eitaa logo
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
1.4هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
747 ویدیو
35 فایل
🔷 با ذکر منبع و نام شاعر کپی شود . 🔹ارتباط با شاعر 🔹بیان نظرات🌹انتقادات وپیشنهادات 🔹سفارش شعر، نوحه، سرود،شعر هدیه،شعر تبلیغاتی و... : 🔹برگزاری محافل ومجالس شعر(شب شعر، عصرشعرو... 🔹اجرای شعر آیینی و طنز @ahmad_rafiei_vardanjani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸کرده اسباب شفاعت را مهیا چادرش همزمان با دهه اول فاطمیه و ایام عزاداری شهادت بی‌بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا(س)، سروده‌ای از احمد رفیعی وردنجانی، شاعر آیینی چهارمحال‌وبختیاری تقدیم مخاطبان گرامی ایکنا می‌شود. خوانش شعر 👇 https://shahrekord.iqna.ir/fa/news/4105109/ 🆔@shahrekordiqna
♦️تبدیل جسد به کود، در نیویورک نیز قانونی می‌شود 🔹ایالت نیویورک برای تصویب قانون «تبدیل جسد به کود» آماده می‌شود. 🔹با تصویب این قانون، در ازای هفت هزار دلار پیکر فرد درگذشته را برای مدت دو ماه در تابوت نگه می‌دارند تا تجزیه شود و بعد آن را به شکل خاک به خانواده و بازماندگان تحویل می‌دهند تا به عنوان کود برای گیاهان مورد استفاده قرار گیرد. 🔹تبدیل جسد به کود، قبلا در ایالت‌های کالیفرنیا، کلرادو، اورگان، ورمانت، و واشنگتن قانونی شده است و تاکنون جسد بیش از ۲۰۰ نفر در ایالات متحده آمریکا به شکل کود به طبیعت بازگشته است. خبـــرهای فـــوࢪی‌ مهم⇩⇩ 🔹🔹🔹 آنکس که مرا مونس جان بود پدر بود آن یــار که رفـت از نظرم زود پدر بود آن گل که پس از زندگی‌اش هم جسد او در بــاغـچـه‌ی خـانــه شـده کود، پدر بود احمدرفیعی وردنجانی @asharahmadrafiei
🥀صلی‌الله‌علیکِ‌یا‌فاطمه‌الزهرا(س) 🥀 اهل کین بودند و از دین محمد(ص) دم زدند پـیــرو ابـلـیــس‌هــا از نــام حـــق پرچم زدند با هجومی وحشیانه عده‌ای آشوبگر نقطه‌ی ثقـل تمام دهر را بر هم زدند در لفاف قصــد بیعــت خانه‌ای را در زدند در زدن با دست نه با پایشان مُحکم زدند خانه‌ی فردوسیان در خاک را آتش زدند آتشی با ظلم خــود بر هستیِ عالم زدند شاد بودند از جنایت دشمنان اهل بیت(ع) بر جهان اما به ظلم خویش رنگ غم زدند تا مبـادا جـا بماننـد از جمـاعت با شتـاب پاره‌ی جان رسول الله(ص)را باهم زدند احمدرفیعی وردنجانی @asharahmadrafiei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجلسِ..... صحبت سر رو کم‌کنی و شور و شرر بود بــا نـــام عــــزا بـود ولـی مجــلس زَر بود تا روضه‌ای از آتش و آن خانه بخواند مــداح پــیِ صـحـبــت داغ چقَدَر بود در بند هوا یکسره می‌گفت هوایی مـداح پیِ راحتـیِ وقــت سفر بود آتش به سرش بود که تصویر مرا کو؟؟ تصویـر بنـر صحنه‌ای از آتش و در بود باید بدنش گرم شود حضرت مداح تامیـن بساطش سِمَت چند نفر بود این گوی و مگو داشت شباهت به تجارت از بـس کـه پـر از صـحبــت امـا و اگر بود القصـه شد آغـاز پس از اینهمه مجلس از دور و بری‌ها همه جا تحت نظر بود یک عده فقط گریه کن حضرت مداح کار همه‌شان، داد زدن،توپ و تَشر بود یک گوشه کسی در سمِتِ گفتن «سِینِ»اش اویـی کـه خـودش شمـرِ جدا کردنِ سَر بود مـداح، گرفتـار سَرِ چه چه و به به درمانده و وامانده‌ی ابراز ِ هنر بود می‌گفت که این مجلسِ زهرایِ بتول است می‌گفــت ولـــی مجــلس او چیــزِ دگر بود می‌گفت که در مجلس ما فاطمه هم هست مــی‌گــفــتْ دروغ و پــی ایــجـــادِ اثر بود در بزم عزایی که برهنه‌ست بدن‌ها می‌آمد اگر مــادر ماها دمِ در بود؟؟؟ مجلـس به سرانجــام رسید و همه گفتند در مجلس‌مان شکر خدا چندددد نفر بود گفتند که دور و بر مـــــداح ندیدید؟! هنگام طلب کردن سلفی چه خبر بود بعد از جلسه در هتــل حضـرت مــداح با واسطه‌ها بحث سر سود و ضرر بود لطـف و کـرم فاطمـه را هیچ ندیدند گفتند که بانی چقَدَر تنگ نظر بود!! احمدرفیعی وردنجانی @asharahmadrafiei
شهیدان راه بیداری عطر ناب جبهه‌ها را با خودش آورده است شورِ مردان خــدا را با خودش آورده است این غریبی که پس از یک عمر از راه آمده خاطراتی آشنــــا را با خودش آورده است با تمام ذره‌های جســـم خود یادی از آن عاشقان بی‌ریا را با خودش آورده است مادرش کو تا به استقبالش آید این جوان یادگاری پر بهـــا را با خودش آورده است مثل زهــرا قصه‌ی گمنـــامی‌اش دل می‌بَرَد روضه‌ی آن ماجرا را با خودش آورده است اهل والفجر است یا از کربـــــلای چار و پنج عطر آن حال و هوا را با خودش آورده است پیکرش بوی شلمچـه بـوی مجنـون می‌دهد رَملِ خونین کجا را با خودش آورده است؟ از شمیمش خوب معلوم است زائر بوده است بـوی سیــب کربــلا را بـا خـودش آورده است آه مادرهای دل‌خون شهیدان این شهیـد یادِ فرزندِ شما را با خودش آورده است گر چه مشتی استخوان مانده‌ست از این تن به جا آسـمـانـی از صـفـــا را بـا خــودش آورده است شرم بادا بی‌وفاهـا را که این جسـم نحیـف شرح یک دنیا وفا را با خودش آورده است ایـن نـوای دلنشیـن عشــق را ساکـت نبیـن شور و حال نینوا را با خودش آورده است مانده در هر بنـد این پیکـر طنیـنی از کمیـل شور جانبخش دعا را با خودش آورده است حرف اگر از فتنــه‌ی زن، زنـدگـی، آزادی است حجب و پاکی و حیا را با خودش آورده است این کتابی که ورق‌هایش چنین از هم جداست درس بـیــداری مـا را بـا خـــودش آورده است احمد رفیعی وردنجانی @asharahmadrafiei
سلام و درود و عرض ارادت لینک کانال اشعاربنده است: @asharahmadrafiei ممنون از همراهی‌تون بزرگواری کنید در اختیار دیگر عزیزان هم قرار بدید. التماس دعا
بلند شو مادر... پـنــاهِ خـیـمــه‌ی عترت بلند شو مادر شکوه عرصه‌ی عصمت بلند شو مادر نخوان نخوان که دعای تو مستجاب شود نــخـــوان دعــــــای شهادت بلند شو مادر دوباره خانه‌ی‌مان را پر از طراوت کن بـه یـک نـسیـــم محبت بلند شو مادر تمام هستی حیدر، ببین که او تنهاست هــمــیــشــه یـــار ولایت بلند شو مادر ببین که دور تـو گلهای گلشن مِهرَت نشسته‌اند به حسرت بلند شو مادر تو و جدا شدن از جمع ما خدا نکند چنین مبـــــاد حکایت بلند شو مادر تمام رونق خانه نمان در این بستر اُمیـد مــا بـه سلامت بلندشو مادر برای یـاری همسایه‌ها به دستِ دُعا به شوق وقتِ عبادت بلند شو مادر نگاه کن به لب خُشک و چشم خون‌بارش بـــه الـــتـــمـــاس حُسینت بلند شو مادر . . . بـه مهـر مــادری آنجـا که مـا گرفتاریم خودت به قصد شفاعت، بلند شو مادر احمدرفیعی وردنجانی @asharahmadrafiei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا