eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5هزار دنبال‌کننده
279 عکس
178 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من وای از شام که بغض پدرم را دارند سرهرکوچه معطل شده ام خسته شدم چشمشان کور! همه قصد تماشا دارند سر بازار که رفتیم سرم داد زدند ای ابالفضل بیا نیت دعوا دارند دست بر دامن من داشت رقیه!میگفت عمه جان!باز هوای زدنم را دارند جگرم سوخت زمانیکه رقیه میگفت عمه جان!اینهمه دختر همه بابا دارند دخترانی که پس پرده عصمت بودند بعد تو در وسط مجلس می جا دارند سید پوریا هاشمی ........................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
شام بی تو کوچه هایش را مزیّن کرده بود در گذر ها مشـعل بسیار ، روشن کرده بود مـاه ِتـابان ِ سـر تو ، بـر فـراز ِ نـیزه هـا راه پیش روی ما را خوب روشن کرده بود ای برادر عـطر زلـفت ، کوچه های شهر را باغ لاله ، باغ سوسن ، باغ زنبق ، کرده بود خواست قلبم را بسوزاند خودت دیدی چطور؟ جامه ات را نانجیبی پست بر تن کرده بود از فـراز نیـزه ها ، دیـدی چـگونه ، بی حیــا دست های بسته ام را طوق گردن کرده بود قلب ما می سوخت از داغ تو اما ، ساربان روضه خوانی را میان راه قدغن کرده بود مشعل ِ خشم ِ یهودی زاده های ِ "قِیْنُقاع" شعله شعله ، باغ ِ آتش سهم دامن کرده بود من خودم دیدم ، چگونه هرزه ای یک لا قبا در میان خورجینش خود و جوشن کرده بود جارچی با نعره هایش ، در میان کوچه ها کوفیان ِ شام را دعوت به دیدن کرده بود آه ، آه از کل کشیدن های روی پشت بام اهل بیتت را ، غریب ِ کوی و برزن کرده بود کاتب دارالاماره ، نرخ کلـفت ها ، دقیق بر اساس سن و سال ما معیّن کرده بود اینچنین زیـنب ، تـمام آیـه های صـبر را در کتابی سرخ ، با یادت مدوّن کرده بود مٰا بَعَدْ روحی حَبیبی ، یا اَخٰا یٰا نور ُعین مٰا رأیت ، الّاٰ جَمیلا ، مٰا رأیت ، الّاٰ حُسین روح الله قناعتیان
دم دروازۀ ساعات خدا رحم كند به دلِ عمه سادات خدا رحم كند محملم پرده ندارد مددي يا ستّار حاجتم وقت مناجات خدا رحم كند چشم من تار شده ، يا تو به هم ريخته اي گريه دار است ملاقات خدا رحم كند كو علمدار حرم ؟ آبرويم در خطر است وسط اين همه الوات خدا رحم كند سَرِ بازار به انگشتْ نشانم دادند رد شدم با چه مكافات خدا رحم كند به همان خنجر كُنْدي كه تو را زَجْرَت داد مي كند شِمْر مُباهات خدا رحم كند سرت از نيزه زمين خورد دلم ريخت حسين زير پا رفتي ؟ به لبهات ْ خدا رحم كند نيزه نيزه شده از بس گلويِ پاره تو گُم شدي بين جراحات خدا رحم كند به حرم چون لبِ تو چوبِ حراجي زده اند تا نميرم ز بليّات خدا رحم كند چشم يك شهر به دنبال كنيز است حسين تا كنم حفظ امانات خدا رحم كند چانه مي زد سَرِ گهواره يكي پيش رباب بهر تسكين مصيبات خدا رحم كند قاسم نعمتی
منم زينب که برجان آذرم ريخت فلک اسپند غم بر مجمرم ريخت نهال باغ توحيدم که اين سان خزان جور و کين، برگ و برم ريخت من آن طفلم که خوناب از دو چشمش زداغ مرگ زهرا مادرم ريخت سپس درکوفه درمحراب مسجد فلک گَردِ يتيمي برسرم ريخت به يثرب مجتبي مسموم کين شد به جان در آن مصيبت اخگرم ريخت منم طاووس زرّين بال يثرب که درکرب وبلا بال و پرم ريخت به خاک تيره هفتادودو پيکر ز کين، ياران از گل بهترم ريخت ز جور حرمله در پيچ و تابم که تيرش، خون حلق اصغرم ريخت کماني شد قدم در کوفه و شام به سر بس سنگ از بام و درم ريخت تنم مانند ني شد زرد و لاغر شرار طعنه بس بر پيکرم ريخت منم پروانه شمع شهادت که بر فرق عدو خاکسترم ريخت به «فولادي» عنايت کرد زينب به ساغر آب حوض کوثرم ريخت حسن فولادی قمی
میان شعله ها درد دلم سرکش تر از بادست همین آهی که مانده در گلویم ، مثل فریادست علم افتاد و حس کردم که عرش افتاد،امانه همین آشوب یعنی که ،سرت بر نیزه افتادست پی تو تا چهل منزل ، پیاده میدویدم من پر از آهوست این صحرا وسرگردان صیادست تمنای تو را میکردم و سیلی جوابش بود دو چشمم تار از تکرارهای بی حسابش بود نگاهم کرده ای صد بار جای مادرت زهرا چه شد از من نگه برداشتی بر نیزه ها،بابا منم آن غنچه ای که روی زانوی تو راحت بود ببین روییده ام اینبار مثل لاله در صحرا دویدم در پی نی دار و پایم زخم ها برداشت ترحم بر من دل خون نکرده دشمنت اما به نیزه با اشاره سنگ باران شد سرت بابا زمین میریخت از نی ها چرا خاکسترت بابا؟ تو را بر نیزه ها دیدم،مرا بر خارها دیدی؟ بگو بابا مرا در هجمه ی بیمارها ،دیدی؟ تو را بر خاک ها دیدم ،مرا بر خاکها دیدی؟ بگو بابا مرا در چنگ آدم خوارها دیدی؟ تو بی عمامه ،من معجر ، فدای تار موی تو بگو بابا مرا با عمه در بازارها ، دیدی؟ پریشانست گیسویم ، ندارم شانه ای بابا اگرچه مو نمانده در سر پروانه ای بابا سرت را در طبق دیدم ،لب زخم مرا دیدی؟ بگو بابا گلت را گوشه ی ویرانه ها دیدی؟ تو بی انگشتر و من گوشواره ،مثل هم هستیم بگو دندان شیری مرا هم جابجا دیدی؟ سه ساله صحنه هایی دیده که جای تصورنیست بگو چون من کسی در کودکی قامت دوتادیدی تو و نی ها منو انظار ، بین کوچه و بازار به بابا میرود دختر ، به بابا رفته ام انگار نرگس غریبی ........................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
مثل قدیم با دل من ، سر نمیکنی جانم به لب رسید ، تو لب تر نمیکنی حرفی بزن ، جواب تو والله سنگ نیست از چه هوای سوره ی کوثر نمیکنی؟   اینجا خرابه است ، ورودیِّ شام نیست اینجا تو فکر غارت معجر نمیکنی  اینجا سه شعبه نیست، مرا در بغل بگیر با من تلافی علی اصغر نمیکنی؟   اینجا فراق هست، عزا هست، غصه هست اینجا حساب روضه ی دیگر نمیکنی  این دختر نحیف ، همان نازدانه است فهمیدم از نگات که باور نمیکنی من هیچ ، سر به عمّه بزن ، اذیت شده فکری به حال غصه ی خواهر نمیکنی؟   با آن لبی که چوب زدند و حصیر شد یک بوسه نذر گونه ی دختر نمیکنی؟   روی رگ تو بوسه ی خنجر مشخص است فکری به حال بوسه ی خنجر نمیکنی؟  دستان زجر و سنِّ مرا در نظر بگیر دیگر مرا قیاسِ به مادر نمیکنی فرقی نمی کند که چطوری، فقط بمان بابا تو فرق، بی سر و با سر نمیکنی حمید رمی
میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند نور چشم حیدر کرار چشمت را ببند کربلا تا شام می گفتم که چشمت را نبند یا اخا اما به شام تار چشمت را ببند شد نقاب صورت من آستین پاره ام بی تو شد کار حرم دشوار چشمت را ببند پایکوبی و کف و دشنام و سوت و هلهله من کجا و این همه آزار چشمت را ببند تاب سیلی خوردن دختر نداری روی نی دخترت را دست من بسپار چشمت را ببند کاری از دست سر ببریده می آید مگر تو فقط یک کار کن یک کار چشمت را ببند من که می‌دانم تو از زینب خجالت می‌کشی در میان این همه انظار چشمت را ببند چشم عباس تو را بستند با تیر جفا تا نخورده سنگ این کفار چشمت را ببند کوچه ها را یک به یک گشتم به همراه سرت می‌روم در مجلس اغیار چشمت را ببند من کجا و این همه نامحرمان بی حیا من کجا و این همه خمار چشمت را ببند رفت انگشت اشاره سمت دخترهای تو ای برادر می‌کنم اصرار چشمت را ببند خیزران تا رفت بالا قلب من آتش گرفت تو بگو با خواهرت اینبار چشمت را ببند *مرحوم ذهنی در کتاب مدینه تا مدینه: حضرت زینب فرمودند بین کوفه تا شام سر برادرم بر نیزه چشمش باز بود و به اطفال و اهل و عیالش نگاه میکرد اما در شهر شام نگاه به سر برادرم کردم دیدم چشمهای مبارکش بسته شده یعنی دیگر طاقت ندارم این همه رقاص و شراب خوار دور اهلبیتم ببینم عبدالحسین میرزایی ........................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. بفرمایید روضه، آدرس: دروازه ی ساعات بعد از کوچه ی تنگِ یهودی ها تَهِ بازارِ شامِ سابق و امروز بازارِ حمیدیّه گرفته مجلسی ارباب در کاخ یزیدیّه بفرمایید روضه با حضور قاتلان،شمر و سنان و حرمله امشب بفرمایید روضه با حضور ذاکران این بار چوب خیزران با لب... بفرمایید روضه ،شام،بعدش هم به صرف شام بفرمایید روضه شامیان،بعد از نماز مغرب و عشاء بفرمائید روضه شامیان با خطبه خوانی هایِ زین العابدین و زینب کبری ندیدم مجلسی کامل تر از این مجلس روضه نه بی خود نیست اربابم در آورده سر از این مجلس روضه که در آن قاسم و عباس و اکبر بر روی نیزه،میان دارند و در هر گوشه ی مجلس شبیه عمّه ی سادات و طفلان،کربلایی های بسیارند به نوبت راویان،شمر و سنان و حرمله از کربلا گفتند تمام قصّه را از ابتدا تا انتها گفتند ولی هر یک جدا از روضه ی سرهای از پیکر جدا گفتند سپس بر منبرِ تشت طلایی آن لب کرب و بلایی آیه ای از کهف را آن شب تلاوت کرد تمام نکته ها را مو به مو در خواندن آیه رعایت کرد حسین بن علی لب وا نکرده،ناگهان مجلس دگرگون شد از این سو چشمِ زین العابدین از آن طرف، زینب دلش خون شد پس از لب خیزران برخواست آهسته ولی با شدّت از دست یزید افتاد رقیّه دید بالا رفت چوب خیزران، امّا خدا را شکر بر صورت ندید افتاد همین که خیزران، این ذاکر معروف بالا صدای جمع از این روضه ی مکشوف بالا رفت زمینه ، نوبت جُندَب شد و از داستان بوسه ی سرخ پیمبر خواند زمینه ، نوبت جُندَب شد و او هم دوباره روضه را از قسمت ِ سر خواند ولیکن ، واحدِ سنگین آن مداح رومی ، چیزِ دیگر شد خدا خیرش دهد او خواند و حال عمّه ی سادات بهتر شد بکوب ای سینه زن در واحد شلاقیِ امشب تو می کوبی به سینه ظاهرا، امّا فقط شلاق ها را می خورد زینب برای لطمه ی آخر ، فضا جور است در مجلس سر زینب سلامت ، نوبت شوراست در مجلس به شدّت خطبه خواندن های زینب، شور می بخشد به این مجلس خصوصاً موقعِ طرز ادای اسمِ ارباب جهان، از بس حسین بن علی را می کشد با حس دل سنگ آب می گردد رقیّه بیشتر بی تاب می گردد دل سنگ آب می گردد دل سنگ آب شد امّا، دل آب فرات آن روز ، سنگ و سنگ تر می شد سَرِ ظهر عطش از شدت گرما و تیر و نیزه ها، خون در رگ خون خدا پُر رنگ تر می شد دل سنگ آب شد روزی ، دل سنگ آب می گردد، دل سنگ آب خواهد گشت زمان دیروز یا امروز یا فردا برای کربلا بی تاب خواهد گشت شما حالا بفرمایید روضه ، اهل بیت امّا به زور تازیانه ، راهیِ مجلس شدند آن شب شما حالا بفرمایید روضه ، بچّه ها ، از بس که تازیانه خوردند از عدو، بی حس شدند آن شب بفرمایید روضه ، روضه ی ناگفتنی در مجلس از آغاز بسیار است از این بسیار ها تنها ، یکیّ اش این که زین العابدین بسیار بیمار است یکی دیگر از این بسیار ها این که ، کمان حرمله ، بسیار در چشم همه مشغول ِآزار است بفرمایید روضه تا که شام زینب کبری سحر گردد بفرمایید روضه تا مگر تعدادمان از دعوتی های یزید بی مروّت بیشتر گردد بفرمایید روضه تا که بازوهایمان امشب برای بچّه ها در وقت تازیانه مانند سپر گردد بفرمایید روضه ، آدرس دروازه ی ساعات بفرمایید روضه بچه ها ، تنها برای شادیه قلب حسین و عمّه ی سادات ...................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. برس.. مراسم تشییع ، پنجم صفر است کفن نمودن اولاد، گردن پدر است رقیه نیستم امشب اگر به هم نرسیم سلاح دختر زهرایی ات، دو چشم تر است جواز دفن مرا از یزید می گیری ؟! پدر نداشتنم وقت مرگ دردسر است لباس پاره وفادار ماند و شد کفنم کجاست پیرهنت؟! عمه نیز بی خبر است عزیزهای دلم را خبر کنی بد نیست که انتظار کشیدن بلای محتضر است شرایط لبت آمادگی بوسه نداشت تلاش های لب من به بوسه ، بی اثر است هنوز تاول پام از لب تو شرمنده ست که خرده چوب لب از خارهای پام سر است برای شستن مویت که دست شمر افتاد ز چشمم آب گرفتم ، ببخش ،مختصر است پس از تو عمر رقیه ، کنار زجر گذشت سه ساله ی تو مهیای رفتن سفر است ناصردودانگه✍ ....................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. سلام الله علیها تنی نیلی و زخمی چون لبان میهمان دارد رخ مهمان نشان سنگ همچون میزبان دارد زچشم در فشان میزبان و غصه ی مهمان دلی خونین وچشمی اخترفشان آسمان دارد زداغ ابروی بگسسته و پیشانی بشکسته بابا دل دخترچه پرخون وقدی همچون کمان دارد عچب لعل لبی دارد، سر ببریده ی بابا ! لبی که بس نشان ها از لبان خیزران دارد دلش میخواست دخترتاکه بابارا به جان گیرد ولی افسوس،جسمی ناتوان و نیمه جان دارد رسیده جان دختر بر لبانش بسکه بر پیکر نشان از سنگ های کوفیان و شامیان دارد اگر بینی تو ای سر دخترت از پای افتاده بدان بر پیکرخود لطمه ها از این و آن دارد الهی کاش آتش شعله ور سازد دل گلچین که یاس فاطمه رویی بسان باغبان دارد ........................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. این سواران کیستند انگار سر می‌آورند از بیابانِ بلا، گویا خبر می‌آورند... تخته خواهد کرد بازار شما را، شامیان! این که بی‌پیراهن و بی‌بال و پر می‌آورند هم عمو می‌آورند و هم برادر، حیرتا! هم پدر می‌آورند و هم پسر می‌آورند آشنا می‌آید آری این گل بالای نی هر چقدر این نیزه را نزدیک‌تر می‌آورند تا بگردد دور این خورشیدهای نیمه‌شب ماه را نامحرمان از پشت سر می‌آورند... زنبق هفتاد و یک برگم! به استقبال تو خیزران می‌آورند و طشت زر می‌آورند ........................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. تصوّر کن که ظهری گرم باشد جنگ هم باشد شمار دشمنان بسیار و عرصه تنگ هم باشد تصوّر کن که بین لشکر دشمن نه تنها شِمر که خولی باشد و صد حرمله نیرنگ هم باشد کنارِ این همه جُرثومه‌های پست و بی‌احساس فقط کافی‌ست اِبن‌سعْد پیشاهنگ هم باشد جوانی بر زمین افتاده و دستِ حرامی‌ها نه تنها نیزه باشد، چوب باشد! سنگ هم باشد چگونه می‌شود آیا که روی صورت یک زن کنارِ جای زخم تازیانه ، چنگ هم باشد تحمّل کردن سرها به روی نیزه جانکاه است اگر از کربلا تا شام ده فرسنگ هم باشد شبیه مادری که طفل او دارد عطش ، امّا به دشمن رو زدن خیلی برایش ننگ هم باشد سر خونینِ بابا را برای دختر آوردند تصوّر کن که دختر بچّه اش دلتنگ هم باشد ........................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab