شهادت می‌دهد روز قیامت تمام عضو عضوت بر گناهت مراقب باش از دست و ز پایت ز گوش و از زبان و از نگاهت مکن کاری که اندر روز محشر بسوزد پیکرت از سوز آهت شوی شرمنده نزد خالق خویش ز اعمال بد و روی سیاهت مجازی گشته مردابی پر از مار فقط مهدی(عج) بُود پشت و پناهت "عاصی" #گناه 🔥🔥🔥

خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست به زندگانی من فرصت جوانی نیست من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار خدای شکر که این عمر جاودانی نیست همه بگریه ابر سیه گشودم چشم دراین افق که فروغی ز شادمانی نیست به غصه بلکه به تدریج انتحار کنم دریغ و درد که این انتحار آنی نیست نه من به سیلی خودسرخ میکنم رخ وبس به بزم ما رخی از باده ارغوانی نیست ببین به جلد سگ پاسبان چه گرگانند به جان خواجه که این شیوه شبانی نیست ز بلبل چمن طبع شهریار افسوس که از خزان گلشن شور نغمه خوانی نیست #شهریار 🍃🌹🍃🌹 🌹 در سال روز درگذشت مرحوم استاد سید محمدحسین بهجت تبریزی "شهریار" هدیه به روح لطیف ایشان ۳صلوات هدیه کنیم

پیام_عزیزی یار می‌گوید الله #هفته_وحدت💚 #میلاد_رسول_اکرم(ص) 💚✨💚

🌹شعر زیبایی ازاستاد شهریار برای امام علی(علیه السلام) ♦️یا علی نام تو بردم نه غمی ماند ونه همی ♦️گوییا هیچ نه همی به دلم بودو نه غمی ◾27 شهریور سالروز درگذشت استاد شهریار 🍃❤️🍃🌹

ای وای خدایا همه اجناس گران شد هنگام غم و غصه وفرياد و فغان شد مستضعف بيچاره دگر تاب نياورد مُرد و غم او برهمه كس فاش و عيان شد آن پير كه پولش بحساب است وبه جيبش بشكن زد و رقصيد به يك لحظه جوان شد آن تازه جوان زير تورم كمرش رفت زائید و دو صد شكر كه او نيز مامان شد شد بنز سوار ، جوجه ناهار ، آدم پولدار بر چهره ايتام فقط اشك روان شد هي نقد بزن تا که نمایی گره اي باز كي گفته مكن نقد كه وقت خفقان شد؟! ای غول گرانی خفه گشتیم ز دستت... تو مثل مغول حمله نمودی و همان شد بیچاره شدند مردم از این وضع گرانی #مسعود که آمد دگر انگار خزان شد ناگه بزدش داد پدر بر سر "عاصي" برخيز پسر شد سحر و وقت اذان شد "عاصی" 🤕🤕😔😔 👈 نان که گران شد 👈👈 شیر و لبنیات هم در آستانه گرانی مجدد ممنون #پزشکیان 😘🤢

🍂خزان زرد من از این کوچه های سوت و کور و سرد می ترسم از این شهری که خالی مانده از یک مرد می ترسم از این گرگان خونین چنگ و خون‌آشام ،بیزارم ز سردی زمستان و شب نامرد می ترسم‌ از این آوارگی های مداوم در پی طوفان از این دردی که درمانش خودِدرد است می ترسم تمام بلبلان رفتند و خالی ماند باغ از گل من از وهم هجوم یک خزان زرد می ترسم تمام‌ غصه هایم را به گوش آب ها گفتم من از آوار دردی خالی از همدرد می ترسم ره میخانه ام گم‌شد ،چراغم رو به خاموشی من از این کوچه های سوت و کور و سرد می ترسم فاطمه افلاطونی (نسیم) 🍂🍁🍂🍁🍂