✅31 روزتااربعین
#حسین_جان 🌹
♦️اربعین میرسد و دیده ی گریان دارم
خوف جا ماندن از این سیل خروشان دارم
♦️دوستانم همه آماده رفتن شده اند
راهیم کن به کرامات تو ایمان دارم
😭 آقا جان امسال #اربعین منو میبری #کربلات 😢
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
✅31 روزتااربعین #حسین_جان 🌹 ♦️اربعین میرسد و دیده ی گریان دارم خوف جا ماندن از این سیل خروشان دارم
Untitled 28.mp3
16.97M
هرچی که میگی روی چشمم آقا
بذار گرفتارت فقط باشم من 😭
خسته شدم از دوری شش گوشه
آخه چقدر هی پشن خط باشم من 😭
هواتو کردم آقا
هوای اون شش گوشه ی زیباتو😭
هواتو کردم آقا
برات امسال #اربعینم با تو 😭
🎤کربلایی #سیدرضا_نریمانی
🔺شور احساسی
😭 آقا جان امسال #اربعین منو میبری #کربلات 😢
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🎥 #نماهـنگ احساسۍ #اربعین ▪️یـه رویاسـت بـرام کربـلا ▪️میـمیـرم نیـام کربـلا 🎤نواۍ سیبسرخی @as
Sibsorkhi-13950822[02].mp3
8.2M
👈درخواستی اعضای عزیز❤️کانال
#صوت_کامل
تو جاده پر از مردمه
ببین #موکب چندمه؟!😭
دلم رو گرفتم روی دست
چه شوری تو جاده هست
ولی چایی موکب ها
برامون یه چیز دیگست😭
شدم گرفتار #اربعین
میخوام که باشم امسال منم
تو عکس زوار اربعین
یه #رویاست برام کربلا
#میمیرم نیام کربلا😔
🎤حاج #حسین_سیب_سرخی
🔺واحد احساسی فوق العاده
😭 آقا جان امسال #اربعین منو میبری #کربلات 😢
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا قسمت 2⃣5⃣1⃣ " بعد از اون، من بارها و بارها باهاش حرف
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 3⃣5⃣1⃣
حرفهای حسام درست ودقیق بود.
" ما مدام شما رو زیر نظر داشتیم، تعقیب هایِ هر روزتون می تونست دردسر ساز بشه هم واسه امنیت خودتون و دانیال، هم واسه ماموریتی که ما داشتیم..
یادمه اون شبی که از دانیال کتک خوردین، برادرتون اونقدر گریه کرد که فکر کردم، دیگه حاضر نمیشه به ماموریتش ادامه بده..
اما اینطور نشد و اون برخلاف تصورم،
سخت تر از این حرفا بود. و بالاخر بعد از یه مدت و فریبِ صوفی، با اون به سوریه رفت. حالا دیگه زمانِ اجرایِ عملیات اصلی.. "
سوالی ذهنم را درگیر کرد
" صبر کن.. حرفهایی که صوفی در مورد نحوه ی خروجش از آلمان میزد.. اون حرفا از کجا میومد؟؟ منظورم اینه که.. "
انگار کلامم را خواند
" تمام حرفهاش درست بود.. خط به خط.. جمله به جمله..
اما نه در مورد خودش و دانیال..
اون در واقع خاطراتی واقعی از ماهیت اصلیِ گروهشون رو براتون تعریف کرد.. اتفاقاتی که هر روز داره واسه اعضایِ اون گروه رخ میده..
هر روز زنانی هستند که بدون آگاهی و به امید ماه عسل، با همسرانِ داعشی شون به ترکیه میرن، اما سر از حریم سوریه و پایگاه این حرومزاده ها برایِ جهاد نکاح، در میارن.
هر روز هستند دخترا و پسرهایی که به طمعِ وعده هایِ دروغینِ این گروه تو کشورایی مثلِ فرانسه و آلمان و الی آخر، خودشون رو گرفتارِ خونِ یه عده زن و بچه ی مظلوم میکنن..
طمعی که یا مجبورن تا ته پاش وایستن و یکی بشن عین همون حیوونا..
یا باید فاتحه ی نفس کشیدنشون رو بخوونن و برن استقبال مرگ به بدترین شکل ممکن.. "
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
‼️این داستان کاملا واقعی است
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا قسمت 3⃣5⃣1⃣ حرفهای حسام درست ودقیق بود. " ما مدام
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 4⃣5⃣1⃣
به صورتش خیره شدم
" یه سوال.. چجوری به دانیال اعتماد کردین.. نترسیدین که رابطتون رو لو بده؟؟ "
سری تکان داد..
سوالهایِ مختلفی در ذهنم پرواز می کرد و من سعی داشتم جوابی برایِ یک یک آنها بیابم..
" اعتماد به پسری از جنسِ پدریِ سازمانی، کمی سخت به نظر می رسید..
احتمال برملا کردنِ نام و هویتِ رابط، توسط دانیال زیاد هم دور از ذهن نبود.."
حسام شوخ طبعانه سری تکان داد
" دانیال میدونه که انقدر زیاد بهش اعتماد دارین؟؟ "
دوست نداشتم برداشت بدی از سوالم شود، پس به دنبال جملاتی مناسب محضِ توضیح گشتم که حسام با لبخندی مهربان به فریادم رسید
" نیاز به حل شدن نیست.. مزاح کردم.. خب در هر صورت دانیال به هویت واقعی رابط پی نمی برد..
نه تنها دانیال که جز چند نفر، اونم در سمت هایِ بالای فرماندهی، هیچکس از هویت اصلی رابطمون با خبر نیست.. "
مگر می شد؟
" پس چجوری قرار بود اون چیت رو از رابط بگیره و بهتون برسونه؟ "
دستی به محاسنش کشید
" قرار نبود به طور مستقیم چیت رو از رابط تحویل بگیره. ما آدرس مکان خاصی رو بهش می دادیم و دانیال چیت رو از اونجا برمی داشت و از طریق یکی از نیروهامون تو سوریه به ما می رسوند..
خب حالا اگه سوالی ندارین من ادامه ی ماجرا رو براتون توضیح بدم.. "
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
‼️این داستان کاملا واقعی است
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸در روضه عباس به خود میگفتم
🔹ای کاش #مدافع_حرم بودم، کاش...
🎥شعرخوانی خانم ريحانه كاردانی در حضور امام خامنه ای
#به_یاد_رفیق_شهید_جواد_محمدی
#لبیک_یا_زینب_س_
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#فوری #گوشمالی_سخت روابط عمومی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اطلاعیهای از حمله موشکی به مقر سر
■ سه شعار اصلی که روی موشک های قیام سپاه پاسداران نوشته شده بود:
مرگ بر آمریکا
مرگ بر اسرائیل
مرگ بر آل سعود
🏴 @asheghaneruhollah
#حتما_بخونید_و_از_دستش_ندید
#روایت_پدر_محمدطاها_از_فرزندش😭
محمدطاها شب قبل از شهادت، از من درباره طعم مرگ پرسید😍
پدر محمد طاها اقدامی گفت: محمدطاها از من پرسیده بود که دوست دارم طعم مرگ را بچشم، آیا همانند بستنی شیرین و دوست داشتنی است؟
به گزارش خبرنگار مهر، سعد الله اقدامی پدر کوچک ترین شهید حادثه تروریستی اهواز، در مراسم تشییع پیکر فرزند ۴ سالهاش اظهار داشت: بسیاری از کشورها مانند یمن، عراق و سوریه نیز علاوه بر مردم ایران برای محمدطاهای عزیزم مراسم عزاداری گرفتند.
وی با بیان اینکه محمدطاها شب قبل از شهادتش به تازگی «شعار لبیک یا حسین» را فراگرفته و مدام آن را تکرار میکرد، ابراز داشت: پسر کوچک من شب قبل از شهادت در اتاقش به یاد شهدا کربلا نذری درست کرده بود.
پدر محمد طاها اقدامی با اشاره به اینکه من نمیدانستم همه اینها نشان از چه دارد، ادامه داد: محمدطاها از من پرسیده بود که دوست دارم طعم مرگ را بچشم، آیا همانند بستنی شیرین و دوست داشتنی است؟
گلوله ای که از بدن مادر محمدطاها رد شد و به شکم طاها اصابت کرد
وی اضافه کرد: در حادثه تروریستی اهواز یک گلوله به پای محمدطاها اصابت کرده بود و یک گلوله نیز از بدن مادرش در شرایطی که برای حفاظت از وی خود را روی پسرم انداخته بود رد شده و به شکمش اصابت کرد.
اقدامی با اشاره به صحبتهای بزدلانه و کورکورانه مفتی وهابی گفت: دختر من شال خود را برای بستن پای برادر مجروحش از سر برداشته بود، آنوقت مفتی وهابی به جای محکوم کردن حادثه تروریستی که به کودکی خردسال نیز رحم نکردهاند گفته است باید این سرباز رشید ارتش که در حال نجات جان دخترم است را اعدام کرد چرا که دخترم حجاب نداشته است، کجای دین مبین اسلام و یا حتی مرام انسانیت چنین امر میکند.
منتظر فرمان رهبر ❤️هستیم
اقدامی حمله تروریستی به محل برگزاری مراسم رژه در اهواز را بزدلانه و کور خواند و تاکید کرد: تحمل این نوع بی احترامیها را نداریم و منتظر فرمان رهبرمان در این ارتباط هستیم.
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا قسمت 4⃣5⃣1⃣ به صورتش خیره شدم " یه سوال.. چجوری به
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 5⃣5⃣1⃣
با تکان سر، او را دعوت به گفتن کردم
" حالا وارد فاز جدیدی شده بودم. دانیال با ورود به داعش علاوه بر رسوندن چیت به ما، گلهایِ دیگه ای هم کاشت.. از جمله لو دادنِ چند تا از اسرارهای نظامی و استراتژیکشون تو سوریه و شمال عراق، که کمک زیادی به بچه های مدافع حرم کرد. و از طرفی نیروهایِ داعش رو حساس به اینکه یه خبرایی هست و کسی از داخل خودشون داره به ما گِرا میده..
حالا ما می خواستیم تا دانیال برگرده و اون کله شقی می کرد.
تا اینکه یک اتفاق مهم افتاد و دانیال یه آمار دقیق و بی عیب از عملیاتی به ما داد که نیروهایِ تکفیریِ داعش قصد داشتن تو سوریه انجام بدن..
اما با اطلاعاتی که از طریق دانیال به دست بچه هایِ ما رسید، اون عملیات تبدیل شد به یه شکست بزرگ و میدون مرگ برایِ اون حرومزاده هایِ تکفیری.. "
باورم نمی شد که تمامِ آتشها را برادرِ خوش خنده ی من به پا کرده باشد.
لبخند غرور آمیزش عمیق شد
" شکستی که اصلا فکرش هم نمی کردن.. آخه بعید بود با اون همه سرباز و تجهیزات ، حتی تلفات داشته باشن، چه برسه به قیمه قیمه شدن..
با اون شکست بزرگ که نتیجه ی لو رفتنشون بود، داعش به شدت بهم ریخت، طوری که برایِ شناسایی اون خبرچین به جون همدیگه افتاده بودن.
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
‼️این داستان کاملا واقعی است
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا قسمت 5⃣5⃣1⃣ با تکان سر، او را دعوت به گفتن کردم " ح
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت6⃣5⃣1⃣
" حالا دیگه موندن دانیال تو اون شرایط اصلا به صلاح نبود و باید از اونجا خارج می شد.
پس به کمک نیروهامون تو سوریه، فراریش دادیم.
با ناپدید شدنش، انگشت اتهام رفت به سمت دانیال و افرادی که اونو وارد نیرو کرده بودن، مثل صوفی که یه جورایی معشوقه و همسر سابق برادرتون محسوب می شد..
حالا داعش می دونست که ضربه ی سختی از این نخبه ی جدید الورود و ایرانی الاصل، که به نوعی پیشنهادِ سازمان مجاهدین هم محسوب می شد، خورده و همین باعث شد تا بالا دستی های منافقین و داعش واسه پیدا کردنِ مقصر بین خودشون، مثل سگ و گربه به جوون هم بیوفتن.
بی خبر از وجود یک رابط تو زنجیره ی اصلی خودشون و چیتی حاوی اسرار سِری، در دست ما ایرانیها.. "
حالم زیاد خوب نبود. عجولانه سوالم را پرسیدم
" اما این امکان نداره.. چون عثمان و صوفی مدام اسم اون رابط رو ازتون میپرسیدن و .. "
به میان حرفم پرید
" صبر کنید.. چقدر عجله دارین..
بله.. اونا دنبال رابط بودن.. اصلا دلیل همه ی اتفاقها رسیدن به اون رابط بود. و اِلا عملا کشتنِ دانیال یا من، سودی جز صرف هزینه و وقت براشون نداشت.
چون عملیاتی که نباید لو می رفت ، رفته بود و اونا انقدر بیکار نیستن که بخوان از یه خائن انتقام بگیرن. "
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
‼️این داستان کاملا واقعی است
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🚩۲۹ روز تا اربعین 💚 ارباب کریم 💚 با اینکه میان نوکران رسواییم امضای زیارت از "حسن" میخواهیم اربــ
هیئت_عاشقان_روح_الله_محرم96_شب_دوم.mp3
7.09M
#نوای_دلتنگی
❤️ به یاد #هشت_شب_نجوای_عاشقانه
مراسم هیئت/دهه سوم محرم1396
میرم مدینه #قبر_خاکی را میبینم
همش به یاد #کربلا و اربعینم
#اربعین رفتی کربلا
برا #امام_حسن گریه کن😭
🎤کربلایی #امیر_ملکی
👈شور احساسی
😭 آقا جان امسال #اربعین منو میبری #کربلات 😢
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
تصویب fatf یعنی شب عملیات از تو جبهه خودی منور بزنی! یعنی تک تک کمین های خودی رو لو بدی! یعنی نقشه پ
قبل از برجام برای فریب ملت میگفتند هر روز تاخیر در اجرای برجام ۱۰۰ میلیون دلار برای کشور ضرر دارد
هنوز کسی برای فریبکاری دوباره ضرر هر روز تاخیر در پیوستن به #FATF برای کشور رو محاسبه نکرده؟
#بیداری_ملت
🏴 @asheghaneruhollah
‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️
‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️
✡ برنامه شیطان
1⃣ سریال مستند #برنامه_شیطان به همت مؤسسه مطلع فجر صادق و به سفارش آستان قدس رضوی، با موضوع «بررسی حرکت نظاممند جبهه باطل با محوریت صهیونیسم جهانی و مبانی پروتکلهای دانشوران صهیون» تهیه شده است.
2⃣ این سریال با نگاهی کلان و استراتژیک به جریان #جبهه_باطل و اصیلترین ایادی حزبالشیطان یعنی #صهیونیسم_جهانی، بندهای کلیدی #پروتکلهای_صهیون را بررسی میکند؛ پروتکلهایی که حاکی از یک برنامه مرموز و شیطانی برای جهان است.
3⃣ بررسی صریح و بیپرده از این جریان منسجم شیطانی به منظور #دشمنشناسی عمیقتر و نیز تنوع عناوین و موضوعات، همراه با رویکرد قرآنی و غلبه جریان حق و نابودی جبهه باطل از دیگر خصوصیات این مستند است.
4⃣ این مستند «برنامه شیطان» در 50 قسمت تقدیم میشود
💠 برای دیدن این مستند با ما همراه باشید👌
👈 #کمپین_من_انقلابی_ام 👇
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️ ‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️ ✡ برنامه شیطان 1⃣ سریال مستند #برنام
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✡ مستند #برنامه_شیطان
🎯 قسمت اول: جبههی دنیا
📌پیشنهاد دانلود
👈 #کمپین_من_انقلابی_ام 👇
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا قسمت6⃣5⃣1⃣ " حالا دیگه موندن دانیال تو اون شرایط اصلا
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 7⃣5⃣1⃣
" اما.. اما وقتی تعدادی از مهره های اصلیشون تو ایران دستگیر شدن، اونا به این نتیجه رسیدن که جریان باید فراتر از دانیال باشه و فردی درست در هسته اصلی داره یه سری از اطلاعات رو لو میده..
چون دسترسی به اسامی اون افراد برای کسی مثل دانیال غیر ممکن بود.
اونا با یه تحقیق گسترده به این نتیجه میرسن که یک رابط تو زنجیره ی اصلیشون وجود داره که مطمئنا دانیال از هویتش باخبره.. بی اطلاع از اینکه روح برادرتون هم از ماهیت اون رابط خبر نداشت.
پس باید دانیال رو پیدا میکردن و توی اولین قدم سعی کردن تا به شما نزدیک بشن، البته از درِ دوستی. چون فکر میکردن که شما حتما از دانیال خبر دارین. اما تیرشون به سنگ خورد. آخه فهمیدن بی خبرتر از خودشون، خوونوادش هستن.
اما پیدا کردنِ اون رابط براشون از هر چیزی مهمتر بود، به همین دلیل عثمان، به عنوان یه دوست خوب و مهربون کنارتون موند و ازتون در برابر مشکلات و حتی صوفی هم مراقبت کرد. کسی که چهره ی دوست داشتنی و همیشه نگرانش باعث شد تا وارد خونه و حریم خصوصیتون بشه و حتی به عنوانِ یه عاشقِ سینه چاک بهتون پیشنهاد ازدواج بده..
اونا مطمئن بودن که بالاخره دانیال سراغتون میاد و اگه عثمان بتونه اعتمادتون رو جلب کنه، خیلی راحت میتونن، گیرش بندازن.
اما بدخلقی و یک دنده گی تون مدام کارو برایِ عثمان و بالادستی هاش سخت و سختتر میکرد.. "
ناگهان خندید و دستش را رویِ گونه اش گذاشت
" البته شانس با عثمان یار بود.. آخه نفهمید که چه دستِ سنگینی دارین، ماشالله.. "
منظورش آن سیلی بود که در باغ به صورتش زدم..
عثمان نفهید اما من طعم دست سنگین و بی رحمش را چشیده بودم.
خجالت کشیدم. فقط سیلی نبود، یک بریدگی عمیق هم رویِ سینه اش به یادگار گذاشته بودم و او محجوبانه آن را به یاد نمی آورد..
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
‼️این داستان کاملا واقعی است
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 8⃣5⃣1⃣
با تک تک جملاتی که بر زبان می آورد، تمام آن خاطرات بد طعم دوباره در دهانِ حافظه ام مزه مزه می شد. خاطراتی که هر چند، گره از معماهایِ ریزو درشتِ زندگی ام باز می کردند اما کمکی به بیشتر شدنِ تعداد نفسهایِ محدودم نمی کردند.
نفسهایی که به لطفِ این بیماری تک تک شان را از سر غنیمت بودن می شمردم، بی خبر از اینکه فرصت دیدنِ دوباره یِ دانیال را نصیبم می کنند یا نه؟؟
مرگی که روزی آرزویم بود و حالا کابوسِ بزرگ زندگی ام..
و رویایی از خدایی مهربان و حسامی محجوب مسلک، که طعمِ زبانم را شیرین می کرد و افسوسم را فراوان، که کاش بیشتر بودم و بیشتر سهمم می شد از بندگی و بندگانش..
خدایی که ندیدمش در عین بودن..
این جوان زیادی خوب بود.. آنقدر که خجالت می کشیدم به جای دست پختم رویِ صورتش نگاه کنم.
ناگهان صدایی مرا به خود آورد. همان پرستار چاق و بامزه
" بچه سید.. آخه من از دست تو چیکار کنم؟؟ هان؟؟ استعفا بدم خلاص میشی ؟؟ دست از سر کچلم برمی داری؟؟؟ "
حسام با صورتی جمع شده که نشان از درد بود به سمتش چرخید
" هیچی والا.. من جات بودم روزی دو رکعت نماز شکر می خووندم که همچین مریض باحالی گیر اومده.. مریض که نیستم، گل پسرم.. "
مرد پرستار با آن شکم بزرگش، دست به جیب روبه رویِ حسام ایستاد
" من میخوام بدوونم کی گفته که تو اجازه داری، بدون ویلچر اینور اونور بری؟؟ تو دکتری؟؟ تخصص داری؟؟ جراحی؟؟ بابا تو اجداد منو آوردی جلو چشمم.. از بس دنبالت، اتاقِ اینو اونو گشتم.. "
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
‼️این داستان کاملا واقعی است
سلسله مباحث #خود_با_ختگی از امشب ویژه #اعضای_عزیز کانال
😶😶😶😶😶
👇👇👇👇👇
منتظر ارسال نظرات شما درباره مباحث #خود_باختگی هستیم ....
👈عضویت در #کمپین_من_انقلابی_ام 👇
🏴 @asheghaneruhollah