eitaa logo
اشعار "عاصی"
409 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
59 فایل
👌اشعار مذهبی سیاسی اجتماعی عاشقانه طنز و انتقادی... ❤همراهمان باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شکرلله شیعه‌ای نامی شدیم اهل جمهوری اسلامی شدیم از خمـینی درس عشق آموختیم در تنور جنگ و جبهه سوختیم بیعتی کردیم با سیّد علی راه حق در قول و فـعلش منجلی ═✧❁🌷یا مهدی🌷❁✧┄
اول هوس و شیطنتی پر هیجان بود، نوعی طپشِ قلب، شبیهِ ضربان بود! کم کم همه‌ی دغدغه‌ام دیدن او شد انگار که جذاب ترین فردِ جهان بود! هی رفتم و هی دیدم و هی آه کشیدم، دلبستگی‌ام بیشتر از تاب و توان بود... میخواستم اقرار کنم عاشقم اما... [ چیزی که عیان بود چه حاجت به بیان بود؟ ] فهمید که دیوانه و دلبسته‌ی اویم [ از بس‌که اشارات نظر، نامه‌رسان بود ] القصه گرفتار دل هم شده بودیم روزی که جوان بودم و او نیز جوان بود... از آنچه میان من و او بود چه گویم؟ مجنونِ زمان بودم و لیلایِ زمان بود اما وسط آنهمه دلبستگی و عشق، معشوقه‌ام انگار کمی دل‌نگران بود! خوردیم به یک مشکلِ معمولیِ ساده... من زاغه نشین بودم و او دختر خان بود! کم کم به خودش آمد و فهمید چه کرده... حق داشت که پا پس بکشد، بحثِ زیان بود! اصلا تو بگو، دختر خان با دک و پوزش، هم شأن من پاپَتیِ غاز چران بود؟! البته که نه! رفت... خدا پشت و پناهش اصرار چرا؟ قسمتِ او با دگران بود... او رفت و غمش شعله به جان قلم انداخت! من ماندم و یک دفتر و طبعی که روان بود... یک مشت غزل شد همه‌ی دار و ندارم، دیوان بزرگی که پر از آه و فغان بود... بیش از دو دهه دور خودم گشتم و گشتم دل در گروِ عشق و سرم در دَوَران بود... گفتم که بدانید وفا، عشق، دروغ است! من تجربه کردم، به همین قبله چَخان بود... حُسنش همه گفتند و من سر به هوا را... آگاه نکردند به شری که در آن بود...! ویروس، خطرناک تر از عشق ندیدم یک قاتل بِالفطره اگر بود، همان بود! هی ریشه زد و ریشه زد و ریشه کنم کرد این توده‌ی بدخیم گمانم سرطان بود...
در باز کن که خسته ترین بنده آمده تنها و  سر به زیر و سر افکنده آمده  همراه با امید به آینده آمده با این که دیر آمده شرمنده آمده 🕊🌺🕊 شرمنده اش نکن که گرفتار میشود خط و نشان نکش که دلش زارمیشود  🕊🌺🕊 غرق گناه آمده ام می کنی قبول؟ با اشک و آه آمده ام میکنی قبول؟ مابین ماه آمده ام می کنی قبول؟ رویم سیاه آمده ام میکنی قبول؟ 🕊🌺🕊 مثل همیشه مطمئنم رد نمی کنی با اینکه من بدم تو به من بد نمیکنی 🕊🌺🕊   رویم نمیشود که صدایت کنم خدا درکوله بار بندگی ام نیست جزخطا با این دلی که نیست درونش به جز ریا یک عمر کار و بار دلم بوده ادعا 🕊🌺🕊   من ازخودم به خاطرمعصیت عاصی ام شرمنده ام برای همین آس و پاسی ام  🕊🌺🕊 در بی نوایی ام تو نوا میدهی مرا بغض شکسته حال بکا میدهی مرا بی قیمتم اگرچه؛ بها میدهی مرا با یادخود به سینه صفامیدهی مرا  🕊🌺🕊 میخوانمت ؛ اجابت سبز دعا تویی روشن ترین ضمیردل بنده ها تویی  🕊🌺🕊 غفلت حصار بسته به دور و بر دلم رحمی نما به گریه و چشم تر دلم مرهون رحمتت شده پا تا سر دلم نامت نوشته ام به روی سر در دلم  🕊🌺🕊 راضی نشو دلم به کسی جز تو رو کند با یک نفر به غیر خودت گفتگو کند 🕊🌺🕊   حالا تو هستی و دل بی عار بنده ات شرمندگی و خجلت غم بار بنده ات آشفته حالی و دل بیمار بنده ات تنها تو هستی با خبر از کاربنده ات  🕊🌺🕊 پس لطف کن بیا و مرا بی خبر ببخش در خلوت شبانه و وقت سحر ببخش   بیات لو 🍃🌹🍃🌹
مرا به بستنِ در، ناامید نَتوان کرد شود زِ قفل فزون‌تر امیدواری ما ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
آنقدَر عاشقم انگار که در کودکیم نام تو جایِ اذان نغمه به گوشم شده است 🍃🌹🍃❤️
زیر غبار نفرین به هر کس حیله دارد در قرارش هرکس که ریبی کرده در پیمانِ کارش آن شهرداری که زد و بندی نموده باید زدن پیش نگاه شهر دارش آنکس که زد بر خانمان خلق آتش حق است تا آتش بیفتد بر تبارش هرکس نثار خلق کرده ست این مصیبت یارب مصیبت باد هر ساعت نثارش آنکس که قلب مادری را سوخت با داغ هرگز نگردد داغها دور از کنارش مادر میان اشکهایش سوخت، گم شد شدتار بر در دیده ی چشم انتظارش رفتم برایت رخت دامادی خریدم می گفت مادر بادل امیدوارش قدری دعا می خواند و آخر فوت می کرد عمر چنین می کرد مادر رهسپارش مهدی کجایی، مادر از وقتی که رفتی یک لحظه هم ساکت نشد داد وهوارش از درد آبادان کسی چیزی نگفته قدری که گفتند از شکوه و افتخارش مانند خیلی دردها گم می شود زود این درد هم آهسته در زیر غبارش احمدرفیعی وردنجانی
مستِ خیال را... به وصال احتیاج نیست...
مرا ز ياد تو برد و تو را ز ديده‌ی من زمانه بيشتر از اين ستم چه خواهد كرد؟
پناه می‌برم از بغضِ در گلو مانده به دشت چادر گل‌دار مادرم گاهی...