهر خارج بشه. اما بدلیل بارندگی شدید رضاخان سه روز تو شهر می‌مونه. بعد رفتن رضاخان وقتی درب حموم رو باز کردند، شصت تا هفتاد نفر بخاطر نرسیدن غذا و نبود هوا از گشنگی و خفگی مرده بودند. ‌ 📚منبع: تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ یمنی ها در صنعا به تدارکات نظامی برای مقابله با تهاجم احتمالی آمریکایی-انگلیسی به منطقه عربی موسوم به گورستان متجاوزان ادامه می‌دهند. کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
⭕️ هم به هنرمند کشور با الفاظ رکیک توهین میکنه و هم به جمهوری اسلامی لگد میزنه!! و در عین حال در هواپیمایی ایران ایر جمهوری اسلامی شاغل هست و حقوق میگیره پخش نکنید به دست مسئولین مربوطه نرسه :) کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
⭕️ عفو بین‌الملل: آمریکا ارسال سلاح برای کشتار در غزه را متوقف کند یک نهاد حقوق بشری به بهانه عید «روز سنت پاتریک»، به ریشه ایرلندی جو بایدن اشاره کرد و خواستار توقف کشتار فلسطینیان با تسلیحات آمریکایی شد. «رئیس‌جمهور بایدن! ارسال سلاح به رژیم صهیونیستی را متوقف کن». عفو بین‌الملل ضمن بیان این درخواست کشته شدن کودکان و زنان ساکن غزه با تسلیحات آمریکایی را محکوم کرد. کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ حمله وحشیانه نظامیان صهیونیست دقایقی پیش از افطار به تعدادی از جوانان فلسطینی در یک فلافل فروشی در بیت لحم فلسطین کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
15.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥⭕️ نخستين گفتگوی حجت‌الاسلام صدیقی پس از ماجراهای اخیر: در مجمع عمومی موسسه اعلام کردیم که تمام اموال متعلق به حوزه علمیه است کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چای شیرین روایت تجربه‌گر از حس خوبی که بواسطه خادمی امام حسین (ع) در برزخ همراهش بود ✅ هرروز ساعت 17 بازپخش 1 بامداد و 12:30 روز بعد از شبکه چهار سیما 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
⭕️ یک مرزبان در مرزهای سیستان به شهادت رسید شب گذشته یکی از مرزبانان وظیفه هنگ مرزی زابل به نام «محمدجواد بیاناتی» حین حراست و پاسداری از مرزهای جنوب شرق کشور در منطقه هیرمند توسط افراد ناشناس از آن سوی مرز مورد اصابت گلوله قرار گرفت که با توجه به شدت جراحات وارد به درجه رفیع شهادت نائل آمد. کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
⭕️ پیروزیِ پوتین در انتخابات روسیه قطعی شد پس‌از شمارش ۹۹ درصد آرای انتخابات روسیه، پوتین با ۸۷ درصد آرا پیروزیِ خود را در این انتخابات قطعی کرده است. کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ طنین‌انداز شدن نوای اذان در پارلمان بریتانیا به مناسبت ماه مبارک رمضان این الله اکبر هم بزن بکمرتون که دارن با اسرائیل همکاری میکنن مسلمانان را درفلسطین قتل عام میکنن کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️❤️ صدها هنرمند انگلیسی در موسسه باربیکان سنتر در لندن تجمع کرده و در اعتراض به حمایت این نهاد از رژیم "اسرائیل" دست به اعتراض زدند کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
⭕️ حمله به دانشجویان مسلمان هنگام اقامه نماز دانشجویان مسلمان و خارجی در دانشگاه گجرات در هند هنگام نماز مورد حمله افرادی ناشناس قرار گرفتند. در حال حاضر دو نفر از این دانشجویان که به شدت مجروح شده‌اند، در بیمارستان بستری شده‌اند و وضعیت خوبی ندارند. کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
⭕️ ارتش چین: آمادگی دخالت در نبرد با اوکراین را داریم اما این در صورتی است که فرانسه و ناتو ورود کنند. فرمانده ارتش چین: اروپا حق ندارد ایران را به دلیل فروش تسلیحات به روسیه تحریم کند!! پس ماهم باید آنهارا به دلیل ارسال تسلیحات به اوکراین آن هم به صورت مجانی تحریم کنیم! اطلاعاتی داریم که نشان می دهند ارتش فرانسه درحال تقویت خود در چک است. کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
⭕️ کتائب حزب‌الله خطاب به دولت عراق: درهای جهنم را باز نکنید! رئیس دفتر امنیتی کتائب حزب‌الله عراق در بیانیه‌ای خطاب به دولت عراق نوشت: در صورت اعطای مصونیت به ارتش نیروهای اشغالگر آمریکایی درهای جهنم باز خواهد شد. در بخش دیگری از این بیانیه آمده: ارائهٔ اسنادی که نشان می‌دهد اربیل یک لانهٔ جاسوسی توطئه‌آمیز و پایگاه پیشرفتهٔ رژیم صهیونیستی در عراق است، باید آغاز شود. کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وزیر کار: من در مورد افزایش حقوق کارگران رقمی را مشخص نکردم 🔹من پیشنهاد دادم هرچقدر به حقوق کارمندان دولت اضافه می‌شود، درصدِ بیشتری روی آن بگذاریم و به حقوق کارگران اضافه کنیم. کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
زمین لرزه‌ای به بزرگی ۴.۶ ریشتر در عمق ۸ کیلومتری زمین حوالی خنجِ استان فارس را لرزاند. کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال خبر تحلیلی عاشقان ولایت در بله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj