.
#بحر_طویل
شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان
پسر مظهر یزدان، که بُدى صاحب طبل و علم و بیرق و سَیف و حَشم و
با رقم و با رمق اندر لقب او ماه بنى هاشم و عباس
علمدار و سپه دار و جهانگیر و جهانبخش و دگر نایب و سقا
دید کاندر حرم خسرو خوبان شده بس ناله و افغان
و پر از شیون طفلان همه شان سینه زنان نوحه کنان موى پریشان
دل بریان سوى عباس شتابان
که عموجان چه شود جرعه آبى برسانى
به لب سوختگان کز عطش آتش بگرفته گلوى ما
*.....*
(شه با وفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتى ابوالفضل)
غضب آلود ز غیرت شد و عباس بشد موی تنش راست، زجا خواست، بخود گفت که عباس، تو اشجع به همه ناس، عجب از تو است که با این همه مردی و شجاعت، شود از صولت تو زهره ی شیر فلکی آب، عجب آسوده نشستی و روان شو بنما آب مهیا.
شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
*....*
پس علم کرد قد سرو دل آرا، به سرش تاج زمِغفِر که زدی طعنه به قیصر، به تنش کرده زره چشمه ی او تنگتر از چشم حسودان بد اختر، به کمر بست یکی تیغ مهندس به میان سرو، دو پیکر، به سردوش یک اسپر به مثل گنبد مینا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
* * *
پس ز اصطبل برون کرد، یکی توسن صرصر تک و ، فرخ رخ و طاووس دم و یال پر انبوه به پیکر چو یکی کوه، خط و خال چو آهو، که از شیهه ی او گوش فلک کر شد و رفتی به ثریا.
شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
* * *
پس بیاویخت بدوش دگر خویش، یکی مشک چو مشکی که بدی خشک تر از لعل لب ماه مدینه، گل گلزار سکینه، به فغان گفت که یا بنت اخا، ناله مکن، ضجّه مزن، ز آنکه عموی تو نمرده روم الحال کنم بهر تو من آب مهیا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
* * *
پور حیدر چو یکی مرغ سبک روح، مکان کرد روی عرشه ی زین، روح الامین، گفت که ای احسنت از آن مادر فرزانه، که آورد چو تو شیر دل و ناموری را که دو زانوش گذشتی ز سرو گوش فرس یکسره هی هی به تکاور زدی همچون علی عالی اعلی، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
* * *
پس به تعجیل سوی شط فرات آمده، مانند سکندر، زپی آب حیات آمده، آن شیر غضنفر، نظری کرد بر آن آب، که چون اشکم ماهی بزدی موج بفرمود که ای آب، عجب موج زنی، لیک نداری خبر از تشنگی عترت طاها، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
* * *
پس به تکبیر بزد نعره، همان شیر به جولان شد و در صحنه ی میدان شد و پاشید زهم لشکر کفار، یکی گفت که ای قوم گریزید که این است ابوالغزه، تُهَمتَن، لقبش ماه بنی هاشم و باشد پسر حیدر صفدر، شده منسوب به سقا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
* * *
از چه ای آب، عجب می روی، اما خبرت نیست، سکینه، گل گلزار مدینه، رخ مهش بفسرده، زعطش غش بنموده، آخر ای آب تویی مهریه فاطمه اما پسرش شد ز تو محروم، همان سید مظلوم، الهی که گل آلود شوی، تا به ابد (شوقی) غمدیده از این غم شده دیوانه و شیدا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
#بحرطویل
#محرم
#مرحوم_شوقی_اصفهانی✍
.
.
#امام_زمان
#حضرت_عباس
در کجایی ای تمام هست ما یابن الحسن
ای امید شیعیان ،ذُخر ِخدا یابن الحسن
ای که عمری بی کس و تنها درون خیمه ات
می کنی خون گریه هر صبح و مسا
یابن الحسن
دیده ی آلوده ام،یک لحظه رویت را ندید
لایق دیدار خود کن دیده را یابن الحسن
من گنه کردم ولی توبه نمودی جای من
چشم پوشیدی همیشه از خطا یابن الحسن
با نگاه تو رود بالا دعای نوکرت
بر ظهور خود تو هم بنما دعا یابن الحسن
گفته ای هر جا شود حرف از عمویت حاضری
پس به بزم روضه ی سقّا بیا یابن الحسن
بر زمین خورده به صورت در کنار علقمه
چون که دست او شده ازتن جدا یابن الحسن
تیرباران شد عمویت در میان علقمه
در یم خون زد ز کینه دست و پا یابن الحسن
تیر از چشمش کشیده،جدّ تنهایت حسین
شد قدش در علقمه از غُصه تا، یابن الحسن
رأس او از تن جدا و بر روی سرنیزه رفت
پیکرش در بین صحرا شد رها یابن الحسن
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#شب_نهم_محرم
..................
.
#شب_عاشورا
#شب_دهم_محرم
شب عاشورا شده آجرک الله آقا
داغ تو عظمی' شده آجرک الله آقا
گوئیا امشب کنار خیمه گاه کربلا
خیمه ات برپا شده آجرک الله آقا
شاهد اشک غریبی حسین و زینبی
دیده ات دریا شده آجرک الله آقا
آخرین شب از حیات نور عین حیدر و
حضرت زهرا شده آجرک الله آقا
لحظه های آخر عمر علی ِ اصغر و
اکبر لیلا شده آجرک الله آقا
ذکر جانسوز لب اهل حرم از این به بعد
آه و واویلا شده آجرک الله آقا
در حرم ،دلواپس و لبریز اشک وناله ها
زینب کبری' شده آجرک الله آقا
وای! از فردا که بیند عمّه ،دلدارش حسین
بی کس و تنها شده آجرک الله آقا
از غم اکبر شده پیر و کنار علقمه
قامت او تا شده آجرک الله آقا
عصر فردا روی تل بیند که او با قتل صبر
کشته ی اعدا شده آجرک الله آقا
(وا علیّا) از روی تل تا کنار قتلگاه
بر لبش نجوا شده آجرک الله آقا
منزل و مأوای جسم ارباً اربای حسین
گوشه ی صحرا شده آجرک الله آقا
کربلا تا شام ، مأنوس دل اهل حرم
روی نی، سرها شده آجرک الله آقا
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.......................................................................................
کانال اشعار حسینی ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
.
#شب_نهم_محرم
سیلاب تیر و نیزه ،عطش در کنار رود...
با شطّ و مشک گریه فقط می شود سرود😭
شرمنده شد زمین و خجالت کشید آب
تیری به مشک خورد و به فرق یلی عمود😔
#محمدجواد_منوچهری ✍
.
بسماللهالرحمنالرحیم
#تاسوعا
تیغ بردار و بگو نامِ علی یعنی چه
کُفر یعنی که و اسلامِ علی یعنی چه
زرهات را به رویِ سینه کمی محکم کُن
تا ببینند که احرامِ علی یعنی چه
کوهها را بشکن تا که بفهمد دشمن
معنیِ ضربهیِ آرامِ علی یعنی چه
- -
تیغ بردار که بازویِ علی داری تو
وقتِ طوفان شده هوهویِ علی داری تو
مانده در خاطرهیِ رزم ، خطر یعنی تو
همه گفتند یک کوه ، جگر یعنی تو
از مسلمان شدگانِ درِ خیبر بشنو
مرگ تو صاعقه تو تیغِ دوسَر یعنی تو
خاطرات اُحُد انگار که تکرارِ تو بود
ها علی بَشَر کَیفَ بشر یعنی تو
- -
نفَس اُم بنین شاهیلِ زهرایی
تو پسر خواندهی روزِ ازلِ زهرایی
آی ای عشق بخوان جانِ نجف عباس است
آفتابِ لبِ ایوانِ نجف عباس است
به عقیقِ یمنش گرچه تراشید حسین
نقشِ فیروزهی سلطانِ نجف عباس است
بعدِ او کعبهی پیران حرم هست حبیب
بعدِ تو قبلهی مردانِ نجف عباس است
- -
هرکه شوقِ تو چشد حسرت محشر نکشد
ای خدا هیچ کسی داغِ برادر نکشد
دختری گفت به زینب که بگو برگردد
عمه با مَشک بگو زود عمو برگردد
گفت تا بوسه بگیری زِ علی میآید
بوسه زد جایِ عمو زیر گلو برگردد
گفت در پیشِ رُباب آمدنش گردنِ من
قول داده که برای لب او برگردد
- -
حیف شد حیف که او آنچه که میخواست نشد
تا که او خورد زمین پشتِ حرم راست نشد
ای مفاتیحِ حرم باز عَلَم را بردار
باز بر دوشِ خودت بارِ حرم را بردار
تو تکانی بخوری تا خودِ کوفه بروند
نگرانم چه کنم یک دو قدم را بردار
تکیه کردم به عَلَم باز نشد برخیزم
خیز از خاک برادر کمرم را بردار
- -
آه در چشمِ تو خونِ جگرت را دیدم
تو زمین خوردی و من پشتِ سرت را دیدم
تیغ میخواست که بازویِ تو را برداد
نیزه میخواست که گیسوی تو را بردارد
ای به رو خورده زمین از رویِ تیر و شمشیر
مادرم آمده تا رویِ تو را بردارد
این سهشعبه فقط ای کاش که چشمت میبُرد
حرمله زد که دو اَبروی تو را بردارد
آتشی بر جگرِ قافله انداختهاند
بینِ اَبروی تو بد فاصله انداختهاند
(حسن لطفی)
#شب_نهم_محرم
#حضرت_عباس
.
بسم الله الرحمن الرحیم
یاکاشِفَالْکَرْبِعَنْوَجهِالْحُسَینِاِکْشِفْکَرْبىبِحَقِّاَخیکَالْحُسَیْنِ علیهالسلام
#حضرت_ابالفضل_العباس_علیهالسلام
#تاسوعا
واشد گره از ما به نگاهی به اباالفضل
هربار که گفتیم الهی به اباالفضل
ما کوه گرفتیم به کاهی به اباالفضل
آقای همه ارمنیان جان سن قربان
ای مقصد حاجات گران جان سن قربان
ما را بنویسید بدهکارتر از این
دیوانه و ویرانه و سربارتر از این
ما را بنویسید گرفتارتر از این
میگفت فقط مادرِ من جاندی ابالفضل
میگفت به من آذری ایماندی ابالفضل
این کیست علی ابن علی معنی نامش
این کیست که خواندند همه ختم کلامش
این کیست که جبریل گرفته است لگامش
ای جان همه خوش قد و بالاییات آقا
بر روی سرم سایهی آقاییات آقا
خورشید ترین ماهِ شبِ کامل زینب
ای سایهی تو روی سرِ محملِ زینب
بازی مکن اُمیدِ همه با دلِ زینب
اُمیدِ لب کودک تبدار نیامد
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
پیش تو کشیدم بدنِ محتضر خویش
دستی به کمر دارم و دستی به سرِ خویش
بگذار که فریاد زنم از جگر خویش
شرمنده شدی آب اگر نیست نباشد
وای از حرمم نامِ تو کافیست نباشد
برخیز که سوزِ عطش و ضجهی آب است
برخیز که بی تو حرمم خانه خراب است
برخیز که بدتر زِ همه حال رُباب است
دیدم سرِ این راه بهم ریختنت را
با ضربهی سنگین علم ریختنت را
آنقدر زمین ریختهای کم شدی عباس
شرمنده شدی آب شدی غَم شدی عباس
ای دوخته بر خاک چه محکم شدی عباس
ای وای به تیری خَم اَبروی تو پیچید
از هر دوطرف نیزه به پهلوی تو پیچید
این تیر چه بد خورد که مژگان تو را بُرد
آن تیغ چِها کرد که دستان تو را بُرد
این نیزه کجا خورد که دندان تو را بُرد
بعد از تو کسی پشت حرم نیست عزیزم
هِی داد کشم دست خودم نیست عزیزم
(حسن لطفی )
#شب_نهم_محرم
#حضرت_عباس
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#تاسوعا
باز در معرکهها نوبت جولان شده است
شیر از بیشه سر آورده رجز خوان شده است
کیست این مرد که هنگامهی تیرش پیداست
تک سواری که فقط ردِ مسیرش پیداست
موج برخاسته و کوه تلاطُم کرده
سر بدزدید که یک شیر تبسم کرده
آمده تا بخرد آبروی میدان را
آمده تا که بگیرد نفَس طوفان را
میل کرده قدمی دور و بر خویش زند
دست بر قبضهی تیغ دوسرِ خویش زند
مَشک بر دوش هوای دل دریا دارد
پسرِ سوم زهرا چه تماشا دارد
تندباد است که میچرخد و جانکاه بوَد
أشهَدُ أَنّ عَلیاً ولیُّالله بوَد
چشمها مات علی باز به خیبر رفته
این جوان کیست که اینقدر به حیدر رفته
گرهای زد به دو اَبرو و نفس بند آمد
کعبه و خیبر و دریا همه را کَند آورد
رجزش را اگر از عمق جگر میخوانَد
ها علیٌّ بَشَرٌ کَیفَ بشر میخوانَد
لحظهی سختِ نبرد است گل لبخندش
نامِ زهرا و علی نقش به بازو بندش
رقصِ تیغش چه عجیب است هنر میخواهد
دیدنِ حضرت عباس جگر میخواهد
هو هوی تیغهی او وَه چه شتابی دارد
پسِ هر ضربه به جا ردِّ شهابی دارد
بعد هر ضربهی او تازه همه میفهمند
که دو نیمند و یا اینکه به مویی بندند
چند وقتی است که بی پا و سر و دست شدهاند
چند وقتی است دو نیم اند ولی بی خبراند
رَمِ این لشگرِ پاشیده ببینید همه
باز هم تیغ تراشیده ببینید همه
لرزه میافکنَد آن دَم که قدم میکوبد
سرِ زینب به سلامت که علَم میکوبد
پای او ریخته هرکس که سری داشته است
چه خیالیست حرم را عَلَم افراشته است
باز میآید و مشکش پرِ آباست هنوز
وقتِ لالایی آرام رُباب است هنوز
آه از آن روز که میدید که لبها خُشک است
مَشکهای حرمش بینِ دو دریا خُشک است
رفت یک بارِ دگر شاد کند دلها را
تا به خیمه بکشاند یقهی دریا را
دختری گفت فرات از لب او میآید
دلتان قرص بخوابید ، عمو میآید
ولی ای وای نیامد نَفَسِ گلها حیف
چقدر منتظرش بود رُباب ، اما حیف
به کمین چند هزاری دلِ نخلستانند
شیر میآید و از ترس همه پنهانند
دست را بس که کریم است همانجا بخشید
حاجتِ هرچه که تیر است به یکجا بخشید
تیر از چار طرف خورده ولی جان دارد
پدرِ مَشک ببین مَشک به دندان دارد
گرچه هر تیر خودش را به تنِ او جا کرد
باز هم حرمله اینجا گرهاش را وا کرد
تیری انداخت که غم را به دل زهرا دوخت
مَشک را تیر درید و به تنِ سقا دوخت
تیرِ دوم که رها شد دلِ زهرا خون شد
چشم را بوسه زد از پشت سرش بیرون شد
(حسن لطفی)
#شب_نهم_محرم
#حضرت_عباس
.
.
#روز_دهم_محرم
#وداع و #گودال_قتلگاه
این بار آخر است منم روبه روی تو
تو سوی من نشستی من هم به سوی تو
کفراست کفر اگر که بهشت آرزو کند
وقتی نشسته زینب تو پیش روی تو
گریه امان نداد که ما درد دل کنیم
جان میرود زچشم من از گفتگوی تو
ای جان من مفارقت از جسم من مکن
من روبه قبله ام به خدا روبه روی تو
بوسه به حلق تو که زدم شمر خنده کرد
ای کاش خنجری نرسد بر گلوی تو
برروی تل نشستم و دیدم که ریختند
با تیغ و سنگ و دشنه و نیزه به روی تو
یک نیزه آه آمد و نگذاشت ضربه اش
تا جوشد از گلوی تو راز مگوی تو
در زیر دست و پایی و گم کرده ام تورا
در زیر دست پایم و در جستجوی تو
سی پاره تن تو زهم مو به مو گسست
آشفته گشته پیکرتو مثل موی تو
چیزی نمانده ازتن تو تا بغل کنم
دربین سینه ماند فقط آرزوی تو
#موسی_علیمرادی ✍
.
.
#تاسوعا
#سبک_دوباره_مرغ_روحم
#غزل_مرثیه #حضرت_عباس علیه السلام
چشمت شبیه بختم در خواب غم فزایی است
واکن دو چشم تر را وقت گره گشایی است
پلکی بزن دلم را آزاد از این قفس کن
مژگان چشمهایت مفتاح دلگشایی است
یک عمر مهر برلب چون غنچه ی خموشی
گل بانگ ای برادر فریاد از این جدایی است
هر زخم بر تن تو چشمی است غرق در خون
هر تیر بر تن تو مژگان در حنایی است
دست بریده ات را بردیده ام کشیدم
برچشم بی فروغم این دست توتیایی است
هر روزن زره را این تیر ها شمردند
بر قامت بلندت از نیزه ها قبایی است
چیزی نمانده از تو غیر از غبار سرخی
از بار تیغ و نیزه جسمت در آسیایی است.
برخیز با نگاهت آرام کن حرم را
کشتی شکستگان را چشم تو ناخدایی است
از دخترم مگیری روزی شانه ات را
بعد از تو خار صحرا رزق برهنه پایی است
بر شیر خواره ام نه کن بر رباب رحمی
این خنده های دشمن سرشارِ بی حیای است
#موسی_علیمرادی ✍
.
.
#تاسوعا
فرزنـد ابوتـراب تا علقمـه تاخت
در وسوسـه ی آب ادب کرد نباخت
هر چیز که سیراب شد از شط فرات
تقدیـر از او گـرفت و در راه انداخت
#محمدجواد_منوچهری
#یا_باب_الحوائج_یا_ابوالفضل_العباس
.
باران اشک و حضرت خورشید، در عطش
دریای خون و روضه ی جانسوزتر، عطش
فریاد تشنه کامی و امیدِ نا امید
شطّ وعمود وفرقِ دوتای قمر ،عطش
شش ماهه ،آب،حرمله،خون گریه کن غزل
تیر رها سه شعبه ،پدر یا پسر !؟،عطش
خورشید سرنگون وحرامی ، خدا کند
برخیزد از زمین شه خونین جگر، عطش
با نیزه، سنگ ،تیروکمان هرچه می رسید
همواره میزدند به بغض از پدر ،عطش
اصلا چرا زمین وزمان واژگون نشد
خنجر، قفا،قساوت جنس بشر، عطش
بر روی نیزه رفت سرش، روبروی ظلم
سر خم نکرد حضرت خورشیدِ در عطش
#محمدجواد_منوچهری
#عطش
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
@gida13
.
#عطش
باران اشک و حضرت خورشید، در عطش
دریای خون و روضه ی جانسوزتر، عطش
فریاد تشنه کامی و امیدِ نا امید
شطّ وعمود وفرقِ دوتای قمر ،عطش
شش ماهه ،آب،حرمله،خون گریه کن غزل
تیر رها سه شعبه ،پدر یا پسر !؟،عطش
خورشید سرنگون وحرامی ، خدا کند
برخیزد از زمین شه خونین جگر، عطش
با نیزه، سنگ ،تیروکمان هرچه می رسید
همواره میزدند به بغض از پدر ،عطش
اصلا چرا زمین وزمان واژگون نشد
خنجر، قفا،قساوت جنس بشر، عطش
بر روی نیزه رفت سرش، روبروی ظلم
سر خم نکرد حضرت خورشیدِ در عطش
#محمدجواد_منوچهری ✍
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
.
.
#شب_دهم_محرم
در نمازم خم ابروت گرفتارم کرد
صورت خاکی تو بود که بیمارم کرد
موج گیسوی ترا شانه کشیدم با دست
اسم زهرا وسط آمد که دلم زود شکست
برکت زندگیم سفرهء خیرات تو بود
پای زهرا وسط طور مناجات تو بود
سالک سِیر مِن الله اِلی الله شدی
یعنی از سرّ درونی خود آگاه شدی
من که یک عمر ز چشم تو محبت دیدم
صحبت رفتنت آمد به خدا رنجیدم
اوج پرواز گرفتی بنشین حوصله کن
از قضا و قدر خواهرت امشب گله کن
من که عمریست شدم در همه جا مشتریت
حق بده که بشود قاتلم انگشتریت
ترس دارم که ضریحم دوسه تا بخش شود
عطر سیب بدن تو همه جا پخش شود
ای که از درد دل مضطر من باخبری
قصد داری بروی، خواهر خود را نبری
مانده ام با دل وامانده، بگو من چه کنم؟
موقع بوسه زدن زیر گلو من چه کنم؟
چه شده می روی و دور حرم می گردی
کاشکی مثل همیشه بغلم می کردی
لااقل حرف بزن، خون نخورم، دق نکنم
التماس همهء مغرب و مشرق نکنم
می زنم رو به همه تا نروی تا نروم
وسط محرم و نامحرم این ها نروم
جگرم سوخته و بی کس و کارم به خدا
طاقت خندهء اشرار ندارم به خدا
گریه کردی چقدر؟ داغ غمت کُشت، مرا
کمکم کن نزند شمر و سنان، مُشت، مرا
گله ام را برسان بعد مدینه به نجف
می شوم بعد تو با حرمله و زجر طرف
تو نرو تا نروم بین دو سه قلدر مست
تو نرو تا نشود معجر من دست به دست
گرچه قصد سر تو سایهء محمل شدن است
ترس من از سر نیزه متمایل شدن است
#محرم
#وداع
#وداع_امام_حسین
#رضا_دین_پرور ✍
#شب_دهم_محرم
.