🏴 اشعار #شب_دوم_محرم
____
#ورود_به_کربلا #امام_حسین
و این پایان راه ماست بگشایید بار اینجا
که دارم وعده از آغاز با پروردگار اینجا
هر آنکس را هوای عشق بازی نیست برگردد
که حتی از برادر هم ندارم انتظار اینجا
بیابان است آری خشک و بایر خالی خالی
ولی خواهد شد از خون شهیدان لاله زار اینجا
همین صحراست ای مردم منای ال پیغمبر
به روی خاک خواهد ریخت خون این تبار اینجا
عطش اینجاست اشک اینجاست خون اینجاست این یعنی
بلا اینجاست کرب اینجاست داغ بی شمار اینجا
همان ساعت که چون برگ خزان از اسب می افتیم
دو چشم فاطميات است چون ابر بهار اینجا
نگه هرگز نخواهد داشت دشمن حرمت ما را
که می خندند این مردم به اشک داغدار اینجا
به دختر بچه هاشان قول سوغات از طلا دادند
نمی ماند به گوش دخترانم گوشوار اینجا
نوامیس علی را چند روز بعد نامحرم
به چشم خویش خواهد دید بر مرکب سوار اینجا
🔸شاعر:
#سید_محمد_حسین_حسینی
#محرم
شبتون پر نور
🏴 #شب_دوم_محرم
#محرم
____
#ورود_به_کربلا #امام_حسین
انگار سرنوشتِ ما را جدا نوشتند
یا آرزوی من را بر بادها نوشتند
امروز بِینِ این دشت مرگِ مرا نوشتند
آنان که مقتلت را در کربلا نوشتند
ای هستیام بگو که هستی به خواب ، زینب
برخیز مرکبت را از کربلا بگردان
بگذار یا بمیرم یا راه را بگردان
هجران بلای ما شد یارب بلا بگردان
خیمه مزن به صحرا حکمِ قضا بگردان
تا جان نداده پیشت از اضطراب زینب
فهمیدهام کجایی از نالههای زهرا
من های های گِریَم با وای وایِ زهرا
فهمیدهام کجایی از جایِ پایِ زهرا
آنجاست جایِ گودال آنجاست جای زهرا
نگذار تا گذارد پا بر تُراب زینب
از حال بُرده ما را هولِ سپاه دشمن
ترسیدهاند طفلان پیش نگاه دشمن
جمع حرامزاده حجم سلاح دشمن
پیداست خیمهی ما از خیمگاه دشمن
میخواهد از لبانت تنها جواب زینب
میترسم ای برادر از چشمِ آن کمانگیر
از شومیِ حرامی از شعبههای آن تیر
از خنجران عریان از تشنگیِ شمشیر
بی اختیار خوردم بر خاک ، دستِ من گیر
عباسجان نخواهد اینجا رکاب ، زینب
ای کاش مینوشتی ما شیرخواره داریم
یا دختران کوچک در این عِماره داریم
در محملی عروسی با گاهواره داریم
نه پایِ راه رفتن نه راهِ چاره داریم
اینجا نمان نگردد رویش خضاب زینب
لبهای ما از امروز از آفتاب خُشکید
هر قدر آب آمد مثل سراب خُشکید
تا دید حجم لشکر از اضطراب خُشکید
برگرد ای برادر شیرِ رُباب خُشکید
دلشوره دارد از او از قحط آب زینب
اینسو است خار تشنه آنسو است آبِ جاری
اینسو است تاولِ پا آنسواست زخمِ کاری
یک مرد باشد ای کاش در قحط یار و یاری
از حرمله بپرسد نامرد بچه داری؟
می ترسد از شکارِ طفل رُباب زینب
منکه نرفته بودم جز مجلس زنانه
برگرد تا نبینم دشنام و تازیانه
بگذار تا گلویت بوسم به این بهانه
سر میبُرند اینجا از پشت ، ناشیانه
خانه خراب زینب خانه خراب زینب
برگرد ورنه دیدم اینجا غبار گردد
کوچه به کوچه این سر با نیزهدار گردد
صندوقچهی سرِ تو میزِ قمار گردد
جای شرابخوار و بی بند و بار گردد°
تو گیرِ نیزه دار و گیرِ طناب زینب
° در مقاتل آمده روزها رأس مبارک بر نیزه و شامگاه داخل صندوقچهای قرار میگرفت .
🔸شاعر:
#حسن_لطفی